تایپوگرافی مقالات مربوط به شهید صدر با موضوع فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، سیاست و اجتماع

مقاله

بررسی‌ نظام خانواده مبتنی بر نظریه استخلاف شهید صدر

چکیده

بر اساس آراء‌ و نظریه اجتماعی شهیدصدر، هر جامعه از سه عنصر تشکیل می‌شود: طبیعت، انسان و رابطه‌. ماهیت عنصر سوم است‌ که‌ مابه الامتیاز ماهیت جوامع بشری از یکدیگرست. قرآن‌کریم، ماهیت تکوینی این رابطه را استخلاف قلمداد می‌کند؛ که براساس آن، انسان به‌عنوان جانشین و امین الهی پای بر زمین گذاشته است. اینکه بر‌ اساس نظریه استخلاف شهیدصدر چه نوع نظام خانواده ترسیم می‌شود؛ پرسشی است که نوشتار «بررسی‌ نظام خانواده مبتنی بر نظریه استخلاف شهید صدر» با روش‌های، استنطاقی و تحلیلی و باتتبع در آثار ارزشمند شهیدصدر، درصدد جواب آن است. شاکله کلی نظام‌ خانواده‌ استخلافی این است که در همه روابط خانواده و در هر سطح آن، روح استخلافی وجود دارد. در نظام خانواده استخلافی، مرد «قَیِّم» است و این مفهوم غیر از مردسالاری است؛ حفظ‌ منزلت‌ زن در این نظام، از مهم‌ترین رکن خانواده قرآنی است که دارای کارکردهای زیادی است. ایفای این نقش به انجام وظایفی ازقبیل: خانه‌داری، شوهرداری و پرورش فرزند، حِصن و حفاظت و رفع‌ نیازهای‌ مادی و معنوی خانواده با حفظ منزلت «محصِن» و «قیم» همسر است. جایگاه فطری و واقعی مرد در نظام خانواده استخلافی، قیّم، مدیر، محافظ، رئیس، امیر و ولی اعضای خانواده و همسراست. استخراج واژه‌ «محصِن‌» و «قیم‌» برای مردان و واژه «محصَنه» و «قانته‌» از‌ قرآن‌، برای منزلت اجتماعی زنان، از نوآوری‌های این پژوهش است.

نویسنده: محمد رفیق، سید منذر حکیم، حسن‌ خیری، فاصل‌ حسامی

منبع: فصلنامه اسلام و مطالعات اجتماعی، سال٩، شماره٣، زمستان ١۴٠٠، ص١٧۵-٢٠۵

مقدمه

خانواده، همان‌طور‌ که‌ یک گروه، نظام و سازمان اجتماعی است، یک نهاد اجتماعی نیز می‌باشد. خانواده، گروه اجتماعی است؛ زیرا‌ متشکل‌ از‌ اشخاصی است که دارای تعامل نسبتاً مستمرند و با یکدیگر احساس پیوند می‌کنند‌. همچنین‌ خانواده‌، نظامی اجتماعی است؛ زیرا جدای از اشخاص، شاملِ مجموعه‌ای از موقعیت‌های دارای نقش و پایگاه‌ است‌؛ خانواده‌ به‌عنوان گروهی اجتماعی، چون دارای تمایز در موقعیت‌ها، نقش‌ها و پایگاه‌هاست، پس سازمانِ اجتماعی نیز‌ می‌باشد‌؛ اما از وجه دیگر، خانواده مجموعه‌ای از هنجارهای تثبیت‌شده در حیطه‌ی خاصی از‌ زندگی‌ اجتماعی‌ است که موجب تحقق برخی کارکردهای اجتماعی می‌گردد. دراینجا، خانواده به‌عنوان یک نهاد اجتماعی‌ است‌؛ یعنی اگر در باب خانواده به‌عنوان یک گروه اجتماعی بحث شود، توجه اصلی‌ به‌ اشخاصِ‌ متعاملِ پیوسته است و اگر به‌عنوان یک نظامِ اجتماعی بحث شود، تمرکز اصلی بر مجموعه‌ای از‌ موقعیت‌هاست‌ و زمانی که به‌عنوان یک سازمان اجتماعی گفتگو شود، تأکید بر گروه اجتماعی‌ دارای‌ تفکیک‌ در موقعیت‌هاست؛ زمانی که به‌عنوان یک نهاد اجتماعی بحث شود، توجه به مجموعه‌ی هنجارهایی است‌ با‌ کارکردهایی‌ مشخص (صدیق اورعی، ۱۳۹۶، ص ۲۷۰). به‌تعبیری دیگر، خانواده به‌عنوان مجموعه‌ی افراد، نظام‌، نهاد‌، ساخت و ساختار، مؤسسه و سازمان شناخته می‌شود.

