پژوهش‌ها

سید محمد صادق علم الهدی

استاد دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم

 

مرحوم شهید سعید آیت الله سید محمد باقر صدر، یک دانشمند اصولی صرف نیست، یک محقق اصولی معمولی نیست، اساسا او یک نابغه اصولی است، ابتکارات و نوآوریهای ایشان در علم اصول، آنچنان هست که چهره مباحث اصولی ایشان را نسبت به دیگران دگرگون کرده است، هم در بعد نظریه پردازی و هم در بعد تبیین و توضیح نظریات اصولی، صاحب سبک و متفاوت با اقران خود است.

از این جهت اصول شهید صدر در خور مطالعه ویژه است و آنجور که باید و شاید متاسفانه در حوزه های علمیه، مجال پیدا نکرد. به دو علت نیاز هست نقادانه به اصول شهید صدر در خصوصا مباحث درس خارج که جنبه انتقادی دارد، عنایت ویژه شود، یکی از این جهت که مرحوم شهید صدر هنوز از حجاب معاصرت بیرون نیامده است، وقتی به حساب شمسی حساب میکردم، متولد 1313 است که الان اگر در قید حیات بود، از حیث سنی نسبت به خیلی از مراجع سنی، کم سن تر است، با اینکه حدود 37 سال از وفات ایشان می گذرد، این حجاب معاصرت باعث شده که اندیشه های ایشان در درسهای مهم و اصلی خارج مطرح نشود.

اساسا بزرگان ما اندیشه های شهید صدر را نخواندند یا انگیزه ای برای خوانش آن ندارند تا در درس خارج مطرح کنند، لذا بخش از زیادی محجوریت اصول شهید صدر بر می گردد به بُعد معاصرت که او هنوز درحجابش مانده است.

اما بعد دوم و معضل دومی که اندیشه شهید صدر با آن مبتلا است، از سوی کسانی است که پای بحث های شهید صدر حاضر بودند و تقریرات ایشان را نوشتند یا خوب خوانده اند. به نوعی می شود گفت اندیشه شهید صدر را به نیکی می شناسند و از این جهت با گروه اول متفاوند. فضلای نسبتا جوان حوزه در قیاس با سنهای غالب بزرگان که افتخار تلمذ از محضر شهید صدر را داشته اند.

مرحوم شهید صدر هم در دوره حیات نسبت به جهت عاطفی که نسبت به شاگردان داشت و هم در دوره ممات به جهت آن شهادتی که مظلومانه برایش رقم خورد، نسبت به شاگردان او، حاله متراکمی و مجذوبیت و محبوبیت پیدا کرده است، به گونه ای که گاهی اوقات با بعضی از تلامذه برجسته ایشان که صحبت می کنیم، مجذوب شهید صدر هستند.

جذبه شهید صدر در بعضی از موارد گاهی موارد به تعصب بر ایشان صورت گرفته است، و می دانید گرایش ها بر بینش ها موثر است، همانطور که گرایش ها بر کنش ها تاثیر می گذارد و این باعث شده است که انسان حس کند تلامذه شهید صدر نتوانسته اند نقد درخور اندیشه های شهید صدر را ارائه کنند، به همین جذبه ای که ایشان برای شاگردان دارد.

لذا اگر بخواهیم نگاه کلی به ابحاث خارج علم اصول بیاندازیم، در بخش معظم این ابحاث، اساسا نظریات شهید صدر مطرح نمی شود، و در بخش باقیمانده که اتفاقا به تفصیل به اندیشه های شهید صدر پرداخته می شود، نقد درخور و جدی نسبت به آراء او صورت نمی گیرد.

لذا اهتمام خود حقیر در بحثهای خارج اصول، این بود که حتما اندیشه های مرحوم شهید صدر در هر مبحثی که از ایشان حرف نو و درخور اعتنایی است، مطرح کنم و وقت مستوفایی را برای نقد افکار ایشان اختصاص بدهم، بدین جهت که احساس می کردم این بعد در حوزه با خلاء مواجه است.

به هیچ عنوان معتقد نیستم که شهید صدر در بعد اصول شخصیتی فراتر از نقدها و اشکالات دارد، البته شاید نقد و اشکال بنده قابل پاسخ باشد، بر گرفته از فراروی من نسبت به افکار شهید صدر نشود، که ناشی از فروروی و نفهمی من نسبت به اندیشه های او باشد، اما بهر حال هیچ فکر بشری را نباید ما فوق چون و چرا دانست و تذکری که اینجا از فرصت استفاده می کنم خدمت دوستان خودم عرضه می کنم این است، رویکرد نقد را در وجود خودتان نهادینه کنید، هیچ شخصیتی ما فوق نقد نبینید که اگر اینگونه دیدید، اینگونه هم خواهد شد.

آنچنان که اصلا نمی توانید اشکالات و خلاءهای آن شخصیت محبوب خود را تشخیص بدهید، هرچند که واضح باشد. هرچند که روشن باشد، هرچند که فکر شما توان شناخت و دریافت این خلاءها را داشته باشد، مجذوبیت در عرصه علمی، ارادت قلبی و حب نفسی در مجال پژوهش بسیار، بسیار مضر و خطرناک است.

تعبیری از مرحوم آیت الله بروجردی هست که تا بزرگی بزرگان هست، اجتهاد ناممکن است. این فرمایش ناظر به همین نکته ای است که بنده عرض کردم، البته از جهات اخلاقی و عملی، باید در مقابل بزرگترها تواضع به خرج داد، ولو اینکه خودت را اعلم از آنها بدانی، چون هر چه هست که ما بر دوش آنها ایستاده ایم و هر کسی که بر دوش دیگری بایستد، افق بزرگتری دارد، اما نباید این زحمت و پایه و اساسی که رویش ایستاده ایم فراموش کنیم و در عرصه اخلاق باید قدردان ایشان بود.

در بحثهای کفایه گاهی که من تعابیرم نسبت به آخوند خراسانی یا نسبت به رسائل شیخ انصاری، حس می کردم که باید این تذکر را بدهم که اگر شیخ انصاری اینجا بود، حاضر بودم با تحت الحنک عمامه نعلین او را پاک کنیم و با افتخار می کردم در دنیا و در عقبی، چون اینها در مقام عمل و کمالات معنوی فرسنگها با من فاصله دارند، اما نباید این عظمت معنوی سدی دربرابر پژوهش های علمی قرار بگیرد، لذا طلاب جوان بیاد این رویکرد نقد را در خودشان نهادینه کنند.

یادم هست در سال سوم طلبگی استادی داشتم که در قید حیاتند و خدمشان ارادت دارم، در آن مقطع در محضرشان منطق تلمذ می کردم، او در واقع این ذهنیت نقاد را برای امثال من خوب ترسیم کرد و خوب جا انداخت که باید تفکرتان، تفکر نقادانه باشد و همین ارزش است و من هر وقت در مظان استجابت دعا بخوام اساتیدم را یاد کنم، در راس آنها ایشان را به یاد می آورم، چون واقعا فراتر از معلومات منطقی که به ما یاد داد، نحوه درست مواجهه با افکار را یاد ما داد. این یک گریزی بود که بهر حال لازم بود زده بشود.

شهید صدر، نقد درخوری نسبت به اندیشه های اصولی، نقد جدی و چالشی نسبت به نظریات اصولی خود ندارد، از این جهت اصول شهید صدر، در بُعد نقد و بررسی دقیق دچار فقر است و البته نقد تفکر منوط تحصیل عمیق و دقیق این تفکر است و به همین جهت کسانی می توانند در بُعد نقد افکار شهید صدر ورود موفق داشته باشند که اندیشه های او را خوب فهمیده باشند و هضم کرده باشند، و کلید ورود به اندیشه های شهید صدر، مجموعه حلقات اوست که به قلم او نگاشته شده است، در واقع حلقات هرچند بازتاب دقیق افکار و آراء شهید صدر نیست، چون شهید صدر هرچند در حلقات خصوصا در حلقه اولی و ثانیه برگزیده است، در مقام انتخاب نپذیرفته است، در مقام درس خارج اختیار نفرموده، اما خب با شاکله افکار شهید صدر اگر بخواهید آشنا شوید، بهترین مسیر ورود، حلقات سه گانه شهید صدر است که نقش سه پله را برای رسیدن به آن سطح عالی علم اصول که در افکار و اندیشه های شهید صدر متجلی شده است، ایفا می کند.

یک سوال اینجا مطرح می شود ما سخن از ضرورت بازخوانی و نقد افکار شهید صدر خصوصا در درسهای خارج را عنوان کردیم، چرا؟

مگر ما در علم اصول نابغه کم داریم، آیا شیخ انصاری نابغه علم اصول نیست؟ که بلاشک هست. آیا آخوند خراسانی نابغه علم اصول نیست بلاشک است، آیا محقق نائینی نابغه علم اصول نیست؟ بلاشک هست. بزرگان زیادی هستند که نبوغشان در علم اصول غیر قابل انکار است، اما تاکید ما نسبت به شهید صدر چیست؟

در بخش قبلی عرایض، تا حدی توضیح دادم و اینجا می خواهم برجسته کنم، ببنید افکار مثلا محقق نائینی، یا شیخ انصاری یا آخوند خراسانی، اینها به اندازه مستوفی در بحثهای چالشی و نقدانه ما مطرح شده است و نقد شده است، خیلی از فرمایشات محقق نائینی هر چند متبحرانه و مبتکرانه است، اما با نقدهای گوناگون و مختلفی مواجه است به گونه ای که شاید بیش از این وقت گذاردن برای بررسی افکار او نتیجه عملی چندانی به دنبال نداشته باشد. نهایت نقد متفاوتی نسبت به نقد پیشین است، فرض کنید اشکال پنجمی بر چهار اشکال قبلی وارد شود. یا نهایت اشکالی که دیگران کرده اند، تحکیم و تثبیت کنیم که این هم قیمتی و ارزشمند است، به هر حال هر چیز را باید در حد و اندازه خود ارزشمند تلقی کرد.

اما افکار مرحوم شهید صدر، هنوز به چالش دقیق و عمیق نرسیده است و از این جهت مبتلا به ضعفیم به همان دو عاملی که اشاره کردم، آنهایی که دنبال نقد مباحث اصولی هستند، اساتید دروس خروج که عمدتا از این قسمند یا افکار شهید صدر را اصلا نمی شناسند یا شناخت توام با ارادت و جذبه عاطفی از افکار شهید صدر دارند که مانع از نقد جدی افکار شهید صدر شده است، البته همیشه استثنائاتی هم است و نمی خواهم همه را با قواعد کلی دسته بندی کنم، چهره هایی هستند که در چارچوبی که بنده ذکر کردم نمی گنجند.

شهید صدر شخصیتی است که اصول زمان خود را به نیکی فهمیده و هضم کرده، این یک ویژگی مهم است و این را در بیان متفاوت او نسبت به آراء گذشتگان می توانید کاملا لمس کنید، یکی از علائمی که فرد خوب فهمیده حرف استاد، حرف پیشینیان را این است که بتواند گفته آنها را در یک قالب جدید و نو، عنوان و مطرح کند.

تبیین نو افکار قدیمی و کهن، نشان دهنده فهم عمیق این افکار است، اینکه بتوانید در یک چارچوب و قالب جدید این مباحث را مطرح بکنید، تعمیق ببخشید، نشان دهنده این است که شاگرد زیرکی بوده اید، بخش زیادی از مزایای اصول هشید صدر، بر می گردد به قرائت جدیدی که او از افکار ناجدید و کهن ارائه می کند، و این خیلی مهم است، دست کم نگیرید، هر کسی این توان را ندارد که از یک تبیین نظام مند متفاوت منسجم استفاده کند برای طرح نظریاتی که در علم اصول سابقه و ریشه دارد.

از این جهت کسانی که حلقات می خوانند و به خوبی مباحث حلقات را درک می کنند، به این نکته همگی اذعان دارند که خیلی از بحثهایی که در کفایه خوانده بودند، در رسائل و اصول فقه مرحوم ایت الله مظفر خوانده بودند و ظاهرا فهمیده بودند را در کتاب حلقه ثالثه به یک نحو عمیق تری اینها دریافته و دیده اند.

حتی اساتید نه فقط طلاب، اساتید دروس مرسوم و متعارف حوزه، کم و بیش به خود بنده گفته اند که وقتی ما با حلقات شهید صدر مواجه می شویم، تازه به عمق برخی از افکار و اندیشه اصولیان پیشین پی می بیریم و نگاه ما عمیقتر و منسجم تر نسبت به مباحث آیت الله شهید صدر می شود که از گذشتگان ارائه می کند با اینکه اصل فکر، فکر گذشتگان است اما بیان او یک همچین ویژگی دارد که نگاه را عمیق تر می کند، بنابراین شهید صدر در نقطه اول، شاگرد زیرک و فهیم اصولیان پیش از خود و معاصر خود بوده، پیش از خود مثل آخوند خراسانی، مثل شیخ انصاری، معاصر خود، مثل آیت الله خویی.

 

دوم اینکه خود مرحوم شهید صدر دارای ابتکارات ویژه خود در علم اصول است که در رساله های بعضی ها جمع کرده اند، من دو، سه نمونه مهم تر را فهرست کردم و عرض می کنم.

مثلا نظریه حق الطاعه که مطرح کرده است در قبال قاعده مسلم شده قبح عقاب بلابیان که خود می تواند نحوه ورود و استدلال در خیلی از مباحث اصولی تحت تاثیر قرار بدهد، ممکن است ثمرات عملی چندان قابل اعتنایی در نهایت نداشته باشد، اما بهر حال تکلیف اصولی را در مقام استدلال تغییر می دهد، موضع او را متفاوت می کند، به هر حال یک نظریه مبنایی محسوب می شود.

یا مثلا نظریه قرن اکید که نظریه دقیق و درستی است به عقیده حقیر و البته نیاز به یک سری تکمله هایی هم دارد در باب حقیقت وضع  که از ایشان ارائه شده است، و نگاه عمیقتری به ماهیت انسان و ذهن انسان دارد و سعی کرده حقیقت وضع و حقیقت دلالت وضعیه را بر اساس آن واقعیت های ذهنی ثابت شد بشر توجیه و تفسیر کند. این نگاه جدیدی است که طبیعتا در مباحث الفاظ می تواند اثر گذار و راهگشا باشد.

یا مثلا بحثی که ایشان در باب علم اجمالی دارد و نگاه متفاوتی که نسبت به علم اجمالی دارد، مثلا معتقد است ترخیص در تمام اطراف علم اجمالی جایز و ممکن است و می شود شارع مقدس نسبت به تکلیف معلوم بالاجمال، ترخیص تام بدهد. این یک نگاه متفاوتی است که ایشان در مسائل دارد و خیلی از آراء و افکاری که اگر بخواهیم نوآوری ایشان را توضیح دهیم از حوصله مبحث ما خارج می شود. درکنار این نوآوریها، بازسازیهای زیبا و بازپروریهای درخور اعتنایی می تواند در کلمات شهید صدر دید.

مثلا دلیلیت سیره عقلاء، یا دلیلیت سیره متشرعه، روی چه اساس سیره های عقلائی و یا متشرعه ای حجت و دلیل در عرصه فقه هستند؟ او در این بعد انصافا زیبا وارد شده است، علاوه بر نحوه ای که در اثبات حجیت اینها اتخاذ کرده، نکات تکمیلی دقیق و مبتنی بر نگاه انسان امروز را هم در حواشی این مباحث، استفاده کرده است.

مثلا ایشان در حلقه ثانیه 5 راه را ارائه می دهد و همشون راه هایی هستند که یا در کلمات اصولیون نبوده اند یا به این شکل برجسته نشده اند و ارتکازا وجود داشته اند.

برای اثبات معاصرت یک سیره با عصر معصوم، این یک سوال است که بزرگان معتقدند سیره ها باید به عصر معصوم مربوط شوند، سیره متشرعه باید سینه به سینه به عصر معصوم ختم شود، سیره عقلاء باید در مرئی و مسمع معصوم اتفاق افتاده باشند و الا فاقد حجیت و دلیلیت هستند.

راه اثبات معاصریت برای ما که 1400 سال به دور افتاده ایم، چگونه است؟ ایشان 5 راه را برای معاصرت ذکر می کند که قابل تکمیل است و ورود خیلی خوب هست به این مبحث مهم و اثر گذار که بتوانیم سیره های متشرعه و عقلائی معاصر معصومین را شناسایی  کنیم که می شود از اینها به عنوان تسالمات هم یاد کرد، آنچه که مورد تسالم متشرعین یا عقلاء بوده در عصر معصوم که ارزشی فراتر از اجماع فقهاء دارد کسانی مثل مرحوم ایت الله خویی که نسبت به اجماعات، خصوصا اجماع منقول چندان اعتنا ندارند اما در مقابل با تسلمات همیشه سر تسلیم فرو می آورند و چیزی که متسالم بین فقها و متشرعین ببینید، در عرصه فتوا می پذیرند. این هم یک قسمت از آن زمینه هایی که مرحوم آیت الله صدر نسبت به آن، جنبه بازپروری و بازسازی دارد.

مبحث ترتب و تزاحم، که دو مبحث مهم از نقاطی است که شاهد بازسازی و بازپروری مبتکرانه مرحوم آیت الله صدر هستیم که هر کدام بخواهیم باز کنیم، مجال واسعی می طلبد و در حد چند خط راجع به تزاحم حرف بزنم که درستتان بیاید تا حدی.

مبحث تزاحم، بسیار بسیار مبحث مهمی است، به قول یکی از بزرگان رحم الله من فتح باب تزاحم، این باب تزاحم خیلی از مشکلات چالشی فقه را نسبت به زمان معاصر حل میکند و این از نقاطی است که مرحوم آقای صدر ورود نیرومندی در آن دارد و مباحث را دقیق و عمیق و شاید بهتر است بگویم دقیق تر و عمیق تر نسبت به اقران خود عنوان کرده است.

بهرحال شما با یک اصول نوین که دارای مزایای انحصاری خاص خود است مواجهید که از یک طرف از اصول پیشینیان غنی شده و از اصول شیخ انصاری، یا آخوند خراسانی یا محققین ثلاثه نجف یا معاصرین مثل آیت الله خویی، تغذیه شده است، در عین حال روی این اصول متوقف نمانده و چند گام هم خود به پیش نهاده است، نظریاتی را هم خود پدید آورده، این نشان دهنده وجه تاکید ماست بر لزوم مطالعه افکار و اندیشه های اصولی مرحوم آیت الله سید محمدباقر صدر.

اما اینکه چرا مرحوم آقای صدر مقید نبوده است در حلقات آراء خود را مطرح بکند، علت بر می گردد به انگیزه ای که ایشان در نگارش کتاب دارد، مقدمتا عرض کنم که بنده بیش از یک بار از سوی بعضی از فضلاء حوزوی با این انتقاد نسبت به آقای صدر مواجه شدم که حلقاتی که مبین افکار نویسنده نباشد، به چه درد می خورد و این را به عنوان نقیصه بر حلقات گفته اند، پس فاقد و ارزش است حلقاتی که خود نویسنده در مقدمه اذعان می کند که آراء من را از این کتاب به دست نیاورید، رای من لزوما این نیست که اینجا برگزیده باشم یا به لسان رضا در مورد آن صحبت کرده باشم. ببینید مرحوم اقای صدر هدفش نگارش کتاب آموزشی بوده، هدف و انگیزه او، آموزش مخاطبین بوده است و کتاب را به این نیت نوشته و اتفاقا این مزیت کتاب حلقات است که کمتر کتاب درسی حوزه از آن برخوردار است.

بله اصول مرحوم مظفر هم به نیت آموزش نوشته شده است و از این مزیت رویکرد بهره مند است اما رویکرد آخوند خراسانی ثبت افکار خودش در قالب کفایه بوده است خصوصا این قضیه در رسائل کاملا به چشم می خورد که اصلا مصنف متوجه اهداف آموزشی نبوده است، لذا خیلی وقتها است استدلالاتی در کتاب رسائل و کفایه می بینید که مبتنی بر مقدماتی است که بعدها باید تنقیح و تبیین شود و قبل از آن طلبه را مواجه می کنیم با مباحثی که اینجا با آن مواجه است و بهر حال این نقطه ضعیف است که در کتابهای با رویکرد غیر آموزشی شاهد هستیم.

مرحوم آقای صدر وقتی هدف غایی و اصلی خود را آموزش علم اصول قرار داده است، همه چیز را در خدمت این هدف را گرفته است، من جمله بحث محتوا که سعی کرده محتوا را به گونه ای بیان کند که در خدمت اهداف آموزشی باشد و لو به قیمت صرف نظر کردن از افکار و اندیشه های خودش و چشم پوشی از مختارات خود در علم اصول، هدف این بوده است. بنابراین رویکرد آموزشی حاکم بر حلقه ثالثه از این جهت درخور اعتنا و مهم است و باید حتما دوستان بنده رویش عنایت داشته باشند که این کتاب سعی کرده از نگاه یک مبتدی که می خواهد مراحل رشد و کمال را طی کند دست به قلم ببرد، مرتب به ذهن او سر می زند و به خود می گوید تا الان او چه معلوماتی کسب کرده و مطابق آن ذهنیت قلم می زند و می نویسد و این خیلی مهم است که کتابی به قصد آموزش با رویکرد آموزشی نوشته شود.

و متوجه ذهن مخاطب مبتدی خودش باشد و حال آنکه مرحوم آخوند در کفایه به جرات می گویم اصلا نگاهش به طلاب نیست، بلکه نگاهش به متخصصین و خرطین در سطح خودش است، لذا خیلی مغلق و پیچیده سخن گفته و حرف زده است. گویی که در حال مکالمه با مثلا میرزای شیرازی است یا در حال گفتگو با شیخ انصاری است، مخاطب انگار  نائینی در اوج پختگی و محقق اصفهانی در وقتی که استاد طراز اول نجف است، به این شکل انگار کتاب نوشته است. لذا حلقات از این مزیتی رویکردی هم برخوردار است.

 

سوال: این یعنی بیان ایشان بیان گیرایی است و هر کسی با هر فهمی می تواند بهفمد؟ ببنید رویکرد آموزشی لزوما به معنای تسهیل بیان نیست، صرفا به این شکل نیست که شخصی که می خواهد با رویکرد آموزشی کتابی بنویسد، باید خیلی روان و روشن بنویسد و موافق این نیستم و باید فرق باشد بین کتابی که قرار است توسط استاد درس داده شود و بین کتبی که خود آموز است و شخص خودش می خواهد بخواند.

کتب آموزشی چند رویکرد مهم باید داشته باشد:

یکی در نحوه چینش و تبویب مباحث؛ یعنی باید به گونه ای مباحث را بچیند که مبادا مخاطب کتاب وارد مبحثی شود که هنوز مقدماتش تنقیح و تبیین نشده. لذا ایشان در حلقاتشان تبویب رایج علم اصول را بهم زده اند و حال اینکه در بحثهای خارج، نسبت به نظام اصول رایج و کفایه پایبند مانده اند و پیش رفته اند، چون مخاطب مبتدی نبوده و قصد آموزش اولیات علم اصول را نداشتند.این یکی از نکات است که باید فرد در نظر بگیرد.

نکته دوم این است که وقتی مثلا می خواهید برای یک مسئله استدلال کنید، استدلالها از یک دست نیستند و بعضی بسیط و قابل هضم و بعضی متوسط و بعضی عیمق هستند، گاهی فهم یک استدلال، مقدمه مبسوط فلسفی می طلبد، چون مبتنی بر یک سری گذاره های فلسفی است، طبیعی است کسی که می خواهد کتاب آموزشی بنویسد، نباید وارد اینگونه استدلالات شود و نباید برای اثبات مدعای خود از اینگونه استدلالات بهره بگیرد و لو اینکه خود فقط همین استدلال را پذیرفته باشد و دلیل مختار او همین باشد، باید صرف نظر بکند و با یک استدلال سطحی تر، ولو قابل ردع و جواب، کتاب را ختم کند در این مبحث تا مخاطبش که دانش آموز و دانشجو است با چالش فهمی مواجه نشود.

یا نکته بعدی که مربوط می شود به بعد آموزشی، انسجام بین مباحث است و عیان کردن این انسجام؛ باید نویسنده مباحث را منسجم ذکر کند و سعی کند آن را عیان و نمایان برای مخاطب کند، ممکن است ربط کاملا دقیق بین مطالب کتاب باشد و این فقط برای نویسنده معلوم باشد و مخاطب نتواند ارتباط بگیرد، بلکه باید این ربط هم ثبوتا و هم اثباتا در کتاب باشد یعنی هم مطالب منسجم و مرتبط در یک بستر منظم مطرح شود و هم این انسجام و ارتباط و التزام برای مخاطب کاملا قابل هضم و دریافت باشد تا او یک منظومه منظمی از علم اصول را در ذهنش ترسیم کند و حلقات از این جهت هم مزیت دارد.

بارها گفته ام کسانی که حلقات را خوب خوانده اند، یک ذهن منسجم اصولی دارند، مباحث اصولی کاملا مترابط و هماهنگ در ذهنشان شکل گرفته است. نکته ای مورد پرسش و مطرح می شود که اگر ما کتاب حلقات فقط بخوانیم و صرف نظر از اصول فقه مرحوم مظفر و رسائل شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی کنیم، چطور است؟

 

بعضی ها شاید گمان کنند یک راه میانبری پیدا شده است، خصوصا خواندن این کتابها با ادبیات مغلقی که دارد آسان نیست، کلا این کتابهای رایج حوزه را کنار بگذاریم و اکتفا به حلقات کنیم.

ببینید ما در مرحله اول به طلاب جوان توصیه ای داریم که فقط اشاره می کنم که باید تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید، قرار است چکاره بشوید درحوزه، طلبه با طلبه، روحانی با روحانی، حوزوی با حوزوی کاملا متفاوت است، اگر قرار است متخصص علم اصول بشوید، مجتهد شوید، به هیچ عنوان نمی توانید از کتابهایی مثل کفایه صرف نظر کنید، بدون تعارف.

