شهید صدر
امام باقر(ع) و دادن چارچوب مشخص به تشیع

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”امام در این مقام با مسئولیت‌های بسیار بزرگ و بسیار مهمی روبه رو بود. نخست و پیش از هر چیز -به عنوان مسأله اصلی در این نقش- بر عهده ایشان بود که به تشیع، چارچوب و ویژگی‌های تفصیلیِ مشخص دهد و کار را از حیطه عمل یک یا دو یا سه نفر درآورد و به عملی تبدیل سازد که در یک گروه نمود می‌یابد و اسلام را در چهره حقیقی‌اش نمود می‌بخشد.

امام باقر(ع) از دو راه به این مهم پرداخت: یکی از راه آگاهی‌بخشی و پرورش گسترده و متنوع درون مکتب خود؛ و دیگری از راه رودررویی با امت بر اساس این چارچوب.

سخنانی از شهید سید محمد باقر صدر درباره امام باقر(ع)،
کتاب «امامان اهل بیت»، ص۵۰۹.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”شاید انسان با خودش بگوید که مسلم بن عقیل چگونه توانست ـ یا چگونه این اتفاق افتاد ـ که آن همه نیروی انبوه را که در خدمت داشت، بر باد بدهد؟ چگونه آن نیروهای مردمی را که در خدمت داشت، بر باد داد؟ چگونه یک روز نشده تک و تنها شد و پرسه زنان در کوچه ها به این سو و آن سو می‌رفت؟ چگونه چنین نیروهایی را بر باد داد؟ چگونه از این نیروها در کارزار خود با عبیدالله بن زیاد بهره نبرد؟
در واقع، این نیروها فقط روی کاغذ نیرو بودند. این نیروها فقط در فهرست ثبت نام نیرو بودند که وقتی نام ها ثبت شد، به هجده هزار یا بیست هزار یا سی هزار نفر رسید. آنان روی کاغذ نیرو بودند؛ زیرا آن هجده هزار یا بیست هزار نفر بخشی از همین امت مرده، این امت فروپاشیده بودند.
این فروپاشی عجیب ناگهانی در یک لحظه، این فروپاشی عجیب ناگهانی در یک ساعت، آن شکست پیشینه‌دار را بازتاب می‌دهد. این شکست در پشت خود شکستی دیگر داشت: شکست روان، شکست وجدان، شکست درون، آن شکست روانی و وجدانی و درونی زیربنای این شکست بود.

امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۵٠٩.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”ولاء قلب‌های ما ، از آن کیست؟ محبت این قلب‌هایی که در سینه داریم مال کیست؟ آن عشقی که حاکم، محور و مرکز دل‌های ما است، چیست؟
خدای سبحان دو ولاء را در یک دل جمع نمی‌کند؛ دو عشق محوری را در یک قلب جا نمی‌دهد. یا حب خدا یا حب دنیا؛ در یک دل، حب خدا و حب دنیا در کنار هم قرار نمی‌گیرند. قلب‌هایمان را امتحان کنیم، به سراغ قلبمان برویم و امتحانش کنیم، آیا به عشق خدای سبحان زنده است یا با حب دنیا زندگی می‌کند؟ اگر با عشق خدا زندگی می‌کند سعی کنیم این عشق را عمیق‌تر و استوارتر کنیم و اگر ـ پناه بر خدا ـ با حب دنیا زندگی می‌کند تلاش کنیم که از این بیماری فاجعه‌بار و مرض کشنده نجات پیدا کنیم.

