امام خامنه‌ای

 بسم الله الرحمن الرحیم

همت و شوق، لوازم اصلی انجام‌دادن کارهای بزرگ

اولاً واقعاً باید تشکر کرد از جناب آقای اشکوری، جناب آقای تسخیری، جناب آقای اراکی و دیگر برادران که به این کار همت گماشتند. اصل قضیه همت است. وقتی همت بود، آدم حتی در زیرزمین خانه‌اش هم، همان‌طور که آقای اشکوری فرمودند، یک تشکیلات درست می‌کند. از یک زیرزمین یک مجموعۀ بزرگ را هدایت می‌کند. اگر همت نبود، هرچه هم پول و امکانات باشد به‌جایی نمی‌رسد. شما این رکن اصلی را که همت به این کار است، دارید و این هم ناشی از شناختی است که شماها از مرحوم شهیدصدر دارید. واقعاً هرکسی که آشنا باشد با ممیزات و فضائل مرحوم آقای شهیدصدر و خصوصیات این مرد بزرگ، همین علاقه و شوق را پیدا می‌کند به اینکه حرف‌های ایشان، افکار ایشان، کارهای ایشان گسترش پیدا کند و امیدواریم خداوند به شماها توفیق بدهد. قطعاً این را من یک کار مفید و لازم می‌دانم برای کشور و برای اسلام و برای دنیای اسلام. ان‌شاءالله هر کار از دستمان بربیاید، می‌کنیم.

شهیدصدر، از نوابغ حوزه‌های علمیه

مرحوم شهیدصدر قطعاً یک نابغه بود. این یک خصوصیتى است. خب، ما آدم‌هاى بااستعداد در حوزه‌هاى علمیه کم نداشتیم؛ آدم‌هایى که فهم داشتند، سلیقه داشتند، پشتکار داشتند و کارهاى بزرگى انجام دادند. علماى بزرگ ما مثل همین مراجع بزرگى که در این صد سال اخیر در ایران و عراق وجود داشتند، همه مردمان بزرگى بودند. استعداد داشتند؛ منتها نابغه یک خصوصیاتى دارد که در اغلب این افراد، انسان این نبوغ را احساس نمی‌کند. مرحوم آقاى صدر (رضوان‌الله‌علیه) به‌نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنى کارى که از عهدۀ او برمى‌آمد، از عهدۀ خیلى از فقها و علما و متفکرین حوزه‌هاى ما برنمى‌آید: فضاى دید بسیار وسیع، فهم نیازهاى دنیاى اسلام، پاسخ‌گویى سریع و آماده به خواسته‌ها – ایشان همین «البنکُ اللّاربوى» را در جواب درخواست دولت پاکستان نوشت؛ آن‌طور که شنیدم، آن‌ها می‌خواستند یک کار این‌جورى درست کنند، ایشان بلافاصله این [کتاب‌] را فراهم کرد و براى آن‌ها فرستاد ـ فهم مسائل اقتصاد، فهم مسائل مربوط به فلسفه. ایشان «فلسفتنا» را در حدود سن بیست‌وپنج‌سالگی نوشته، آن‌‌طور که در ذهن بنده است. بنده ایشان را در سال ۷۷[۱] قمری در نجف زیارت کردم. البته ننشستیم [صحبت کنیم]. آن جلسه همین‌طور دیدم ایشان را. یک جوانی بود. آن وقت هنوز ایشان درست محاسنش هم درنیامده بود. آن سال که بنده ایشان را دیدم، خیلی محاسن درست‌وحسابی هم نداشت؛ و لیکن همان وقت یعنی سال ۷۷ (سال ۳۶ شمسی ما)، در نجف معروف بود ایشان به فضل و امتیاز؛ می‌گفتند خیلی فاضل است. ایشان آن وقت به درس آقای خویی می‌رفتند. خب، یک شخصیت این‌جوری [بودند]. به‌نظرم «فلسفتنا» هم مال همان سال‌هاست؛ مال همان سال‌های ۷۷ و ۷۸ است به‌گمان من؛ (سال ۳۵ و ۳۶ [شمسی] است.) حالا تاریخِ «فلسفتنا» هست. البته من الان درست یادم نیست. خب، ایشان واقعاً یک نابغه‌اى بود، مسائل را می‌فهمید؛ مسائل را حدس می‌زد.