کسانی که فقط حلقات خوانده اند و به آن اکتفاء کرده اند، از دو جهت دچار ضعفند:

یک. ادبیات مرحوم آقای صدر در حلقه ثانیه و ثالثه، ادبیات روان و خالی از اغلاقهای لفظی و لغوی است و کسانی که با اینگونه کتابها بالا می آیند، ارتباطشان را با کتب متقدمین که از ادبیات نسبتا پیچیده ای برخوردار است، از دست می دهند، دیگر نمی توانند به منابع اصلی مراجعه کنند برای استخراج افکار و اندیشه های اصولی و این یک خلاء مهم و جدی است.

باید حتما دوستان من نسبت به این قضیه عنایت داشته باشند که شما ارتباطتان را با کتب اصولی روز با کتب اصولی رایج در امروز از دست می دهید، کتاب اصولی که نوشته قدیمیان است و ادبیات آن ادبیات نسبتا مغلقی است، هنر و مهارت متن فهمی و متن خوانی از شما تا حدی سلب می شود.

این هم مهم است که شما حتما با کتابی مثل کفایه از این مهارت برخوردار شوید، فقط یک اشاره کنم کتاب کفایه، کتابی است که در حال حاضر، کلید ورود به اصول معاصر محسوب می شود، به این جهت که اصولیون بعد از آخوند، کتابهایی که نوشته اند یا در قالب شرح و تعلیقه بر کفایه نوشته اند و شما تا کفایه را خوب نفهمید، راه به این تعلیقات ندارید، یا لااقل به ترتیب و چینش کفایه نوشته اند و شما تا کفایه را در دست نداشته باشید، آن چینش کتابهای روز اصولی را علاوه بر اینکه گاهی اوقات تعابیر محقق خراسانی و الفاظ او بدون تغییر یا با کمترین تغییر در کلمات اصولی است.

من یکدفعه در تقریرات یکی از اعاظم دنبال مطلبی بودند دیدم ایشان در یک مبحثی عباراتی آورده عین عبارت آخوند در کفایه بود چون آراء آخوند را پذیرفته بود، مقرر بدون اینکه اسمی از کفایه بیاورد یک تیکه از عبارت ایشان آورده بود به عنوان تقریر، باید کفایه خوان باشید که چگونه قلم از قلم روان مقرر به قلم سخت آخوند برخورده اید، اگر ندانید شما را دچار ایهام و اشتباه می کند. بنابراین مهم است که شما حداقل کتابی مثل کفایه را خوب بخوانید اگر می خواهید متخصص در علم اصول شوید.

دو. کتاب حلقات بهر حال نوشته بشری است، بعضی از مباحث را اساسا ندارد، بعضی از مباحث یا مهم یا لااقل مباحث مورد توجه، کسی که خریط و متخصص علم اصول باشد، نمی تواند از اینها صرف نظر کند. مثلا مبحث حقیقت شرعیه، اصلا نیست در کتاب حلقات، مبحث صحیح و اعم در کتاب حلقات اصلا نیست، در هیچ حلقه ای نیست. مبحث مشتق که در حقوق روز دارای آثار متعددی است، اساسا مجال طرح ندارد در کتاب حلقات. بنابراین بخشی از مباحث را شما باید حتما در کتابهای دیگر تدارک کنید و حلقات تهی از این مباحث است.

لذا اصلا توصیه نمی کنم که طلاب ما اکتفا به حلقات کنند، در بخش محتوا البته حلقات انصافا راهگشا است و محتوای غنی از علم اصول به دست شما می دهد، اما کلید ورود به کتب اصولی منبع کتاب کفایه است و یک محقق نمی تواند بی کفایه، محقق با کفایتی باشد.

در شماره دوم نشریه الفکر الاسلامی در مقاله‌ای با عنوان «دروس فی علم الاصول» از سوی سید علی حسن مطر الهاشمی، پنج اشکال مطرح شده است که سه اشکال از آن‌ها بر مقدمه استاد سید علی اکبر حائری در کتاب حلقات وارد شده است و در دو اشکال دیگر، تلاش دارد نظرات شهید صدر در بحث تعارض الادله را به چالش بکشد. در پایان نیز دو پیشنهاد مطرح می‌شود که می‌تواند به جای روش شهید صدر در طرح بحث تعارض الادله جایگزین شود.

حامد الظاهری در مقاله‌ای با عنوان « نظرة فاحصة فی ما لوحظ علی کتاب دروس فی علم الاصول» در دو شماره پنجم و ششم نشریه الفکر الاسلامی به اشکالات آقای سید علی حسن مطر پاسخ داده است.

اشکالات آقای سید علی مطر از این قرار است:

1- نظریه قرن اکید جزء ابداعات شهید صدر نیست؛ بلکه متعلق به پائولوف است و شهید صدر، صرفاً آن را در بحث وضع تطبیق کرده است.

2- نظریه حق الطاعه از ابداعات شهید صدر نیست؛ بلکه ریشه در نظریات شیخ مفید و شیخ طوسی دارد.

3- بر خلاف ادعای استاد حائری، تنوین تنکیر و تنوین تمکین در اصطلاح شهید صدر تفاوتی با اصطلاح دانشمندان علم نحو ندارد.

4- بر خلاف نظر شهید صدر در حلقات، تعارض میان ادله محرزه و اصول عملیه معقول نیست.

5- بر خلاف نظر شهید صدر در حلقات، تعارض میان دو اصل عملی معقول نیست.

برای مطالعه این دو مقاله می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه کنید:

مقاله «دروس فی علم الاصول»، سید علی حسن مطر الهاشمی: کلیک کنید

مقاله «نظرة فاحصة فی ما لوحظ علی کتاب دروس فی علم الاصول»، حامد الظاهری:

قسمت اول: کلیک کنید

قسمت دوم: کلیک کنید

 

سال تحصیلی کنونی در حوزه علمیه با خبری نویدبخش شروع شد و آن تغییر و تحول کتب درسی بود. اما مدت کمی از انتشار این خبر توسط استاد شب زنده دار نگذشته بود که غالب بزرگان حوزه بالخصوص برخی که در بین طلاب به خوش‌فکری و طرفداری از تحول شناخته می‌شدند با این طرح به مخالفت برخاستند. از تغییرات صورت گرفته بدیل قرار گرفتن کتاب حلقه ثالثه شهید صدر به جای کفایه بود(و نه حذف شدن کتب دیگر). کسی ادعا ندارد که کتاب حلقات مطلوب‌ترین بدیل برای کفایه است اما این که حوزه علمیه بعد از سال‌ها این ضرورت همگانی را در طرحی این‌چنینی جامۀ عمل پوشانده جای تشکر و امید دارد و نکته دیگر آن که کتاب حلقات شهید دارای امتیازاتی است که در کلام برخی از بزرگان، این ویژگی‌ها بازتاب داشته است. در ادامه به کلام اساتید در این موضوع خواهیم پرداخت.

 

مقام معظم رهبری: چه لزومی دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطّل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) کار خوبی کرده‌اند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادی که در زمینه‌ درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است.(بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

 

از آیت‌الله سیستانی نقل شده است که گفته‌‌اند به نظر من ساختار علم اصول باید آن‌طور باشد که در حلقات مطرح شده است؛ اما در حال حاضر چون حوزه با این کتاب مأنوس نیست، به‌ناچار باید به روش کفایه درس خارج گفت. (همایش «علامه شهید صدر؛ ساخت نظام‌های اسلامی و مسأله حجیت، آیت‌ا‌لله رشاد)

 

آیت‌ا‌لله ‌سید محمود هاشمی شاهرودی(ره): «در مورد نوآوری، باید گفت که هیچ‌یک از تألیفات و مباحث شهید از عنصر نوآوری خالی نیست. به‌ویژه مباحث فقهی و اصولی. وی ترتیب مباحث این دو علم را بازنگری و بازسازی کرد و روش‌های جدیدی در علم اصول تقدیم حوزه علمیه کرد، … در خصوص ترتیب ابواب علم اصول باید گفت که ایشان با هدف قادر ساختن طلاب، جهت فراگیری خوب و مرحله‌ای این ماده درسی، اصلاحات فراوانی انجام داد. فراگیری علم اصول بدین شکل که شهید ارائه داده، ثمراتش در درس خارج ظاهر می‌شود.» (ویژگی‌های مکتب فکری و علمی شهید صدر، فصلنامه فقه اهل‌بیت فارسی، شماره ۲۴)

 

آیت‌الله سیدکاظم حسینی حائری: علم اصول، به دست توانای استاد شهید به چهارمین دوره‌ خود گام گذارد… و دوره‌ای ممتاز از سه دوره دیگر پدید آورد. اگر ما ویژ‌گی‌های این مرحله از علم اصول را با سه دوره پیشین آن بسنجیم باید آن را «دوره رشد نهایی اصول» نام بگذاریم… علم اصول را در قالب سه دوره درسی تحت عنوان «دروسٌ فی علم الاصول» عرضه کرد و معتقد بود که دانشجویان علوم دینی باید این مراحل را پشت سر بگذارند. سخن استاد این بود که آنچه هم‌اکنون در حوزه‌های علمیه متداول است و طلبه باید چند کتاب اصولی را به ترتیب نزد استاد فراگیرد تا بتواند به دوره خارج نائل شود؛ اگرچه واقعاً صحیح است، اما کتاب‌های انتخاب شده صرفاً بیانگر مراحل مختلفی از دوره‌های پیشین علم اصول هستند؛ و شاگردان را با آنچه ضرورت دارد، آشنا نمی‌کند.(مقدمه کتاب«مباحث الاُصول»ج۱ ص۵۸ و ۶۱)

 

استاد مرحوم علی صفایی حائری(ع.ص)، از متفکران بزرگ حوزه: «اﻳﻦ ﺗﺒﻮﻳﺐ و ﺗﻨﻈﻴﻤﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻣﻌﺎﻟﻢ اﻟﺠﺪﻳﺪه ﻣﺮﺣﻮم ﺻﺪر ﻣﻰآورد. اﻟﺒﺘﻪ در ﺣﻠﻘﺎت ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺒﻮﻳﺐ ﺑﺎ دﻗـﺖ‌هاى ﺑﻴﺸﺘﺮ و ﭘﺨﺘﮕﻰ و اﺣﺎﻃﻪ‌ ﺑﻴﺸﺘﺮى ﺗﻜﻤﻴﻞ ﮔﺮدﻳﺪه اﺳﺖ. به‌راحتی ﭘﻴﺪاﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭘﺨﺘﻪ و ﻳﻜﺪﺳﺖ ﻋﺮﺿﻪ ﺷﺪه و ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺧﻮﻳﺶ را ﻳﺎﻓﺘﻪ‌اند؛ و ﻃﺒﻴﻌﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻜﭙﺎرﭼﮕﻰ و ارﺗﺒﺎط ﻛﻠﻰ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﺮاى ذهن‌های ﻣﺤﺪود و ﻣﺤﺼﻮر ﺟﻠﻮه ﻧﻜﻨﺪ و ﻳﺎ ﺳﻨﮕﻴﻦ و ﺛﻘﻴﻞ ﺑﻴﺎﻳﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﻧﺜﺮ ﻋﺼﺮى و ﻗﻮى ﻣﺮﺣﻮم ﺻﺪر و ﺧﺎﻣﻰ و ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ترجمه‌ها در ﻣﻬﺠﻮر و ﻏﺮﻳﺐ ﻣﺎﻧـﺪن اﻓﻜـﺎر و ذوق ﺻـﺪر بی‌اثر نبوده است.» (درآمدی بر علم اصول، نشر لیله القدر، ص ۶۷)

 

آیت‌ا‌لله سید محمدباقر حکیم، فقیه مجاهد و شهید: بخش سوم (از آثار شهید صدر) نیز مربوط به ساده‌نویسی و پیروی از روش‌های جدید در نگارش است. کتاب‌ها و نوشته‌های معمول در حوزه‌ها معمولاً پیچیده و ناهماهنگ با شرایط روز بود و با روش‌های قدیمی آن روزها نوشته شده بود؛ در این کتاب‌ها همچنین مسائلی مطرح بود که امروزه دیگر منسوخ گردیده است. ایشان در همین زمینه دست به تألیفاتی زد که ضمن آسان نویسی کتاب‌های قدیمی، آن‌ها را در طرحی نو و روشی جدید برای #طلاب حوزه به نگارش درآورد و در این کتاب‌ها تازه‌ترین نظریات فقه و اصول را که در حوزه‌ها پیدا شده بود، نیز منعکس کرد. از این کتاب‌ها «دروس فی علم الاصول» و «الفتاوی الواضحه» را می‌توان نام برد.»(یادواره شهید آیت‌ا‌لله سید محمدباقر صدر، کانون انتشارات ناصر، اردیبهشت ۶۰، ص ۴۰)

 

استاد شیخ باقر ایروانی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه نجف: «اگر چه بعضی از کتب به معرفی احتیاج دارند، اما حلقات سید شهید قدس سره بی‌نیاز از تعریف است و یک نظر سریع خصوصاً به حلقه سوم آن شاهدی بر صدق مدعا است، پس از جهت روش فنی… از شیرینی الفاظ برخوردار است نه مانند الفاظ روزنامه‌ها و مجلات که خواننده را به خاطر زیادگویی ملال‌آور و الفاظ خالی از معنی، منزجر می‌کنند و نه مانند عبارات کفایه و معماهای آن است؛ بلکه چیزی میانه آن دو است، حاوی الفاظ شیرینی است به قدری که نیاز معنی را برطرف کند…و در کنار روشمندی و شیرینی الفاظ، از جدیدترین افکاری که علم اصول به دست اعلام ثلاثه (محققان نائینی و عراقی و اصفهانی) به آن‌ها رسیده، بهره‌مند است. (الحلقه الثالثه فی اسلوبها الثانى، ج‏۱، ص ۳)

 

استاد مهدی ‌هادوی تهرانی: شهید صدر یک نابغه استثنایی در تاریخ علمای اسلامی است، چرا که بسیاری از آنچه عرضه کرده محصول تفکر و نوآوری و ذهن خلاق خودش است. …یکی از اقدامات مؤثر آقای صدر این بوده که سعی کرده است به علم اصول سامان و نظم تازه‌ای دهد… البته قبل از ایشان، بزرگان علم اصول مانند مرحوم غروی اصفهانی و شاگرد ایشان مرحوم مظفر تلاش کرده بودند این کار را انجام دهند، اما تلاششان به فرجام نرسید. مرحوم مظفر(ره) که یکی از بهترین کتاب‌های آموزشی «اصول الفقه» را نوشته، خودش یک شخصیت مبدع و صاحب مبنا نبود؛ بلکه به مبانی مرحوم اصفهانی و نائینی پایبند بود و توان اینکه این مبانی را با هم هماهنگ کند، نداشت. نوآوری ایشان در «اصول الفقه» هم که به هر حال تدوین تازه‌ای بر اساس دیدگاه مرحوم اصفهانی بود، نسبت به کاری که شهید صدر کرده، بسیار نپخته است. شهید صدر(ره) هم خودش صاحب مبنا و فکر بود و هم برای بازسازی این بنا تلاش کرد. به‌ویژه در تدریس درس خارج که در «دروس فی علم الاصول» انجام داد و معروف شد به حلقات. شهید سعی کرد به چینش اصول، سامان بدهد. اقدام آقای صدر نسبت به علمای قبلی کار فوق‌العاده شاخصی بود و فاصله زیادی دارد. چیزی که آقای صدر در علم اصول به آن توجه کرد و تا جایی که من اطلاع دارم قبل از ایشان هیچ‌کس به آن توجه نکرده «روش‌شناسی» و متدولوژی در علم اصول است.( گفتگو با آیت‌ا‌لله ‌هادوی تهرانی، فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا شماره ۱۷)

 

استاد سید علی‌اکبر حائری، از علما و اساتید حوزه علمیه نجف اشرف: شهید صدر تمام نواقصی که تغییر کتب درسی رایج را ایجاب می‌کرد، در تدوین کتاب «حلقات» مدّ نظر قرار داده است و بر همین اساس، کتاب را با روش نوینی که شایسته یک کتاب درسی بود، تألیف کرد… هر حلقه در عین آنکه تمام مباحث علم اصول را در بر می‌گیرد، سطح عرضه مباحث در آن، کمّاً و کیفاً، متناسب با سطح آموزشی محصلین تنظیم شده است… بسیاری از مباحث مهمّ را تحت عناوینی مطرح کرده است که پیش از او سابقه نداشته است. او توانسته است نظریه‌ها و پیشرفت‌ها و اصطلاحات جدیدی که طیّ قرن اخیر بر علم اصول افزوده شده است را به مقداری که مناسب و مورد نیاز مرحله سطح حوزه است، در کتاب خود انعکاس دهد و مجموعه‌ای را فراهم آورد که طلبه را آماده حضور در درس خارج اصول نماید.»(مقدمه کتاب تحقیق الحلقه الأولى ص۸۶)

 

استاد سید منذر حکیم، مدیرکل پژوهش مجمع جهانی اهل‌بیت(ع): شهید صدر قصد داشت به وسیله این کتب(کتاب سه‌جلدی حلقات)، طلاب از کتب موروثی که برای آموزش علم اصول تألیف نشده بودند، بی‌نیاز شوند. بعلاوه این کتب تفاوت‌های بسیاری در روش دارند و ادبیات سخت و گره‌های زیاد و از نکات ضعیف دیگری رنج می‌برند. … استادان اصول نیز تعیلقه نویسی بر حلقات و شرح آن را آغاز کرده‌اند که این کتاب نیز شایستگی آن را دارد. این کتاب موفق‌ترین تلاش در دوره ما برای تجدیدنظر در قلمرو کتاب درسی در حیطه علم اصول است.»(مقاله «تطور الدرس الاصولی فی مدرسه النجف الأشرف»)

 

استاد صادق آملی لاریجانی: در سال‌های اخیر بزرگانی به فکر تنظیم و تبویب جدید و پالایش علم اصول افتاده‌اند… از بهترین کارهایی که در این مسیر صورت گرفته است، اثر پرارزش محقق بزرگ شهید سید محمدباقر صدر است. حلقات مختلف «دروس فی علم الاصول» اثری گران‌سنگ با تبویبی تازه است. گرچه مجموع این حلقات برای مبتدیان و محصلان دروس سطح حوزه نگاشته شده است، ولی تبویب جدید آن و نحوه نگارش و ورود و خروج در مباحث، همه سزاوار هرگونه ستایشی است».(طرح‌ها و اندیشه‌های نو، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۵)

 

استاد محمد صنقور، از علمای بحرین و صاحب کتاب المعجم الاصولی: از الطاف خدای متعال بود که مرا به شرح حلقه دوم از حلقات شهید صدر موفق گرداند، کتابی که از مهمترین کتب درسی حوزه است که به وسیله آن طلبه برای ورود به سطح عالی مهیا می‌شود.(شرح الأصول من الحلقه الثانیه؛ ج‏۱؛ ص۵)

 

استاد سید محمدصادق علم‌الهدی، مدرّس سطح عالی و خارج حوزه علمیه قم: حلقات در بین کتب درسی اصولی، بی‌نظیر است، علم اصول را در قالب یک نظام کاملاً منسجم و هماهنگ و روان ارائه می‌کند. این کتاب مشتمل بر آخرین نظریه‌هایی است که در حوزه‌ اندیشه اصولی مطرح شده و در عین آن‌که بسیار عمیق است، فاقد تعقیدهایی است که در عبارات سایر کتب درسی به چشم می‌خورد. …البته توصیه نمی‌کنم به جای کتاب «رسائل» و «کفایه» صرفاً به خواندن حلقات اکتفا شود؛ زیرا که چه‌ بسا کسانی که چنین کنند، توان و جرأت مراجعه مستقیم به کتب کهن و مرجع اصولی را ـ که ادبیات پیچیده خاص خود را داراست ـ از دست بدهند… گفته‌اند حلقات راه اجتهاد را کوتاه می‌کند؛ انصافاً این سخن بی‌راهی نیست.»(سایت رسمی استاد علم‌الهدی)

 

استاد حیدر حب‌الله، استاد و پژوهشگر لبنانی در حوزه علمیه قم: «اصول مظفر برای پر کردن خلأی در مساحت درسی محدودی آمد؛ یعنی خلأی که بین معالم و دو کتاب رسائل و کفایه بود و در نتیجه فقط نقش پلی را ایفاء کرد که ماهیتش از دو طرف پل کاملاً متفاوت بود، پس نتوانست مشکل را به صورت ریشه‌ای حل کند؛ در حالیکه حلقات موسوعه‌ای کامل است که جایگزین معالم و فصول و قوانین و رسائل و کفایه می‌شود. مشکل طلبه همان‌گونه که شهیدصدر می‌گفت این بود که بعد از مطالعه اصول مظفر طلبه مجبور می‌شود گامی به عقب برگردد تا افکاری قدیمی‌تر را بخواند و به مرحله شیخ انصاری و آخوند برگردد. از مهمترین خصائص حلقات که شاید ناشی از فراگیری موسوعه شهید صدر باشد تدریج در ارائه چه از نظر زبان، چه از نظر ترتیب افکار(در هر حلقه نسبت به حلقه قبل)… و همچنین ویژگی توازن کم و کیفی در سطح هر مرحله(هر حلقه) می‌باشد؛ پس این‌گونه نیست که مطلبی را مفصل توضیح دهد و مطلب دیگر را موجز، مگر جایی که حساسیت موضوع ایجاب کند.»(مقاله «معالم الإبداع الاصولی عند الشهید الصدر قدس سره» مجله فقه أهل البیت علیهم السلام (بالعربیه)، ج‌۲۰، ص: ۲۳۹‌)

 

منبع: مؤسسه فقاهت و تمدن اسلامی

به گزارش خبرگزاری اجتهاد، حجت‌الاسلام‌ والمسلمین مجتبی الهی خراسانی، استاد خارج فقه و اصول و حلقات شهید صدر، در نخستین جلسه از کارگاه توانمندسازی اساتید حلقات با موضوع «شخصیت علمی شهید صدر» ارائه بحث نمود و بررسی شخصیت شهید صدر را از ضروریات تدریس کتاب‌های این شهید والامقام دانست. گزیده‌ای از بیانات استاد الهی خراسانی درباره شخصیت شهید صدر را مرور می‌کنیم.

 

نبوغ و جایگاه خانوادگی شهید صدر

گاهی آنچه درباره شهید صدر گفته می‌شود، چنان غریب، و از اذهان دور است که تصور مبالغه درباره بعضی از ویژگی‌های ایشان می‌شود. برای اینکه جو مبالغه را بشکنم خاطره‌ای را نقل می‌کنم:

یکی از عزیزانی که در درس حلقۀ ثانیه من در سال‌های ۷۴ یا ۷۵ شرکت می‌کرد می‌گفت: وقتی خدمت مقام معظم رهبری بودیم، از من سؤال کردند چه می‌خوانی، گفتم: حلقۀ ثانیه را فلان جا می‌خوانم، ایشان گفتند: «می‌دانید خیلی‌ها در حوزه یا بیرون هستند که گفته می‌شود نابغه هستند؛ درحالی‌که نابغه نیستند، بلکه آدم‌های تیزهوشی هستند با پشتکار زیاد؛ ولی درباره شهید صدر باید با دقت و قاطعیت گفت که ایشان واقعاً یک نابغه بودند».

شهید صدر به‌لحاظ امکان خانوادگی هم از خاندان پرآوازه و علمی صدر است. مرحوم آیت‌الله واعظ‌زاده خراسانی می‌فرمود: تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که در تاریخ اسلام، خاندانی به پرافتخاری و پرثمری برای اسلام و مسلمین بیشتر از خاندان صدر نداریم. سرشاخه خاندان صدر به سید مرتضی(رض) می‌رسد. بنابراین منظورشان از خاندان صدر خاندانی است که از سید محمدباقر صدر به دوره‌ها و نسل‌های قبلی تکیه دارد تا سید مرتضی(رض). درعین‌حال که این‌چنین است، برای تربیت حوزوی خودش [بسیار تلاش کرده است].

 

جمع بین علوّ نسب و علو همت

علوّ نسبی که عرض کردم و مفاخر خاندان ایشان تا سید مرتضی یک فهرست بلندبالایی از فقها و مفسران و محدثان و فیلسوفان و اصولیان هستند، اما این نسب باعث نشد که شهید صدر به این نسب دل خوش کند و تحرک علمی ایشان را تحت‌الشعاع قرار دهد. ازاین‌رو اگر علو نسب داشت، علو همت هم داشت؛ ازاین‌رو محیطی پر از جهاد و تلاش علمی برای خود فرض کرد؛ برنامه‌ای که برای خودش در نظر گرفت، استفاده از رانت خانوادگی نبود.

شهید صدر حتی در مراودات علمی خودش هم سعی نمی‌کرد که از این نسب استفاده ببرد. او به‌دلیل علوّ همتی که پیش رو گرفته بود، از هیچ تلاشی نمی‌گذشت: مطالعه و تتبع زیاد؛ پرسش از هرکسی که ممکن بود برای آن پرسش‌ها پاسخی داشته باشد؛ مطالعه کتب متنوع، چه کتب بزرگان تشیع، چه کتب کسانی که در سایر مذاهب حرفی قابل‌عرضه داشتند و حتی کتاب‌های کسانی که غیرمسلمان هستند.

یکی از شاگردان ایشان می‌فرمود: یکی از کارهای من این بود که به سفارش آقای صدر، در کتاب بازار بغداد می‌رفتم و کتاب‌های جدیدی که می‌آمد و در آن مسائلی که ایشان سفارش کرده بود، اگر تألیفی از فلاسفه غربی می‌دیدم، حتی گاهی از جامعه‌شناسان و روان‌شناسان می‌دیدم، می‌خریدم و برای ایشان می‌آوردم.

کسی در تراز شهید صدر برنامه‌های مطالعاتی دارد که منابع را در مسیر برنامۀ مطالعاتی خود شناسایی و مصرف می‌کند.

