مبارزه
نیرویی برای مبارزه بی‌‌‌‌امان

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«… انسانِ حکومت اسلامی، که از آغازین روزهای حیات امت اسلامی، حرکت خود را برای ساختن دوباره تاریخ آغاز کرد، در سراسر آن مدتی که هدف حقیقی او خداوند متعال بود، هرگز شعله حرکت در او خاموش نشد و از عدل مطلقی که این هدف بزرگ مظهر آن است، نیرویی برای مبارزه بی‌‌‌‌امان و حرکت وقفه‌‌‌ناپذیر بر ضد ظلمِ ستم گران و تکبرِ گردن‌‌کشان به دست می‌‌‌‌‌‌‌آورد، آن هم نه تنها در روستا یا جزیره خودش یا در میان افراد قبیله‌‌‌‌‌‌اش، بلکه در سراسر گیتی».

اسلام راهبر زندگی، ص١٩٩.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”در این مبارزه فاطمی، دو جنبه وجود داشت که برای امام در گرفتن چنین موضعی وجود نداشت:
۱. فاطمه به سبب وضع خاص مصیبت‌زده‌اش و نیز جایگاه ویژه‌اش نزد پدر، بیشتر از امام، می‌توانست عواطف را برانگیزد و مسلمانان را با رشته‌ای از کهربای روحانی به پدر بزرگوارش صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و روزگار تابناک او پیوند دهد و احساسات آن‌ها را برای همراهی با اهداف اهل بیت بسیج سازد.
۲. مبارزه او هر شکلی که می‌یافت، هرگز رنگ نبرد مسلحانه نمی‌گرفت که مقابله با آن، فرماندهی نظامی را طلب کند؛ زیرا وی زن بود و همسرش هارون پیامبر نیز در خانه مانده و تا زمانی که مردم به سراغش آیند، اعلان آتش‌بس کرده بود و اوضاع را رصد می‌کرد تا در وقت مناسب دخالت کند:
اگر مبارزه به نقطه اوج رسید، راهبری انقلاب را به دست گیرد؛
و اگر چنین فضایی فراهم نشد، فتنه را مهار گرداند.
بنابراین،‌ مقاومت آن بانوی بهشتی دو حالت داشت: یا با حرکتی همگانی خلیفه را سرنگون می‌‌ساخت و یا از دایره جدال و ستیز بیرون نمی‌‌رفت و به آشوب و تفرقه امت نمی‌‌انجامید.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب خدا بود که باعث می‌شد علی علیه‌السلام همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت ـ شجاعت علی علیه‌السلام ـ شجاعت درندگان، شجاعت شیران، نیست، بلکه شجاعت ایمان و حب خدا است. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن بود، گاهی شجاعت صبر بود.
علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مَثل اعلای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانه شصت سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهار هزار نفر جنگید. این قله شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده است و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آن‌ها چهار هزار نفرند و او فقط یک نفر.
او قله شجاعت در صبر است، قله سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است؛ در اوج جوانی ـ نه در کوران پیری ـ به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همه وجودش را پر کرده بود، اما چون اسلام به او گفت: سکوت کن، تا زمانی که این‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر، سکوت کرد. تا زمانی که آن‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قله شجاعت در صبر نیز بود. این شجاعت شیران درنده نیست؛ شجاعت مؤمنی است که عشق خدا سرمستش کرده است.

بارقه‌ها، ص ۴۷.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”این ملت بزرگ هم‌چنان که وجدان جهان را تکان داد و معیارهای مادی آن را با ارزش‌هایی که در مرحله مبارزه به نمایش گذاشت، متزلزل نمود، به‌زودی ضمیر انسانیت گمراه و وجدان میلیون‌ها انسان محروم را تکان خواهد داد و جهان را غرق در نور جدیدی که نور اسلام است، خواهد نمود، نوری که انسان غربی و دست‌نشاندگان فرهنگی‌اش آن را پوشاندند، و تمامی امکاناتشان را ـ از اشغال نظامی گرفته تا مسخ فرهنگی و تحریف عقیدتی ـ به‌کار بردند تا جهان اسلام را از این نور دور کنند و بدین وسیله سلطه خود را بر آن تضمین کرده، وابستگی و تبعیت را بر آن تحمیل کنند.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۲۹.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]با این دو رویداد، در کمتر از یک روز، فاطمه هم پاک‌ترین پیامبر و پدر را از کف داد و هم جاودان‌ترین کانون پیشوایی و راهبری را؛ و بدین‌سان، جان سرگشته در آفاق اندوه و دردش او را به میدان مبارزه و انقلاب کشاند و به پایداری در آن فراخواند.
این حقیقتی است که جای تردید ندارد: هیچ یک از کسانی که با باور و قیام وی موافق بودند، نمی‌توانستند همانند وی موضع گیرند یا چون او در میدان جهاد به دلیری برخیزند، مگر آن که لحظه‌ای بعد دستگاه حاکم – که در آن روزگار فشار و سختگیری را به اوج رسانده بود – آن‌ها را به‌راحتی در کام خود فرومی‌برد و نابود می‌کرد. چه این‌که در آن دوران، اندک اشاره‌ای مجازاتی داشت و کمترین سخن‌ها کیفری و کوچک‌ترین کارها جزایی. آن وضعیت تفاوتی با آن‌چه امروز آن را حکومت نظامی می‌نامیم، نداشت. حالتی که برای استوار کردن پایه و بنیان آن حاکمیت در آن روزگار ضروری بود. اما اگر کسی که بر پای می‌ایستد و به دفاع برمی‌خیزد، دختر و پاره تن محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و نمایی دیگر از چهرۀ درخشان وی باشد، بی‌تردید باید بر او بیم و هراسی نرود؛ زیرا هم از کانون نبوت مقدس برخاسته و هم یک زن است و اسلام برای زن حریم برشمرده و حرمتش را پاسداری نموده و اجازه نداده است که به وی آزار رسانند!

 

فدک در تاریخ، ص ۳۱[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]