بارقه‌ها، ص ۴١.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”نمونه اصلی این سخنان نبوی در زمینه مرجعیت فکری، حدیث ثقلین است… و نمونه اصلی سخن پیامبر در زمینه مرجعیت در عمل راهبری اجتماعی، حدیث غدیر است… رویکرد اسلامی استوار بر پایه تعبد به نصوص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به این هر دو نص دست آویخت و به هر دو گونه مرجعیت ایمان آورد که همان رویکرد مسلمانان هوادار اهل بیت بود.
مرجعیت راهبری اجتماعی برای هر یک از امامان به معنای تسلط بر امور در طول دوران زندگی خود آن امام است؛ اما مرجعیت فکری، حقیقتی است ثابت و مطلق که به دوره زندگانی امام مقید نمی‌گردد. از این جا است که این مرجعیت، مفهوم عملی و زنده خویش را در هر دوره دارد. تا هنگامی که مسلمانان نیازمند فهمی مشخص از اسلام و آشنایی با احکام و حلال و حرام و آموزه‌ها و ارزش‌های آن هستند، به مرجعیتی فکری که از سوی خداوند متعال تعیین‌ شده نیز نیاز دارند که نخست در کتاب خدا نمود می‌یابد و سپس در سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم و عترت معصوم یعنی اهل بیت او تجلی دارد که به فرموده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم هرگز از کتاب جدایی نمی‌پذیرند.
اما رویکرد دیگر در میان مسلمانان که بر پایه اجتهاد به جای تعبد به نص استوار بود، پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در همان آغاز، مرجعیت راهبری و اداره امور را به دست مردانی از مهاجران سپرد و این کار را بر پایه معیارهای متغیر و سیال و منعطف انجام داد. بر این اساس، با تکیه بر مشورتی محدود در مجلس سقیفه، بی‌درنگ پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم، ابوبکر اختیار کارها را در دست گرفت. آن گاه با انتخاب صریح از جانب وی، عمر به خلافت رسید. از آن پس نیز عثمان با انتخاب غیر صریح عمر، جانشین آن دو گشت. و تنها با گذشت یک سوم قرن از وفات رسول راهبر، این انحراف بدان جا انجامید که قدرت به دست فرزندان آزادشدگان (فتح مکه) افتاد که تا دیروز با اسلام جنگیده بودند.
اما در باره مرجعیت فکری باید گفت: پس از آنکه اجتهاد به ستاندن مرجعیت راهبری از اهل بیت انجامید، پذیرش مرجعیت فکری آنان (برای رویکرد دوم) دشوار بود … از سوی دیگر پذیرش آن برای شخص خلیفه‌ای که قدرت را در اختیار داشت، نیز دشوار بود؛ زیرا مقتضیات مرجعیت فکری با مقتضیات تسلط بر قدرت تفاوت دارد و این احساس که فردی برای تسلط بر قدرت و امور اجرایی سزاوار است، به این معنا نیست که می‌توان او را به امامت فکری نیز منصوب نمود و پس از قرآن و سنت، وی را برترین مرجع برای فهم دیدگاه اسلامی دانست؛ چراکه این امامت فکری درجه‌ای والا از فهم و معرفت و احاطه بر دیدگاه دینی و دریافت همه جوانب آن را می‌طلبد. روشن است که اگر از اهل بیت چشم بپوشیم، این ویژگی در هیچ صحابی دیگر به تنهایی یافت نمی‌شد … اما پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم با گذشت زمان و عادت یافتن تدریجی مسلمانان به این که اهل بیت و امام علی علیهم‌السلام را افرادی عادی بشمارند که زیر حکم دیگران قرار دارند، بی‌نیازی از اصل مرجعیت فکری آنان ممکن شد و مسلمانان توانستند آن مرجعیت فکری را به جایگزینی توجیه‌شدنی بسپارند. این جایگزین، نه شخص خلیفه، بلکه صحابه بودند. بدین سان، به تدریج اصل مرجعیت (فکری) صحابه به عنوان یک مجموعه‌ به جای مرجعیت اهل بیت نهاده شد …

تشیع و اسلام (در دست انتشار).”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”(باور به ولایت امیرالمؤمنین و اولی بودن او بر مسلمانان نسبت به خود آنها بر پایه) حدیث غدیر استوار است؛ حدیثی که آن را ١١١ تن از صحابه و ٨۴ تابعی و ٣۵٣ مؤلف از میان برادران اهل سنت ما روایت کرده‌اند. این شمار را از مراجعه به کتاب الغدیر تألیف علامه امینی می‌توان دریافت. دوست دارم این جا از این نکته یاد کنم که بسیاری از آیات قرآن بدان اندازه که حدیث غدیر روایت گشته، از سوی صحابه روایت نشده‌اند. بنابراین، کسی که در آن تردید ورزد، تردیدش به شک در خود قرآن کریم می‌انجامد. و اما دلالت این حدیث بر خلافت و امامت علی نیز جای شک و تردید ندارد؛ زیرا کاملا روشن و بدیهی است و قرینه‌های فراوان نیز بر آن وجود دارد. در این زمینه، مراجعه کنید به کتاب المراجعات تألیف سرورمان، نگاهبان مذهب و حامی تشیع در جهان اسلام آیت الله سید عبدالحسین شرف‌الدین که سایه بلندش پایدار باد.