بنابراین، خانواده با توجه به افراد آن، گروه است؛ با‌ توجه‌ به هنجار، نهاد است و از جهت ترکیبی، سازمان است و از جهت عناصر‌ دارای‌ ارتباط و هدف مشترک، یک نظام است و برای‌ ایفای‌ کارکردهای‌ خاص، نیازمند به یک ساختار و شاکله است‌ (خیری‌، ۱۳۹۴، صص ۴-۵). توجه به این نکته حایز اهمیت است که مفهوم کلی خانواده‌ است‌ که، از جهتی گروه، سازمان‌، نهاد‌، و مانند آن‌ است‌. اما‌ مصداق خانواده‌هایی که در خارج وجود‌ دارند‌ و جزیی‌اند، نهاد نیسنتد؛ اگرچه هنجارها در آن‌ها وجود دارند؛ بلکه گروه و سازمان‌اند‌، که‌ هم نظام دارند و هم ساختار. و تفاوت‌ این نهاد با نهاد‌های‌ دیگر‌ در این است که واژه‌ی‌ جداگانه‌ای‌ برای نهاد و سازمان‌های مختلف این وضع نشده است.

خانواده برای رسیدن به کارکردهایی‌ که‌ انتظار می‌رود، مانند هر نهاد‌ دیگری‌ نیازمند ساختار است. از‌ نظر‌ جامعه‌شناسان غربی، ساختار خانواده‌، مُدل‌ ثابت و برتری ندارد، بلکه به‌طور طبیعی متناسب با تغییرات اجتماعی تغییر می‌کند و کارکردها را‌ نیز‌ دگرگون می‌سازد. از این‌رو برای مثال‌، تغییر‌ ساختار مدیریت‌ در‌ خانواده‌ از نظام طولی به‌ نظام عرضی تبدیل شده است (خیری، ۱۳۹۴، ص ۶). ولی در رویکرد دینی و استخلافی شهیدصدر، دست‌یابی به‌ کارکرد‌ خانواده متعادل، مستلزم وجود ساختارهای ویژه‌ای‌ در‌ خانواده‌ است‌؛ این‌ ساختارها را خداوند‌ متناسب‌ با نیازها و استعدادهای افراد خانواده و به‌منظور به سعادت‌‌رساندن حقیقی انسان طراحی کرده است. این ساختار درصدد‌ تبیین‌ نظام‌ اجتماعی بر اساس نظریه استخلاف شهیدصدر است‌. اینک‌ در‌ ادامه‌، بعد‌ از‌ مفهوم‌شناسی، به نظریه استخلاف و نظام خانواده مبتنی برآن پرداخته می‌شود.

1. مفهوم‌شناسی

1-1. نظام

نظام خانواده، یکی از نظام‌های اجتماعی است. نظام اجتماعی، مجموعه‌ی روابطی است که انسان ایجاد‌ کرده تا در بستر آن روابط، جریان نیاز و ارضای نیاز شکل بگیرد (پیروزمند، 1391، ص ۱۱۲). اراکی، نظام اجتماعی (نظام به‌معنای کلان) را به الگوی روابط متقابل و منظم حاکم بر جمعی‌ از‌ انسان‌های دارای هدف مشترک و برخوردار از رهبری و مدیریت مرکزی واحد، تعریف می‌کنند (اراکی، 1393، ص ۵۳). درواقع، نظام اجتماعی به‌معنای خاص و اصطلاحیِ آن در جامعه‌شناسی‌، عبارت است از: مجموعه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ای‌ از‌ موقعیت‌های اجتماعی همراه با نقش‌ها (وظایف) و پایگاه‌های (مزایا) آن موقعیت‌ها (صدیق اورعی، ۱۳۹۶، ص ۲۰۹).