 

جمع بین نبوغ ذاتی و جست‌وجوگری و تعلم

شهید صدر در سیزده سالگی بر منطق حاشیه نوشته است؛ مادۀ اولیه کتاب فدک را در ۱۲ سالگی نوشته؛ در علم اصول حسب شمارشی که بنده کردم، حداقل حدود ۱۷ یا ۱۸ مبنای اساسی و نزدیک شاید ۱۰۰ نظریه متفاوت دارد. باز با این حال برنامه مطالعاتی ایشان چنین بود که بنده از آیت‌الله سید کاظم حائری شنیدم که می‌فرمود: آقای صدر در سنینی که ما شاگرد ایشان بودیم، (یعنی در سنین چهل سالگی و بالاتر) به اندازه سه طلبه معمولی کار می‌کرد و زحمت می‌کشید، با اینکه خودش نابغه بود. به ایشان گفتم: شما روزی چند ساعت کار می‌کنید، گفتند: تقریباً روزی چهارده تا شانزده ساعت. گفتم شما با این سنتان از ما که فرزند شما محسوب می‌شویم، خیلی بیشتر کار می‌کنید، ایشان فرمودند که من الآن دیگر پا به سن گذاشتم؛ یاد ایام جوانی به خیر که آن موقع پُرکار بودم.

 

جمع بین شجاعت علمی و انصاف و نقادی

معمولاً کسانی که اهل ابداع و ابتکار هستند، گاهی از انصاف به‌دور می‌مانند؛ ما کسانی را داریم که انتقادهای قابل‌ملاحظه و مهمی را هم برای مثال به شیخ انصاری (رضوان الله علیه ) وارد کردند و باب نقدی علمی ایشان را گشودند؛ اما گاهی جانب ادب و انصاف را رعایت نمی‌کنند. بعضی را دیده‌ام که در حدیث مقداری کار کرده‌اند و هنوز هم حرف‌های همه را ندیده‌اند و دقت کافی نداشته‌اند، با متخصص‌تر از خودشان به رایزنی و گفت‌وگو نپرداخته‌اند، در جلسه‌ای به‌عنوان نقد قدما در حدیث‌شناسی شیخ صدوق را متهم به تدلیس می‌کنند، شیخ طوسی را متهم به خلط و اغلاط فاحش بی‌شمار می‌کنند؛ اینها اصلاً پسندیده نیست.

شهید صدر از معدود کسانی است که در اوج شجاعت و ابتکار و درعین‌حال اوج انصاف و تواضع علمی است. ملاحظه بفرمایید که در تمام کتابشان تعبیراتشان از مرحوم آیت‌الله خویی، سیدنا الاستاذ است.

بنده از یکی از فضلای نجف که شاگرد شهید صدر هم نیست، و تقریباً هیچ ارادتی هم به شهید صدر ندارد، شنیدم که ایشان به بنده فرمود: به چشم خودم دیدم که در بازار نجف، آقای صدر در همان اوجی که تمام جوانان حزب‌الدعوه و دیگران به ایشان توجه داشتند و به اصرار رساله ایشان هم چاپ شده بود، وقتی در بازار نجف به مرحوم آیت‌الله خویی رسید، جلوی همه تا کمر خم شد و دست آیت‌الله خویی را بوسید.

شهید صدر نسبت به تحلیل حرف بزرگان زود نمی‌گذرد و مثلاً می‌گوید شاید منظور محقق نایینی در ایجادیت این باشد، شاید منظور فلان بزرگ این باشد؛ شما در تمام تقریرات یا تألیفات ایشان یک کلمه بی‌ادبی به احدی از بزرگان نمی‌بینید یا اینکه بگوید این مطلبی است که ما اولین کسی هستیم و قبل از ما احدی این را نگفته. با اینکه بسیاری از آثار ایشان واقعاً اولین‌ است.

 

جمع بین رسالت علمی و رسالت اجتماعی

شهید صدر کسی است که هم ساعات متمادی، روزانه، دهه‌های مختلف عمر شریف خود را بر روی تفکر و مباحث علمی گذاشته است و هم رسالت اجتماعی خود را فراموش نکرده است.

درباره تفکر و رسالت علمی یکی از شاگردان ایشان می‌فرمود: آقای صدر به ما می‌گفت شماها از همه وقتتان برای تفکر استفاده کنید. می‌گفت: من خبر دارم آقای صدر در جوانی نحوه مطالعه و تفکرش این‌چنین بود که بخشی از مطالعه خود را در حرم امیرالمؤمنین علی (ع) می‌گذاشت و می‌گفت آنجا مسائل علمی برایم حل می‌شود و بهتر حل می‌شود. به شاگردانش فرموده بود فکر نکنید در مسیر رفت‌وآمد یا در مجلسی که شرکت می‌کنید، چون جلسه درس‌وبحث و وقت مطالعه نیست، می‌توانید وقتتان را به امور کم‌اهمیت اختصاص دهید؛ در راه سعی کنید که فکر کنید.

شخصی با این‌همه دغدغه علمی و این‌همه اهتمام به امور علمی، درعین‌حال از جامعه فاصله نگرفته و در را به روی خود نبسته که مثلاً می‌خواهم فکر کنم. دغدغه اجتماعی ایشان باعث تأسیس حزب الدعوه الاسلامیه شد. حلقه‌‌های مبارزاتی تشکیل می‌داد، ارتباطات با جوانان، ترغیب برای راه‌اندازی مجلات، و ایشان تا سال‌ها بیانیه برخی از علما را برای امور اجتماعی تنظیم می‌کردند.

 

جمع بین سنت و روزآمدی

جمع بین سنت و روزآمدی در شهید صدر خیلی عجیب است. ایشان از شیوه درسش تا تعلق‌خاطرش به میراث علمی شیعه، وفاداری ایشان به سنت‌های حوزه‌های علمیه یا آنچه از آن به میراث خالص شیعی در عقیده و باور و مناسک تعبیر می‌کنیم، درعین‌حال روزآمدترین آرا را دارد، جدیدترین آرا را هم می‌خواند.

ایشان در باب حساب احتمالات، نظریاتی را مطرح می‌کند که هم در معرفت‌شناسی و هم در ریاضیات و هم در منطق واقعاً اوج محسوب می‌شود و قابل‌رقابت با بسیاری از نظرات مطرح در آن علوم است.

 

جمع میان نیازمداری و تکلیف‌محوری

بعضی‌ها از نیازهای جامعه غافل می‌شوند و بعضی هم رویکردشان تکلیف‌مداری است؛ دو نگاه به دین وجود دارد، یک نگاه تکلیف مداری عبودیت‌محور است که همه‌چیز را از در تکلیف و مأموریت می‌بیند و یک نگاه هم نیاز. جمع بین این دو خیلی عجیب است که در اندیشه شهید صدر است؛ اگر کسی بخواهد این را ببیند در دو جا این دو جریان را می‌تواند ببیند، یکی در رساله مختصر عقیدتی در مقدمۀ الفتاوی‌الواضحه، و یکی هم در بحث نظریه خلافت انسان: در یک جا کاملاً عبودیتی و در یک جا کاملاً نیازمحور به نگاه به دین پرداخته است. ما به جمع بین این دو بسیار نیاز داریم که هم روح ایمان را و هم روح نیاز و عقلانیت را هم‌زمان تقویت کند.

خبرگزاری مهر در مصاحبه ای با حجت الاسلام و المسلمین رضا اسلامی، مدرس خارج فقه و اصول و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب به «نوآوری های شهید صدر در اصول فقه شیعه» پرداخته است:

شهید صدر در حوزه فقه و اصول صاحب یک مکتب خاص است

حجت الاسلام و المسلمین رضا اسلامی با بیان اینکه «شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر» را فراتر از مجموعه نوآوری‌ها و ابتکارات علمی، می‌توانیم صاحب یک مکتب در علم اصول بدانیم، عنوان کرد: به عبارت دیگر علم اصول توسط این بزرگوار وارد یک تحول چند جانبه گردیده و ابعاد و زوایای این تحول به حدی است که ادعا می‌کنیم ایشان دارای مکتبی اصولی هستند و دانش اصول در حوزه به دست ایشان ارتقا پیدا کرده است.

وی افزود: با ملاحظه آثار اصولی این شهید، پدیدار شدن مکتبی اصولی و نوآوری‌های ایشان در علم اصول را به روشنی احساس می‌کنیم. برای این مکتب اصولی هشت محور اصلی می‌توان نام برد: ساختار آفرینی، عنوان بندی، ریشه‌یابی، نظریه پردازی، بازآفرینی، انسجام بخشی، تاریخ‌مندی و درسی سازی که در ادامه به تشریح هر یک می‌پردازیم.

این مدرس خارج فقه، با اشاره به شاخصه ساختار آفرینی آثار شهید صدر در زمینه فقه شیعه تصریح کرد: ایشان در زمینه طراحی ساختار فقه و اصول دست به نوآوری زده، ساختارهای موجود در علم اصول را بررسی و تحلیل کرده و سپس دو گونه ساختار برای علم اصول ارائه کرده است، یک ساختار برای آموزش علم اصول در حوزه و برای افرادی که در حد مبتدی یا متوسط هستند و ساختار دیگری هم برای اینکه علم اصول را به عنوان ابزاری برای علم فقه در نظر بگیریم و توقعمان در علم اصول در چینش مطالب، به گونه‌ای باشد که به نتایج مطلوب در فقه برسد.

ساختارمندی اولین ویژگی فقه شیعه در بیان شهید صدر

اسلامی ادامه داد: شهید صدر در کتاب «حلقات الاصول»، در واقع یک کتاب درسی برای حوزه‌های علمیه نگارش کردند در سه حلقه و نام «الدروس فی علم الاصول» را برای آن برگزیدند.

وی افزود: در این حلقات شما می‌توانید ساختار پردازی دقیق شهید صدر را ملاحظه کنید، از جمله اینکه ایشان ادله اصولی را به دو بخش ۱- ادله محرزه و ۲- اصول عملی تقسیم بندی کردند، ادله محرزه هم یا شرعی هستند و یا عقلی. سپس تقسیم بندی‌هایی برای ادله محرزه شرعی و ادله محرزه عقلی ارائه کردند. ایشان به اصول عملی هم که رسیدند، اقسام اصول را گفتند و بعد بحث تعارض ادله را بیان کردند.

حجت الاسلام و المسلمین اسلامی در ادامه با بیان اینکه علم اصول در حوزه‌ها به عنوان علم دلیل شناسی مطرح است، گفت: علم اصول در حوزه به عنوان علم دلیل شناسی و علم فقه به عنوان علم حکم شناسی مطرح است، بر همین اساس، ادله در حکم شرعی را در علم اصول بررسی می‌کنیم، حکم شرعی در فقه بیان می‌شود و دلیل بر این حکم شرعی در علم اصول. بنابراین می‌توانیم ساختار علم اصول را با محوریت ادله طراحی کنیم. این طراحی ساختار را می‌توان یکی از مهمترین نوآوری و خلاقیت‌های شهید صدر در علم فقه شیعه دانست.

بهره مندی از عبارات و عناوین غیرمرسوم در حوزه

وی با اشاره به محور دوم نوآوری‌های شهید صدر در اصول فقه شیعه بیان کرد: ایشان ادبیات و عناوین جدیدی را در علم اصول به کار گرفته‌اند، البته برخی دیگر از علما نیز از کلمات و اطلاعات جدید استفاده نموده‌اند، اما این ویژگی در آثار ایشان ملموس‌تر است، ایشان در برخی از مباحث موجود در علم اصول، عناوین جدیدی به کار بردند که در حوزه مرسوم نبوده از جمله عبارت «وسایل الاثبات» که این عنوان را در دو شاخه وسایل الاثبات وجدانی و وسایل الاثبات تعبدی بررسی می‌کند.

وی افزود: شهید صدر در «وسایل الاثبات وجدانی» از «ماهیت تواتر، اجماع و سیره متشرعه» بحث می‌کند، قرار دادن این عناوین در علم اصول یک اتفاق ویژه بود، همچنین به کار بردن عبارت «قاعدة تنوع القیود و احکام‌ها» از «قید وجوب و قید واجب» بحث می‌کند، بحث پرداختن به اقسام قیود و یک عبارتی به اسم قائده تنوع قیود، یک عنوان جدید بود.

اسلامی گفت: در برخی موارد نیز، ایشان از کلماتی در خلال بحث‌ها استفاده می‌کردند که به عنوان اصطلاح مطرح شدند، از جمله اصطلاح تزاحم حفظی، اصطلاح قرن اکید، عناصر مشترکه، عناصر مشترکه، عناصر خاصه، اصطلاح قطع ذاتی و قطع موضوعی، به عبارتی، مجموعه‌ای از عناوین و اصطلاحات جدید شکلی خاص به علم اصول ایشان داده که در برخی موارد می‌توانیم آن را یک ادبیات جدید بدانیم. البته به مجرد عوض کردن عنوان و اصطلاح نمی‌توانیم برای این امر بار مثبت فرض کنیم، اما در صورتی که استفاده از کلمات جدید و این تغییر ادبیات علم یک توجیهی داشته باشد و آن اصطلاح منعکس کننده یک مفهوم جدید باشد و نیاز به جعل اصطلاح باشد، در آن صورت ارزش دارد و گرنه مجرد تغییر ادبیات علم و تغییراصطلاح نه تنها مسئله‌ای را حل نمی‌کند، بلکه در برخی موارد مشکله هم می‌آفریند، اما در آثار شهید صدر می‌بینیم که این کار به مناسبت و در جای درست انجام شده، به عنوان مثال، ایشان یک قسمی از تزاحم را کشف کرده و نام آن را تزاحم حفظی گذاشتند یا بحثی در علم منطق راجع به اقسام حمل مطرح است تحت عنوان حمل الاولی و حمل الشایع.

در این بحث کلمه «کیف» اصطلاح را عوض کرده و آن چیزی که اهل منطق به آن می‌گویند حمل الاولی از نظر ایشان حمل الشایع هست و آن چیزی که دیگران بدان حمل الشایع می‌گویند، شهید صدر آن را حمل الاولی می‌داند.

هنر شهید صدر در خلق اصطلاحات جدید در علم اصول

وی افزود: این امر قابل توجیه هم هست، ایشان می‌گویند، وقتی یک عنوانی را در نظر می‌گیریم در حالت اول از خلال آن مفهوم مصداق را می‌بینیم، اما حمل الاولی منعکس کننده مصادیق است. به عنوان مثال وقتی از کلمه جز استفاده می‌کنیم، مصداق جز در وهله اول به ذهن متبادر می‌شود. چون مفاهیم فانی در مصادیق خارجی هستند، اگر به خود مفهوم توجه شود، این حالت ثانوی است، بنابراین جزءِ به حمل الاولی که شهید صدر می‌گوید، یعنی مصداق جزئی به حمل شایع که شهید صدر می‌گوید یعنی مفهوم جزئی. این تحلیل اندکی با آنچه در حوزه‌های علمیه می‌شناسند متفاوت است. بنابراین شهید صدر در خلق عناوین جدید و جعل اصطلاحات هنر و خلاقیت داشتند.

ریشه‌یابی و نگاه خاص و مستقل شهید صدر به مباحث

عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در ادامه با ذکر محور سوم از «نوآوری های شهید صدر در اصول فقه و شیعه» گفت: ریشه‌یابی مباحث محور دیگر خلاقیت این عالم برجسته در علم اصول است. در اینجا منظور توجه و تمرکز شهید صدر بر پاره‌ای مباحث زیربنایی است که آثار و آن در مواضع دیگری از علم اصول آشکار می‌شود؛ در حالی که اهل علم اصول این گونه مباحث را به طور ضمنی و پراکنده مورد نظر قرار می‌دادند و هیچ گاه نگاه مستقل و خاص و بحثی متمرکز و منسجم راجع به آنها نداشتند. در کار شهید صدر توجه به مباحث زیربنایی که همچون اصولی برای برخی قواعد اصولی دیگر هستند، محصول تقسیم‌بندی و عنوان‌بندی خوب برای مباحث و پیدا شدن جاهای خالی برای بحث در نظام قواعد اصولی است. از این رو پس از آنکه شهید صدر شکل سنتی مباحث را در مرحله خارج دنبال کرد، به هنگام تألیف حلقات الاصول به فکر ایجاد مباحث تمهیدی درباره ماهیت حکم شرعی و اقسام و احکام آن افتاد و در این باب از قاعده اشتراک، تفاوت حکم ظاهری و واقعی، تفاوت میان دو دسته از ادله احکام، یعنی امارات و اصول، مبادی احکام تکلیفی، تفاوت احکام تکلیفی و وضعی، تخطئه و تصویب، تضاد میان احکام تکلیفی، تنافی میان احکام ظاهری، تفاوت میان قضیه خارجیه و قضیه حقیقیه در جعل حکم و تعلق حکم به عناوین ذهنی، بحث و گفت‌وگو کرد تا بعدها از مبنای مختار خود در مباحث تابعه و به خصوص مباحث دلیل عقلی غیرمستقل بهره مند شود.

ایجاد کرسی نظریه پردازی توسط شهید صدر

وی افزود: نظریه پردازی‌های اصولی دیگر خلاقیت ایشان در علم اصول است، یکی از این نظریات معروف ایشان، نظریه «حق الطاعه» ایشان هست که ما در قالب یک نظریه مستقل در قالب یک کتاب به آن پرداختیم و پژوهشگاه علم و فرهنگ اسلامی هم آن را منتشر کرد، در آن کتاب به صورت مستقل در خصوص این نظریه بحث شده و هنوز هم با گذشته حدود ۲۰ سال از انتشار آن، بحث راجع به این موضع ادامه دارد. این نظریه ارتباطی هم با بحث‌های فلسفه اخلاق پیدا می‌کند. نظریه دیگری وجود دارد در خصوص جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی که در آن اصطلاح تزاحم حفظی هم به کار رفته و این دو مورد را می‌توانیم به عنوان کرسی نظریه پردازی برای شهید صدر قرار دهیم.

ترمیم و بازپروری اصول قدیمی

اسلامی خاطر نشان کرد: پنجمین محور از مکتب اصولی شهید صدر تکمیل، ترمیم، بازپروری و ارتقابخشی به مباحث سنتی علم اصول است. شهید صدر مباحثی که دیگران در علم اصول اشاره کردند را بار دیگر به شکلی فنی‌تر و روشن‌تر با بیان مقدمات اسباب دخیل در موضوع، را پرورش دادند و همان بحث کهنه و قدیمی را نو و مرتب کردند، این اتفاق که بحث‌های کهنه را در قالبی جدید بریزیم و قابل دفاعش کنیم، ارزش علمی دارد. مصداق روشن این محور را در مباحث «حلقات الاصول» مشاهده می‌کنیم.

تفکر شهید صدر منسجم و نظام مند است

وی افزود: تفکر اصولی همچون تفکر فلسفی باید نظام مند و منسجم باشد و بروز هر گونه تنافی میان مبانی و اصول هر یک از علما، نشان از ضعف تفکر اصولی او است. از این رو می‌توان گفت مجموعه اندیشه‌های اصولی هر یک از فقهای بزرگ یک دستگاه فکری پیچیده و سازمان یافته در معرفی نظام تشریع الهی است که اجزای مختلف آن در ارتباط طولی و عرضی با هم تعریف شده‌اند؛ چون انسجام تفکر یکی از محک ها و معیارهای ارزیابی شخصیت هاست، به عنوان مثال در فلسفه، فقه، اصول و در هر رشته‌ای از رشته‌های علمی، یکی از ابزارهایی که می‌توانیم فرد را محک بزنیم تفکر منسجم اوست. اگر در درون اندیشه اصولی، فقهی، کلامی، تفسیری و فلسفی یک دانشمند موارد متعدد تنافی و ناسازگاری، یافت شود، نشانه ضعف اوست، اما در آثار شهید صدر انسجام وجود دارد، به عنوان مثال، یک بحث در اصول فقه داریم، که مطابق با اصول فقه شیعه است، مثل بحث شرط متاخر، این بحث مرتبط هست با بحث «واجب معلق»، این دو بحث مرتبط است با بحث «مقدمات مفوّته» و این سه بحث مرتبط با «اشتراط التکلیف» و در نهایت می‌بینیم که ارتباط تنگاتنگی بین این مباحث است.

توجه به تاریخ علم اصول و طبقه بندی علم اصول به سه دوره خاص

این مدرس خارج فقه در ادامه به تاریخ مندی تفکرات شهید صدر در حوزه اصول اشاره و عنوان کرد: ایشان به تاریخ علم اصول توجه ویژه‌ای داشتند، عظیم‌ترین کار شهید صدر در ریشه‌یابی تحولات تاریخی علم اصول، در «المعالم الجدیدة» تجلی کرد به حدی که می‌توانیم او را نخستین شخصیت اصولی بدانیم که مطالعه تاریخ علم اصول را به طور رسمی و جدی دنبال کرد. از نظر شهید صدر، تاریخ علم اصول در سه دوره اصلی تقسیم بندی می‌شود.

دوره اول، عصر تمهیدی علم اصول که بذرهای اساسی این علم منتشر شد و اوج آن مصادف با ظهور شیخ طوسی است.

دوره دوم، عصر باروری و به ثمر نشستن بذرهای اولیه که اصول و پایه‌های تفکر اصولی معین و به طور گسترده در علم فقه منعکس شد. پیشوای این دوره شیخ طوسی است.

دوره سوم، عصر کمال علمی که افتتاح آن به دست وحید بهبهانی، صاحب مدرسه اصولی جدید در اواخر قرن دوازدهم بوده. بعد از او شاگردان بزرگش آن را تداوم بخشیدند تا سرانجام پس از حدود نیم قرن، این مدرسه به اوج کمال خود رسید و سه نسل از نوابغِ این مدرسه در پی هم ظهور کردند و در رأس نسل سوم، شیخ مرتضی انصاری شاگرد شریف العلماء قرار دارد.

درسی سازی مطالعات و پژوهش‌ها در حوزه علم اصول جهت تربیت طلاب و دانشجویان

حجت الاسلام و المسلمین اسلامی در پایان با ذکر هشتمین شاخصه از دیدگاه‌های شهید صدر در حوزه علم فقه و اصول شیعه، عنوان کرد: کمتر کسی از فقهای بزرگ را می‌شناسیم که به فکر درسی سازی علم اصول برآمده و در عمل کتابی را با رعایت نکات آموزشی برای طلاب دوره سطح آماده کرده باشد. ایشان به درسی سازی علم اصول توجه خاص داشتند، ایشان معتقد بودند تحقیقات و پژوهش‌های اصولی حد و مرز ندارد، اما زمانی که این تحقیقات قرار است در قالب کتاب درسی در اختیار دانشجویان و طلاب قرار بگیرد، لازم است این تحقیقات در قالبی دیگر مرتب سازی شوند.

یکی از کتاب‌های نام‌آشنای دانشمند بزرگ حوزوی، شهید سید محمدباقر صدر، کتاب «حلقات» است که برای آموزش علم اصول در سه سطح مبتدی، متوسط و پیشرفته نوشته شده است. این کتاب گرچه هنوز کتاب رسمی آموزشی علم اصول در حوزه نشده است؛ معمولاً استادان و طلابی که افکاری به‌روزتر دارند، آن را درس می‌گیرند و می‌دهند.

 

حلقات جایگزینی مناسب برای کتب خسته اصولی

سال‌هاست که بحث اصلاح و تغییر متون آموزشی علم اصول در حوزه مطرح شده است و دیدگاه‌های گوناگونی در این زمینه وجود دارد و غالب مدرسان و پژوهشگران آشنا با شیوه‌های نو و کارآمدتر آموزشی، موافق جایگزینی کتاب‌های مناسب‌تری به جای کتاب‌های موجود هستند؛ در این میان یکی از گزینه‌هایی که همواره به عنوان، جایگزین شایسته‌ای برای کتاب‌های خسته‌ی اصولی رایج در حوزه معرفی شده است و می‌شود، کتاب حلقات یا به نام دیگرش «دروس فی علم الاصول» است.

در باب ویژگی‌ها و برتری‌های این کتاب نسبت به سایر کتب در این موضوع، سخن‌های بسیاری گفته شده است؛ از یادداشت‌های اینترنتی و نشست‌های علمی گرفته تا سخن‌های مراجع تقلید و عالمان طراز اول. در این یادداشت بنا ندارم آنها را بازگو کنم؛ بلکه تنها می‌خواهم به سه نکته‌ی کمتر‌شنیده‌شده در باب این کتاب اشارتی بکنم:

 

۱– این کتاب به درخواست و سفارش طلبه‌ای ایرانی نوشته شده است

شهید صدر این کتاب را به سفارش و درخواست یکی از شاگردان بسیار محبوب خود یعنی سید عبدالغنی اردبیلی نوشته است؛ ماجرا از این قرار بوده که ایشان به اردبیل می‌آید و حوزه‌ی علمیه‌ای تأسیس می‌کند و از آنجایی که متون رایج آموزشی علم اصول او را راضی نمی‌کرده، از استاد خواهش می‌کند که کتابی برای تدریس به طلاب این مدرسه بنویسد که شهید صدر نیز این کار را می‌کند.[1]

 

۲– این کتاب به نثر عربی رایج دیگر متون حوزه نوشته شده است

کم نیستند طلابی که تصور می‌کنند این کتاب به نثر عربی معاصر نوشته شده است؛ نه نثر عربی قدیم که زبان کتاب‌های رایج آموزشی حوزه است و همین تلقی، یکی از علت‌هایی است که این دسته از طلاب از ترس اینکه این کتاب را نفهمند، به سراغ آن نمی‌روند؛ خود بنده به یاد دارم که در سال‌های آغازین طلبگی از یکی از استادانم درباره‌ی این کتاب پرسیدم.

ایشان فرمود: کتاب خوبی است؛ ولی فهمش مشکل است؛ چون به زبان عربی معاصر نوشته شده است و همین اظهار نظر ایشان باعث شد که تا مدت‌ها سراغ این کتاب نروم؛ درحالی‌که شهید صدر چنان که خود تصریح می‌کند، تنها در مجلد اول که بسیار مختصر هم هست، آن‌هم تا حدی از عربی معاصر بهره گرفته است؛ اما در دو مجلد بعدی که حجم اصلی این دوره را تشکیل می‌دهند، تعمد داشته‌اند که از عربی رایج دیگر متون آموزشی حوزه استفاده کنند.[2]

افزون بر این امروزه این کتاب چند ترجمه و شرح دارد به اضافه‌ی فایل‌های صوتی تدریس کلمه‌به‌کلمه‌ی این کتاب که خواندن آن را بسیار آسان کرده است؛ حتی به سبب رعایت استانداردهای آموزشی در این کتاب، یادگیری آن، از بیشتر (اگر نگوییم همه‌ی) دیگر متون آموزشی حوزوی سهل‌تر است.