ایشان در نجف ارتباط تام و تمامی با امام نداشتند؛ به‌طور معمول، یک ارتباط خیلى ضعیفى با بیت امام و با تشکیلات امام [داشتند]. ارتباطشان خیلى زیاد نبود؛ و لیکن به‌مجرد اینکه انقلاب شد و امام آمدند ایران، ایشان آن حرف معروف را زد که به شاگردان خودش گفت: «ذوب بشوید در امام‌خمینى؛ هم‌چنان که او در اسلام ذوب شده». این حرف ایشان معروف است. این خیلى شناخت لازم دارد؛ خیلى فهمِ اوضاع لازم دارد که بفهمد مسئلۀ انقلاب چیست. ما کسانى را داریم که تا همین امروز که قریب چهل سال از انقلاب می‌گذرد، هنوز درست نفهمیده‌اند این انقلاب چه بود و چه شد و چه اتفاقى افتاد و زلزله‌ای که در دنیا به‌وجود آمد، اصلاً چه بود! ما [کسانی را] داریم در بین هم‌لباس‌های خودمان و هم‌صنف‌های خودمان که هنوز هم درست نفهمیده‌اند که انقلاب چه بود. این آدم، آن روز درک کرد انقلاب را و مسائل و مفاهیم انقلاب را. این‌ها نبوغ است؛ یعنى شناخت درست محیط را، پیرامون را، علم را، بیان را، کیفیت تبیین را، اثرگذارى را.

این نظریه‌پردازى که آقاى اشکورى فرمودند، خیلى مسئلۀ مهمى است. ایشان راست می‌گویند: حکومت و نظام اجتماعى، بدون نظریه امکان ندارد که باقى بماند؛ اولاً به‌وجود بیاید یا باقى بماند یا رشد بکند. این آدم، آدم نظریه‌پرداز بود. این انسان، انسان برجسته‌اى بود. به‌نظر من، شخصیت آقاى صدر، حالا اگر نگوییم بى‌نظیر، حداقل یک شخصیت کم‌نظیر بود. خب، حالا ما کسانى با استعدادهاى خوب الحمدلله در حوزه‌هاى علمیه داریم. در قم که ما می‌دانیم و مى‌شناسیم افراد زیادى هستند؛ لکن آن نبوغ، یک چیز دیگرى بود که در ایشان وجود داشت.

اهمیت رواج افکار فقهی و اصولی شهیدصدر در حوزه‌های علمیه

البته افکار فقهی و به‌خصوص اصولی ایشان در حوزه‌ها خیلی رواج پیدا نکرد. بنده یک مدتی اصرار داشتم که «حلقات» ایشان تدریس بشود. یک‌چندی هم در یک گوشه‌هایی، یک کارهایی انجام گرفت؛ لکن نشد؛ یعنی در حوزه جا نیفتاد. من نمی‌دانم چرا. حالا علتش را آقایان در حوزه خودشان تحلیل باید بکنند و حالا، ولو «حلقات» با همان متن اصلی و شکل اصلی خودش نتواند به‌دلایلی رواج پیدا کند، می‌توان مفاهیم مندرج در «حلقات» را یا آن ترتیبی را که ایشان در اصول دنبال می‌کرده، به شکل‌های دیگری تدوین کرد و درست کرد و در بین حوزه ترویج کرد.

به‌هرحال، به‌نظر من این کار، یک حسنه است که شماها دارید دنبال می‌کنید و ان‌شاءالله که این حسنۀ شما موردقبول الهى قرار می‌گیرد و برکت پیدا می‌کند و «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَه» ان‌شاءالله خواهد بود که «اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِى السَّمآء تُؤتى اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها» ان‌شاءالله در آینده رشد پیدا خواهد کرد.

به‌هرحال «دنبال‌کردن» کار بسیار خوبی است. ما هم موظفیم که ان‌شاءالله هرچه بتوانیم در این زمینه کمک کنیم. متشکر هم هستیم از آقایان که این زحمت را کشیدید و با ما در میان گذاشتید. ان‌شاءالله خداوند درجات آن شهید عالى‌قدر را عالى کند. خداوند اجر داد به این مرد بزرگ که شهادت را نصیب او کرد؛ آن‌هم آن شهادت دشوارى که ایشان مبتلا شد و دچار شد. و امیدواریم که ان‌شاءالله خداى متعال روزبه‌روز روح ایشان را به خودش نزدیک‌تر و مقرب‌تر کند و درجات ایشان را عالى‌تر کند و ان‌شاءالله با اجداد طاهرینشان محشور بشوند.

والسلام علیکم و رحمه الله

 

[۱]. سال ١٣٧٧ق.