در رویکرد استخلافی، نظام اجتماعی، سامانه‌ای است که افراد‌ در‌ آن به‌عنوان جانشین و خلیفه خداوند‌ در‌ زمین، با طبیعت و یکدیگر بر اساس حُب ذات و برای برطرف‌کردن نیازهای خود، ارتباط برقرار می‌کنند، همه روابط بر اساس استخلاف انجام می‌پذیرند. افراد بدون‌ اینکه‌ خود را مالک ببینند‌، به‌عنوان‌ امین، از طبیعت و یکدیگر استفاده می‌کنند. این استخلاف و اساس همه روابط اجتماعی، به‌عنوان یک فطرت از سنت‌های الهی است. از این‌روی؛ اگرچه ممکن است مقابل این بایستد وخلاف آن عمل‌ کنند‌؛ ولی بالاخره به همین فطرت بازمی‌گردد (شهیدصدر، ۱۴۲۴ق، ج۱۹، صص 112-114). از این‌روی، نظم و انسجام خاصی که در روابط، ارتباطات و تعاملات متقابل بین افراد وجود دارد، احکام الهی مستقلی‌ را‌ به‌منظور رسیدن‌ به کمال الهی ایجاد می‌کند. نقش و منزلت در سازمان‌های جامعه اسلامی_استخلافی، از طرف خداوند برای بشر‌ به مقصود رسیدن به کمال طراحی شده است. در این نظامِ‌ سلسله‌مراتب‌، وظایف‌، نقش‌ها و حقوق افراد بر اساس استعداد و نیازهای فطری به‌طور ثابت و معین تبیین شده‌اند و همه افراد اعم از ‌‌زن‌ و مرد به‌طور عادلانه برای به کمال‌رسیدن و خلیفه‌الله‌بودن در زمین از طبیعت بهره می‌برند‌؛ و با‌ یکدیگر‌ در روابط افاده و استفاده و بهره‌دهی و بهره‌کشی در سطح خُرد و کلان، به‌طور عادلانه و براساس استخلاف در‌ تعامل‌اند.

1-2. خانواده

جامعه‌شناسان تعاریف گوناگونی از خانواده ارائه داده‌اند که دربردارنده نقاط اشتراک‌ و امتیاز مختلفی است. به‌ برخی‌ از آنها اشاره می‏شود:

1) تعریف نهادی- ساختی: خانواده، نهادی است که در درون اجتماعِ کل قرار داشته و ارگانیسمی است که ساختار آن به‌وسیله اجزاء تشکیل‌دهنده آن حفظ می‏شود.

2) تعریف ساختی- کارکردی‌: خانواده، یکی از پاره‌نظام‏‏های مربوط به کل جامعه است که انجام برخی از وظایف را به عهده دارد.

3) تعریف کنشی ونقشی: خانواده، واحدی مرکب از افرادی است که دارای کنش متقابل‌ و موقعیتی‌ خاص هستند. این موقعیت، بوسیله نقش‏‏ها معین می‏شود.

4) تعریف با ملاک رابطه: خانواده، گروهی از افراد هستند که با هم زندگی می‏کنند و رابطه خویشاوندی معینی بین آنها برقرار است (تقوی‌، ۱۳۷۶‌، صص ۷-8).

5) خانواده، از تعدادی انسان تشکیل می‌شود که از راه خون، زناشوئی قانونی، شرعی و اسبابی از قبیل: فرزندآوری، شیردهی و فرزندپذیری و مانند آن با یکدیگر ‌ ‌ارتباط می‌یابند و طی یک دوره‌ زمانی‌ نامشخص، با هم زندگی می‌کنند (کافی، ۱۳۸۵، ص ۲۰۱).

در تعریف خانواده، بعضی از پیش‌فرض‌های نظری و محیط اجتماعی دخیل می‌باشند، لذا می‏توان براساس رویکرد و اندیشه‏‏های اجتماعی شهیدصدر وبا توجه به‌ نقش‌ها‌ و کارکردها‌ خانواده را این‌گونه تعریف کرد‌: خانواده‌، نخستین‌ هسته زندگی اجتماعی انسان است که بنیان آن، صرفاً قرارداد اجتماعی نیست، بلکه مبتنی بر نیازی فطری و برخاسته از عمق روح‌ انسان‌ است‌. نیاز به سکونت و آرامش روحی بین دو جنس‌ مخالف‌ از طریق عقد و قراردادی خاص، نخستین حلقه زندگی اجتماعی را شکل می‏دهد و وظایف و نقش‌های ویژه‏ای را برای طرفین به‌ ارمغان‌ می‏آورد‌. این هسته اجتماعی با هسته‏‏های مشابه مربوط به خود همچون‌؛ والدین و فرزندان و دیگر اقوام نسبی و سببی پیوندی انسانی، عاطفی و حقوقی دارد. طبق این تعریف، خانواده اسلامی- استخلافی دارای‌ ویژگی‌های‌ ذیل‌ است:

