💠 آزادی حقیقی انسان
اسلام براى آزادى انسان كارش را از درون خود انسان آغاز مىكند؛ زيرا چنين مىانديشد كه دادن آزادى به اين نيست كه به او گفته شود: راه اين است و ما آنرا براى تو باز كردهايم پس به سلامت حركت كن. انسان وقتى بهطور حقيقى آزاد قلمداد مىشود كه با اراده خود در راهش حركت كند و با انتخاب راه و ترسيم شاخصهها و جهتگيرىهاى آن، انسانيت خود را حفظ كند و اين بستگى به اين دارد كه انسان قبل از هر چيزى از بندگى شهواتى كه در درونش سركشى میكنند، آزاد شود، تا به اين وسيله شهوات انسان به ابزار آگاهى انسان به تمايلاتش تبديل شوند نه نيروى محركى كه ارادهاش را تحت تسخير خود قرار بدهد بدون اينكه در مقابل آن قدرتى داشته باشد؛ زيرا اگر چنين باشد، انسان از همان آغاز راه آزاديش را از دست مىدهد و تا وقتى عقل و تمامى مفاهيم انسانى- كه او را از حيوان متمايز مىكند- در بند و ناتوان از عمل باشند، آزاد بودن دستان او، چيزى را از واقعيت تغيير نمىدهد.
📚 اسلام راهبر زندگی، ص۳۵۶.
💠 آزادی اجتماعی در اسلام
همانگونه كه اسلام وارد نبرد آزادیبخش در عرصه داخلى انسان میشود، براى آزادى انسان در عرصه اجتماعى نيز وارد نبردى ديگر میشود. اسلام در عرصه داخلى انسان، بتهای تمايلات و شهواتى كه آزادى انسانى او را سلب میكند و در عرصه روابط متقابل افراد، بتهاى اجتماعى را درهم میشكند و انسان را از عبوديت و بندگى آنها آزاد میسازد و به بندگى انسان نسبت به انسان ديگر پايان میدهد.
[…] بندگى انسان نسبت به خدا موجب میشود انسانها همگى در سطحى واحد در مقابل معبودى كه خالق هستى است، قراربگيرند. بنابراين هيچ امتى حق استعمار و به بردگی كشاندن ديگر امتها را ندارد و براى هيچ گروهى از جامعه روا نيست كه به گروه ديگر زور بگويد و آزادى او را نقض كند و هيچكس حق ندارد خود را بتى براى ديگران قرار دهد.
📚 اسلام راهبر زندگی، ص۳۶۰-۳۶۱.