شهید صدر
نتیجه طبیعی ستم‌کاری و سرکشی امت

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّهٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ»؛ اگر خداوند، مردم را به‌خاطر ستم‌کاری آن‌ها مؤاخذه کند، هیچ جنبنده‌ای را روی زمین رها نخواهد کرد. ولی آن‌ها را تا زمان معینی به تأخیر خواهد انداخت. پس آن‌گاه که اجل آن‌ها فرا رسد، دیگر لحظه‌ای تأخیر و یا تقدیم نخواهند داشت. (نحل: ۶١) و آیه دیگری با همین مضمون (فاطر: ۴۵)
در این دو آیه شریف قرآن کریم می‌‌فرماید: اگر خداوند می‌خواست مردم را به سبب ستم‌کاری و گناهانی که مرتکب شده‌اند، مورد مؤاخذه قرار دهد، هیچ جنبنده‌ای از آن‌ها باقی نمی‌گذاشت، یعنی همه را هلاک می‌کرد.
ترسیم مفهوم این آیات قرآنی با مشکل همراه شده است؛ زیرا به‌طور عادی، همه مردم ستم‌کار نیستند. پیامبران، ‌امامان و جانشینان آن‌ها هم در بینشان حضور دارند. آیا این هلاکت و نابودی شامل حال آن‌ها هم می‌شود؟ حتی برخی، از این دو آیه برای انکار عصمت پیامبران ـ علیهم افضل الصلاه والسلام ـ سوءاستفاده کرد‌ه‌اند.
حقیقت آن است که این دو آیه از عقوبت دنیایی سخن می‌گویند، نه عقوبت آخرتی. این دو آیه از نتیجه طبیعی ستم‌کاری و سرکشی امت سخن می‌گویند و در این صورت، این نتیجه طبیعی به ستم‌کاران یک جامعه اختصاص ندارد؛ بلکه همه افراد جامعه را با خصوصیات و عملکردهای مختلف شامل می‌شود.
زمانی که بنی اسرائیل در نتیجه ظلم، سرکشی و نافرمانی‌شان به سرگردانی در بیابان دچار شدند، این عقوبت تنها به ستم‌کاران اختصاص نیافت؛ بلکه شامل حال حضرت موسی علیه‌السلام که پاک‌ترین و شجاع‌ترین آن‌ها در مبارزه با ستم‌کاران و طاغوت‌ها بود، نیز شد. شامل حال او هم شد؛ زیرا او هم از آن امتی بود که هلاکت نصیبشان شد. در نتیجه ستم و سرکشی آن قوم، همگی چهل سال سرگردان شدند و این سرگردانی موسی علیه السلام را نیز دربرگرفت.

پژوهش های قرآنی، ص ۶٨.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”امشب یادبود شوم‌ترین شب پس از روز درگذشت رسول گرامی اسلام است؛ زیرا روزی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم جهان را بدرود گفت، تجربه اسلامی خویش را در گذربادِ تقدیر و در پهنه دسیسه‌هایی بر جا گذاشت که از پسِ اندک زمانی بر آن چیره شدند.
و آن روز که امیرمؤمنان علیه‌السلام ترور شد، روزی بود که واپسین امید برای بازگشت به روند همان تجربه درست از میان رخت بربست؛ امیدی که هنوز در جان مسلمانان آگاه شعله داشت و در این بزرگ‌مرد کالبد یافته بود؛ مردی که از نخستین دم با دغدغه‌ها و دردهای دعوت به سر بُرد و به آتشش سوخت و خشت‌به‌خشت در بنایش هم دست شد و به همراه استاد خویش صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم کوشک‌به‌کوشک، کاخش را به پا داشت. همو که بیانگر همه این گام‌ها با همه دغدغه‌ها و دشواری‌ها و دردهایش بود.
آن مرد، تنها امید مسلمانان آگاه برای بازگشت تجربه اسلامی به روند روشن و ناب خود و شیوه درست نبوی‌اش، بود؛ زیرا کژروی در درون و ژرفای این تجربه چنان سر کشیده و نیرو گرفته و گستره یافته بود که دیگر هیچ امیدی برای فروکوبی‌اش وجود نداشت؛ جز به دستان یگانه‌مردی همچون علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام.
از این روست که واقعه ترور آن امام همام ـ هنگامی که در چنین روزی بر زمین افتاد ـ به راستی سرنگونیِ واپسینْ امیدِ راستین، تا به روز نامعلوم و ناپیدا، برای برپایی جامعه شایسته اسلامی بر روی زمین بود.

«امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام»،‌ ص ٢٧۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”وقتی امیرمؤمنان علیه‌السلام حکومت را به عهده گرفت، بیش از آنکه در پی استوارسازی و اصلاح تجربه اسلامی یا حکومت باشد، در پی ارائه الگوی والای اسلامی بود؛ زیرا او می‌دانست تناقضات در امت اسلامی به اندازه‌ای رسیده است که دیگر ممکن نیست عملکرد اصلاح گر در برابر این کژروی به سرانجام برسد؛ می دانست آینده از برای معاویه است و اوست که ابرقدرت بزرگ در امت اسلامی خواهد شد. امام این را می دانست… اما با این همه حکومت را پذیرفت، با این همه دست به کار شد تا حکومت و کژروی پیش از خود را پاک سازد؛ با این همه به حکومت پرداخت و در راه این حکومت ده ها هزار تن از مسلمانان را فدا کرد. نخستین کسی که در راه حکومت هزاران تن از مسلمانان را کشت، علی علیه‌السلام بود. این بِدان خاطر بود که برنامه صحیح و صریح را برای اسلام و زندگی اسلامی ارائه کند. دیروز گفتم ـ و بار دیگر امروز هم تأکید می‌‌کنم ـ که علی علیه‌السلام در مخالفت خود و در حکومت خود فقط نماینده شیعه نبود و فقط بر کژروی شیعه اثر نمی‌گذاشت، بلکه بر مجموع امت اسلامی اثر می‌گذاشت.
علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام تمامی مسلمانان را، چه سنی و چه شیعه، پرورش داد. او همه مسلمانان را استوار ساخت. علی علیه‌السلام ارزش و عظمت اسلام را به تمامی مسلمانان، چه سنی و چه شیعه، شناساند. علی علیه‌السلام برنامه و الگویی والا برای اسلام حقیقی شد. چه کسانی همراه امام علی علیه‌السلام جنگیدند؟ آن مسلمانانی که در راه این برنامه گران سنگ و در راه این الگوی والا با مسلمانان جنگیدند، آیا همه شیعه، به معنای اخص بودند؟ نه، همه شیعه نبودند. آیا آن انبوه مردمی که پس از علی علیه‌السلام در گذر تاریخ به پیشوایی اهل بیت علیهم‌السلام به پا خاستند، به پیشوایی علویان انقلابی از میان اهل بیت علیهم‌السلام که بیرق علی علیه‌السلام را برافراشتند و شعار علی علیه‌السلام را برای حکومت سر دادند، همه به معنای اخص شیعه بودند؟ نه، آنان شیعه به معنای اخص نبودند. بیشترشان ایمان ما شیعیان را به علی علیه‌السلام نداشتند، اما به علی علیه‌السلام به عنوان الگوی والا، به عنوان مرد درست و راستین برای اسلام می‌نگریستند.

«امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام»،‌ ص ٢۶۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا؛ آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل‌هایى داشته باشند که با آن تعقل کنند (وحقیقت را با آن درک نمایند)» (حج:۴۶).
… قرآن فقط به تشویق مردم به بررسی طبیعت و اسرار آن، بسنده نکرده، بلکه این مطلب را با ایمان به خدا نیز پیوند داده و اعلام فرموده است که دانش بهترین دلیل برای ایمان به خدا است و انسان هر چه بر دامنه اکتشافات خود بیفزاید و در میدان علم به پیش بتازد، ایمانش قوی‌تر می‌شود؛ زیرا بر نشانه‌های عظمت الهی و حکمت صنع و تدبیر او آگاهی می‌یابد. خداوند متعال می‌فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛ به‌زودى نشانه‌‏هاى خود را در کرانه‌ها(ی هستی) و در درون جان‌هایشان به آن‌ها نشان مى‌‏دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟» (فصلت:۵٣).
بدین‌وسیله قرآن مفهوم همراهی ایمان و دانش را ارائه کرد و بیان نمود که اعتقاد به خداوند با علم در یک خط به پیش می‌رود و پرده‌برداری از اسباب و قوانین هستی، باور دینی را استحکام می‌بخشد؛ زیرا حکمت پروردگار و تدبیر او را نمایان می‌سازد.
امتی که دست‌پرورده این کتاب ارجمند الهی بود، بر پایه این موضع قرآنی که تقلید را نفی و به اندیشه و تفکر تشویق می‌کرد، به جای باور به خرافه‌هایی چون جغد و دیو (که در جاهلیت رایج بود)، خاستگاه دانش و فرهنگ در جهان شد و حتی مورخان اروپایی نیز به این حقیقت اعتراف کردند. وزیر و مورخ فرانسوی، «دوری» می‌گوید: «پیامبر اسلام قبایل عرب را گرد هم آورد و امتی یگانه تشکیل داد که پرچم تمدن را در سراسر زمین برافراشت و در قرون وسطا، در بین همه امت‌ها، تنها متخصصان علوم و دانش‌ها بودند و به وسیله آنان ابرهای تیره و سیاه بربریت و وحشی‌گری که تمام اروپا را دربرگرفته بود، از بین رفت».