1). بر اساس مودت، رحمت، اُنس، تسکین و یک نیاز فطری؛ و نه‌ صرفاً‌ جنسی، تشکیل می‏شود؛

2). تشکیل آن، نیازمند عقد و قرارداد اجتماعی خاص است؛

3). بین دو جنس مخالف (زن‌ و مرد‌) به‌وجود‌ می‏آید؛

4) برای طرفین این قرارداد، وظایف و نقش‌های خاص، متفاوت و ثابت است.

2. چارچوب‌ مفهومی‌ تحقیق‌

خانواده، دارای یک نظم پایدار و باارزشی است که در اثرعُلقه و ارتباط محبت‌آمیز بین زن‌ و مرد‌ به‌وجود‌ می‌آید. از نگاه قرآن، این ارتباط عاطفی بین دو فرد، سبب امتیاز ویژه‌ای برای‌ زوجین‌ در جامعه می‌گردد که این امتیازات می‌توانند سبب بالارفتن منزلت‌اجتماعی آنان گردد. این‌ منزلت‌ اجتماعی‌ که توسط آموزه‌های قرآنی به‌دست می‌آید، باید توسط نقش‌های مورد انتظار از زوجین تقویت‌ شود‌. امروزه انتظارات بیش ازحد زوجین از یکدیگر سبب شده است که در اثر‌ مشاجرات‌ خانوادگی‌ و ناسازگاری‌ها، منزلت اجتماعی زوجین کاهش یابد. در این چارچوب مفهومی بر آن هستیم که اولاً‌، نظام‌ خانواده قرآنی را تشریح نماییم و به مدل تئوریک قرآنی موقعیت اجتماعی زن‌ و مرد‌ دست‌ یابیم. با مطالعه در آموزه‌های قرآنی، می‌توان جایگاه زن و مرد را در نظام اجتماعی اسلامی‌ به‌صورت‌ خلیفة‌اللهی‌ ترسیم نمود و هر یک از زن و مرد را مکمل یکدیگر قرار داد‌ و برای‌ آنان جایگاه اجتماعی رفیعی در نظر گرفت که در قرآن به حصین و قیم تعبیر شده است‌. بنابراین‌، چگونگی این منزلت اجتماعی که خانواده در جامعه مسلمانان به‌دست می‌آورد، در‌ قالب‌ این چارچوب مفهومی مورد بررسی قرارمی‌گیرد. در‌ ادامه‌ ابتداء‌ به نظریه استخلاف و نظام‌های مرسوم خانوادگی اشاره‌ و سپس‌ به نظام قرآنی خواهیم پرداخت.

2-1. نظریه استخلاف

به‌نظر شهیدصدر، نظریه قرآنی راجع به‌ حیات‌ اجتماعی و نهادهای آن، نظریه استخلاف‌ نام‌ دارد، نظریه‌ استخلاف‌، یک‌ ترکیب نظری است؛ ترکیبی که در‌ چارچوب‌ آن، هر یک از مفاهیمِ جزیی در محل مناسب خود قرار می‌گیرد‌ و جنبه‌های‌ مختلف ارتباط میان این مفاهیمِ جزیی‌ قابل درک و دریافت است‌ و نگاهی‌ است فراگیر نسبت به جامعه‌ که‌ دربردارنده تعیین اجزای جامعه و تعیین جایگاه و مکان هر یک از این اجزاء در‌ ترکیب‌ اجتماعی و ارتباط آن با سایر‌ اجزاء‌ و خط‌ ارتباط موجود میان‌ این‌ اجزاء و چارچوبی است که‌ در‌ قالب آن، اجزاء با یکدیگر پیوند یافته و ترکیب کاملی را تشکیل می‌دهند (سید منذر‌، ۱۳۸۸‌، ص ۶۹). برای توضیح بیشتر به تحلیل‌ عناصر‌ جامعه می‌پرداریم‌.

