انقلاب

انقلاب علیه حکومت یا حاکم، بنیان موضع امام حسین(ع) برابر دشمنان اسلام در عصر ایشان بود.
این انقلاب علیه حکومت یا حاکم با مفهوم اسلامی درباره مراتب مخالفت با حاکم پیوند دارد و به حکم شرعی اسلام دراین‌باره مرتبط است که از یک حکومت تا حکومت دیگر و از وضعیت یک حاکم تا وضعیت حاکم دیگر متفاوت است.

امامان اهل‌بیت، ص۴۴١.

امام خمینی حفظه‌الله هیبت استعمار جهانی را درهم‌ شکسته است و پس از انقلاب امام، دیگر کشورهایی که خود را ابرقدرت می‌دانستند، ابرقدرت نخواهند ماند. پس از این، ابرقدرت حکومتی است که اسلام به‌پا خواهد کرد و ایران هستۀ اولیۀ این حکومت را شکل می‌دهد.

محمد باقر الصدر؛ السيرة و المسيرة في حقائق و وثائق، ج‏۴، ص١١٣.

کسی که به دقت در ماجرای فدک و تحولات و گونه‌های مبارزاتی آن می‌‌نگرد، تنها درخواست یک زمین را در آن نمی‌بیند؛ بلکه مفهومی گسترده‌تر از این‌ها در ذهنش تجلی می‌یابد که هدفی را در دل خود دارد که برانگیزاننده یک انقلاب است و در پی بازپس گرفتن قدرت غصب شده و حاکمیت از دست رفته و شکوه بزرگ و به راه آوردن امتی است که به قهقرا بازگشته بودند.
بر این اساس، فدک مفهومی نمادین دارد که به معنایی بزرگ اشاره می‌کند و مقصود از آن، فقط همان قطعه‌زمین غصب شده در حجاز نیست. و همین معنای نمادین فدک بود که آن مبارزه را از یک دادخواهی عادی با افقی محدود و دایره‌‌ای تنگ، به انقلابی با قلمروی وسیع و آفاقی گسترده تبدیل نمود.
هر یک از مستندات تاریخی مسلم در این موضوع را که می‌‌خواهید، بررسی کنید. آیا ستیزی مادی یا اختلاف درباره فدک به معنای محدود و واقعیت کم‌دامنه آن را می‌بینید؟ آیا مسابقه‌ای را شاهد هستید که برای دستیابی به محصولات آن زمین درگرفته است؟ محصولاتی که هر قدر هم در برآورد آن، مبالغه و اغراق شود، بازهم آنقدر نیست که دو طرف، ارزشی برایش قائل بوده باشند.
هرگز چنین نیست! این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیان‌های حکومت بود؛ فریادی بود که فاطمه می‌خواست با آن، بنیادی را که سنگ‌بنای تاریخ بعد از سقیفه بود، از جای برکند… .

در این لحظه حساس که او در آن، نقش سربازی مدافع را ایفا می‌نمود، چنان شبحی بود که ابر اندوهی تلخ بر آن نقش بسته بود. رنگ چهره‌اش زدوده شده؛ صورتش در هم رفته؛ قلبش به درد آمده؛ خاطرش اندوهگین شده؛ ستون‌ قامتش خمیده؛ پیکرش به ضعف گراییده؛ و جسمش آب شده بود. اما در اعماق جان و اندیشه‌ ژرفش پرتو شادی و درخشش آرامش حضور داشت. نه آن و نه این، به امید دستیابی به آرزویی شیرین یا اعتماد به رویایی لذتبخش و یا برای روی آوردن به رهاوردی نیک و قابل انتظار نبود؛ بلکه بارقه خشنودی از آن اندیشه و استقبال از آن انقلاب بود. از این رو، اطمینان به موفقیت در وجودش شکل گرفت؛ البته نه موفقیتی از آن جنس که پیش از این نفی کردیم، بلکه به گونه‌ای دیگر؛ چراکه گاهی ناکامی در دستیابی به آرزویی نزدیک، رسیدن به توفیقی بزرگ را در پی دارد. همین نیز رخ داد و ‌پس از او، امتی همه‌با‌هم این انقلاب توفنده را مقدس شمردند و بالاتر از آن، پایداری و دلیری در راه مقاومت را از آن وام گرفتند.

دعوت اسلامی حرکت خود برای ایجاد تغییر ریشه‌ای در زندگی امت را از کجا آغاز می‌کند؟ و اقدام اساسی در این حرکت چیست؟
… اما جواب اسلام به این سؤال، کاملاً روشن و دقیق و مبتنی بر دیدگاه کلی اسلام به تاریخ انسان و جامعه است که خداوند متعال در این آیه شریفه تبیین فرموده است: «إِنّ اللهَ لَا یُغَیّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتى یُغَیّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ بى‌تردید خداوند سرنوشت قومى را تغییر نمى‌دهد تا این‌که آن‌ها وضع خود را تغییر دهند» [رعد: ۱۱]. این آیه شریفه بیان می‌کند که تحول اجتماعی تنها از طریق تغییر اوضاع نفوس بشری محقق می‌شود؛ یعنی با تغییر محتوای درونی انسان، اعم از افکار و احساسات.
بنابراین، کیان فکری و روحی انسان عامل اصلی بنا و نوسازی در تاریخ جوامع است. این دقیقاً سرّ انقلاب بزرگی است که اسلام در این امت پدید آورد؛ درحالى‌که نه بهره‌ای از سیاست داشت و نه در عرصه بین‌المللی خبری از آن بود و نه برای حیات دنیوی معنایی جز تفاخر و برتری‌جویی می‌شناخت، حتی به‌خاطر تسلط بسیار روح قبیله‌گرایی در جان امت، اندیشه وحدت قومی در تنگنا قرار گرفته بود. در این اوضاع بود که همین امت، به سروری امت‌های روی زمین رسید و زمام امور بین‌المللی را به‌دست گرفت و تبدیل به مبلغی آرمانی برای دینی جهانی شد که حد و مرزهای قومی را به رسمیت نمی‌شناخت، تا چه رسد به حدود قبیله‌ای. همه این انقلاب و تحول بزرگ در بازه زمانی کوتاهی صورت پذیرفت که در طی آن هیچ‌یک از شرایط مادی تغییر نکرد و تنها علت آن ایجاد تغییر در محتوای درونی فکری و عاطفی امت بود. این تغییر همان است که خداوند متعال در قرآن کریم از آن به‌عنوان تعلیم و تزکیه یاد می‌کند: «لَقَدْ مَنّ اللهُ عَلى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَهَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفی ضَلَالٍ مّبینٍ؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامى که در میان آن‌ها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن‌ها بخواند، و آن‌ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند» [آل‌عمران: ۱۶۴].

 

بارقه‌ها، ص ۳۰۹.