پژوهش‌های قرآنی، ص٢۵٠.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”قرآن کریم در ضمن بیان یکی از سنت‌های تاریخ به ما آموخته است که جایگاه هر گروهی در ترکیب فرعونی جامعه بیداد، با موقعیت آن پس از فروپاشی ظلم نسبت معکوس دارد. این مفهوم سخن خداوند متعال است که می‌فرماید: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و اراده ما بر این است که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف دچار شدند منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» (قصص:۵).
خداوند سبحان می‌خواهد این دسته ششم را که در نقطه فرودست ترکیب قرار داشت، به پیشوایی رسانده، وارث زمین قرار دهد. این رابطه‌ای دیگر و سنتی دیگر از سنت‌های تاریخ است که به خواست خداوند درباره آن سخن خواهیم گفت.
بنابراین تا به حال به این نتیجه رسیدیم که شکوفایی رابطه انسان و طبیعت با مقدار ظلم و ستم در جامعه نسبتی معکوس و با میزان عدل و دادگری در جامعه نسبتی مستقیم دارد.
جامعه فرعونی، تکه‌تکه و پراکنده است و قابلیت‌ها، نیروها و امکانات خود را از دست می‌دهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین، برکات خود را از آن دریغ می‌کند. اما جامعه عادلانه به‌کلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیت‌ها، اتحاد یافته، فرصت‌ها و امکانات به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند. این جامعه‌ای است که روایات از آن سخن گفته‌اند؛ روایات با تبیین دوران ظهور امام مهدی ـ علیه‌الصلاه والسلام ـ درباره آن توضیح داده و گفته‌اند که در سایه امام مهدی علیه‌السلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا می‌شود و این تنها به‌خاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد».