2-1-1. عناصر‌ جامعه‌

شهید صدر برای تبیین‌ نظریه استخلاف و کشف عناصر جامعه، به آیه 30 سوره بقره استناد می‌کنند:

«وَ إِذْ قالَ‌ رَبُّک‌ لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً‌ قالُوا‌ أَ‌ تَجْعَلُ‌ فیها‌ منْ یفْسِدُ فیها‌ وَ‌ یسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ هنگامی‌که‌ خداوند‌ به‌ فرشتگان گفت: من روی زمین خلیفه‌ای خواهم‌ نهاد‌، گفتند‌: آیا‌ کسی‌ را‌ در زمین قرار می‌دهی که در آن فساد و خونریزی کند، حال آنکه ما، تو را به سپاست تسبیح می‌گوئیم و تقدیست می‌کنیم. گفت: بى‏تردید من چیزى مى‏دانم که‌ شما نمى‏دانید (بقره،۳۰).

شهید این آیه را به‌عنوان یک اعلان الهی برای افکندن بنیاد جامعه روی زمین ملاحظه می‌کنند و سه عنصر اصلی جامعه را استنباط می‌کنند: 1) انسان؛ 2) زمین یا‌ به‌طور‌ کلی طبیعت؛ 3) عنصر سوم «پیوندی است معنوی» که انسان را با زمین و یا با طبیعت از یک‌طرف وانسان را با انسان‌های دیگر به‌عنوان برادر از سوی دیگر، مربوط می‌سازد‌. قرآن‌، این «پیوند معنوی تکوینی و فطری» را استخلاف نامیده است. جوامع بشری در عناصر اول و دوم در طول تاریخ با هم مشترکند. اما در‌ عنصرسوم‌، هر جامعه‌ای برای خود «پیوندی‌» دارد‌ (صدر، ۱۴۲۴ق، ج19، صص ۱۹ و ۱۰۵).

پس ما‌به‌الامتیاز و اساس تقسیم جوامع، همین عنصر سوم است. عنصر سوم، عنصر متحول و قابل تغییر در جوامع است‌ و در‌ هر جامعه‌ای نسبت به‌ جامعه‌ دیگر فرق می‌کند و هر جامعه‌ای این پیوند را به‌صورتی انجام می‌دهد.

در نظرشهیدصدر راجع به عناصر، ارکان، ابعاد، جوانب و اطرافِ رابطه، پیوند و علاقه اجتماعی دو گونه تعبیر وجود دارد: یک‌ تعبیر‌، شکل و ساختار «چهار طرفی» و تعبیر دیگر، «سه‌طرفی» می‌باشد.

الف) اطراف رابطه و پیوند در تعبیر سه‌طرفی و غیراستخلافی

در تعبیر سه‌طرفی، در رابطه‌ی اجتماعی فقط سه طرف وجود دارد: انسان با انسان‌ دیگر‌ و طبیعت. غیر‌ از این سه اطراف، طرف دیگری وجود ندارد که در عرض، طول، یا فوق اینها باشد وآنها‌ را به هم پیوند دهد (صدر، ۱۴۲۴ق، ج19، ص ۱۰۷).

ب) اطراف رابطه‌ و پیوند‌ در‌ تعبیر چهار طرفی و استخلافی

در تعبیر چهارطرفی، در رابطه‌ی اجتماعی غیر از سه طرف، طرف دیگر نیز ‌‌وجود‌ دارد. از زاویه دید قرآن، استخلاف پیوند و رابطه اجتماعی است که با توجه‌ به‌ تحلیل‌ و بررسی اطراف و جوانب آن چهار جنبه و طرف را می‌طلبد:

