دگرگونی
پیروزی و شکست جنبش فاطمی (١)

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”جنبش فاطمی به یک معنا شکست خورد و به معنای دیگر پیروز شد. شکست خورد؛ زیرا نتوانست در واپسین حرکت مهم خویش در دهمین روز پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حکومت خلیفه را براندازد.
نمی‌توانیم همه عواملی را که به ناکامی زهرا در این حرکت انجامید، تبیین نماییم؛ اما جای تردید نیست که شخصیت خلیفه ـ رضی‌الله‌عنه ـ از مهم‌ترین عوامل این ناکامی بود؛ زیرا وی در شمار افراد سیاستمدار جای داشت و شرایط را با زیرکی چشمگیری مدیریت کرد که نمونه‌ای از آن زیرکی را می‌توانیم در سخن وی خطاب به انصار بیابیم؛ سخنی که در پاسخ به فاطمه و پس از پایان خطبه وی در مسجد بیان شد. در آن‌جا خلیفه آتش شعله‌ور درونش را در خود مهار کرد و با لطافت و نرم‌خویی کامل پاسخ فاطمه را ‌داد؛ آتشی که ـ به احتمال قوی ـ پس از بیرون آمدن فاطمه از مسجد، زبانه کشید و سپس او رو به انصار چنین گفت: «این چه فرومایگی است که در برابر هر سخنی که می‌شنوید، نشان می‌دهید؟ او (علی) مانند روباهی است که گواهش دُمِ او است.» این سخن را پیشتر به صورت کامل آوردیم. این دگرگونی از نرمی و آرامش به خشم شعله‌ور، نشان می‌دهد که او تا چه اندازه از توانایی مدیریت احساساتش برخوردار بوده و می‌توانسته خود را با وضعیت پیش‌آمده هماهنگ کند و در هر زمان به ایفای نقش مناسب بپردازد.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”رابطه بین درون‌مایه انسان و بنای فوقانی و تاریخی جامعه، رابطه تبعیت و رابطه سبب به مسبب است و بیان‌گر سنتی از سنت‌های تاریخی است که در ذیل این کلام خدواند متعال، درباره آن سخن گفتیم:
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»؛ همانا خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آن‌ها در خودشان دگرگونی پدید آورند (رعد: ۱۱).
این آیه به شکلی بسیار روشن بر همان مفهومی که ارائه کردیم، دلالت دارد و آن اینکه: درون‌مایه انسان قاعده و اساسِ روبنای حرکت تاریخ است؛ زیرا آیه شریف از دو تغییر و دگرگونی سخن می‌گوید: دگرگونی جامعه (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ)؛ یعنی تغییر اوضاع، شئون، روبنا و ظواهر قوم که محقق نمی‌شود مگر با آن تغییر دیگر که تغییر ذات و درون‌مایه انسان‌ها است.
بنابراین دگرگونی اساسی، دگرگونی در درون و نفس قوم، و دگرگونی تبعی که بر آن مترتب می‌شود، دگرگونی وضعیت نوعی، تاریخی و اجتماعی قوم است. روشن است که منظور از دگرگونی نفس‌ قوم، آن است که درون‌مایه و ذات یک قوم، به‌عنوان یک قوم، به‌عنوان یک امت و `{`به تعبیر قرآن`}` به‌عنوان شجره مبارکه‌ای که در هر لحظه، میوه می‌دهد، تغییر کند، وگرنه تغییر یک یا دو یا سه نفر از افراد اجتماع باعث تغییر وضعیت قوم، به‌عنوان یک قوم نمی‌شود. تنها از راه دگرگونی درون‌مایه یک قوم، به‌مثابه یک امت و یک شجره مبارک که هر لحظه، میوه می‌دهد، دگرگونی وضعیت کل قوم حاصل خواهد شد. پس درون‌مایه روحی و درونی یک امت، به‌عنوان امت، نه به‌عنوان این یا آن فرد، پایه و اساس دگرگونی‌ها در تمامی ساختار فوقانی حرکت تاریخ به‌شمار می‌رود.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۲.”][/vc_column][/vc_row]