پژوهش‌های قرآنی، ص٢٠٢.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ از تو درخواست عذاب زودرس خداوند را دارند. خداوند در وعده خویش تخلف نمی‌‌کند. و همانا یک روز نزد پروردگارت مثل هزار سال از سال‌هایی است که شما می‌شمارید»(حج:۴٧).
ما می‌گوییم اگر انسان به مقابله با سنت‌های تاریخی نوع سوم، برخیزد، از سوی همان سنت‌ها دچار عذاب می‌شود و به زودی به مجازات می‌رسد. اما کلمه «به زودی» در اینجا به معنای سرعت تاریخی است، نه سرعت عادی در زندگی معمولی. آیه شریف هم همین را می‌گوید و در اینجا از عذابی حرف می‌زند که در راستای عذاب‌های گروهی قرار دارد و بر جوامع ستم‌کار گذشته نازل شده است. قرآن مجید در ادامه، از مردم زمان پیامبر ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ سخن می‌گوید که انتظار عذاب زودرس داشتند و می‌گفتند: ‌پس این عذاب کجاست و چرا همین الآن بر ما نازل نمی‌شود؟ ما به تو کفر ورزیدیم؛ با تو به مبارزه برخاستیم؛ به تو ایمان نیاوردیم؛ گوش‌هایمان را بر صوت قرآن بستیم؛ پس چرا عذاب بر ما فرود نمی‌آید؟‌ قرآن در اینجا از سرعت در مقیاس تاریخ سخن می‌گوید؛ سرعتی که ‌با سرعت معمولی عادی تفاوت دارد: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ؛ خدا از وعده‌اش تخلف نمی‌کند»؛ زیرا این، سنت تاریخی است و سنت تاریخی ثابت و قطعی است، ولی «وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ یک روز، در مقیاس سنت‌های تاریخی نزد پروردگار، هزار سال است»؛ (چرا نزد پروردگار گفته شده؟)؛ زیرا سنت‌های تاریخ، همان‌گونه که در قرآن آمده است، ‌از کلمات پروردگار است؛ بنابراین در کلمات پروردگار، یعنی در سنت‌های الهی، یک روز که مهلتی کوتاه است، به اندازه هزار سال است.
در آیه‌ای دیگر عبارت پنجاه‌هزار سال آمده است، اما این در قیامت است، نه در دنیا و جمع بین دو آیه یا دو کلمه از همین طریق است.
«تَعْرُجُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ. فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلاً. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً. وَنَرَاهُ قَرِیباً. یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاء کَالْمُهْلِ؛ فرشتگان و روح در روزی که اندازه‌اش پنجاه‌هزار سال است، به سوی او بالا می‌روند. پس به زیبایی شکیبا باش. آن‌ها آن روز را دور می‌بینند. و ما آن را نزدیک می‌بینیم. روزی که آسمان مثل فلز گداخته است»(معارج:۴ـ٨).
این آیه ناظر به روز قیامت است؛ روزی که آسمان مثل فلز گداخته می‌شود. روز قیامت پنجاه‌هزار سال برآورد شده است. اما در آیه پیشین سخن از زمان نزول عذاب گروهی بر طبق سنت‌های تاریخ است که می‌فرماید: «وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ».
پس این، نوع سوم سنت‌های تاریخی است که عبارتند از رویکرد‌هایی عینی در حرکت انسان، در مسیر تاریخ و نیز ترکیب وجودی بشر؛ سنت‌هایی که در کوتاه‌مدت، چالش‌پذیر و در بلند‌مدت غیر قابل چالش هستند. با این توضیح که کوتاهی و بلندی زمان در اینجا بر اساس تصورات ما در زندگی معمولی، یکی‌ـ‌دو روز نیست. یک روز در کلمات خدا و سنت‌های او همچون هزار سال در حساب ما است.

پژوهش‌های قرآنی، ص١١۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”عبادت در اصل، تجلی‌گر رابطه انسان و پروردگار است و سبب پایداری و استواری این رابطه می‌شود. اما عبادت در شریعت اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده است که در بیشتر موارد، ابزاری برای رابطه انسان با هم‌نوع نیز هست و این همان چیزی است که ما از عنوان «جنبه اجتماعی عبادت» مد نظر داریم.
در برخی از عبادات خود تجمع و گردآمدن و ایجاد ارتباط اجتماعی میان عبادت‌کنندگان فرض شده است؛ مانند جهاد که جنگجویانی را که با جنگیدنشان خدا را عبادت می‌کنند، بر آن می‌دارد که در میان خود، روابطی را برپا کنند که در میان واحدهای لشکرهای نظامی برقرار است.
اما برخی دیگر از عبادات، به‌خودی‌خود موجب جمع شدن نیستند، اما با وجود این، به شکلی به یکی از روش‌های تجمع پیوند خورده‌‌اند تا از این رهگذر، رابطه انسان با پروردگار در یک عمل و عبادت مشخص با رابطه انسان با هم‌نوع بیامیزد. … تا آنجا که واجبی مانند روزه که در طبیعت خود عملی کاملاً فردی است نیز به عید فطر پیوند خورده است؛ عید فطری که جلوه اجتماعی این واجب قرار داده شده است و روزه‌‌داران را در شادی پیروزی بر شهوت‌ها و امیال گرد هم می‌‌آورد و متحد می‌‌سازد.