 

۳– این کتاب را مقام معظم هبری به حوزه‌ها و استادان و طلاب توصیه کرده‌اند

پیش از هر چیز حیفم می‌آید که نگویم ایشان این عالم فقید را چگونه ستوده‌اند. ببینید:

«در میان‌ چهره‌های‌ برجسته‌ی‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ در دهه‌های‌ اخیر، مرحوم‌ آیت‌الله‌ شهید سید محمدباقر صدر (قدس‌ الله‌ روحه) یکی‌ از ممتازترین‌ و شگفت‌‌انگیزترین‌ آنهاست. استعداد خارق‌العاده‌ و پشتکار کم‌نظیر او از وی‌ عالم‌ ذوفنون‌ و ژرف‌نگری‌ پدید آورده‌ بود که‌ دید نافذ و ذهن‌ جستجوگرش‌ در آفاق‌ علوم‌ متداول‌ حوزه‌ها محصور نمانده‌ و هر آنچه‌ را که‌ برای‌ یک‌ مرجع‌ بزرگ‌ دینی‌ در دنیای‌ متنوع‌ امروز سزاوار است‌ به‌ حیطه‌ی تحقیق‌ و مطالعه‌ کشیده‌ بود و سخنی‌ نو و فکری‌ بکر و اثری‌ ماندگار در آن‌ می‌آفرید.» (پیام مقام معظم رهبری به کنگره‌ی بزرگداشت شهید آیت‌اللّه سید محمدباقر صدر، ۲۹ دی ۱۳۷۹)

و اما درباره‌ی این کتاب، معظم له چنین می‌فرماید:

«تغییر جدی در کتب درسی باید صورت گیرد؛ چون تحول از پایه باید شروع شود. در خودِ کتب درسی باید کار شود و در درس خارج فقه هم مباحث کاربردی و مورد استفاده باید مطرح گردد. بعضی از مباحث -مخصوصاً در اصول و در فقه – وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست؛ ولی در اصول و فقه، این مباحث را می‌خوانند. یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک‌بار حاجتش به بحثی، یا به مبنای معانی حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانی دیگر بیفتد. چه لزومی دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان اللَّه علیه) کار خوبی کرده‌اند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادی که در زمینه‌ی درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است». (بیانات معظم‌له در در ۱۳ آذر ۱۳۷۴ در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی با ایشان)

امید است که مدیران معظم و معزز حوزه‌های علمیه در کنار پاسداری از سنت‌های اصیل حوزوی به اقتضائات و نیازهای امروز حوزه و مخاطبان آن توجه بیشتری کنند تا شاهد حوزه‌ای کارآمدتر و پاسخگوتر باشیم.

محمدرضا آتشین صدف، پژوهشگر و نویسنده حوزه علمیه قم- رسانیوز

 

[1].  دروس فی علم الأصول، الحلقه الأولی و الثانیه (چاپ مجمع الفکر الاسلامی)، ص109.

[2]. همان، ص130.

 

به گزارش خبرگزاری حوزه در این نوشتار حلقات شهید صدر از منظر بزرگان و اساتید می‌پردازد تا از تمایل عمومی بسیاری از نخبگان حوزه نسبت به ورود این کتاب به جایگاه رسمی تدریس در حوزه علمیه خبر دهد.

تقدیر الهی این بود که همت و تلاش آیت‌ا‌لله شهید سید محمدباقر صدر (رضوان الله علیه) که به گفته بزرگان و به شهادت آثارش از نوابغ عصر ماست، بیش از همه علوم معطوف به علم اصول شود و از اقبال بلند حوزه‌‌های علمیه ما، این مغز متفکر، خود به تدوین کتابی درسی در زمینه اصول فقه برای حوزه پرداخت، کتاب «دروس فی علم الاصول»؛ یعنی «حلقات».

از آنجا که بنای این مقال بر اختصار است، همه صاحب‌نظران را دعوت می‌‌کنم که مقدمه کتاب حلقات – که به قلم خود شهید صدر است- را مطالعه کنند، آنگاه از آن استفاده یا در مورد آن قضاوت کنند؛ در این فرصت مایلم ضمن بیان دو لغزش‌ گاه ناشی از همین ناآگاهی از مقدمه کتاب، برخی از خصوصیات کتاب را ذکر کنم:

نکته اول: این کتاب شامل سه بخش است: الحلقۀ الاولی، الحلقۀ الثانیه و الحلقۀ الثالثه. هر حلقه یک دوره کامل مباحث علم اصول است به این نحو که در حلقه اول قواعد علم اصول به‌صورت ساده و روشن، بدون اقوال متعدد و استدلال‌های پیچیده در ساختاری بدیع آورده شده است؛

در حلقه ثانیه در همان چهارچوب و ساختار، مباحث حلقه قبل مقداری استدلالی‌تر، همراه با اقوال بیشتر و به‌علاوه مسائل فنی‌تری که در حلقه قبل نبوده، بررسی می‌شود؛

اما در حلقه ثالثه مباحث کاملاً تخصصی و همراه با اقوال و خط‌های اصلی در مسئله و استدلال‌های بیشتری بیان می‌شود. با این آموزشِ مرحله‌ای ذهن طلبه کم‌کم ورزیده شده و آماده درس خارج می‌شود.

اما برخی از اساتید گمان کرده‌اند هر حلقه شامل بخشی از علم اصول است (مثلاً حلقه اولی مباحث الفاظ است و حلقه دوم مباحث عقلی و حلقه سوم مباحث حجج و اصول عملیه) آنگاه چون مقداری از صفحات اول حلقه اولی را خوانده‌اند تصور می‌کنند، سطح حلقات خیلی پایین است؛ در حالی که اگر مقدمه کتاب را می‌خواندند از ویژگی آموزش تدریجی و مرحله‌ای حلقات مطلع می‌شدند.

نکته دوم: متأسفانه دیده ‌شده برخی از اساتید در درس خارج اصول، اقوال شهید صدر در حلقات را مطرح و آن را نقد می‌‌کنند؛ در حالی که شهید صدر با تأکید فراوان در مقدمه بیان داشته که نظرات نهایی او را باید در تقریرات درس خارج او (مخصوصاً کتاب بحوث فی علم الاصول) ملاحظه کرد، نه در حلقات؛ اساساً یکی از امتیازات حلقات این است که مؤلف اصراری برای بیان نظر خود در همه مسائل و اثبات آن ندارد تا حجم مطالب را بی‌دلیل بالا نبرد و توازن کتاب را از بین نبرد و وقت طلبه را ضایع نسازد؛ بلکه در عوض، شهید صدر سعی کرده با نبوغ خاصی در هر مسئله خط‌ها و مبناهای اصلی را ارائه دهد و نسبت آنها را تبیین کند تا وقتی طلبه وارد درس خارج می‌شود به‌راحتی با اقوالی که محور اصلی درس‌های خارج اصول امروز را تشکیل می‌دهند یعنی اقوال آخوند خراسانی، میرزای نائینی، محقق عراقی و محقق اصفهانی، محقق خویی و خود شهید صدر ارتباط برقرار کند؛ از همین‌ جا امتیاز دیگر و اصلی حلقات بر سایر کتب معلوم می‌شود و آن پر کردن خلأ محتوایی و تاریخی بین مطالب اصولی مقطع سطح و مقطع خارج است.

در این گزارش، نظر مراجع و بزرگان حوزه در رابطه با کتاب حلقات را از نظر می‌گذرانیم:

 اقوال بزرگان درباره عموم آثار شهید صدر

 امام خمینی(ره)

رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) عنوان می‌کنند: «آن ‌هم مثل سید محمدباقر صدر که مغز متفکر اسلامى بود و امید این بود که اسلام از او بهره ‏‌برداری ‌هاى زیادترى بکند و من امیدوارم که کتاب‌هاى این مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمین قرار بگیرد». (بیانات در جمع روحانیون مبارز عراق و مسلمانان رانده شده ۲۰ فروردین ۱۳۶۰، صحیفه امام، ج‏۱۴، ص ۲۸۰)

مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری آیت‌ا‌لله‌العظمی خامنه‌ای بیان می کنند: «چه لزومی دارد ما این‌همه در مباحثِ غیر لازمِ اصول معطّل شویم؟ در این زمینه مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) کار خوبی کرده‌اند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادی که در زمینۀ درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است». (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی ۱۳/۹/۷۴)

ایشان در جای دیگر اظهار می‌دارند: «در میان چهره‌‏‌های برجستۀ حوزه‌‏‌های علمیه در دهه‌های اخیر مرحوم آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر (قدّس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفت‌‌انگیزترین آن‏هاست … او بی‌شک یک نابغه و یک ستارۀ درخشان بود. … در اصول، در فقه، در فلسفه و در هرآنچه به این دانش‌ها ارتباط می‌یابد در زمرۀ بنیان‌گذاران و صاحبان مکتب محسوب می‌شد. .. شهید آیت‌الله صدر برای طلاب و فضلای جوان بی‌شک یک اسوه و نمونه است. درس انسان‌پروری او با شهادت جانگدازش خاتمه نیافته است. آثار علمی و شیوه تحقیق او اکنون پیش روی فضلای جوان حوزه‏‌‌های علمیه قرار دارد. … حوزه‏‌‌های علمیه امروز نیز محتاج شهید صدر و هر عنصر باهمت و پرتوانی هستند که راه علمی و اسلام‌شناسی و جهان‌نگری او را دنبال کند.» (پیام معظم له به کنگره بزرگداشت شهید صدر، ۲۹/۱۰/۷۹)

آیت‌ا‌لله صادق آملی لاریجانی

آیت‌ا‌لله صادق آملی لاریجانی اظهار کرده است: «در سال‌های اخیر بزرگانی به فکر تنظیم و تبویب جدید و پالایش علم اصول افتاده‌‌اند… از بهترین کارهایی که در این مسیر صورت گرفته است، اثر پرارزش محقق بزرگ شهید سید محمدباقر صدر است. حلقات مختلف «دروس فی علم الاصول» اثری گران‌سنگ با تبویبی تازه است. گرچه مجموع این حلقات برای مبتدیان و محصلان دروس سطح حوزه نگاشته شده است، ولی تبویب جدید آن و نحوۀ نگارش و ورود و خروج در مباحث، همه سزاوار هرگونه ستایشی است». (طرح‌ها و اندیشه‌های نو، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره ۵)

آیت‌ا‌لله ‌سید محمود هاشمی شاهرودی

آیت‌ا‌لله ‌سید محمود هاشمی شاهرودی می‌گویند: «در مورد نوآوری باید گفت که هیچ‌یک از تألیفات و مباحث شهید از عنصر نوآوری خالی نیست. به‌ویژه مباحث فقهی و اصولی. وی ترتیب مباحث این دو علم را بازنگری و بازسازی کرد و روش‌های جدیدی در علم اصول تقدیم حوزه علمیه کرد… در خصوص ترتیب ابواب علم اصول باید گفت که ایشان با هدف قادر ساختن طلاب، جهت فراگیری خوب و مرحله‌ای این ماده درسی، اصلاحات فراوانی انجام داد. فراگیری علم اصول بدین شکل که شهید ارائه داده، ثمراتش در درس خارج ظاهر می‌شود». (ویژگی‌های مکتب فکری و علمی شهید صدر، فصلنامه فقه اهل‌بیت فارسی، شماره ۲۴)

آیت‌الله سید کاظم حسینی حائری

آیت‌الله سید کاظم حسینی حائری از مراجع معاصر و از شاگردان شهید صدر می‌گوید: «علم اصول، به‌دست توانای استاد شهید به چهارمین دوره‌ خود گام گذارد… و دوره‌ای ممتاز از سه دوره دیگر پدید آورد. اگر ما ویژ‌گی‌های این مرحله از علم اصول را با سه دوره پیشین آن بسنجیم باید آن را «دوره رشد نهایی اصول» نام بگذاریم .. علم اصول را در قالب سه دوره درسی تحت عنوان «دروسٌ فی علم الاصول» عرضه کرد و معتقد بود که دانشجویان علوم دینی باید این مراحل را پشت‌سر بگذارند. سخن استاد این بود که آنچه هم‌اکنون در حوزه‌های علمیه متداول است و طلبه باید چند کتاب اصولی را به ترتیب نزد استاد فراگیرد تا بتواند به دوره خارج نائل شود؛ اگرچه واقعاً صحیح است، اما کتاب‌های انتخاب‌شده صرفاً بیانگر مراحل مختلفی از دوره‌های پیشین علم اصول هستند؛ و شاگردان را با آنچه ضرورت دارد، آشنا نمی‌کند.» (مقدمه کتاب «مباحث الاُصول»، ج۱، ص۵۸ و ۶۱)

 آیت‌ا‌لله سید محمدباقر حکیم

آیت‌ا‌لله سید محمدباقر حکیم، فقیه مجاهد و شهید محراب می‌گوید: «بخش سوم (از آثار شهید صدر) نیز مربوط به ساده‌نویسی و پیروی از روش‌های جدید در نگارش است. کتاب‌ها و نوشته‌‌های معمول در حوزه‌ها معمولاً پیچیده و ناهماهنگ با شرایط روز بود و با روش‌های قدیمی آن روزها نوشته شده بود؛ در این کتاب‌ها همچنین مسائلی مطرح بود که امروزه دیگر منسوخ گردیده است. ایشان در همین زمینه دست به تألیفاتی زد که ضمن آسان‌نویسی کتاب‌های قدیمی، آنها را در طرحی نو و روشی جدید برای طلاب حوزه به نگارش درآورد و در این کتاب‌ها تازه‌ترین نظریات فقه و اصول را که در حوزه‌ها پیدا شده بود، نیز منعکس کرد. از این کتاب‌‌ها «دروس فی علم الاصول» و «الفتاوی الواضحه» را می‌توان نام برد». (یادواره شهید آیت‌ا‌لله سید محمدباقر صدر، تهیه‌کنندگان: الهه کولائی-فاطمه حسینی- ب شریعتمدار، کانون انتشارات ناصر، اردیبهشت ۶۰، ص ۴۰)

رئیس شورای عالی حوزه ‌های استان تهران

آیت‌ا‌لله علی‌اکبر رشاد، رئیس شورای عالی حوزه‌‌های استان تهران می‌گوید: «من فکر می‌کنم در طول تاریخ پرافتخار دانش اصول، کمتر کسی هست که بشود با شهید صدر در ابتکار و نوآوری در علم اصول مقایسه شود؛ ما محققان برجسته و اصولیان بزرگ کم نداشتیم که اصول را دگرگون کردند و کسی نمی‌تواند ارزش کارهای آخوند خراسانی، محقق ثانی، کارهای شیخ بهایی در کتاب زبده و شأن شیخ اعظم را نبیند؛ اما من تصور می‌کنم مرحوم شهید صدر از جهات مختلف علم اصول را دگرگون ساخته و ساختار و هندسه جدیدی را در کتاب حلقات پیشنهاد داده است … این شهید به‌لحاظ ساختاری، تغییری اساسی هم در تفهیم و هم در صورت‌بندی هر مبحث ارائه و ابتکارات فوق‌العاده‌ای دارند. ایشان در تولید ادبیات اصولی و اصطلاح‌سازی ابداعات مناسبی داشته و گزاره‌‌های نویی را ارائه و آرای جدیدی را عرضه کرده‌اند.» (همایش «علامه شهید صدر؛ ساخت نظام ‌های اسلامی و مسأله حجیت ۲۷ فروردین ۹۵ چاپ شده در مجله علوم انسانی اسلامی صدرا، شماره هفده، ص ۱۶۸)

دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

آیت‌الله شیخ محسن اراکی دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی گفت: در کل شایسته است که بگوییم مرحوم صدر اصول فقه ما را وارد مرحله جدیدی کرد. این مرحله جدید مرحله‌ای است که از دو ویژگی برخوردار است که هم از لحاظ ساختاری، منطقی و به ‌هم‌ پیوسته است و هم از لحاظ محتوایی کارگشا و متناسب با نیازهای استنباط معاصر… برای پیوستگی بین مرحله سطح و مرحله خارج تأسیس حلقات بسیار لازم بود، لذا در تدوین حلقات این نیاز مورد توجه ایشان بود. (گفتگوی سایت اینترنتی شبکه اجتهاد با ایشان در مطلبی با عنوان «تفکر سازمان یافته شهید صدر» http://ijtihadnet.ir)

رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی ایران

حجت ‌الاسلام والمسلمین احمد مبلغی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی ایران گفت: گاه در یک مسأله چند قول وجود دارد، نباید اقوال را جداگانه بررسى نمود؛ مقایسه لازم است. مقایسه عمق مطالب را آشکار مى‌کند و قول‌ها را بهتر و بیشتر در معرض شناخت و نقد قرار مى‌دهد. مقایسه نگاهى کلان را نسبت به موضوع پدید مى‌آورد و زمینه را براى نظریه‌پردازی مى‌‌گستراند. … ویژگى تفکر اصولى شهید صدر آن بود که توانست نگاهى مقایسه‌اى را به اقوال پى گیرد و فرایندى نو را براى بحث‌های اصولى به ارمغان آورد. این موضوع آن‌قدر در کتاب‌های اصولى ایشان تکرار شده که کافى است یک مراجعۀ گذرا به آنها صورت گیرد. … شهید صدر از آن روى که اهل مقایسه بود، اهل تقسیم نیز بود. نگاهى گذرا به کتب و تقریرات او این مدعا را اثبات مى‌کند. او با نگاه‌‌هاى مقایسه‌اى و تقسیم‌سازِ خود به اقوال، تشتّت و گستردگى و اختلاف اقوال را به‌صورتى عالمانه جمع، و درنهایت سازوکاری براى نظریه‌پردازی قرار داد. نقدهاى او بحق از ظاهرگرایی (پرداختن به قشر اقوال) به صورتى چشمگیر دور شده است. (مقاله نقد تورم اصول و دیدگاه ‌هاى امام خمینى، مجله فقه اهل ‌بیت علیهم‌السلام (فارسى)، ج‌۲۰-۱۹، صص۲۲۱-۲۲۸)

استاد حسن رحیم‌پور ازغدی

استاد حسن رحیم‌پور ازغدی، محقّق و پژوهشگر می‌گوید: «ایشان همچنین به تدوین بعضی متون درسی برای حوزه کمک کرد تا از ضعف‌های متون آموزشی مرسوم کاسته و بر نقاط قوتش بیفزاید تا طلاب جوان سریع‌تر به اهداف آموزش دسترسی پیدا کرده و بتوانند وارد مرحله پژوهش شوند. … شهید صدر معتقد است که ادبیات آموزشی در حوزه‌های علمیه باید اصلاح شود و خودش نیز اقدام کرد و هم در حوزه اقتصاد و فلسفه کتاب آموزشی نوشت و هم در بحث اصول فقه کتاب حلقات الاصول را نوشت.» (سخنرانی در تاریخ ۲۲ فروردین ۹۵ در نشست «شهید صدر از فاتحان نظریه ‌پردازی در حوزه علوم انسانی با رویکرد اسلامی در دوره جدید» چاپ شده در مجله «علوم انسانی اسلامی صدرا»، شماره هفده، ص ۱۲۲)

 نویسنده: مهدى علی‌پور

مدخل

محققان اسلامى از دیرباز در شمارش رؤوس ثمانیه به تبویب نیز اشاره می‌کرده‌اند. اگر چه پیشینیان واژه «قسمت» را به کار می‌برده‌اند؛ اما هدفشان چیزى جز تبویب، تنظیم و چینش صحیح و منطقى علم نبود. شاید بتوان تبویب را این گونه تعریف کرد: تنظیم و طبقه‌بندى مباحث یک علم و روشن کردن جایگاه آن، با توجه به ملاک‌هاى ترتب منطقى و تقسیم مباحث به موضوع، مبادى و مسائل.

براى تبویب فواید بسیارى ذکر نموده‌اند که از جمله می‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد:

١ـ راه وصول به علم و تسلط بر آن را هموارتر می‌کند؛ ٢ـ تحقیق و شناخت مباحث یک علم را در وقت کم‌ترى می‌توان انجام داد و البته صرفه جویى در وقت، با توجه به گسترش بسیار وسیع علوم، امرى ضرورى می‌نماید؛ ٣ـ از تکرار غیر ضرورى مباحث جلوگیرى می‌کند؛ ۴ـ محقق علم را در دست‌یازىِ آسان به مباحث مورد نیازش یارى می‌رساند؛ ۵ـ با تبویبى صحیح و منطقى از یک علم، جایگاه مباحث به درستى روشن می‌شود؛ زیرا مبادى تصوریه و تصدیقیه عامِ علم جاى خودش را پیدا نموده و به ترتب منطقى چینش می‌شود و مسائل علم نیز با همین ترتیب منطقى و با توجه به رابطه‌ها و نیازها در جاى مناسب خود قرار داده می‌شود. طبیعى است که مبادى تصوریه و تصدیقیه خاص هر مسئله پیش از آن مسئله جاى می‌گیرد و همه این امور، موجب صائب‌تر شدن نتیجه‌گیرى نهایى و عدم پیچیدگى و خلط در مباحث می‌شود.

نکته مهم دیگرى که در این‌جا باید به آن اشاره کرد، ملاک‌هاى ارائه تبویب صحیح است. شاید بتوان ملاک‌هاى متعددى را در این رابطه برشمرد؛ اما آن‌چه که اساسى می‌نماید دو نکته است: اول، شناخت رابطه مسائل و مباحث مختلف علم با یکدیگر؛ زیرا به این ترتیب روشن می‌شود که چه مباحثى مترتب بر مباحث دیگر است و کدام یک، از مبادى دیگرى می‌باشد که طبیعى است در چینش منطقى باید ترتیب آن‌ها رعایت شود. دوم، شناخت موضوع،[۱] تعریف و حد و رسم علم است و علم چه هدف و غایتى را دنبال می‌کند؛ چرا که با شناخت صحیح از این امور می‌توان مسائل علم را از مبادى تصوریه و تصدیقیه آن علم جدا ساخت و به ترتیب اولویت، بین خودشان نیز ترتب منطقى قائل شد.

اما این نوشتار بر آن است تا گزارشى از تحول تاریخى تبویب در علم اصول تا زمان حاضر ارائه کند و نشان دهد که در طول تاریخ علم اصول، چه تبویب‌هایى استحکام داشته و ملاک‌هاى تبویب صحیح در آن‌ها رعایت شده است و چه تبویب‌هاى دیگرى از این قوت بی‌بهره بوده و بیش‌تر بر ذوق و سلیقه صاحبان آن استوار بوده است.[۲] در این بیان، به تبویب محقق گران‌قدر آیت الله صدر نیز به تفصیل پرداخته و میزان استحکام، دقت و رعایت ملاک‌هاى تبویب صحیح را در آن جست‌وجو می‌کند.

اصول فقه، دوره‌هاى گوناگونى را پشت سر گذاشته است و محقق یا محصلى که این سیر و نگاه تاریخى را در اختیار داشته باشد، به جامعیت و انسجام حرکت و نظام و تبویب مناسب و بهره‌هاى تازه و بدیع، دسترسى بیش‌ترى خواهد داشت. البته بهترین شیوه براى آگاهى به چنین تحولى، نگرش دقیق به تبویب‌هایى است که در این علم ارائه شده است. با مقایسه مختصرى میان عده، معارج، معالم، قوانین، کفایه، حلقات و… می‌توان به وضوح این سیر تاریخى و این تحول اساسى و کلى را دریافت. بنابراین، نگاه به تاریخ تبویب در اصول ضرورى می‌نماید. که این نوشتار عهده‌دار آن است.

شاید به‌جا باشد که پیش از پرداختن به موضوع مقاله بر پراهمیت بودن بحث از تاریخ علم اصول براى کشف تحولات آن و عوامل تحول و این‌که آیا تکامل در اصول، همزمان و مطابق با تحولات در فقه بوده است یا خیر؟ و اگر خیر، چگونه می‌توان این همگامی و همسانى را ایجاد کرد؟ هم‌چنین باید مشخص کرد، فراز و فرودها و بالندگى‌ها و رکودهاى علم اصول چگونه و به چه شکلى بوده است؟ و آیا عوامل آن‌ها کشف شده‌اند؟ و در صورت کشف، آیا فکرى براى آینده این علم جهت مصون ماندن از گزند موانعى که در گذشته بوده، شده است؟ و اگر کشف نشده است، آیا تا کنون تحقیقى جهت شناخت و شکارشان صورت گرفته است یا خیر؟ و خلاصه این‌که، ما نیازمند تحقیقى گسترده از دوره‌هاى تحول در اصول و شکل و عوامل آن هستیم. البته براى پاسخ دقیق به پرسش‌هایى از این دست، نیاز به نوشتار دیگرى است که در گسترده این مقاله نمی‌گنجد؛[۳] در این نگاشته، تنها شکل تحول را به تفصیل کاوش می‌کنیم.

براى بررسى شکل و چگونگى تحول در اصول، ابتدا باید بر دوره‌هاى تحول مرور کنیم تا با دقت در تبویب‌هاى هر دوره، به نتیجه‌ای مطلوب برسیم.

شهید صدر، تحول اصول را در ضمن سه مرحله شرح می‌دهد:[۴] عصر تمهید و زمینه‌سازى، عصر علم و عصر کمال.

وى عصر تمهید را با ابن عقیل عمّانى، ابن جنید اسکافى، شیخ مفید و سید مرتضى آغاز نموده و با ظهور شیخ طوسى به پایان می‌رساند. در پایان این دوره، اصول رو به ضعف و تقلیدى شدن می‌رود. در این دوره کتاب کشف التمویه و الإلتباس» از ابن جنید و رساله شیخ مفید که در کتاب کنز الفوائد کراجکى آمده و ذریعه سید مرتضى و نیز عده الاصول، تصنیف شده‌اند.