  1. مستخلِف؛ یعنی خداوند متعال؛ چون استخلاف‌، بدون مستخلِف معنی ندارد. این عنصر و طرف چهارم پیوند اجتماعی استخلاف است، که‌ از قالب و قلمرو جامعه‌ خارج‌ است؛ اما با وجود اینکه از قالب جامعه خارج است، یک مقوم از مقومات اساسی و بنیادی از بنیادهای این پیوند اجتماعی است؛
  2. مستخلَف‌علیه؛ یعنی مورد خلافت که؛ الف). زمین و طبیعت؛ ب). همه‌ موجودات غیرانسان (ما علیها)؛ و ج). انسان (من‌علیها)؛ اینجا است که علاوه بر رابطه عرضی، یک رابطه طولی نیز بین انسان‌ها و روابط میان فردی به‌وجود می‌آید؛
  3. مستخلَف؛ یعنی انسان و برادران دیگر انسانی؛ یعنی‌ انسانیت‌ مثل یک «کل جماعت بشری»؛
  4. استخلاف؛ یعنی خود پیوند و رابطه اجتماعی که بین این سه عناصر و اطراف وجود دارد. طبق دیدگاه و بینش خاصی که انسان نسبت به زندگی و جهان از‌ نظر‌ جهان‌بینی توحیدی پیدا می‌کند، هیچ سروری و خدایی برای جهان و زندگی جز خداوند سبحان نیست و نقش انسان در برخورد با زندگی‌اش، نقش استخلاف است؛ یعنی خداوند، انسان را جانشین خود‌، روی‌ زمین ساخته و به او مقام امامت بخشیده است.

ج) مقایسه تعبیر چهارطرفی و سه‌طرفی درباره پیوند اجتماعی

پیوند چهارطرفی: (انسان+ طبیعت+ رابطه بین انسان و طبیعت+ خدا)، به‌معنی افزودن عددی طرف چهارم‌ به‌ پیوند‌ سه‌طرفی: (انسان+ طبیعت+ رابطه) نیست‌، تا‌ انسان‌ علاوه بر رابطه با انسان و طبیعت یک رابطه‌ی دیگری با خداوند و دین هم داشته باشد؛ همان‌گونه که اصحاب سکولاریسم می‌پندارند، بلکه‌ این‌ افزایش‌، یک تغییر بنیادی در اساس روابط اجتماعی و در‌ ساختمان‌ سه‌طرف دیگر پدید می‌آورد. افزودن این طرف، به سه طرف دیگر به آنها روح دیگری می‌بخشد و در روابط چهارطرفی‌ تحول‌ بنیادی‌ صورت می‌گیرد. و بر همه‌ی رابطه‌ها إشراف دارد. و همه رابطه‌های انسان‌، از خود گرفته تا اشیاءِ بی‌جان طبیعت و محیط، در پرتوی این طرفِ چهارم صورت می‌گیرد. لذا شهید صدر‌ آنرا‌ خارج‌ از قلمروی جامعه قلمداد کردند و مقوِم همه رابطه‌های ‌ ‌بشر در حیات‌ اجتماعی‌ دانسته‌اند. طرف چهارم است که نوع ترکیب این رابطه راتغییر می‌دهد. بنابراین، آنچه محتوای روابط اجتماعی‌ را‌ تغییر‌ می‌دهد، بودن یا نبودن (مستخلِف) در ارکان تشکیل‌دهنده آن است. قرآن، تنها‌ پیوند‌ چهارطرفی‌ را باور دارد؛ زیرا خلیفه‌ساختن، همان پیوند چهارطرفی در روابط اجتماعی است و این پیوندِ‌ چهارطرفی‌ یکی‌ از سنت‌های تاریخ است (صدر، ۱۴۲۴ق، ج19، ص ۱۱۰).

2-2. ماهیت رابطه و پیوند اجتماعی استخلاف

شهیدصدر‌ جوهر‌ این پیوند را این‌گونه بیان می‌کنند: «هرنوع رابطه و علاقه‌ای که بین انسان و زمین‌ ایجاد‌ می‌شود‌، این رابطه در حقیقت، یک رابطه مالک با مملوک نیست، بلکه یک رابطه امین‌ با‌ مورد امانت‌اش است و هرنوع رابطه‌ای که بین انسان با برادرش (انسان دیگر) در‌ هر‌ مرکز‌ و پایگاه اجتماعی که این‌دو باشند، رابطه استخلافی و همکاری دوطرفه و متقابل در انجام وظیفه، خلافت الهی‌ است‌ و هیچ‌گونه رابطه آقا و برده، مالک و مملوک و یا خدایی و بندگی در بین وجود‌ ندارد‌» (صدر‌، ۱۴۲۴ق، ج19، ص ۱۰۷). از این‌روی؛ جوهر، ماهیت و طبیعت این علاقه و پیوند، رابطه خلافت، امانت و امامت‌ است‌.