الفتاوی الواضحه (رساله عملیه شهید صدر)، بخش نظام عبادت در اسلام، موضوع جنبه اجتماعی عبادت، ص٧٧٧. “][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”… و سپس دورانی سخت‌تر از این می‌آید که در آن معروف به منکر و منکر به معروف تبدیل می‌شود که این همان تغییر اساسی مبنا(ی زندگی) است.
در چنین وضعیتی (وضعیت تغییر مبنا) حوزه نباید خود را به موعظه کردن مردم با بهره‌گیری از روش‌های فردی که در دوران پیش از ورود به عصر استعمار به کار می‌رفت مشغول کند؛ زیرا وقتی که مثلاً حوزه با یک تاجر رباخوار مواجه می‌شود و او را نصیحت می‌کند، چه‌بسا حتی او (متأثر شود و) گریه هم بکند، اما وقتی به جامعه برمی‌گردد، می‌بیند که همه وجودش با ربا گره خورده است و اصلاً نمی‌تواند آن را کنار بگذارد؛ چراکه ربا قانون شده است و این ربا است که رواج و حاکمیت دارد و او تنها در صورتی می‌تواند از ربا دست بردارد که زندگی را طلاق بدهد و گوشه‌نشینی و عزلت از زندگی (اجتماعی) را اختیار کند.
زن هم همین‌طور است؛ وقتی می‌خواهد وارد جامعه شود و با مردم زندگی کند، خودش را مجبور به ترک حجاب و دین می‌بیند؛ چون جامعه بی‌حجابی را بر او تحمیل می‌کند و چون بی‌حجابی به قانون جامعه بدل شده است؛ البته نه قانون رسمی که بر اوراق ثبت شده باشد، بلکه این قانون طبیعت گرایش رایج و سیاست فکری و عملی و اجتماعی فرهنگ حاکم است. پس جامعه به این زن این طور تحمیل می‌کند که یکی از این دو راه را برگزیند: یا باحجاب باشد و گوشه‌نشینی اختیار کرده و همه میدان‌های فعالیت را رها کند و یا ـ اگر می‌خواهد که وجود و حیات داشته باشد ـ حجاب و کرامت و دینش را رها کند و بی‌حجاب و بی‌کرامت و بی‌دین به این میدان‌ها قدم بگذارد. سایر امور هم همین‌گونه است. در چنین وضعیتی ما نباید به موعظه و تهذیب فردی، بیاندیشیم؛ چرا؟ چون تهذیب فردی تنها در صورتی می‌تواند (در چنین جامعه‌ای) موفق و مؤثر باشد که ظرفیت و توانی در حد ازخودگذشتگی و جانبازی به فرد بدهد.

(انتشار به مناسبت ٢١تیر؛ سالگرد فاجعه حمله به مسجد گوهرشاد و روز ملی عفاف و حجاب)

بارقه‌ها، سخنرانی‌هایی درباره فرایند اصلاح حوزه، سخنرانی دوم: نقش حوزه در امت، تاریخ: ۲اسفند۱۳۴۸ش، ص‌۴٣٩.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”خداوندا! همواره به یاد ما بیاور که علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاه‌و‌السلام وقتی با عمرو‌بن‌عبدود می‌جنگید، وقتی لحظه‌ای برای خودش غضبناک شد، دست از کشتن عمرو‌بن‌عبدود کشید تا غضبش برای خداوند متعال بازگردد و برای خدا رنج بکشد.
خداوندا! همواره آن لحظه را به یاد ما بیاور تا همواره رنج و دردمان برای خدا باشد، نه برای خودمان، برای اسلام باشد، نه منافعمان، برای کل این کیان باشد، نه فقط وجود خودمان.

بارقه‌ها، ص ۴۸۰٫”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”شما! ای دختران فاطمه سلام‌الله‌علیها! این مسئولیت به عهده شما است که به جهان بفهمانید فرهنگ و علم حقیقی با ایمان، با دین، با رسالت آسمانی نگه داشته می‌شود، همان‌طور که مادر بزرگوار شما اینچنین آن را نگه داشت … فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها زنی عالم بود؛ الگوی والای علم و فرهنگ بود، اما نه این فرهنگی که استعمارگران برای ما می‌خواهند، نه فرهنگ هوسرانی و برهنگی، نه فرهنگ اختلاط و لاابالی‌‌‌‌‌گری، نه فرهنگ اباحی‌‌گری، بلکه فرهنگ حقیقی … فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها توانست در تاریخ اسلام ثابت کند علم با دین جمع می‌شود و فرهنگ حقیقی با ایمان به خدا و تمسک به اسلام و التزام به حجاب و عمل به شعائر دین ، توأمان است.
شما حاملان پیام و رسالت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستید… .

بارقه‌ها، ص ۵٨، سخنان شهید صدر در میان گروهی از بانوان انقلابی عراق.”][/vc_column][/vc_row]