بارقه‌ها، ص ۵۴۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”امیر مؤمنان علی سلام‌الله‌علیه بنده‌ای از بندگان خداست که خداوند آنان را برگزید و شرافت بخشید تا بار رسالت را پس از پیامبرانش به دوش بکشند، و اینان همان اوصیاء پیامبرانند. بر این اساس هر پیامبری وصی‌ای دارد و علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) وصی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، و ما او را از سایر اصحاب برتر می‌دانیم، چراکه خدا و رسولش او را برتر شمرده‌اند. ما در این مورد ادله عقلی و نقلی از قرآن و سنت در اختیار داریم و در این ادله هیچ شک و تردیدی راه ندارد؛ زیرا این ادله نقلی از طریق ما و حتی از طرق اهل سنت و جماعت، متواتر و صحیح است. در این رابطه علمای ما کتب بسیاری گرد آورده‌اند. هنگامی که حکومت اموی دست به محو این حقیقت زد و ستیز با امیر مؤمنان علی و فرزندانش (علیهم‌السلام) و کشتن ایشان را پیشه کرد، و کار آن‌ها به دشنام و لعن آن حضرت بر فراز منابر مسلمانان و وادار کردن مردم به این امر با توسل به زور و خشونت رسید، شیعیان و پیروان آن حضرت (رضی‌الله‌عنهم) (در اذان) شهادت می‌دادند که علی ولی خداست و مسلمان نمی‌تواند ولی خدا را دشنام دهد. اینان با این کارحکومت بیدادگر را به چالش می‌کشیدند تا عزت تنها برای خدا و پیامبرش و مؤمنین باشد و به عنوان پرسشی تاریخی و برانگیزاننده برای تمامی نسل‌های مسلمان باشد تا از این رهگذر حقیقت علی علیه‌السلم و بطلان دشمنانش را بشناسند.

ر.ک: السیره و المسیره فی حقائق و وثائق، ج ۲، ص ۳۸۲.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”شهید صدر بر قرائت روزانه زیارت عاشورا مواظبت داشت. فرزندش ـ سید جعفر ـ از دوران نوجوانی خود به‌خوبی به یاد دارد که پدر همیشه به قرائت زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا و دعای سمات و دعای ابوحمزه ثمالی پایبند بود. وی همچنین در ایام ماه محرم فرزندانش را به خواندن روزانه زیارت عاشورا وامی‌داشت و آنها از روز اول محرم تا روز اربعین گاهی با پدر و گاه با مادرشان زیارت عاشورا را می‌خواندند.
درباره زیارت عاشورا می‌گفت: «خوب است انسان هر روز صبح این زیارت را بخواند. این زیارت برکت دارد و رزق را زیاد می‌کند».
نظرش درباره چگونگی تکرار صد لعن و سلام در زیارت عاشورا این بود که می‌توان آن را به شکل کوتاه‌تر انجام داد و به‌جای صد لعن، تنها عبارت «اللهم العنهم جمیعا» و به‌جای صد سلام فقط عبارت «السلام على الحسین وعلى علی بن الحسن وعلى أولاد الحسین وعلى أصحاب الحسین‏» را تکرار کرد.

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق، ج‏٢، ص٢٨١.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”ای مؤمنان! ای شیعیان حسین علیه السلام!
امام والای شما وقتی خونش جاری می‌شد، وقتی محرومیت را حتی از آب فرات به جان می‌خرید، حال آن که دنیا برایش فراهم بود، وقتی با هر قربانیِ جدیدی که از فرزندان و خاندان خود می‌داد، شادی و شادمانی در چهره‌اش فزونی می‌یافت، وقتی حتی فرزند شیرخوارش را فدا کرد و آن خون‌خواران او را در دامان ایشان به قتل رساندند، وقتی زمین می‌خورد و سپس برمی‌خاست تا نبرد را پی گیرد، وقتی واپسین نفَس‌های پاکش را بر زمین کربلا می‌کشید… حسین علیه‌السلام در همه این لحظه‌ها فقط به عملیاتی جانبازانه نمی‌پرداخت، بلکه داشت امتی را می‌ساخت و اراده‌ای را حفظ می‌کرد و با تاریخ رسالت به پیش می‌رفت و جهادگران راه اسلام در هر زمان و مکان را رهبری می‌کرد.

