الگوی آرمانی
رشد شایسته بشری

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”آزادی به معنای پاره کردن زنجیرها از دست و پای انسان، ارزشی از ارزش‌ها و چارچوبی برای آن‌ها است، اما آزادی به تنهایی سازنده انسان نیست و نمی‌تواند الگوی آرمانی او قرار گیرد. تو نمی‌توانی با پاره کردن این اسارت‌ها، انسانی بسازی و بگویی حالا هرچه می‌خواهی بکن؛ هیچ کس نیست، نه ارباب، نه کشیش، نه پادشاه و نه طاغوتی که تو را به پذیرش دیدگاهی یا انجام کاری مجبور کند. این به تنهایی کافی نیست، پاره کردن زنجیرها و ‌بندها فقط زمینه و چارچوب رشد شایسته بشری را فراهم می‌سازد. اما بشر نیاز به مضمون و محتوا دارد. صرف توانایی بشر برای انجام دادن هر کار کافی نیست؛ این که انسان بتواند در بازار راه برود کافی نیست؛ چگونه رفتن او و اینکه با چه هدفی به بازار برود، مهم است.

پژوهش‌های قرآنی، ص ١۵٣.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”انس، تنبلی، بی‌ارادگی و ایستایی، حالتی نفسانی است که اگر در جامعه‌ای رواج یابد، آن جامعه به جمود و رکود دچار می‌شود؛ زیرا در این حالت، خدای خود را از واقعیت‌ موجودش می‌سازد و وضعیت نسبی و محدود زندگی فعلی‌اش را به حقیقتی مطلق و الگویی آرمانی تبدیل می‌کند که هدفی بالاتر از آن برای خود نمی‌بیند.
این در حقیقت همان چیزی است که قرآن مجید در بسیاری از آیات مربوط به رفتار جوامع در رویارویی با انبیا، مطرح ساخته است. هنگامی که پیامبران برای این جوامع، آرمان‌هایی حقیقی را به ارمغان آوردند که از وضعیت موجود زندگی برتر و بالاتر بود و می‌خواست این واقعیت موجود را به حرکت درآورد و آن را از حالت نسبی خود جدا کرده و به وضعیتی دیگر دگرگون سازد، با جوامعی روبرو شدند که انس و الفت و سستی در آن‌ها رواج داشت و در نتیجه، مردم آن‌ها به دعوت انبیاء پاسخ منفی دادند و گفتند: ما پدران خود را بر این سنت‌ها دیده و شناخته‌ایم و به همان الگو و آرمان آن‌ها وفاداریم. سیطره واقعیت موجود بر افکار آن‌ها و نفوذ حس در خواسته‌های آنان به حدی می‌رسید که به جای اینکه انسان‌هایی اندیشمند و متفکر باشند ‌به افرادی حسی تبدیل شده بودند؛ آنان همیشه فرزند روزگار خود و واقعیت‌های آن بودند، نه صاحب و اختیاردار آن، به همین خاطر نمی‌توانستند از وضعیت موجود گامی فراتر نهند.
به قرآن کریم گوش فرا دهید که می‌فرماید: «قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ»؛ گفتند: بلکه ما از چیزی پیروی می‌کنیم که پدرانمان را بر آن یافته‌ایم؛ آیا هرچند پدرانشان اندیشه نمی‌کردند و راه نیافته بودند؟ (بقره: ۱۷۰)
… قرآن کریم نخستین علت تن دادن جامعه به الگوی پست را مطرح می‌سازد. این مردم سنتی را برپا و وضعیتی را موجود یافتند و به‌خاطر حالت انس و عادت و به حکم سستی و پوچی، به خود اجازه ندادند تا از آن عبور کنند و پا را فراتر از آن بگذارند. آنان این اوضاع را الگوی خود قرار دادند و با آن، با دعوت انبیا در طول تاریخ مبارزه کردند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۸.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]خداوند سبحان پایان راه است، اما نه پایان جغرافیایی، مثل آخر خطوط جغرافیایی که به یک مکان خاص ختم می‌شوند… زیرا مطلق است؛ الگوی آرمانی است؛ مطلق حقیقی و عینی است و به حکم مطلق بودن در تمامی طول راه حضور دارد و هیچ جایی از او خالی نیست؛ او از هیچ نقطه‌ای برکنار و غایب نیست؛ حد و مرز ندارد؛ خداوند متعال، پایان راه است، ولی در تمامی طول راه هم حضور دارد… از آن‌جا که خداوند سبحان، مطلق است، راه نیز بی‌پایان است. این راه و مسیر انسان به سوی خدا، نزدیک شدن مستمر و متناسب با پیشرفت حقیقی به سوی خداوند است. البته این نزدیک شدن همیشه نسبی است و در حد گام‌هایی در مسیر باقی می‌ماند و هرگز به پایان نمی‌رسد؛ زیرا موجود محدود هیچ‌گاه به مطلق نمی‌رسد؛ موجود متناهی نمی‌تواند به بی‌نهایت برسد. بنابراین فاصله بین انسان و الگوی آرمانی‌‌اش، بی‌نهایت است، این به آن معنا است که او فرصت ابداع و نوآوری تا بی‌نهایت را دارد و می‌تواند تا بی‌نهایت به سوی تحول و تکامل گام بردارد؛ چراکه راه پیش روی او، راهی بی‌پایان است.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۶۳[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]