استخلاف‌، مسئولیت‌آور است. مسئولیت به این‌معنی است که انسان، موجودی آزاد است؛ چون‌ مسئولیت‌ بدون آزادی و اختیار معنی ندارد. لذا در زمین می‌تواند اصلاح‌گر و یا تباه‌کار باشد؛ همان‌گونه که خداوند‌ می‌فرماید‌: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (انسان، ۳). اما ماهیت این آزادی‌ به‌صورت‌ اختیار است، نه تفویض. و این موضوعی است‌ که‌ اگرچه‌ شهیدصدر به تصریح مطرح نکرده است، ولی‌ از‌ بحث‌های وی قابل استنتاج است. همچنین از پارادایم و مبانی وی و آموزه‌های کلی قرآن‌ و روایات‌ اسلامی نیز همین به دست‌ می‌آید‌ که این‌ خلافت‌ انسان‌، تفویضِ حاکمیت الهی به انسان نیست‌؛ زیرا‌ حاکمیت الهی مطلقه، نامحدود و حقیقی است و لذا قابل واگذاری به موجوداتی با‌ ویژگی‌های‌ محدود نمی‌باشد. به‌علاوه، حاکمیت بر جهان‌ هستی از صفات خدا‌ و عین‌ ذات اوست و لذا تفویض آن‌ معنی‌ ندارد. تجزیه‌پذیری نیز در حاکمیت خدا راه ندارد که بخشی از آن‌را به‌ بشر‌ تفویض نموده باشد. بلکه خلافت‌ و حاکمیت‌ عمومی‌ بشری هم‌چون سایر‌ قوانین‌ و سنت‌های الهی از امور‌ فطری‌ و تکوینی است که به‌عنوان نیاز طبیعی انسان و برای رسیدن به کمال از جانب خدا‌ برای‌ او تکوینا و ذاتا جعل و عرضه شده‌ است‌ و ذاتا نیز‌ از‌ سوی‌ او مورد پذیرش قرار‌ گرفته است. پس با وجود این آزادی، انسان؛ اعم از به‌صورت شخصی و گروهی، مسئولیت «جانشینی‌» را‌ در زمین به عهده دارد و این‌ نقش‌ را‌ به‌عنوان‌ جانشین‌، وکیل و امین خداوند‌ ایفاء‌ می‌کند؛ از این‌روی، نمی‌تواند براساس استحسان، هوای نفس، دلخواه، قیاس و استنباط شخصی، تجربه و عقل شخصی بدون‌ توجه‌ به‌ هدایت و امر الهی، در هیچ یک از‌ انواع‌ رابطه‌ها‌، تصرفی‌ داشته‌ باشد‌؛ چون اینکار با استخلاف و ماهیت جانشینی در تضاد و تعارض است. ادای امانت الهی فقط با اجرای احکام الهی در خود، زمین و بین بندگانش امکان‌پذیراست. از اینجا است‌ که استخلاف هویتاً و ماهیتاً با فلسفه‌های غرب از قبیل: وجودیت، اومانسیم و اصالت انسان، جمهوریت و دموکراسی، و هرنوع ایسم‌های غربی و مبنتی بر تجربه‌های بشری، متفاوت است. همین نکته اساسی استخلاف می‌تواند یکی‌ از‌ تفاسیر فرمایش امام صادق (علیه‌السلام) درباره ماهیت اختیار انسان به تعبیر: «لاجبر ولاتفویض بل امر بین الامرین» باشد (آشوب، ۱۳۶۹، ج۱، ص ۱۹۳).