امامان اهل بیت علیهم السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۵۴۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”وقتی امام حسین علیه‌السلام قیام کرد و بر آن شد تا خون خود را در راه اسلام نثار کند، سرآغاز خطی از کژروی را پیش رو داشت. ما اکنون در اوج این خط به‌سر می‌بریم. ما در بحران این خط و بیشترین حد ممکن از اوج‌گیری سویه‌های این خط به‌سر می‌بریم. بنابراین فریاد نصرت‌خواهی اسلام امروز گسترده‌تر و بزرگ‌تر است.
امروز هر یک از ما و هر یک از مسلمانان هم‌چنان فراخوانده می‌شود ـ همان‌گونه که عبیدالله بن حرّ جعفی فراخوانده شد ـ تا از منافع خود، از وجود خود، از هستی خود، از هوس‌های خود و از خواسته‌های شخصی خود برای هم‌دستی در نجات اسلام چشم بپوشیم؛ در راه نجات مسلمانان، در راه بازگرداندن اسلام به زندگی، در راه رفع این وهن از بزرگی و ارجمندی‌های مسلمین.
هر مسلمانی می‌تواند در این روند، کم یا زیاد هم‌دست شود؛ در حدود امکانات و توانایی‌هایش.
مشارکت فقط به این‌گونه نیست که شمشیر برگرفته شود. برگرفتن شمشیر ممکن نیست جز پس از هم‌دستی‌های درازمدت. بنابراین گونه‌ای همکاری پیش از برگرفتن شمشیر در کار است.
اگر هر یک از ما بگوید که من نمی‌توانم شمشیر برگیرم، بنابراین هیچ تکلیف و مسئولیتی بر من نیست، این بِدان معناست که او هیچ روزی نخواهد توانست شمشیر برگیرد.
برگرفتن شمشیر یک گونه از گونه‌های هم‌دستی است. این بالاترین گونه هم‌دستی است و ممکن نیست این‌گونه به یکباره پدید آید.
باید هر مرد و زن مسلمان به اندازه امکان و شرایط فکری و عملی و اجتماعی خود برای اجابت این کمک‌خواهی هم‌دست شود. برای پاسخ دادن به این فریاد، برای نجات این مجروحی که هر روز زخم می‌خورد و هر روز به ریشخند گرفته می‌شود و هر روز احکامش به چالش کشیده می‌شود و هر روز تشریعاتش به دیوار کوبیده می‌شود.
خداوندا ما را از شیعیان امام حسین علیه‌السلام و راهیان خط او و اجابت‌گران فریاد او قرار ده.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۴۶۴.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”از خداوند خواستارم که ما را چنان نکند که امام حسین علیه‌السلام را بکشیم حال آن که بر او می گرییم. ما را چنان نکند که اهداف حسین علیه‌السلام را بکشیم در حالی که بر او می گرییم.
امام حسین علیه‌السلام انسانی محدود نیست که از فلان سال زیست و در فلان سال جان سپرد. امام حسین علیه‌السلام، کلیت اسلام است. امام حسین علیه‌السلام کل اهدافی است که این امام والا به خاطرش از خود گذشت. این اهداف، امام حسین علیه‌السلام است؛ چراکه این‌ها روح ایشان و اندیشه ایشان و دل ایشان و عواطف ایشان است. کل محتوای امام حسین علیه‌السلام این اهداف است، این ارزش‌ها است که در اسلام نمود یافته است.
هم‌چنان که کوفیان حسین علیه‌السلام را می‌کشتند و گریه می‌کردند، این خطر بزرگ هست که ما هم به همان بدبختی دچار شویم؛ این که حسین علیه‌السلام را بکشیم در حالی که می گرییم. باید مطمئن شویم که دست‌کم قاتل گریان حسین علیه‌السلام نباشیم.
گریستن به این معنا نیست که ما از قاتلان حسین علیه‌السلام نیستیم؛ زیرا اگر گریه به تنهایی به این معنا باشد که کسی از قاتلان حسین علیه‌السلام نیست، بنابراین عمر بن سعد هم قاتل حسین علیه‌السلام نبود، چون عمر بن سعد خودش هم گریست.
وقتی زینب ـ که درود و سلام بر او باد ـ آمد و بر کاروان اسیران و قربانیان گذر کرد، وقتی رو سوی برادرش کرد، وقتی رو سوی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله کرد تا از ایشان یاری بخواهد و کمک طلبد، یا که ایشان را از پیکر امام حسین علیه‌السلام که زیر آسمان بود، خبر دهد، از اسیران که به هر سو پراکنده بودند، از کودکان که در زنجیر بودند، وقتی جد خود را از این همه خبر داد، غریو گریه همه قاتلان برخاست، خون‌خواران گریستند و آنانی که چنان جنایاتی کرده بودند، گریستند؛ خود آنان هم گریستند.
بنابراین گریه به تنهایی ضامن نیست، عاطفه به تنهایی ضامن نیست تا ثابت کند این ـ دارنده عاطفه ـ در موقعیتی قرار ندارد که امام حسین علیه‌السلام را یا اهداف امام حسین علیه‌السلام را بکُشد.

امامان اهل بیت علیهم السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۵۱۷.”][/vc_column][/vc_row]