شهید صدر عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم می‌داند که با سید مکارم، ابن زهره و ابن ادریس آغاز شده و به محقق حلى، علامه حلى، شهید اول و دوم، فاضل مقداد، صاحب معالم و شیخ بهایى ختم می‌شود. این دوره، دوره شکوفایى علم اصول است. محقق حلى، نهج الرسول و معارج را تألیف می‌کند. علامه نیز تهذیب الوصول، مبادى الاصول، غایه الوصول، نُکت البدلیه، شرح غایه الاصول غزالى و منتهى الاصول إلى علمى الکلام و الاصول را دارد که برخى از این رساله‌ها اکنون هم موجود است. فخر المحققین فرزند علامه، شرح تهذیب و مبادى را دارد. شهید ثانى، القواعد را نوشت، شیخ محمد حسن، معالم الاصول را به رشته تحریر درآورد و شیخ بهایى نیز زبده الاصول را آفرید.

باز، دوره ضعف اصول و هجوم اخبارى‌هاست که طى دو قرن یازدهم و دوازدهم ادامه می‌یابد.

محقق صدر، عصر کمال علم اصول را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور وحید بهبهانى تا امروز که اوایل قرن پانزدهم است، معرفى می‌نماید. در این مرحله، شاگردان مستقیم وحید بهبهانى هم‌چون: سید مهدى بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف‌الغطاء، میرزاى قمى، سید على طباطبائى و شیخ اسدالله تسترى و سپس کسانى که از این نوابغ بهره‌مند شده بودند، مثل: صاحب فصول، شریف العلماى مازندرانى، سید محسن اعرجى، حاجى نراقى و صاحب جواهر و سپس شاگردان اینان که در رأس همه، شیخ انصارى قرار دارد، این‌ها همه، اصول را بارور کردند و در نهایت کسانى هم‌چون: صاحب کفایه، مرحوم نایینى، مرحوم عراقى، مرحوم اصفهانى، اصول را به بزرگانى هم‌چون: امام و آیت الله خوئى و معاصران سپردند.

دکتر ابولقاسم گرجى، تحول اصول را در هشت دوره تبیین می‌کند[۵] که البته این تقسیم‌بندى جامع‌تر و دقیق‌تر است و اختلاط کلام و منطق و فلسفه را با اصول نشان می‌دهد. اما به دلیل آن‌که این نوشته هدف دیگرى دنبال می‌کند، تنها به کلام شهید صدر در باب ادوار تحول، بسنده می‌کنیم.

اینک با توجه به تقسیمى که محقق صدر از دوره‌هاى تحول اصول ارائه کرده است، از هر دوره به چند تبویب اشاره کرده و ضمن مقایسه آن‌ها با یکدیگر، چگونگى و شکل تحولشان را نیز به وضوح نشان می‌دهیم. از این رو که از دوره اول، یعنى دوره تمهید، به تبویب الذریعه سید مرتضى و عدّه شیخ اشاره می‌کنیم. و از عصر علم، تبویب‌هاى معارج محقق حلى، مبادى علامه حلى و معالم شیخ حسن را بررسى خواهیم کرد؛ از دوره کمال، قوانین میرزاى قمى و فصول شیخ محمد حسین را متذکر می‌شویم. از دوره نهایى هم تبویب‌هاى رسائل شیخ، کفایه الاصول آخوند خراسانى و تقریرات اعلامى هم‌چون: مرحوم نایینى، مرحوم عراقى، مرحوم اصفهانى، مرحوم امام خمینی و مرحوم خوئى (قدس سرهم) را به همراه تبویب‌هاى اصول فقه مظفر و حلقات محقق صدر و… بررسى خواهیم کرد.[۶]

در الذریعه إلى اصول الشریعه[۷] تألیف سید مرتضى؟ق؟ این مباحث دیده می‌شود:

الفاظ، علم و ظن، امر، مقدمه واجب، نهى از ضد، اجزاء، نهى، عام و خاص، مجمل و مبیّن، مفاهیم، نسخ، خبر و نقل خبر، افعال و احکام آن، اجماع، قیاس، اجتهاد، حظر و اباحه و استصحاب.

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید، بیش‌تر مباحث این کتاب، با این‌که از اولین کتب اصولى ماست، در اصول امروز نیز موجود است که البته این مباحث توسط سید مرتضى به صورت خام و بدون نظام مطرح شده است.

در عده الاصول[۸] تألیف شیخ طوسى این تبویب مشاهده می‌شود:

علم و ظن، دلالت و اماره، ارتباط دلیل و خطاب، امر و نهى، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن، ناسخ و منسوخ، طریق اثبات خطاب، فعل و احکام افعال، اجماع، قیاس، اجتهاد، مفتى و مستفتى، حظر و اباحه. تنظیم شیخ استوارتر و قوى‌تر بوده و از ذوق بیش‌ترى حکایت می‌کند.

محقق حلى در معارج الاصول[۹] مسائل و مباحث اصولى را به صورت فشرده و بسیار کوتاه مطرح کرده و از آن‌ها رد می‌شود. وى کتاب خود را در ده باب تنظیم کرده است:

تعریف اصول و اصل، فقه و احکام شرعى، طریق حکم، علم و ظن، دلالت اماره، دلالت، کلى و جزئى، متواطى و مشکک، ترادف و اشتراک، حقیقت و مجاز، علائم کشف حقیقت و مجاز، حقیقت وضعیه و عرفیه، عرف خاص و حقیقت شرعیه، احکام مجاز، احکام حروف، امر و نهى، عموم و خصوص، مجمل و مبیّن، افعال، اجماع، اخبار، ناسخ و منسوخ، اجتهاد، قیاس، مفتى، مجهول الحکم، استصحاب، نافى حکم و ملحقات اصول.

اما مبادى الاصول[۱۰] علامه حلى در دوازده فصل، تبویب شده است:

فصل اول: در لغات و تعمیم الفاظ و احوال لفظ و تعارض، احوال و تغییر بعضى از حروف؛

فصل دوم: در احکام، که شش بحث دارد: فعل، حکم، اجزاء، حُسن و قُبح، شُکر مُنعِم و اباحه؛

فصل سوم: در امر و نهى که بیست و دو بحث دارد؛

فصل چهارم: در عموم و خصوص با نه بحث؛

فصل پنجم: در مجمل و مبیّن با پنج بحث؛

فصل ششم: در افعال با چهار بحث که بیش‌تر، مباحث کلامى مطرح می‌شود؛

فصل هفتم: در نسخ با پنج بحث؛

فصل هشتم: در اجماع با چهار بحث؛

فصل نهم: در اخبار و جرح تعدیل با نه بحث؛

فصل دهم: در قیاس با پنج بحث؛

فصل یازدهم: در تعادل و تراجیح با چهار بحث؛

و فصل دوازدهم: در اجتهاد و تقلید با نه بحث که بحث نهم درباره استصحاب است.

همان‌گونه که می‌بینید اکثر مباحث این چهار کتاب که متعلق به دوره‌هاى اول و دوم است، مشابه یکدیگر است، با وجود این، سیر تکاملى مباحث را نیز به خوبى می‌توان مشاهده کرد؛ مثلاً بی‌نظمی‌اى که در طرح مباحث در الذریعه سید مرتضى مشاهده می‌شود، به هیچ وجه در مبادى علامه وجود ندارد، بلکه علامه با زیبایى تمام مباحث را تا آن‌جا که ممکن بوده سیر منطقى داده و در دوازده فصل تبویب نموده است. تفاوت‌هاى جزئى نیز بین هر یک از این تبویب‌ها دیده می‌شود که این تمایزات در دو تبویب الذریعه سید مرتضى و مبادى علامه به خاطر فاصله زمانى زیاد، برجسته‌تر و محسوس‌تر است؛ به عنوان مثال، در عده، شیخ تمام مباحث از امر و نهى تا ناسخ و منسوخ و خبر را تحت یک عنوان عام به نام خطاب مطرح می‌کند، در حالى که در الذریعه این طور نیست. نیز بحث استصحاب در عده شیخ یافت نمی‌شود؛ در حالى که در الذریعه، معارج و مبادى این بحث، در فصلى مستقل یا در ضمن بحث دیگرى طرح شده است. تفاوت‌هاى جزئى دیگرى نیز موجود است که در صورت مقایسه چهار تبویب با یکدیگر، روشن می‌شود. اما آن‌چه مهم است این‌که، تا این زمان هنوز اصول عملیه جایگاه خود را نیافته و به صورت مستقل و جامع مورد بحث قرار نگرفته است.

 

تبویب معالم

در کتاب معالم الاصول تألیف شیخ محمد حسن، فرزند شهید ثانى که آن را به عنوان مقدمه‌ای براى کتاب فقهى‌اش به نام منتقى الجمان فى الاحادیث الصحاح و الحسان نگاشته است، این تبویب به چشم می‌خورد: کتاب داراى دو مقدمه است؛ یکى، درباره علم و تکالیف علما و شرافت فقه و نیاز به آن و…، دیگرى، درباره مباحث اصول که در طى نه مطلب بیان می‌شود. مطلب اول: مباحث الفاظ؛ مطلب دوم: اوامر و نواهى؛ مطلب سوم: عموم و خصوص؛ مطلب چهارم: مطلق و مقید و مجمل و مبیّن؛ مطلب پنجم: اجماع؛ مطلب ششم: اخبار؛ مطلب هفتم: نسخ؛ مطلب هشتم: قیاس و استصحاب؛ مطلب نهم: اجتهاد و تقلید و خاتمه کتاب نیز در تعارض ادله (تعادل و تراجیح) می‌باشد.

این نه باب شامل همه مسائلى است که صاحب معالم معتقد به اصولى بودن آن‌هاست و اگرچه تبویب و تنظیم آن نسبت به کتاب‌هاى معاصر و پیش از خود، کارى ارزشمند و گران‌قیمت است، اما در کنار محاسنى که دارد، معایب زیادى نیز دارا می‌باشد؛ از جمله این‌که، ملاک تبویب در آن چندان مشخص نیست؛ لذا بسیارى از مباحث از گردونه اصول خارج شده و طرح نگردیده است. هم‌چنین مباحث کتاب هنوز به آن پختگى نرسیده بود که بتواند ادله را به فقاهتى و اجتهادى تقسیم کند تا به این ترتیب، اصول عملیه جایگاه خویش را بیابند.

 

تبویب میرزاى قمى

بعد از صاحب معالم تا مدت‌ها تبویب وى در علم اصول مورد تقلید بوده است، تا این‌که میرزاى قمى با تبویب خود، اصول را بازتر می‌کند. میرزاى قمى پس از نهضت علامه بهبهانى و ضعیف شدن مکتب اخباری‌گری در حوزه‌هاى دینى، کتاب قوانین الاصول[۱۱] را بر یک مقدمه، هفت باب و یک خاتمه بنا نهاده است. در مقدمه، مباحث الفاظ و تعارض احوال و مبحث مشتق طرح شده است.

باب اول: امر و نهى است؛ باب دوم: مفهوم و منطوق است؛ باب سوم: عام و خاص است؛ باب چهارم مطلق و مقید است؛ باب پنجم: مجمل و مبیّن است و باب ششم: ادله شرعیه می‌باشد که در چهار قسمت از اجماع، کتاب و سنت، هم‌چنین از فعل، قول و تقریر معصوم و در کنار آن‌ها از عقل مستقل و تابع خطاب بحث کرده و آن‌گاه به بررسى برائت، اشتغال و استصحاب عقلى و شرعى پرداخته و قاعده لاضرر را نیز مورد بحث قرار داده است؛ در باب هفتم: به اجتهاد و تقلید اشاره نموده و خاتمه را به تعارض ادله (تعادل و تراجیح) اختصاص داده است. در قوانین، گذشته از مباحث مشتق و بحث مستقل از مفاهیم، گام اول در تنظیم ادله برداشته شده و اجماع، کتاب، سنت و عقل نیز بررسى گردیده است؛ گرچه در بحث عقل، هنوز در مورد اصول عملیه، گفت‌وگوى مستقلى صورت نمی‌پذیرد. افزون بر این، میرزاى قمى بحث‌هایى جدا از استصحاب، برائت و اشتغال دارد. وى قاعده لاضرر را نیز داخل اصول می‌کند که بعدها هم‌چنان این بحث در اصول باقى مانده و هم اکنون نیز این بحث به تفصیل در اواخر مبحث اشتغال مطرح می‌شود. یکى از مباحث بسیار مهمى که میرزاى قمى در اصول طرح کرده، بحث «انسداد باب علم» است که جاى توجه دارد.

 

تبویب صاحب فصول

تبویب صاحب الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه[۱۲] در حقیقت ناظر به کلام میرزاى قمى و نقد آن است که شامل یک مقدمه، سه مقاله و یک خاتمه می‌باشد.

در مقدمه به تعریف علم اصول می‌پردازد و موضوع آن را «ذات الادله» نه «بما هى دلیل» می‌گیرد، تا به مشکلى که صاحب قوانین در تعریف علم اصول به آن دچار شده، برخورد نکند. در ادامه مبادى لغویه، حقیقت و مجاز، وضع، دلالت و احوال لفظ و تعارض آن، حقیقت و مجاز و علائم آن، حقیقت شرعیه، صحیح و اعم، استعمال لفظ در اکثر از معنا و مشتق را مطرح می‌کند.

در مقاله اول، درباره دلالت بحث می‌کند. در مقاله دوم، درباره ادله سمعیه و در مقاله سوم، از ادله عقلیه گفت‌وگو می‌کند. و در خاتمه، بحث اجتهاد و تقلید و تعارض ادله را مطرح می‌نماید. در فصول نیز هم‌چنان تفکیک میان ادله و اصول صورت نگرفته و اصول جاى درست خود را نمی‌یابد.

 

تبویب شیخ و آخوند

همان‌گونه که مشهور است، شیخ انصارى «پدر علم اصول جدید» می‌باشد. تنظیم و چینش وی تا کنون نیز حفظ شده است، اما این تکامل در اساس و بنیاد، تفاوت چندانی با اصول شیخ انصاری ندارد. البته تحول شیخ انصاری در اصول، طبق تنظیم امروزى بیش‌تر به بخش دوم مباحث اصول برمی‌گردد و در بخش اول اصول که امروزه به مباحث الفاظ مشهور است، ایشان و بزرگانى هم‌چون: محقق خراسانى، محقق نائینى و محقق عراقى تغییرات چندانى ایجاد نکرده‌اند بلکه این قسمت از مباحث اصولى بعدها توسط محقق بزرگ شیخ محمد حسین اصفهانى و شاگردان ایشان به تکامل می‌رسد.

شیخ اعظم تحولى عظیم و راه‌گشا در ادله اجتهادى و فقاهتى ایجاد کرد. وى این دو را از یکدیگر جدا ساخته و ابتدا از کتاب، سنت، عقل و اجماع به عنوان ادله اجتهادى بحث نموده سپس وارد ادله فقاهتى یعنى برائت، اشتغال، تخییر و استصحاب شده است. شیخ تقسیم جدیدى در کاوش از حکم مقطوع، مظنون و مشکوک ارائه می‌کند[۱۳] و طبق هر یک از این‌ها رسائلش را تنظیم می‌کند. لذا باب اول رسائل، بحث قطع و احکام آن است و باب دوم آن، مباحث ظنون و امارات می‌باشد و باب سوم، به اصول عملیه که مجراى آن شک و احکام حالت شک است، اختصاص می‌یابد.

از جمله ابتکارات شیخ انصارى، بحث حکومت و ورود و تعارض و تزاحم است که با نظم خاصى مطرح شده‌اند. وى هم‌چنین تحولات بزرگى در اصول عملیه ایجاد کرده است.

یکی دیگر از کارهای مهم شیخ انصاری، بررسى تفصیلى و نقادى دقیق نظریه «انسداد باب علم» است که میرزاى قمى آن را طرح کرده بود. بعد از این نقادى محققانه شیخ، این بحث اهمیت خود را از دست داد و دیگر به طور جدى در اصول مطرح نشد و امروزه هم کسى طرفدار این نظریه نیست.

تحول شیخ اعظم در اصول را می‌توان در کتاب کفایه الاصول تألیف محقق خراسانى، شاگرد زیرک و هوشمند ایشان، به وضوح و زیبایى یافت. این کتاب و تبویب مباحث آن، هنوز هم معیار درس‌هاى خارج در حوزه‌هاى علمیه است.

کفایه از یک مقدمه، هشت مقصد و یک خاتمه تشکیل یافته است:

در مقدمه ابتدا رئوس ثمانیه (تعریف علم، موضوع علم، تمایز علوم، فایده علم و …) سپس مباحث وضع و اقسام آن، علائم وضع و احوال آن، صحیح و اعم در الفاظ عبادات و معاملات، استعمال لفظ در اکثر از معنا و مشتق بیان می‌شود.

مقصد اول: در اوامر؛ مقصد دوم: در نواهى؛ مقصد سوم: در مفاهیم؛ مقصد چهارم: در عام و خاص؛ مقصد پنجم: در مطلق و مقید و مجمل و مبیّن؛ مقصد ششم: در امارات معتبر شرعى و عقلى؛ مقصد هفتم: در اصول عملیه (برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب) و مقصد هشتم: در تعارض ادله و اصول می‌باشد. در خاتمه کتاب نیز به اجتهاد و تقلید اشاره می‌شود.

بین دو تبویب معالم و کفایه، تفاوت بسیارى موجود است. در کفایه مباحث، تنظیم منطقى‌ترى به خود گرفته و تا حدود زیادى جایگاه ویژه خویش را یافته‌اند؛ از جمله مباحث اصول عملیه و بحث تعارض ادله و … که در معالم و ماقبل آن دیده نمی‌شود. هم‌چنین برخى مباحث، نظیر نسخ که تا زمان معالم، مهم تلقى می‌شده است و از مسائل درجه اول اصول به شمار می‌آمده است، در کفایه دیگر آن اهمیت را ندارد و از اولویت برخوردار نیست بلکه در ضمن مباحث دیگر به آن اشاره می‌شود. مسئله دیگر این‌که، در این تبویب، دیگر بحث از قیاس و استحسان جایى ندارد؛ در حالى که در تبویب پیشینیان این بحث‌ها هر یک بابى جدا داشته است. ظاهراً ریشه عدم طرح این مباحث در قوانین است که در کفایه برجسته‌تر شده است. البته تفاوت‌هاى خرد بسیارى نیز وجود دارد که با مقایسه بین دو تبویب، روشن خواهد شد.

اما آن‌چه که اساسى می‌نماید، این است که این تحول بزرگ با ظهور شیخ و آخوند نه تنها به اتمام نرسیده، بلکه تازه شروع شده است؛ به خصوص در مباحث بخش اول اصول که این دو محقق گران‌قدر چندان اصلاحات و تحولاتى در آن ایجاد نکرده‌اند و همگى به دست تواناى محققان بعدى بارور شده و به کمال خویش رسیده‌اند. حتى بخش دوم اصول نیز که توسط شیخ و آخوند متحول شده بود، بارها و بارها به دست محققان بعدى هم‌چون: نائینى، عراقى، امام خمینی و خوئى (قدس سرهم) و … تحولات بیشترى یافت و به کمال خویش نزدیک‌تر شد و حقیقت آن است که هنوز هم از حرکت نایستاده است. بخش اول اصول هم با ظهور محقق بزرگ شیخ محمد حسین اصفهانى حرکت تکاملی خویش را آغاز کرد؛ اگرچه دو اصولى نامدار دیگر، یعنى محقق نائینى و محقق عراقى نیز در این حرکت، سهمی‌بزرگ و غیر قابل انکار داشته‌اند.

 

تبویب محقق اصفهانى

تبویب محقق اصفهانى در کتاب نیمه تمام ایشان به نام بحوث فى الاصول[۱۴] آمده است. ایشان عزم آن داشته است که یک دوره اصول بر طبق تبویب پیشنهادى خود تألیف کند که متأسفانه به آرزوى خویش نرسیده و تنها بخش‌اندکى از آن را نگاشته است.

تبویب محقق اصفهانى به این صورت طراحى شده است: یک مقدمه و چهار باب و یک خاتمه.[۱۵] در مقدمه مبادى تصوریه و تصدیقیه علم اصول فقه را ذکر کرده است. در مبادى تصوریه، ابتدا مبادى تصورى لغوى را که شامل بحث‌هاى وضع، معانى حرفیه، انشا و اخبار، علائم حقیقت و مجاز می‌باشد، مطرح نموده سپس مبادى تصورى احکامى را بیان کرده است که بحث از اقسام حکم، اعم از تکلیفى و وضعى و نیز تقسیمات دیگر آن را در برمی‌گیرد.

محقق اصفهانى در مبادى تصدیقیه نیز ابتدا مبادى تصدیقیه لغوى را طرح نموده است که شامل بحث‌هاى حقیقت شرعیه، صحیح و اعم، امکان اشتراک و استعمال لفظ در اکثر از معنا می‌باشد.

سپس مبادى تصدیقیه احکامیه را مطرح کرده‌اند که بحث‌هاى امکان أخذ قصد قربت به متعلق امر و عدم آن، بحث ضد و ترتب، بحث از امکان تعلق امر به طبیعت و عدم آن و نیز بحث وجوب (مرکب بودن یا بسیط بودن آن) را در بر می‌گیرد.

باب اول: مسائل اصول عقلى (شامل اجزاء، مقدمه واجب، اجتماع امر و نهى)؛

باب دوم: مسائل لفظى (مجعولات تشریعى (مثل اوامر و نواهى)، مجعولات تشریعى از حیث تعلق آن‌ها به شرط یا وصف و یا…، موضوعات مجعولات تشریعى و متعلقشان از حیث عموم و خصوص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن)؛

باب سوم: حجج (نظیر: حجیت ظهور مطلقاً و ظاهر کتاب خصوصاً، حجیت حکایه السنه، حجیت نقل اجماع و حجیت استصحاب)؛

باب چهارم: تعارض دو حجت از نظر سند یا دلالت.

خاتمه: بحث از برائت، اشتغال و اجتهاد و تقلید.

محقق اصفهانى در توجیه تبویب خود، تذکر دو نکته را نیز لازم می‌شمارد:

اولاً: علت تقدم مسائل عقلى بر مسائل لفظى، به خاطر شرافت مسائل عقلى و قلت تعداد آن‌ها بوده است.

ثانیاً: موارد مندرج در خاتمه چون یا خودشان حکم شرعى مستنبط هستند یا اصلاً منتهى به حکم شرعى نمی‌شوند، در آخر آورده شده؛ زیرا از مقاصد فن نبوده و در عین حال در علم دیگرى هم از آن بحث نمی‌شود و حال آن‌که فقیه به آن‌ها نیاز دارد.[۱۶]

باید توجه شود که محقق اصفهانى در مقدمه این کتاب، به رئوس ثمانیه می‌پردازد؛ نظیر: تعریف، موضوع، غرض و… که یکى از آن‌ها، تبویب یا قسمت است.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، تبویب محقق اصفهانى منطقى و مستحکم است و در آن چند چیز برجسته می‌نماید: ١ـ جاى دادن مباحث وضع تا مشتق و صحیح و اعم و… در مبادى تصوریه لغوى و تصدیقیه لغوى؛ ٢ـ قرار دادن بحث‌هاى مربوط به حکم و اقسام آن‌ها و برخى مسائل مربوط به آن در مبادى تصوریه احکامى و تصدیقیه احکامى (با این نگاه، این قسمت از مباحث، دیگر از مسائل اصول نخواهد بود)؛ ٣ـ اختصاص بابى مستقل به مباحث عقلى که تا پیش از ایشان سابقه نداشته و معمولاً در خلال مباحث الفاظ مطرح می‌شده است که چندان زیبنده نبود؛ ۴ـ قرار دادن استصحاب به عنوان یکى از حجج، که با این کار، دیگر آن را جزء ادله فقاهتى نمی‌شمارد؛ ۵ـ قرار دادن دو بحث برائت و احتیاط در خاتمه که خود تصریح کرده است این دو بحث از مسائل اصول نمی‌باشد.

اما آن‌چه که جاى سؤال دارد این است که چرا بعدها تبویب پیشنهادی محقق اصفهانی چندان اقبالى نیافته و خواهانى نداشته و حتى شیخ محمد رضا مظفر نیز که خود از شاگردان و پیروان مکتب ایشان است، در تبویب پیشنهادى خویش در کتاب اصول الفقه، به رغم ادعایش،[۱۷] همه این تبویب را قبول نکرده است و تنها در بخش اول، یعنى جداسازى مباحث الفاظ از مباحث عقلى، از ایشان تبعیت نموده است. شاید بتوان فلسفى کردن مباحث اصولى و قلم بسیار سنگین و پیچیده این محقق ژرف‌اندیش را عامل اصلى این مهجور ماندن دانست.

پیش از ذکر تبویب مرحوم مظفر، شایسته است به نکته‌ای مهم اشاره شود و آن این‌که، با اندک دقتى درخواهیم یافت که اکثر تبویب‌ها، اگر نگوییم تمامشان، به گونه‌ای تنطیم شده‌اند که با موضوع که یکى از رئوس ثمانیه است، ارتباط مستقیمى دارند و ما در مدخلى که در ابتداى بحث آورده‌ایم، به این نکته اشاره کرده‌ایم.[۱۸] این امر در تبویب محقق اصفهانى نیز به وضوح مشاهده می‌شود.

از آن‌جا که محقق اصفهانى موضوع علم اصول را «اقامه الحجه على حکم العمل» می‌گیرد، در تبویب خود، مباحثى نظیر برائت و اشتغال را در خاتمه می‌آورد؛ زیرا این دو، یا خود حکم شرعى مستنبط‌اند یا اصلاً منتهى به حکم عمل نمی‌شوند. از این رو، در تبویب ایشان برائت و اشتغال در مباحث حجج یا در بابى مستقل که مشتمل بر مسائل اصولى است قرار نمی‌گیرند. هم‌چنین مباحثى را که ایشان تحت عنوان مقدمه ذکر می‌کنند؛ یعنى مبادى تصورى لغوى و احکامى و مبادى تصدیقى لغوى و احکامى چون دقیقاً با این موضوع مرتبط نیستند، داخل در مسائل نبوده و به همین دلیل در تبویب ایشان در مقدمه جاى می‌گیرند (این مباحث در علم دیگرى مورد بررسى قرار گرفته‌اند و در این‌جا تنها به خاطر حاجت به آن‌ها ذکر می‌شوند). این مسئله در تبویب‌هاى دیگران نیز مشاهده می‌شود.

 

تبویب مرحوم مظفر

این تبویب داراى یک مقدمه و چهار مقصد است. مرحوم مظفر در مقدمه، از مبادى تصوریه و مباحث وضع تا مشتق گفت‌وگو می‌کند.

مقصد اول: مباحث الفاظ است که شامل: مباحث اوامر، نواهى، مفاهیم، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین می‌باشد.

مقصد دوم: استلزامات عقلیه نام دارد که دو بخش دارد؛ بخش اول، مستقلات عقلیه است که به بحث از حُسن و قبح عقلى اختصاص یافته و بخش دوم، غیر مستقلات عقلیه است که در آن از اجزاء، ضد، اجتماع امر و نهى، دلالت نهى بر فساد و… بحث می‌شود.

مقصد سوم: مباحث حجت است که شامل بحث از قطع، امارات و تعارض ادله می‌باشد.

مقصد چهارم: اصول عملیه است که البته تنها بحث استصحاب در کتاب‌هاى اصول فقه یافت می‌شود. گویا ایشان مؤلف به نوشتن دو بحث برائت و اشتغال نشده است.

همان‌طور که گفتیم، جوهره تبویب مظفر همان تبویب پیشنهادى محقق اصفهانى است، منتها با تفاوت‌هاى زیاد. از جمله تفاوت‌هاى تبویب مظفر با تبویب اصفهانى، این است که ایشان در مباحث عقلى، یعنى مقصد دوم کتاب خویش، علاوه بر غیر مستقلات عقلیه، از مستقلات عقلیه نیز بحث می‌کند. البته خود نگرش ایشان در تقسیم مباحث عقلى اصول به مستقلات عقلى و غیر مستقلات عقلى و برجسته نمودن این دو بحث، جالب است که محقق اصفهانى به آن التفات نداشته است.

تفاوت دیگر این است که وى بحث از استصحاب را هم‌چون دیگر محققان اصولى بعد از شیخ اعظم، در اصول عملیه مطرح می‌کند؛ حال آن‌که مرحوم اصفهانى در حجج مطرح کرده بود.

تمایز دیگر این‌که، ایشان مبادى تصورى و تصدیقى لغوى و احکامى را مطرح نمی‌کند، بلکه برخى مباحث لغوى و وضع را در مقدمه می‌آورد و دیگر مبادى احکامى را در لابه‌لاى بحث‌هاى خویش در مقصد اول ذکر می‌نماید.

از دیگر امتیازات تبویب مرحوم مظفر این است که ایشان براى بحث از تعارض ادله باب مستقلى باز نکرده، بلکه در مباحث حجت به آن می‌پردازد؛ حال آن‌که محقق اصفهانى باب چهارم تبویب خویش را به تعارض ادله اختصاص داده بود.

از دیگر ویژگی‌هاى تبویب مرحوم مظفر، آسانى آن براى به خاطر سپارى مطالب در ذهن و تا حدى استحکام منطقى‌اش می‌باشد که البته روانى قلم و ملاحت کلام ایشان نیز در سهل الوصول بودن مطالب، بی‌تأثیر نیست. هم‌چنین ایشان بار دیگر، بحث قیاس و استحسان و مصالح مرسله و سد ذرایع را در مباحث حجت وارد کرده و به نقد و بررسی آن می‌نشیند؛ این در حالى است که مدتى بود که این مباحث از اصول فقه شیعى به فراموشى سپرده شده بود و به آن پرداخته نمی‌شد. شاید ریشه این فراموشى به قوانین میرزاى قمى و بعدها شیخ و محقق خراسانى برگردد که شاگردان دیگر آنان نیز به تبعیت از اساتید خویش این مطالب را در اصول خود مطرح نکرده‌اند که البته طرح مجدد آن توسط مرحوم مظفر، کارى به‌جا و شایسته می‌نماید.

 

تبویب شهید صدر

مرحوم صدر که داراى هوشى سرشار و استعدادى عجیب بوده است، همان‌طور که در علوم دیگر نظیر: فقه، منطق، فلسفه، اقتصاد اسلامى و… ابداعاتى داشته، در اصول نیز تحولات و تأسیسات زیادى را از خویش به یادگار گذاشته است. وى با ارائه تعریفى جدید براى علم اصول فقه و قرار دادن موضوعى نو براى آن و نیز با مطرح کردن مبناى حق الطاعه در قطع، ظن و شک و مبناى حساب احتمالات در اجماع و شهرت و… هم به لحاظ محتوایى و هم از جهت شکلى، اصول را دگرگون ساخته و به تکامل و پختگى مطلوبى رسانده است. از این رو به‌جاست که کلمات ایشان را در این باب با تفصیل بیش‌تر و دقتى ژرف‌تر مورد بحث و بررسى قرار دهیم.

محقق صدر در ابتداى کتاب بحوث فى علم الاصول که تقریرات درس ایشان به قلم محقق محترم آقاى سید محمود‌ هاشمى است، بحث نسبتاً مفصلى از تبویب در علم اصول ارائه می‌نماید که خلاصه‌ای از آن را در این‌جا می‌آوریم.

شهید صدر پیش از ارائه تقسیم پیشنهادى خویش، تبویبى را که مرحوم آیت الله خوئى؟ق؟ به تبعیت از بزرگان پیشین ارائه کرده، نقل و نقد می‌کند. آقاى خوئى مباحث اصولى را به چهار قسمت تقسیم می‌کند: «١ـ ما یوصل الى معرفه الحکم الشرعى بعلم وجدانیٍّ، و هذا هو مباحث الاستلزام العقلی؛ ٢ـ ما یوصل الى معرفه الحکم الشرعی بعلم تعبدیٍّ، و هذا على ضربین: الف) مایکون البحث فیه عن الصغرى بعد الفراغ عن الکبرى و هذا هو مباحث الالفاظ بأجمعها. ب) ما یکون البحث فیه عن الکبرى، و هذا هو مباحث الحجج و الامارات الظنیه؛ ٣ ـ ما یبحث فیه عن الوظیفه العملیه الشرعیه للمکلفین عند العجز عن معرفه الحکم الواقعی بعلم وجدانی أو تعبدی، و هذا هو مباحث الاصول العملیه الشرعیه؛ ۴ـ ما یبحث فیه عن الوظیفه العملیه العقلیه فى مرحله الإمتثال عند فقدان ما یعیّن الوظیفه الشرعیه و هذا هو مباحث الاصول العملیه العقلیه.»

مرحوم صدر در نقد این تبویب می‌فرماید: «اگر این تقسیم، صرف سلیقه و ذوق شخصى باشد مشکلى نیست؛ اما اگر این تقسیم به لحاظ نکته‌ای عقلى و منطقى صورت گرفته که عبارت از طولیت و ترتب میان اقسام مذکور در عملیات استنباط است به نحوى که نباید پس و پیش شود، اشکالات فراوانى دارد که به برخى از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

اولاً: بین دو قسم اول، چنین طولیتى که ادعا شده است، موجود نیست.

ثانیاً: در درون خود مجموعه دوم و نیز در درون مجموعه سوم، این طولیت یافت نمی‌شود؛ زیرا حجج و امارات همه در یک مرتبه نیستند و نیز همه اصول عملیه شرعیه در یک مرتبه قرار ندارند؛ بلکه در عملیات استنباطى؛ بعضى بر بعضى دیگر مقدم می‌باشند؛ مثلا علم تعبدى که از دلالت قطعى‌السند حاصل می‌شود، بر آن‌چه که از دلالت دلیل ظنى به دست می‌آید، مقدم است یا وظیفه شرعى‌ای که با استصحاب ثابت می‌شود، بر وظیفه شرعى‌ای که با برائت ثابت می‌گردد، مقدم است.

ثالثاً: تأخر قسم چهارم از قسم سوم بنا بر همه مبانى موجود در اشتغال عقلى درست نیست، بلکه تنها طبق برخى از این مبانى پذیرفته است؛ زیرا یکى از مبانى موجود در این باب، علیت علم اجمالى براى موافقت قطعیه است و این یعنى آن‌که حکم عقل به اشتغال تنجیزى بر اطلاق دلیل برائت شرعى حاکم است. و حتى اگر هم‌چون محقق نایینى، تمایز بین اصول و اماره را به سنخ مجعول بودن آن‌ها برگردانیم، هرچند اشکال‌های بالا بر آن وارد نمی‌شود، اما اشکال دیگرى متوجه آن است که در این صورت، اصل محرزى مثل استصحاب نه از اماره خواهد بود و نه از اصول غیر محرزه و در این حالت باید که قسم سومى هم بین این دو، فرض نمود. افزون بر این‌که مبناى صحیح در تمایز میان اماره و اصل، این است که حکم ظاهرى در اماره، نتیجه ایجاد تزاحم بین ملاکات واقعى در مقام حفظ و تقدیم بعضى از آن‌ها با ملاک قوت احتمال می‌باشد و حکم ظاهرى در اصل، نتیجه تزاحم مذکور با تقدیم برخى از آن ملاک‌ها به لحاظ ملاک اهمیت محتمل است. بنابراین، مبناى محقق نائینى در این مسئله قابل پذیرش نیست.»

در ادامه، محقق صدر تبویب خود از علم اصول را به تفصیل بیان می‌کند: وی تحت عنوان «المقترح فى تقسیم علم الاصول» چنین می‌گوید: «مسائل اصولى دربردارنده بحث از «ادله مشترک براى استنباط فقهى» است که این ادله، به دو لحاظ تقسیم می‌شوند: ١- از حیث نوع دلالت و این‌که لفظى، عقلى یا شرعى است که در این صورت، کشف از واقع می‌کنند و به آن اماره می‌گویند، یا این‌که اصلاً کشف از واقع نمی‌کنند که از آن، به اصول تعبیر می‌کنند؛ ٢- از حیث نوع دلیل بنفسه و این‌که آیا مرتبط با شارع است یا خیر و نیز از حیث سنخ مجعولٌ فیه و این‌که طریقیت و علمیت دارد یا منجزیت یا صرفاً وظیفه عملى را تعیین می‌کند.

اما بحث از همه اقسام مذکور، متفرع بر بحث از اصل موضوعى «حجیت قطع» است، چرا که بدون بحث از حجیت قطع، هیچ اثرى بر بحث‌هاى بعدى نمی‌توان بار کرد؛ زیرا بحث‌هاى بعدى بدون پشتوانه می‌شوند. نیز از آن‌جا که با این ادله به دنبال استنباط حکم شرعى هستیم، لازم است در مقدمه و پیش از هر بحثى، از مسئله دیگرى نیز سخن بگوییم که بحث از حکم شرعى و حقیقت آن و انقساماتش به واقعى و ظاهرى، تکلیفى و وضعى و… می‌باشد.

از این رو، شیوه مطلوب آن است که براى ورود به مسائل این علم، به دو بحث به عنوان مقدمه و مبادى عام علم اصول اشاره شود که عبارت است از: «بحث قطع و بحث از حقیقت حکم و اقسامش».

در ادامه، محقق صدر می‌گوید: بعد از این مقدمه، مسائل علم اصول را می‌توان به یکى از دو مقیاس زیرین تقسیم نمود:

 

ملاک اول: تقسیم به لحاظ نوع دلیلیت

١ـ مباحث الفاظ: متضمن بحث از دلیلیت لفظى و چیزهایى است که به تشخیص ظهورات لغوى یا عرفى برمی‌گردد و نیز هر بحث لغوى اصولى و بحث از ظهور حالى یا سیاقى که می‌تواند کاشف از حکم شرعى باشد، هرچند در لفظ نباشد، نظیر دلالت فعل و تقریر معصوم بر حکم شرعى، در آن داخل می‌شود.

٢ـ مباحث استلزام عقلى، که متضمن بحث از دلیلیت عقلى برهانى غیر استقرایى است که شامل هر قاعده عقلى برهانى‌ای که امکان استنباط حکم شرعى از آن وجود دارد، می‌شود که خود بر دو قسم است:

الف) مستقلات عقلیه: در آن، از قاعده عقلى‌ای بحث می‌شود که بدون ضمیمه شدن مقدمه شرعى به آن، منتج حکم شرعى است. که از آن به ملازمه بین عقل و شرع در تحسین و تقبیح تعبیر می‌شود. لذا در این‌جا، ابتدا از حقیقت حکم عقلى

به تحسین و تقبیح و سپس از قاعده ملازمه، یعنى قاعده «کلما حکم به الشرع حکم به العقل» بحث می‌شود.

ب) غیر مستقلات عقلیه: در آن از قواعد عقلى‌ای بحث می‌شود که با ضمیمه شدن مقدمه‌ای شرعى به آن‌ها منتج حکم شرعى خواهند بود که شامل همه مباحث علاقات و اقتضائاتى است که عقل بین حکم و موضوعش و یا متعلقش درک می‌کند.

٣ـ مباحث دلیل استقرایى: شامل بحث از اجماع، سیره و تواتر می‌باشد که بر اساس حساب احتمالات و استقرا استوار است. قبل از ورود در این مباحث، به صورت اجمالى نکاتى درباره حقیقت دلیل استقرایى گفته می‌شود.

۴ـ حجج شرعى: متضمن بحث از ادله‌ای است که دلیلیتشان با جعل شرعى ثابت می‌شود. حجج شرعى دو قسم است: الف) امارات؛ ب) اصول عملیه شرعى. شایسته است که پیش از ورود به این دو بحث، مقدمه‌ای ذکر گردد که در آن، بحث مربوط به جعل دلیلیت و حجیت شرعى با اقسام گوناگونش آورده شود. و نیز فرق جوهرى میان حجیت اصل و حجیت اماره و انواع و مقدار آثارى که با هر یک از این دو ثابت می‌شود، ذکر گردد و در نهایت هم بحثى درباره چگونگى تأسیس اصل هنگام شک در دلیلیت شرعى آورده شود.

۵ـ اصول عملیه عقلى: اصولى است که عقل، آن‌ها را در جهت حکم شرعى در موارد شک بدوى یا مقرون به علم اجمالى در متباینین یا اقل و اکثر، ثابت می‌کند. در این فصل هم‌چنین از کل مسائل اشتغال عقلى و قاعده قبح عقاب بلا بیان عقلى و تخییر عقلى بحث می‌شود.

در آخر هم خاتمه‌ای شامل بحث از تعارض میان ادله و احکام تعارض آورده می‌شود.

 

ملاک دوم: تقسیم به لحاظ نوع دلیل

طبق این ملاک، مباحث اصولى به دو قسم اصلى تقسیم می‌شوند:

١ـ ادله: عبارت است از قواعد اصولى که تعیین‌کننده وظیفه مکلف در مقابل حکم شرعى با ملاک کشف از آن است.

٢ـ اصول عملیه: قواعدى است که تعیین‌کننده وظیفه عملى مکلف بدون ملاک کشف از حکم شرعى می‌باشد.

قسم اول، با بحث‌هاى عامی درباره ادله آغاز می‌گردد، همان‌گونه که در منهج سابق به آن اشاره شد. سپس ادله را به ادله شرعیه و ادله عقلیه تقسیم می‌کنیم. و بحث از دلیل شرعى را در سه جهت پى می‌گیریم:

الف) تحدید دلالات دلیل شرعى؛ ب) در اثبات صغراى دلیل شرعى؛ یعنى اصل صدورش از شارع؛ ج) حجیت این دلالات.

آن‌گاه در خود جهت اول، دلیل شرعى به دو قسم لفظى و غیر لفظى تقسیم می‌شود و دلالات دلیل شرعى لفظى را از دلالات دلیل شرعى غیر لفظى، یعنى فعل و تقریر معصوم، جدا می‌کنیم. در بحث از دلالات دلیل شرعى لفظى، مقدمه‌ای را ذکر می‌کنیم که شامل مباحث وضع و هیأت و دلالات لغوى و مجازى است؛ چرا که تمام این مقدمه مربوط به دلالت دلیل لفظى است. هم‌چنین در بحث از دلالات دلیل شرعى لفظى، مسائلى نظیر: صیغه و ماده امر، صیغه و ماده نهى، اطلاق، عموم، مفاهیم و غیر از اینها از قواعد و ضوابط عام ادله لفظى داخل است و در دلالات دلیل شرعى  غیر لفظى، از امورى که از طریق ضوابط عام ظهور عرفى یا قرینه عقلى‌ای که از عصمت شارع ناشى شده و دلالت بر فعل یا تقریر معصوم(علیه السلام) داشته باشد، بحث می‌شود.

در جهت دوم، از وسایل ممکن براى اثبات صدور دلیل از شارع صحبت می‌کنیم؛ نظیر: تواتر، اجماع، سیره، شهرت و خبر واحد.

در جهت سوم، از حجیت این دلالت‌ها و این‌که آیا ظاهر کتاب و سنت قابل اعتماد و أخذ است یا خیر و سایر چیزهایى که به این مسئله مرتبط است و نیز از تبعیت دلالت التزامى از دلالت مطابقى در حجیت بحث می‌شود.

بعد از دلیل شرعى، دلیل عقلى در دو بحث مستقلات عقلیه و غیر مستقلات عقلیه مطرح می‌گردد که شامل همه مباحثى است که در منهج سابق به آن اشاره شد. در بحث از دلیل عقلى، هم به بحث صغروى در صحت قضیه عقلى و درجه تصدیق عقل نسبت به آن می‌پردازیم و هم به بحث کبروى در حجیت ادراک عقلى در استنباط حکم شرعى از آن.

اما در بحث از اصول عملیه، ابتدا مباحث عامی نظیر بحث از زبان اصول و تمایزاتش با ادله و عدم مطابقت مدلول التزامى از مدلول مطابقى در اصول عملیه را مورد بحث قرار می‌دهیم.

بعد وارد خود بحث اصول عملیه شده و در ابتدا، از وظیفه مقرر براى شبهه مجرد از علم اجمالى به جامع تکلیف بحث کرده و سپس وارد بحث از میزان تغیّرى می‌شویم که در فرض وجود علم اجمالى در مسئله، بر آن حادث می‌شود. در قسمت اول، برائت و استصحاب داخل است و در قسمت دوم اشتغال و اقل و اکثر.

در خاتمه هم، نظیر منهج سابق، بحث از تعارض ادله و اصول، اقسام و احکام آن‌ جاى می‌گیرد.[۱۹]

این خلاصه‌ای از کلام ایشان در کتاب بحوث بود که از منطقى و عالمانه بودن تحقیق ایشان و پختگى و یکدستی این کار حکایت دارد. آن‌چه در تبویب ایشان برجسته است، ترتیب منطقى و مبادى‌گونه مباحث بر یکدیگر است. لذا براى نقد این تبویب تنها باید اشکالات منطقى و نه سلیقه‌ای، بر آن کرد؛ در حالى که تا پیش از تبویب ایشان، اکثر تبویب‌ها سلیقه‌ای بوده و برخى دیگر که سلیقه‌ای محض نبوده‌اند، ترکیبى از ترتب منطقى و سلیقه در آن‌ها اعمال شده بود؛ مثلاً تبویب مرحوم شیخ و محقق خراسانى و تبویب علامه مظفر و یا به تبویب‌هاى جدید معاصرین، نظیر تبویب مرحوم مطهرى، و آقایان هادى الفضلى و ناصر مکارم شیرازى، همگى ترکیبى از سلیقه و ترتب منطقى‌اند؛ هرچند تبویب محقق اصفهانى از اشکال سلیقه‌ای بودن تا اندازه‌ای دورتر است.

 

ویژگی‌هاى تبویب شهید صدر

١ـ از ویژگی‌هاى بسیار مهم تبویب محقق صدر، قرار دادن بحث قطع به عنوان عنصرى مشترک در اول مباحث اصولى است، با این توجیه که قطع به مثابه پشتوانه و نقطه اتکایى است که بحث در بقیه مسائل اصولى و ظن و شک را روا می‌شمارد و بدون آن این جواز مورد تشکیک قرار می‌گیرد؛ یعنى این مباحث بدون بحث از قطع سست بوده و از خاستگاه مطمئن بی‌بهره خواهند بود.

٢ـ ویژگى دیگر، بحث از ماهیت حکم به عنوان عنصر مشترک دیگرى در ابتداى اصول است که پیش‌تر از ایشان محقق اصفهانى تحت عنوان مبادى احکامیه چنین کرده بود و به حق این دو امر (قرار دادن بحث قطع و ماهیت حکم در ابتداى مباحث اصول) کارى شایسته و قابل ارج بوده و به دلایل خاص خویش، کاملاً صحیح و پذیرفتنى است.

٣ـ امتیاز دیگر این تبویب، جداسازى بحث ادله شرعى لفظى از غیر لفظى است که موجب توجه بیش‌تر به دو بحث مهم فعل و تقریر معصوم(علیه السلام) گردیده است که در تبویب‌هاى پیشین مشاهده نمی‌شود.

۴ـ ایشان اصول را بر مبناى حق الطاعه، به جاى قاعده قبح عقاب بلا بیان عقلى، استوار ساخته است و از این رو، بحثى بسیار مهم و شایسته درباره حق الطاعه در اصول خویش مطرح نموده است.

۵ـ یکى از کارهاى اساسى مرحوم صدر در این تبویب این است که همواره پیش از ورود در یک بحث، تمام مقدمات لازم براى آن را بیان کرده و ابهامات تصورى و مفهومى را نیز رفع می‌نماید. این کار باعث روشن‌تر شدن مباحث شده و تا حد زیادى ابهام‌هاى ناشى از خلط مباحث، جدل یا مغالطه در بحث را برطرف می‌کند.

۶ـ بحث از «سیره و بناهاى عقلایى» که در مباحث حجج از اهمیت بسیارى برخوردار است، در تبویب مرحوم صدر بابى مستقل دارد و به تفصیل به آن پرداخته می‌شود. در حالى که این بحث، به رغم اهمیت بسیار آن، از سوى اصولى‌ها به صورت جدا و مستقل طرح نمی‌شود و تنها در لابه‌لاى برخى از مباحث دیگر به آن اشاره می‌گردد.

٧ـ از آن‌جا که شهید صدر بحث‌هاى اجماع، سیره و تواتر را بر اساس «حساب احتمالات و استقرا» ثابت می‌کند، قبل از ورود در این مباحث، به صورت اجمالى درباره حقیقت استقرا و دلیل استقرایى سخن می‌گوید.

ویژگی‌هاى دیگرى نیز در این تبویب موجود است که جزئى‌تر بوده اما با مقایسه این تبویب با تبویب‌هاى دیگر، مشخص می‌شود.

شایسته است تأکیدى دوباره بر سیر زیبا و کاملاً مستدل تبویب آقاى صدر کرده تا خوانندگان با تأمل بیش‌تر در این تبویب، به عمق کار ایشان پی ببرند.

با این همه، انتقادهایى نیز بر این تبویب وارد است، نظیر: ١- تقسیم نکردن امارات لفظى و غیر لفظى به «معتبر و غیر معتبر» و لذا از امارات غیر معتبر، نظیر: قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سد ذرایع و … که در تبویب مرحوم مظفر و بعدها در تبویب آقاى مکارم مشاهده می‌شود. ٢- پیچیدگى تبویب ایشان که شاید به خاطر منطقى بودن و دقیق بودن کار نیز تا حدى نو و ابتکارى بودن عناوین مباحث باشد. افزون بر این، به روز بودن قلم محقق صدر نیز این پیچیدگى را براى ناآشنایان به ادبیات نوین عربى دوچندان کرده است و همین امر در مهجور و غریب ماندن افکار و اندیشه‌هاى مرحوم صدر بی‌تأثیر نبوده است.

در این‌جا به همین مقدار بسنده می‌کنیم؛ چرا که خود این بحث نیاز به مقایسه‌ای عمیق میان تبویب‌هاى اخیر و سپس تطبیق آن‌ها با ملاک‌هاى تبویب صحیح دارد که در مقاله‌ای دیگر می‌گنجد.

مطلب دیگرى که جاى توجه دارد این‌که مرحوم صدر با دو ملاک، دو نوع تبویب ارائه کرده است که با یکدیگر متفاوت‌اند. لذا بایسته است تفاوت‌ها و برترى‌هاى هر کدام را برشماریم. خوشبختانه، خود ایشان این امر را بر عهده گرفته و تحت عنوان «مقارنه بین التقسیمین»[۲۰] این مقایسه را انجام داده است که خلاصه آن را در این‌جا مرور می‌کنیم. ایشان می‌گوید:

١ـ تقسیم دوم، به روش قدیمی در تنظیم مباحث اصولى نزدیک‌تر است؛ زیرا مثلاً حجیت خبر، در تقسیم دوم در بحث از سنت طرح می‌شود، چون از عوارض سنت است؛ در حالى که تقسیم اول، به شیوه جدید دروس اصولى نزدیک است.

٢ـ تقسیم دوم به گونه‌ای صورت گرفته است که کاربردى‌تر و تطبیقى‌تر است؛ یعنى قواعد اصولى به همان‌گونه که در استنباط فقهى مورد استفاده قرار می‌گیرند، در کنار هم قرار داده می‌شوند؛ مثلاً از آن‌جا که در تطبیق و استدلال فقهى، قواعد اصولى عام در دلیل لفظى، نظیر بحث‌هاى اوامر و نواهى، از قواعد اصولى دخیل در اثبات سند، مانند حجیت خبر واحد و تواتر و سیره و اجماع، جدا نمی‌باشند (زیرا فقیه در استنباط حکم از دلیل لفظى، به دلالت و سند با هم نگاه می‌کند و قواعد اصولى هر دو جهت را در زمان واحد جارى می‌کند) لذا در تقسیم مذکور نیز این قواعد از هم جدا نشده و در یک‌جا تحت عنوان دلیل شرعى بحث شده‌اند؛ در حالى که معمولاً بحث‌هاى الفاظ و ظواهر از بحث حجیت خبر و حتى از بحث حجیت ظهور جدا مطرح می‌شوند؛ هرچند ظهور و حجیت آن براى عملیات استنباط، دو عنصر متلازم و غیر قابل تفکیک‌اند.

اما در تقسیم اول به گونه‌ای تبویب شده که اصول به صورت مجرد دیده شده است، لذا مباحث با دقت بیش‌تر و با ترتیب منطقى‌تر و بر اساس نوع دلیلیت تقسیم شده‌اند. از این رو، هر صنف از دلیل، با دقت از صنف دیگر جدا شده و طبعاً تمام مباحث مربوط به آن صنف، ذیل همان بحث آمده است. به این ترتیب، بحث‌ها جایگاه خویش را دقیق‌تر پیدا می‌کنند؛ مثلاً ادله استقرایى، صنف خاصى در تقسیم مذکور محسوب می‌شود که در ضمن آن، از اصول روشن استقرایى هم بحث می‌گردد. یا حجج شرعیه، صنف دیگرى محسوب می‌گردد که در ضمن آن، از اصل حجیت تعبدیه و چگونگى آن نیز بحث می‌شود؛ در حالى که این مباحث با این نظم و سهولت در تقسیم ثانى داخل نبوده و جایگاه چندان دقیق و مشخصى ندارند. مثلاً در تقسیم دوم؛ چون ملاک ذات ادله بود، دلیل لفظى و استقرایى و تعبدى در یک صنف قرار گرفته‌اند (به این خاطر که همه آن‌ها از دلیل واحد استنباط می‌شوند).

در نهایت، محقق صدر می‌فرماید: با این بیانات روشن می‌شود که در صورتی می‌توان تقسیم اول را ترجیح داد که به علم اصول نگاهى تجریدى، یعنى جدا و مستقل از تطبیق آن در فقه، داشته باشیم، ولی اگر به مباحث اصولی نگاه تطبیقی کنیم، ترجیح دوم برتر است. به بیان دیگر، انتخاب هر تبویب و برترى آن، به چگونگى نگاه شما به علم اصول و قواعد آن بستگى دارد.

خود شهید صدر در درس خارج اصول، تقربیاً طبق روش اول در تبویب حرکت کرده است؛ چون به شیوه و روش رایج در مدرسه شیخ انصارى و پیروانش در اصول نزدیک‌تر است. اکنون نیز در حوزه‌ها نیز همین شیوه متداول است که به تبویب کفایه‌ای مشهور است.

اما در کتاب حلقات و تا حدودى در معالم الجدیده، منهج دوم را پیش گرفته است؛ چرا که تبویب دوم به دلیل تطبیقى بودن به محصل اصول در فهم قواعد اصولى و اجراى آن‌ها در فقه و استنباط فقهى کمک فراوانى می‌کند.[۲۱]

نتیجه‌گیرى

از آن‌چه گذشت، به وضوح می‌توان تحول و تکامل را در تبویب و تنظیم مباحث و مسائل اصولى و حتى تا حدودى در محتوا و مطالب اصولى مشاهده کرده است. اما پرسش این‌جاست که آیا این حرکت تکاملى به نقطه پایان خویش رسیده است؟ و آیا اصول دیگر متکامل‌تر و منضبط‌تر نخواهد شد؟ این سؤالى است که امروزه ذهن بسیارى را به خویش مشغول ساخته است. پاسخى کوتاه به این پرسش، آن است که هرگز سیر تکاملى این علم به پایان نرسیده و اگر کسى چنین گمانى به خود راه دهد، روشن است که ماهیت سیّال علم را نشناخته است.اگر قرار بود علم به پایان برسد و یا به حدى برسد که دیگر پیشرفتى بیش از آن برایش ممکن نباشد، هرگز به تکامل امروز نیز نمی‌رسید و طبیعى است که به صورت پایدار، متفکر و اندیشه‌ورز هر علمى نکاتى را بر آن علم خواهد افزود. اگرچه این مقدار نیز پذیرفتنى است که پیشرفت تکاملى علوم، جزئى‌تر و ریزتر شده و دیگر آن تحولات بنیادین و شالوده‌ساز، کم‌تر و کم‌تر شده است، این امر به خاطر پیشرفت و تکامل شایسته علوم در زمینه‌هاى مختلف می‌باشد.

نتیجه آن‌که سیر تکاملى اصول چه در محتوا و چه در تبویب و تنظیم، پایان نیافته و هم‌چنان در پویایى و حرکت است و فقط ذهن‌هاى قوى و دقیق را می‌طلبد که بر کمال آن بیفزایند.

 

خاتمه: نکاتى چند در ارائه تبویب مختار

آن‌چه گذشت سیرى بود در تاریخ تبویب علم اصول فقه یعنى آن‌چه دیگران فکر کرده و گفته‌اند. حال نوبت ماست که بیندیشیم و بکاویم تا در نهایت به تنظیم دلخواه خویش دست یابیم. اگرچه مطلوب این بود که چنین کارى نیز می‌شد؛ اما نگارنده با وجود آن‌که تبویب مختار خویش را برگزیده و حتى در فیش‌هاى خام نگاشته است، به دلایل چندى از جمله هراس از تطویل در مقاله خود را معذور می‌بیند که وارد بحث از تبویب مختار و نقد تبویب‌هاى دیگر شود. افزون بر این‌که، غرض از این نوشته، ارائه سیر تاریخى تبویب در علم اصول بوده است و گمان می‌کنم تا این‌جا این غرض برآورده شده باشد.[۲۲] با وجود این، نکات چندى براى آسان شدن وصول به تبویب مختار به خوانندگان عزیز ارائه می‌شود:

اولاً: باید تبویب‌هاى پیشین را به دقت نگریست و سپس طبق ملاک‌هاى تبویب صحیح آن را به نقد کشاند. ملاک‌هاى تبویب صحیح عبارت‌اند از: ١ـ شناخت رابطه منطقى و ترتبى و مبادىوار مباحث اصولى با یکدیگر؛ ٢ـ شناخت موضوع و تعریف علم و هدف و غایت آن‌که در تبویب صحیح و آوردن و نیاوردن، برجسته کردن یا نکردن مباحث مؤثر است؛ ٣ـ آوردن مطالب هم‌سنخ در کنار یکدیگر جهت جلوگیرى از تکرار و… . مخصوصاً نکته دوم بسیار پراهمیت است و بر این اساس است که تبویب‌هاى بزرگانى چون محقق اصفهانى و مرحوم مظفر و مرحوم صدر و… با یکدیگر تفاوت دارد و برجستگى و مهم یا غیر مهم تلقى شدن مباحث در آن‌ها متفاوت است. اگر خوانندگان محترم خود ملاحظه بکنند، با توجه به اختلافات این محققین در موضوعى که از اصول ارائه می‌کنند، این تمایزات را به آسانى مشاهده خواهند نمود.

ثانیاً: باید بهترین تبویب‌ها را انتخاب و میان آن‌ها مقایسه‌ای دقیق و جدى صورت داد و مزایا و معایب هر یک را در قبال دیگرى برشمرد و حاصل آن را ثبت کرده تا در ارائه تبویب مختار، از آن‌ها سود جست. به عبارت دیگر، باید از نکات مثبت استفاده و از نکات منفى احتراز کرد. بدیهى است که در تبویب پیشنهادى باید بیش‌ترین سود را از تبویب‌هاى قبلى برد.

ثالثاً: باید در ارائه تبویب پیشنهادى، ملاک‌هاى تبویب صحیح و مخصوصاً به نکته دوم: یعنى به موضوع و تعریف اصول، توجه کافى داشت تا تبویب ارائه شده از گزند نقدها مصون باقى بماند.

 

[۱]. مراد از موضوع در این جا، صرفاً موضوع حقیقى نیست، بلکه جامع انتزاعى نیز کافى است.

[۲]. مراد ما از سلیقه و ذوق در این جا بیش‌تر بى‌ملاک بودن تبویب و پریشانى آن است و الا، اصل تأثیر ذوق و سلیقه، به معناى مثبت آن، در تبویب جاى انکار ندارد.

[۳]. برای مطالعه تاریخ علم اصول و یافتن پاسخ‌هایی برای این پرسش‌ها ر.ک: محمد باقر صدر، معالم الجدیده (مکتبه النجاح) صص ۴۶ – ٨٩؛ همو، دروس فی علم الاصول، حلقه اول؛ ابراهیم جنّاتی، ادوار اجتهاد (چاپ اول:  تهران، مؤسسه کیهان، ١٣٧٢)؛ همو، کیهان اندیشه، شماره‌های ٣۴ (بهمن و اسفند ١٣۶٩) – ۴٩ (مرداد و شهریور ١٣٧٢)؛ ابوالقاسم گرجی، تحول اصول (انتشارات دانشگاه تهران) و همو، تاریخ فقه و فقها (چاپ اول: تهران، سمت، زمستان ١٣٧۵) صص ٢٩٩ – ٣٣۵.

[۴]. محمد باقر صدر، معالم الجدیده، ص ٨٧ – ٨٩.

[۵]. ابوالقاسم گرجى، تحول اصول، ص۵١ و ر.ک: ابراهیم جنّاتى، ادوار اجتهاد. در این کتاب، ادوار اجتهاد به هشت دوره تقسیم می‌شود که دوره هشتم «عصر کلیت کاربرد اجتهاد با شیوه نوین آن» است و نویسنده، طلایه‌دار این دوره را امام خمینى؟ق؟ برمی‌شمرد.

[۶]. افزون بر تبویب‌هایى که در متن آورده‌ایم، تبویب‌هاى دیگرى نیز از برخی معاصران نظیر: دکتر هادى الفضلى، آیت الله مکارم شیرازى و آیت الله سیستانى ارائه کرده‌اند که نشان‌دهنده ادامه حرکت و پویایى در تنظیم علم اصول است.

[۷]. این کتاب با تحقیق دکتر گرجى، توسط انتشارات دانشگاه تهران در دو جلد چاپ شده است.

[۸]. این کتاب با تحقیق آقاى محمد رضا انصارى قمى، توسط انتشارات ستاره در دو جلد و در سال  ١٣٧۶ چاپ شده است.

[۹]. این کتاب با تحقیق آقاى محمد حسین رضوى، توسط انتشارات مؤسسه آل البیت در قم چاپ شده است.

[۱۰]. این کتاب با تحقیق آقاى عبدالحسین محمد على البقال، توسط مرکز نشر، مکتب الأعلام الإسلامى در قم چاپ شده است.

[۱۱]. متأسفانه این کتاب تحقیق و چاپ حروفى نشده است؛ اما چاپ سنگى‌اش در دو مجلد یافت می‌شود.

[۱۲]. متأسفانه این کتاب نیز تحقیق و چاپ حروفى نشده است؛ ولى چاپ سنگى‌اش در یک جلد در دسترس است.

[۱۳]. ر.ک: رسائل، ص ١؛ شیخ انصارى با توجه به حالات مکلف تقسیم جدیدى از حکم به این شرح ارائه می‌کند: مکلف ملتفت به حکم شرعى یا داراى قطع به حکم است یا داراى ظن به حکم و یا داراى شک به حکم. به این ترتیب، سه نوع حکم مقطوع، مظنون و مشکوک خواهیم داشت. لذا مباحث اصول هم به سه بخش: بحث قطع، بحث امارات و ظنون و بحث شک که اصول عملیه در آن طرح می‌شود، تقسسیم می‌گردد.

[۱۴]. البته آن‌چه که اکنون به اسم بحوث فى الاصول چاپ شده است، مجموعه چند رساله مختلف است در موضوعات گوناگون که یکى از رسائل آن، الاصول على نهج الحدیث نام دارد و این، نام کتابى است که مرحوم اصفهانى قصد تألیف آن را مطابق با طرحى نوین داشته و در ابتداى آن چگونگى تبویب و تنظیم مباحث کتاب را توضیح داده است، اما متأسفانه این کار ارزشمند به انجام نرسید.

[۱۵]. محمد حسین اصفهانى، بحوثٌ فى الاصول (قم: مؤسسه نشر اسلامى، بی‌تا)، صص١٧ ـ ٢٢.

[۱۶]. محمد حسین اصفهانى، بحوثٌ فى الاصول، ص ٢٢.

[۱۷]. محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج١، ص٧. ایشان در این‌جا ادعا می‌کند که تبویب کتاب خود را مطابق با طرح پیشنهادى محقق اصفهانى در تبویب، تنظیم کرده است.

[۱۸]. در این نظریه نگارنده تنها نیست؛ بلکه محقق سیستانى نیز با این نظریه موافق بوده و در کتاب الرافد فى علم الاصول که تقریر درس ایشان به قلم آقاى سید منیر السید عدنان القطیفى است، در چند جا به این مطلب تصریح کرده است. براى نمونه، ایشان در ج ١، ص ٣١ و ٣٢، ابتدا روش متعارف در تبویب اصول نزد قدما را بیان می‌کند سپس در توجیه این‌که چرا قدما این‌گونه تقسیم می‌کرده‌اند، می‌فرماید: «و لعل السر فى هذا المنهج ان موضوع علم الاصول کما ذکر السید المرتضى فى الذریعه هو: «الدلیل الفقه»، فلما کان محور الاصول هو الدلیل الفقهی کان مدار ابحاثه حول الدلیل نفسه و اقسامه من السمعی و العقلی و عوارضه الثبوتیه کالإطلاق و التقیید و التعادل و التراجیح….»، یا در همین جلد، در ص ۴٣ و ۴۴، جایى که نظریه خودشان را ارائه می‌نماید، می‌فرماید: «… بما ان علم الاصول وضع کمقدمه لعلم الفقه لابد ان یکون تصنیفه و منهجه منسجماً مع مقدمتیه، و حیث أن علم الفقه هو علم الباحث عن تحدید الحکم الشرعی فالمناسب لتصنیف علم الاصول ان یدور مدار الحجه المثبته للحکم الشرعى فإن ذلک هو النافع فی مقدمتیه لعلم الفقه، و لذلک اخترنا أن موضوع علم الاصول کما سیأتی بیانه هو الحجه فى الفقه فأبحاثه تدور حول محور الحجیه و عدمها…».

(١٧) ر.ک: سید محمود هاشمى، بحوث فى علم الاصول، ج ١، صص ۵۶  ـ ۶١.

(١٨) همان، ص ۶١ ـ ۶٢.

[۱۹]. ر.ک: سید محمود هاشمی، بحوث فی علم الاصول (تقریرات درس آیت الله صدر)، ج ١، صص ۵۶ – ۶١.

[۲۰]. سید محمود هاشمی، بحوث فی علم الاصول، ج ١، ص ۶١ -۶٢.

[۲۱]. در این‌جا شایسته است چند تبویب جدید از معاصرین را که در متن مقاله نیامده است، ذکر کنیم:

الف) تبویب دکتر هادى الفضلى

محقق ارجمند هادى الفضلى در کتاب مبادى الاصول ابتدا تعریفى از علم اصول ارائه می‌نماید: «هو علم، یبحث فیه عن قواعد استنباط احکام التشریع الإسلامى من ادلتها.» آن‌گاه در مورد کلمات کلیدى تعریف، یعنى قواعد، احکام و ادله بحث کرده و کل کتاب را بر این اساس تنظیم می‌کند.

وى در ابتدا بحث «قاعده کلى، قابل انطباق بر جزئیات است» را طرح نموده و سپس در ناحیه حکم، آن را به واقعى و ظاهرى، و واقعى را به اولى و ثانوى تقسیم می‌کند. نیز حکم واقعى را به وضعى و تکلیفى، تکلیفى را به واجب و حرام و مکروه و مندوب و مباح، و واجب را به عینى و کفایى، تعیینى و تخییرى، موقت و غیر موقت، موسّع و مضیّق، مطلق و مقید، منجّز و معلّق، تعبّدى و توسّلى، محدود و غیر محدود و نفسى و غیر نفسى تقسیم می‌کند.

سپس وارد بحث از ادله حکم واقعى و ظاهرى شده و ادله احکام واقعى را کتاب، سنت، عقل و اجماع ذکر نموده و در بحث سنت، بررسى سند و بررسى متن را لازم می‌شمرد و براى بررسى متن به مباحث دلالت و الفاظ می‌پردازد.

در نهایت هم ادله احکام ظاهرى، یعنى برائت، اشتغال، تخییر و استصحاب را بررسى می‌کند.

ب) تبویب آیت الله مکارم شیرازى

ایشان در کتاب انوار الاصول که تقریرات درس ایشان به قلم آقاى «احمد قدسى» است، در جلد اول از ص ٩ – ١۴، تبویب جدیدى از علم اصول به شرح زیر ارائه می‌کند:

١ـ مقدمه؛ ٢ـ مباد المبادى؛ ٣ـ مبادى؛ ۴ـ مسائل؛ ۵ـ خاتمه.

در مقدمه این مباحث را طرح می‌کند: بحث از موضوع علوم، تمایز علوم، تعریف علم اصول، موضوع علم اصول و تقسیم مباحث اصولى.

در مبادىٔ المبادى هم از نه امر بحث می‌نماید: امر اول: وضع (تعریف وضع، اقسام وضع، معناى حرفى و…)؛ امر دوم: وضع مرکبات؛ امر سوم: حقیقت و مجاز؛ امر چهارم: تبعیت دلالت از اراده و عدم آن؛ امر پنجم: علائم حقیقت و مجاز؛ امر ششم: حقیقت شرعیه و متشرعه؛ امر هفتم: صحیح و اعم؛ امر هشتم: اشتراک؛ امر نهم: مشتق.

در مبادى نیز پنج مقصد را ذکر می‌کند: مقصد اول: اوامر؛ مقصد دوم: نواهى؛ مقصد سوم: مفاهیم؛ مقصد چهارم: عام و خاص و مقصد پنجم: مطلق و مقید و مجمل و مبیّن.

سپس وارد مسائل اصول می‌شود که موضوع آن «الأدله فى الفقه» است. در این قسمت، مباحث در دو مقام تنظیم می‌شود: امارات و اصول.

امارات خود، به دو بخش معتبر و غیر معتبر تقسیم می‌گردد. در امارات معتبر چهار مقصد ذکر می‌شود: مقصد اول: کتاب و حجیت ظواهر الفاظ به طور مطلق؛ مقصد دوم: سنت و اقسام خبر (خبر واحد، مستفیض، متواتر و هم‌چنین بحث از تعادل و تراجیح در تعارض ادله لفظیه از کتاب و سنت)؛ مقصد سوم: اجماع و انواع آن؛ مقصد چهارم: عقل (مستقلات عقلیه، غیر مستقلات عقلیه، حجیت قضایاى عقلى، قطع و قیاس قطعى).

در امارات غیر معتبر نیز هشت مورد بحث قرار می‌گیرد: عدم حجیت ظن مطلق؛ عدم حجیت اجماع منقول به خبر واحد؛ عدم حجیت شهرت (اقسام شهرت)؛ عدم حجیت قیاس ظنى؛ عدم حجیت استحسان؛ عدم حجیت مصالح مرسله ظنیه؛ عدم حجیت سد ذرایع ظنى؛ و عدم حجیت اجتهاد ظنى به معناى خاص.

در اصول عملیه نیز چهار بحث را طرح می‌کند: قاعده برائت؛ قاعده احتیاط؛ قاعده تخییر؛ و قاعده استصحاب. و در خاتمه هم به بحث اجتهاد و تقلید می‌پردازد.

ج) تبویب آیت الله سیستانى

محقق دانشمند، آقاى سیستانى در کتاب الرافد فی علم الاصول که تقریرات درسى ایشان به قلم آقاى «سید منیر السید عدنان القطیفى» است، در جلد اول از ص ۴٣ – ۵٧ دو تبویب جدید براى اصول پیشنهاد می‌کند که یکى از آن‌ها به ملاک و محور حجیت است و دیگرى، به ملاک اعتبار:

الف) تبویب اول:

ایشان در تبویب اول که به ملاک حجیت و عدم حجیت است، اصول را در سه بخش کلى تنظیم می‌کند: احتمال، کشف، و میثاق عقلایى.

الف) حجیت احتمال

وی در این قسمت پنج صنف احتمال را طرح می‌کند:

١ـ احتمال واصل به درجه قطع و بحث در حجیتش (بحث در حجیت قطع)؛

٢ـ احتمال واصل به درجه اطمینان و بحث از آن (بحث در حجیت اطمینان)؛

٣ـ احتمال معتمد بر قوه محتمل، اگرچه درجه احتمال ضعیف باشد که بحث از حجیتش عبارت از: بحث «اصاله الإشتغال» می‌باشد؛

۴ـ احتمال معتمد بر علم اجمالى که با کمک گرفتن از علم اجمالى تقویت می‌شود و این بحث عبارت از مباحث علم اجمالى و دو شبهه محصوره و غیر محصوره می‌باشد؛

۵ـ احتمالى که قوتى نداشته و اهمیتى هم در ناحیه محتمل ندارد که دو نوع است:

الف) احتمالى که معارض است با احتمال در طرف مقابلش به خاطر وجود علم اجمالى به جامع که مورد «اصاله التخییر» است؛

ب) احتمالى که معارض با احتمال در طرف مقابلش نیست که مورد «اصاله البرائه» است.

بنابراین، جامع این پنج بحث «حجیت احتمال» است.

ب) حجیت کشف

کشف، یا إدراکى است و یا احساسى. کشف إدراکى در امارات عقلائیه و شرعیه که مجتمع عقلایى یا شارع به تتمیم کشف آن حکم می‌کنند، وجود دارد. و بحث از امارات و طرق در این‌جا طرح می‌شود.

کشف احساسى هم در استصحاب وجود دارد، لذا این بحث را در این قسمت باید مطرح کرد.

ج) حجیت میثاق عقلایى

مقصود از این میثاق، هر طریقى است که مجتمع عقلایى بر آن تبانى کرده باشند. حال این تبانى، چه از کاشفیت نوعیه باشد مثل خبر ثقه، یا به خاطر مصلحت اجتماعى عام باشد مثل ظواهر.

در این‌جا دو نوع بحث می‌شود؛ یکى، بحث کبروى مثل: حجیت ظهور و دیگرى، بحث صغروى مانند: بحث در صیغه امر و نهى، عام و خاص، مطلق و مقید و نظیر این‌ها از مباحث الفاظ. هم‌چنین بحث تعارض ادله نیز داخل در این قسم است.

محقق سیستانى این تبویب را، از آن‌جا که بسیار دور از شیوه مرسوم در تبویب علم اصول است، کنار می‌گذارد و در توجیه این کار می‌گوید؛ یکى از شرایط تصنیف این است که «مستنکر» نباشد؛ مخصوصاً وقتى که می‌توان با حرکت تدریجى و آرام به هدف رسید. از این رو، ایشان تبویب دوم را ارائه می‌کند:

تبویب دوم

ایشان در تبویب دوم می‌فرمایند: چون علم اصول از مبادى تصدیقیه غیر بدیهى علم فقه است و محور بحث در فقه هم حکم شرعى می‌باشد و حکم هم نوعى از اعتبار است، لذا محتاجیم تا از علم دیگرى به عنوان مبادى تصدیقیه حکم شرعى بحث کنیم و این بحث از اعتبار است که شامل خود اعتبار و عوارض آن و اقسام و لواحقش می‌شود که علم اصول نامیده می‌شود.

بحث از اعتبار (که ملاک و محور مباحث اصول است) در پانزده فصل تنظیم می‌شود:

١ـ تعریف اعتبار؛

٢ـ تقسیم اعتبار به اعتبار ادبى و قانونى؛

٣ـ علاقه بین دو اعتبار ادبى و قانونى؛

۴ـ شیوه جعل اعتبار قانونى؛

۵ـ مراحل اعتبار قانونى؛

۶ـ اقسام اعتبار قانونى؛

٧ـ علاقه بین این اقسام؛

٨ـ اقسام قانون تکلیفى و قانون وضعى؛

٩ـ عوارض احکام قانونى؛

١٠ـ وسایل ابراز حکم قانونى؛

١١ـ وسایل استکشاف حکم قانونى؛

١٢ـ وثاقت وسایل استکشاف حکم قانونى؛

١٣ـ تعارض اثباتى و ثبوتى بین وسایل استکشاف؛

١۴ـ تنافى بین اعتبارهاى قانونى هنگام تطبیق؛

١۵ـ تعیین قانون، به هنگام فقدان وسیله‌ای براى بیان آن.

(برای اطلاع از تفصیل این تبویب ر.ک: محقق سیستانى، الرافد فی علم الاصول، ج ١، صص ۴٧ ـ ۵٧).

[۲۲]. افزون بر دلیلى که در متن مقاله ذکرش رفت، بیان نظریه مختار، نیازمند طرح و تبیین نظریه دیگر نگارنده است که اجمالاً معتقد است: اصول، گسترده‌تر از آن‌چیزی است که اکنون موجود است؛ زیرا براى فهم، کشف و استنباط مسایل کلامى و اخلاقى و… از متون مقدس اسلامى (قرآن و روایات) به ابزار فهم و استنباط نیاز داریم و اصلى‌ترین این ابزار، اصول است. بر این اساس نیازمند تدوین اصول کلام و اصول اخلاق هستیم؛ همان‌گونه که براى فقه چنین اصولى تدوین کرده‌ایم.

در پى طرح چنین نظریه‌ای، مباحثى نظیر نیازمندى به اصول جدید براى هر یک از علوم اسلامى، چگونگى اصول مشترک براى استنباط در هر یک از علوم اسلامى، چگونگى اصول مختص براى استنباط در هر یک از علوم اسلامى، اصل لزوم اجتهاد براى فهم درست و استنباط صحیح از متون دینى در هر یک از رشته‌هاى اسلامى و علوم دینى و این‌که آیا حجیت در کلام و اخلاق معنا دارد و آیا اجتهاد یا حجیت با هدف کلام که کشف معارف حقیقی است سرِ ناسازگاری ندارد، مطرح می‌شود. تبیین، تحلیل و اثبات این مسائل نیازمند نوشتار دیگرى است که امیدوارم امکان نوشتن آن فراهم آید.

اما اجمالاً باید گفت، آن‌چه در این‌جا به عنوان ملاک‌هاى ارائه تبویب صحیح بیان شد و نکاتى که در عناوین مباحث اصولى ذکرش رفت، همه درباره اصول فقه بوده است. به عبارت دیگر، به همه این مسائل و مباحث، به عنوان چشم‌اندازى براى مقدمیت اصول براى فقه نگریسته شده و تنظیم گردیده است. البته این مقدار را نیز اضافه کنم که با فرض اثبات نیاز به اصول براى دیگر علوم اسلامى، باید گفت بسیاری از مباحث اصول فقه در آن‌ها نیز خواهد آمد؛ اما با اندکى تفاوت که باید به تفصیل بدان پرداخت.

آیت الله محمد تقی شهیدی، شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله میرزا جواد تبریزی که سال‌هاست یکی از مهم‌ترین کرسی‌های تدریس خارج فقه حوزه علمیه قم را در اختیار دارد، با اشاره به نظرات اساتید درباره کتاب حلقات شهید سید محمدباقر صدر، گفت: حلقات خیلی کتاب خوبی است، بسیاری از بحث‌های بعد از کفایه در حلقات است که اگر کسی آن را بخواند چیزی از دست نداده است. بلکه به اعتقاد من نه‌تنها برای ورود به درس خارج خواندن حلقات طلبه را از رسائل و کفایه بی‌نیاز می‌کند، بلکه به تجربه طلابی که نظرات جدید را در مثل حلقات در سطح خوانده‌اند، در خارج موفق‌تر هستند. طلبه می‌تواند فرمایش‌های ایشان را مانند سایر بزرگان، در دروس خارج مراجعه و بررسی نماید.

به گزارش خبرنگار اجتهاد، استاد محمدتقی شهیدی در جمع طلاب درس خارج فقه خود، با اشاره به طرح جدید تحول کتب درسی حوزه‌های علمیه که با انتقادات برخی از اساتید معظم روبرو شده است، گفت: می‌دانیم طلاب عمومی نمی‌توانند تمام مطالب مکاسب را فقط در ۴ سال با استاد بخوانند، مسلماً برخی بخش‌ها خوانده نمی‌شود و طلاب هم بعد از مدتی که متن شیخ را با دقت خواندند، می‌توانند بقیه بخش‌ها را خودشان درک کنند.

استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در ادامه بیان داشت: عمده اشکالی که وجود داشت و منجر به بیانیه‌ها از سوی اساتید محترم بود، این بود که برنامه تحول کتب درسی خوب به مدرسین توضیح داده نشد! لذا من با اصل این کار به عنوان جایگزین اختیاری مخالف نیستم، اما نه اینکه اجبار شود؛ چون اساس حوزه بر آزادی طلبه است و نیز طرح باید پخته باشد و هر کتابی در میان نیاید.

عضو هیئت استفتاء آیت‌الله سیستانی گفت: اکنون کتاب حلقات ‌الاصول در کنار کفایه الاصول آمده و طلاب مخیر هستند بین کفایه و حلقات انتخاب کنند، به نظرتان مراجع با این مخالف‌اند هستند؟ یا این مدرسین محترم اگر به آن‌ها درست انتقال داده شود که طلاب با خواندن حلقات بحث‌های خارج را بهتر می‌فهمند، یا حداقل برخی این‌طورند! آیا آن‌ها مخالفت می‌کنند؟! البته اینکه بعضی مراجع و اساتید بزرگوار اشکالاتی دارند، ما اصلا نسبت به آن اظهار نظری نداریم؛ شاید تغییر کتب درسی ایراداتی داشته باشد که من اصلا اطلاعی ندارم.

استاد شهیدی سپس افزود: معتقدم در دروس مقدمات قبل پایه ۷ هم تحریرالوسیله امام یا منهاج الصالحین اگر به آن شرح استدلالی مختصری اضافه شود، عدل تخییری می‌شود! چه لزومی دارد همه لمعه را بخوانند؟! اتفاقاً بزرگان زیادی روی منهاج الصالحین کار کرده‌اند و کتاب خیلی خوبی است. البته اگر همین منهاج الصالحین را همراه با استدلال‌های مختصری، ولو از کتب مرحوم آقای خوئی اضافه کنند، خوب است؛ چون اگرچه شهید اول و ثانی از مفاخر شیعه هستند ولکن فقه مربوط به آن زمان با آن اصطلاحات و استدلالاتی است که اصول پیشرفت نکرده بود؛ حال که اصول و فقه نیز پیشرفت کرده، خوب است که استدلال‌های جدید مطرح شود.

این شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله میرزا جواد تبریزی که سال‌هاست یکی از مهم‌ترین کرسی‌های تدریس خارج فقه حوزه علمیه قم را در اختیار دارد، با اشاره به نظرات اساتید درباره کتاب حلقات شهید سید محمدباقر صدر، خاطرنشان ساخت: حلقات خیلی کتاب خوبی است، بسیاری از بحث‌های بعد از کفایه در حلقات است که اگر کسی آن را بخواند چیزی از دست نداده است. بلکه به اعتقاد من نه‌تنها برای ورود به درس خارج خواندن حلقات طلبه را از رسائل و کفایه بی‌نیاز می‌کند، بلکه به تجربه طلابی که در درس خارج، نظرات جدید را در مثل حلقات در سطح خوانده‌اند، در خارج موفق‌تر هستند. طلبه می‌تواند فرمایش‌های ایشان را مانند سایر بزرگان، در دروس خارج مراجعه و بررسی نماید.

این استاد خارج فقه و اصول،  سپس تصریح کرد: بزرگوارانی که می‌گویند اگر کتاب روان باشد طلاب بی‌علم بار می‌آیند، حداقل من این را قبول ندارم! طلاب سطح باید مطالب را یاد بگیرند و کم‌کم در خارج توان رجوع پیدا می‌کنند.

استاد شهیدی در تکمیل سخنان خود گفت: این برداشت نشود که ما در قبال اساتید بزرگواری که با حسن نیت خود صحبت کردند، مطلبی را گفتیم کما اینکه حسن نیت دوستانی که می‌شناسم و دفاع از طرح کردند، برای من محرز است.

وی ادامه داد: عمده دغدغه اساتیدی که معترضند یکی نگرانی آینده و ادامه پیداکردن این تغییرهاست. این اساتید بزرگوار هم همین دغدغه را دارند که بعد چه می‌شود. با تجربه‌هایی که دارند، می‌ترسند که امروز بگویند حلقات و فردا روزی کتاب دیگری که مستوای علمی آن معلوم نیست، جایگزین آن شود. این دغدغه محترم است و ما آن را درک می‌کنیم. ولی بحث در روش برخورد با این دغدغه است.

این استاد مطرح حوزه علمیه قم افزود: دغدغه دیگر آن است که کتاب‌هایی که الان عدل قرار داده می‌شود، کتاب‌های پخته باشد و یا آنچه خوانده نشود فوائد علمی‌اش فوت شود. البته به نظر من در اصول، حلقات هست و عدل اختیاری‌شدن آن نسبت به کفایه مشکلی ندارد. من در این حد دفاع می‌کنم، اگرچه به بزرگان مخالف نیز احترام می‌گذارم؛ عرض می‌کنم در همین حد بپذیرند که طلابی که حلقات می‌خوانند، درس آن‌ها قبول شود و اساتیدی نیز که آن را درس می‌دهند، زحمت می‌کشند و مطالب دقیقی را بیان می‌کنند.

استاد شهیدی ضمن تاکید بر اینکه نباید این مسائل را سیاسی کرد، ابراز داشت: بزرگان و اساتیدی دغدغه دارند و از روی تدین مطالبی را بیان می‌کنند؛ شاید نمی‌توانند عبارات را واضح بگویند و لکن دغدغه‌ها را به ما گفته‌اند. عرض ما این بود که انکار مطلق باعث عدم قبول حرف می‌شود، بالاخره بعضی موارد را باید قبول کرد. باید با روش‌های صحیح با گفتگو و مانند آن، اساتید و بزرگان منتقد را قانع کرد، مثل همان چیزی که نسبت به اصول فقه مرحوم مظفر در برابر قوانین شد.

استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در خاتمه نسبت به برخی اساتید که معتقدند متن پیچیده علمیت طلبه را بیشتر می‌کند! پاسخ داد: بنده این مطلب را قبول ندارم؛ آقای صدر هم اول حلقه اولی از این جواب داده؛ اما بعضی اساتید معتقدند که باید متن سخت باشد تا طلبه سعی در فهم آن کند و بعد بتواند کتب دیگر را بفهمد. من این را قبول ندارم و می‌گویم که مثل این است که من به درس یک استاد بدبیان بروم تا ملا شوم! نه، درس آقای خوئی هم انسان را ملا می‌کند.

ابتکار مربوط به روش تعلیم و تعلم است. سابقاً طلاب، مراجعه به کتاب می‌کردند ولی امروز، می‌توانند از مقالاتی که در سرتاسر دنیا هست، استفاده کنند و درسشان را قوت ببخشند. همچنین می‌توانند از وسایل و ابزار جدید برای تعلیم و تعلم استفاده کنند؛ مثل‌اینکه از ویدئو پروژکتور استفاده کنند. درس‌ها را منظم کنند و از پاور پوینت استفاده کنند. حتی می‌توانند از این اسباب مجازی و سامانه‌ها استفاده کنند، کما اینکه در دنیا از این روش‌ها به‌صورت آنلاین استفاده می‌شود تا کسی که نمی‌تواند در کلاس شرکت کند و با قم، فرسنگ‌ها فاصله دارد، بتواند از درس‌ها بهره‌مند شود و محقق شود. باید تعلیم و تعلم را به‌روز کرد.

تولیدات علمی حوزه و تناسب آن با حجم انتظاراتی که از این نهاد می‌رود، بحث مهمی است که هر ازگاهی به بهانه‌های مختلف مطرح می‌شود؛ یکبار به بهانه بودجه دولتی حوزه‌های علمیه و بار دیگر، به بهانه‌ای دیگر. در این میان، برخی تولیدات علمی حوزه را بسیار پایین و در صفر می‌دانند و در مقابل نیز پاره‌ای، تا آنجا پیش می‌روند که حوزه امروز را به لحاظ تولیدات علمی، یکی از بی‌نظیرترین حوزه‌های طول دوران تشیع می‌انگارند. در این خصوص با حجت‌الاسلام‌ والمسلمین علی‌اکبر ترابی شهرضایی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفتگو کردیم و شاخصه‌های تولید علم و ابتکار علمی در حوزه‌های علمیه را با وی به بحث گذاشتیم. مدیر مدرسه فقه و حقوق مجتمع امین جامعۀالمصطفی، ضمن انتقاد به برنامه‌ریزی حوزه برای طلاب، یکی از عوامل افت علمی در حوزه را اشتباه بودن روش تعلیم و تعلم دانست. مشروح این گفتگو به‌قرار زیر است:

 

آیا حوزه نسبت به زمان مرحوم آخوند به لحاظ تولید نظریات بدیع، با روند کاهشی مواجه بوده است؟

ترابی شهرضایی: گاهی بر فقه و اصول جمود می‌کنیم و فکر می‌کنیم که در زمان شیخ اعظم انصاری رحمه‌الله و مرحوم آخوند، آخرین درجات بدیع اصول گفته‌شده و هر چه می‌شد در فقه و اصول فکر کرد، فکر شده است. این تصور نادرست است. بله، مرحوم شیخ اعظم انصاری تغییرات شگرفی در زمان اصول ایجاد کرد و همچنین مرحوم آخوند، فلسفه را در اصول فقه داخل کرد، ولی این‌ تصور که کسی پس از این دو، نتوانسته است ابتکار جدیدی را به علم اصول اضافه کند درست نیست.

چیزی که در حوزه، بد جاافتاده این است که شخصی را قدیس می‌کنند و بعد هر کس خواست در مقابل این قدیس، حرفی بزند، مورد هجمه واقع می‌شود. بعضی حس می‌کنند در مقابل آن شخص، هیچ هستند و درک و فهم او را ندارند. این قدیس درست کردن که کسی جرئت نکند یک کلمه حرف بزند، کار اشتباهی نیست.

این بزرگان را چنین بزرگ کرده‌ایم که اگر کسی کوچک‌ترین نقدی داشته باشد، جرئت مطرح کردن نداشته باشد. ابتکاراتی که مرحوم خویی و مرحوم امام و بعدازاین دو بزرگوار، مرحوم شهید صدر در مباحث فقهی و اصولی داشته‌اند، بسیار زیاد است و از اموری بود که قدما زیر بار آن نمی‌رفتند ولی امروز به‌عنوان یک قول مطرح است. مثلاً آیا سیره عقلا حتماً باید متصل به زمان معصوم علیه‌السلام باشد تا دلیل باشد؟ امروز دیگر این حرف‌ها مطرح نیست. خیلی‌ها می‌گویند اگر شارع امروز بود او هم همین فکر را می‌کرد. مثلاً در معاملات جدیده که سیره عقلایی بر آن دلالت دارد، این سیره، متصل به زمان معصوم علیه‌السلام نیست؛ اما می‌گویند اگر شارع هم همین الآن بود، بر طبق همین سیره عمل می‌کرد و لذا سیره‌های مستحدث هم حجت است.

راحت‌ترین راه برای معاملات و مبادلات، همین روش بانکداری است. آیا اگر شارع الآن بود، با این روش مخالفت می‌کرد؟ آیا هنوز هم باید از طلا و نقره برای مبادلات استفاده کرد؟ یعنی اگر شارع الآن باشد، اسکناس را قبول ندارد؟ معاملات الکترونیکی و دیجیتالی که الآن در بازار مطرح است، مورد تائید شارع نیست؟ اینکه سیره عقلا در خصوص محدوده همان زمان معصوم علیه‌السلام باشد، قابل‌پذیرش نیست. امروز فقه باید به معاملات جدید، پاسخگو باشد. لذا خیلی از مسائل جدید که امروز پیش می‌آید و مسائل مستحدثه را جواب می‌دهند، بیانگر پیشرفت‌های علمی حوزه است؛ اما این پیشرفت‌ها به‌طوری نیست که مجموعه حوزه، جواب بدهد.

متکفل این بحث‌ها چند نفرند که تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند. اگر به این لحاظ باشد که حوزه پاسخگوی نیاز روز است و اسم این را پیشرفت بگذاریم، در این صورت حوزه جوابگو است و روزبه‌روز، هم در فقه و هم در اصول، سؤال‌های جدید مطرح می‌شود و حوزه نیز پاسخگو است؛ اما اگر بدنه حوزه که همان قشر سنتی حوزه است را بسنجیم، باید گفت که حوزه واقعاً افت کرده است؛ چون همین چندنفری هم که می‌توانند به مسائل مستحدثه و مشکلات امروز پاسخگو باشند و در فقه و اصول فکر نویی دارند، خودشان کارکرده‌اند، نه اینکه حوزه آن‌ها را این‌گونه تربیت‌کرده باشد.

ای‌کاش حوزه‌ آیندگان را برای فقه معاصر تربیت می‌کرد. البته آقای اعرافی، برنامه‌ای دارد که بحث از فقه فردی به فقه حکومتی تبدیل شود. خود همین‌که می‌خواهیم فقه حکومتی را مطرح کنیم، ایده‌ای برای تمام مسائل مستحدثه است. چون قبلاً حکومت دست ما نبود ولی الآن که به دست ماست، نیاز داریم که یک بازنگری در فقهمان داشته باشیم، از طهارت تا دیات. مخصوصاً الآن که بحبوحه کم‌آبی داریم، باید فقه مصرف را تعیین تکلیف کنیم. باید تنظیم شود که چگونه باید مصرف کرد تا در آینده کمبود آب نداشته باشیم یا درختان را چگونه آبیاری کنیم تا با کمبود آب مواجه نشویم.

فقه حکومتی باید روابط مکلفین با دنیا و آنچه در آن هست را تنظیم کند؛ ولی بدنه حوزه که فقه سنتی است، واقعاً عقب است. همه اساتید حوزه باید پاسخگوی مسائل جدید باشند. همان‌طور که بر جواهر الکلام مسلط هستند، باید بر مسائل مستحدثه و پاسخ آن نیز مسلط باشند.

بنابراین ازاین‌جهت که روزگار ما، روزگار پرمسئله‌ای است و حوزه ولو تعداد اندکی پاسخگو هستند، حوزه در حال پیشرفت است؛ اما از این لحاظ که این تعداد انگشت‌شمار را کنار بگذاریم و بدنه حوزه را نگاه کنیم، باید گفت در حوزه، افت علمی داریم. یک‌وقت پای درس مرحوم شیخ و مرحوم آخوند، بالای هزار مجتهد نشسته بودند؛ اما از کسانی که امروزه در درس‌های خارج شرکت می‌کنند، چند نفر مجتهدند؟ باید اندیشه و چاره‌ای کرد. باید از فقه سنتی دست‌برداریم و یک جهش روبه‌جلو داشته باشیم و یک رنسانس علمی در حوزه‌ایجاد کنیم.

 

مراد شما از ابتکارات علمی چیست؟ اگر کسی سه اشکال را به چهار اشکال تبدیل کند، ابتکار است؟

ترابی شهرضایی: متعدد کردن اشکال، ابتکار نیست. در کتب قدما هم موجود است. ابتکار در دو چیز است. یکی اینکه بتوانند مشکلات را جواب بدهند؛ یعنی از همین روایاتی که مربوط به عصری است که وسایل امروزی نبوده است، از لابه‌لای کتاب و سنت، جواب مسائل و مشکلاتی که امروز موردنیاز بشر است را بدهیم. این ابتکار است. در قدیم که هیچ‌یک از اسباب تمدن، موجود نبوده است، سؤالاتی که از معصومین علیهم‌السلام، صورت گرفته، مطابق با همان زمانه بوده است. از طرفی معتقدیم که دین تا قیامت، جاودانه است و معتقدیم که «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» و معتقدیم که اهل‌بیت هر آنچه را لازم بوده فرمودند، حال یا به‌صراحت یا به ظهور یا به ایماء و اشارات. صراحت، مخصوص همان دوره است اما ایماء و اشاراتی که در روایات وجود دارد، می‌تواند پاسخگوی مسائل امروز باشد.

ابتکار دوم مربوط به روش تعلیم و تعلم است. سابقاً طلاب، مراجعه به کتاب می‌کردند ولی امروز، می‌توانند از مقالاتی که در سرتاسر دنیا هست، استفاده کنند و درسشان را قوت ببخشند. همچنین می‌توانند از وسایل و ابزار جدید برای تعلیم و تعلم استفاده کنند؛ مثل‌اینکه از ویدئو پروژکتور استفاده کنند. درس‌ها را منظم کنند و از پاور پوینت استفاده کنند. حتی می‌توانند از این اسباب مجازی و سامانه‌ها استفاده کنند کما اینکه در دنیا از این روش‌ها به‌صورت آنلاین استفاده می‌شود تا کسی که نمی‌تواند در کلاس شرکت کند و با قم، فرسنگ‌ها فاصله دارد، بتواند از درس‌ها بهره‌مند شود و محقق شود. باید تعلیم و تعلم را به‌روز کرد. بعضی از درس‌ها چندین سال است که تکرار می‌شوند.

مثلاً بحث طهارت که مطرح کردن آن در دوره حاضر، دور از شأن حوزه است، لذا باید بحث طهارت را به صورت روزآمد مطرح کرد. در بحث عبادات، مباحثی مثل مسجد را نیز باید به گونه دیگری مطرح نمود. الآن مثلاً در یک آپارتمان، طبقه هشتم را مسجد قرار می‌دهند. حال حکم طبقه‌های پایین و طبقه‌های بالا چگونه می‌شود؟ مثلاً در مسجدالحرام که محیط آن را توسعه داده‌اند، کیفیت اتصال نماز جماعت، چگونه است؟ این مسائل مستحدثه را باید پاسخگو باشیم. لذا کیفیت تعلیم و تعلم و سازمان‌دهی درس‌ها باید به‌روز شود. خیلی از درس‌ها هست که ممکن است هیچ‌کس تا آخر عمر، به آن احتیاج پیدا نکند، مثل بحث منزوحات بئر؛ از این مباحث نباید در حوزه سخن گفت. از طرفی باید خیلی از مسائل جدید وارد فقه شود.

 

دلیل ماندگار شدن متونی مانند کفایه الاصول و رسایل و مکاسب به‌عنوان متن درسی حوزه‌های علمیه چیست؟ آیا دلیل، صرف قوت علمی این کتاب‌هاست یا فقدان کتب جایگزین یا مقاومت درونی زعمای حوزه در مقابل‌تغییر؟

ترابی شهرضایی: یکی از دلایل باقی ماندن این کتب، بیش از حد بزرگ کردن مؤلفین آن‌هاست. این تصور که کسی در رتبه و پایه این‌ها وجود ندارد، باعث ماندگاری کتب این بزرگواران شده است. این مسئله باعث شده که این کتب در رتبه‌ای باقی بمانند که گویا بعد از کتاب الله و سنت ائمه (ع)، این کتب نیز قابل‌تغییر نیست.

علاوه بر این، اساتید با این کتاب‌ها عادت کرده‌اند و حاشیه و شرح برای این کتب زیاد نوشته‌شده است و لذا این کتاب‌ها، لقمه آماده است؛ و الا اگر بگوییم حلقات شهید صدر در حوزه خوانده شود، پذیرش آن برای برخی اساتید دشوار است؛ زیرا ایشان عباراتی را به‌کاربرده که فهم معنای آن بسیار مشکل است، چون بر اساس اسلوب جدید نگاشته شده است؛ لذا اساتید از تدریس آن تحاشی دارند. از طرفی حوزه از مکالمه عربی هم تهی است. اگر مکالمه عربی، درست شد و طلاب بر مکالمه عربی روز مسلط شدند، آن‌وقت می‌شود کتاب‌های قدیمی را کنار گذاشت و کتاب‌های جدید را مطرح کرد؛ اما چون ما از مکالمه عربی به دوریم و از زبان روز عربی، محرومیم، کتاب‌هایی که بر اسلوب عربی جدید نوشته‌شده است را نمی‌پذیریم.

نکته‌ی دیگر این است که معاصرین، برای خودشان ارزش قائل نیستند. مثلاً حضرت آیت‌الله سبحانی کتاب‌های جایگزین بر رسایل و کفایه نوشته‌اند؛ ولی در حوزه جا نمی‌افتد؛ چون تصور این است که آقای سبحانی در حد مرحوم شیخ و مرحوم آخوند نیست. یک باور اشتباهی که از همه این موارد مذکور بدتر است و در ذهن اساتید هست این است که اگر کتاب، مغلق باشد، فهم طلبه را بالا می‌برد، درحالی‌که علم امروز، عکس این را ثابت کرده است. مغلق بودن کتاب، نشان‌دهنده عمق نیست، بلکه مطلب باید عمیق باشد. از آن‌وقتی که در دنیا، رنسانس اتفاق افتاد و مطالب را ساده کردند تا همه بفهمند، اختراعات و نوشته‌ها زیاد شد.

مرحوم آقا ضیاء عراقی، فرموده بود کتابی از کفایه مغلق‌تر نیست؛ ولی کتاب مقالات الاصول را نوشت که از کفایه پیچیده‌تر است. خدا به طلاب رحم کرد که آن کتاب جا نیفتاد. اما محاضرات و مصباح الاصول آقای خویی که یک دوره اصول است، بسیار سلیس و روان است و لذا مورد مراجعه طلاب قرار می‌گیرد.

اگر کتاب‌ها بر اساس علم روز، سلیس و روان باشد، مشکل حل می‌شود. دانشگاه‌ها، هرچند سال، کتاب‌های خود را عوض می‌کنند، ولی ما اجازه نمی‌دهیم کتاب مکاسب که مال صد و پنجاه سال قبل است و مناسب با احکام آن موقع است، عوض شود. مدام می‌گویند امهات مسائل در این کتاب هست، در حالی که می‌توان این قواعد را به صورت آسان‌تری نیز در اختیار طلاب قرار داد.

اساتیدی که مکرر، مکاسب را درس می‌دهند، ممکن است از مکاسب چیزی فهمیده باشند اما نوع طلاب این‌طور نیستند. مکاسب کتاب درسی نیست. امروز باید کتاب‌های جدید نگاشته شود. در کتب جدید نیز ابتدا باید اهداف هر کتابی معلوم شود، بعد سؤالاتی که مجهولات ماست و بناست آن درس به آن پاسخ بدهد، معلوم باشد. درس هم باید به‌گونه‌ای باشد که بتواند این مجهولات را پاسخ دهد. اگر طلبه بتواند آن مجهولات را حل کند، می‌تواند مجهولات دیگری که در کتاب مطرح نشده را نیز جواب بدهد؛ اما مشکل طلاب ما در مکاسب و رسایل ارجاع ضمیر و فهم نکات در «فافهم» و حل مطالب شیخ است.

بعضی می‌گویند حوزه دویست فرهیخته دارد و به این تعداد هم افتخار می‌کنند. آیا حوزه‌ای که هشتاد هزار طلبه دارد، فقط باید دویست نفر فرهیخته داشته باشد؟ آیا این کثرت مقالاتی که در مجلات چاپ می‌شود و معمولاً هم کپی‌برداری است، باعث افتخار است؟ آیا این‌همه سرمایه، باید این مقدار نتیجه داشته باشد؟ این‌که خسران است. چرا نتیجه نمی‌دهد؟ چون کتب، بر اسلوب درسی نوشته‌نشده است. اساتید هم چون عادت به این کتاب‌ها کرده‌اند و این کتاب‌ها قدیس هم شده و فکر می‌کنند اگر مطلب ساده باشد، طلاب بی‌سواد می‌شوند، حاضر نیستند دست از این کتاب‌ها بردارند. مثلاً چرا به‌جای لمعه، تحریر الوسیله خوانده نشود؟ فتاوای امام، حداقل به‌روز است و بعضی از شاگردان امام نیز با ایشان هم‌نظر هستند و اگر کسی به آن فتوا عمل کند، مجزی است. چه لزومی دارد که ما جواهر را بخوانیم و منهاج یا مبانی تکمله المنهاج را نخوانیم.

چه اشکالی دارد که به‌جای رسایل، مصباح الاصول مرحوم خویی را بخوانیم؟ باید همان کتاب را درسی کنیم و در ابتدای هر درس سؤالات را مطرح کنیم و در آخر درس هم سؤالات را مطرح کنیم تا طلاب بتوانند پاسخگو باشند و افراد محقق و مدقق پرورش پیدا کنند. یک‌وقتی نقل می‌کردند در یک محله اصفهان، چند نفر مجتهد وجود داشت، اما الآن در کل اصفهان، پنج نفر مجتهد نداریم. در اکثر دهات ایران، مجتهد وجود داشت؛ اما الآن چطور؟ باید نحوه تعلیم و تعلم را از نو برنامه‌ریزی و ساماندهی کنیم. بحث مدرک‌گرایی در حوزه را نیز باید کنار گذاشت.

 

منبع: پایگاه اجتهاد