غفلت از این نکته، می‌تواند باعث شود‌ انسان‌ خود را مالک، آزادِ مطلق و مستقل در انواع تصرفات در همه شبکه‌های روابط خویش بپندارد. به امکان قوی، همین باعث شد تا فرشتگان‌ درباره‌ خلافت انسان سوالات ترس‌آمیز مطرح‌ کنند‌ و از امکان انحراف آن از راه درست به‌سوی تباهی و خونریزی نگران باشند. چون پنداشتند وقتی انسان بااراده و اختیار خویش جانشین خدا در زمین باشد‌ و اگر‌ قانونی مثل قانون تخلف‌ناپذیر‌ و اجباری‌ حاکم به طبیعت بر او مسلط نباشد، ممکن است در تصرفات و اقدامات خود، به شکل‌های متعدد مرتکب تباهی شود. از این‌روی، ترجیح می‌دادند که جانشین الهی موجودی باشد که به‌صورت‌ کامل‌ و از پیش طراحی‌شده متولد گردد و در تصرفات خود از اختیار برخوردار نباشد و مثل پدیده‌های طبیعی همواره تحت کنترل اجباری باشد. فرشتگان به این نکته توجه ننمودند که در انسان، شکل‌ کنترل‌ تغییرکرده است‌ و از طریق استخلاف و جانشینی و امین‌بودن مورد کنترل قرار گرفته است. چون خداوند کسی را به جانشینی خود‌ انتخاب نموده است که قابل تربیت، آموزش و توسعه الهی است. خداوند‌، قانون‌ کنترل‌ و تکامل انسان را از راه خطی دیگر قرار داد که باید در کنار خط جانشینی وجود داشته‌ و ‌‌حرکت‌ کند و آن خط، گواهی بر اعمال است که بیانگر دخالت، رهبری و هدایت خداوند‌ بر‌ روی‌ زمین است. ترسِ فرشتگان از این بابت بود که تنها خط جانشینی را دیدند، ولی‌ خداوند این دوخط را درکنار هم قرار داده است؛ یکی، خط جانشینی و خلافت‌ و دیگری، خط گواهی و شهادت‌ انبیاء‌ (سید منذر، ۱۳۸۸، ص ۸۵).

2-3. تبیین علمی از نظریه استخلاف

از مطالب بیان‌شده در رابطه با توصیف نظریه استخلاف به‌خوبی می‌توان دریافت که این نظریه یک نظریه علمی جامعه‌شناختی است. لذا می‌توان‌ این نظریه را به‌صورت یک تعبیر و تبیین علمی بدین شکل و عبارات بیان کرد: «انسان، تکوینا و فطرتا به‌عنوان جانشین و امین الهی در زمین، با طبیعت، خود و برادران انسانی در هر مرکز و جایگاه‌ اجتماعی‌ در سلسله‌های متفاوت طولی و عرضیِ رابطه‌ها در ارتباط است».

رابطه انسان با خدا فقط جهت طولی دارد. این رابطه، به‌عنوان اساس و مقوم همه روابط دیگر، جوهر همه روابط دیگر را‌ تعیین‌ می‌کند؛ و در همه روابط طولی و عرضی انسان با انسان با همه انواع متصور آن و انسان با طبیعت، جاری و ساری است. رابطه انسان با طبیعت، فقط جهت طولی دارد. اما‌ رابطه‌ انسان با انسان در تمام سطوح و مراکز اجتماعی، به‌دلیل مستخلَف و مستخلَف‌علیه‌بودن در آن واحد، هم از جهت طولی و هم از جهت عرضی برخوردار است. در مدل و الگوی ذیل الذکر‌ از‌ نظریه‌ استخلاف، خط طولیِ سبز، بیانگر‌ خلافت‌ تکوینی‌ است و خط طولیِ قرمز، بیانگر قبول و همکاری در خلافت است و هر دو خط رابطه طولی را نشان می‌دهند و خطوط عرضیِ نارنجی‌، بیانگر‌ روابط‌ عرضی بین انسان‌ها است.

2-3-1. مدل و الگوی نظریه استخلاف‌

3. نظام‌ها و ساختارهای رایج خانواده

بعد از روشن‌شدن نظریه استخلاف، اینک به نظام خانواده مبتنی بر‌ آن‌ پرداخته‌ می‌شود. اما قبل از آن، مناسب به‌نظر می‌رسد که به‌ نظام‌های رایج نیز اشاره شود. خانواده و همسرگزینی از نهاد اجتماعی بسیار فراگیری است که باوجود جنبه‌های زندگی اجتماعی‌، تفاوت‌های‌ زیادی‌ در الگوهای خانواده و ازدواج در میان فرهنگ‌های گوناگون وجود دارد. اینکه‌ خانواده‌ چیست، همسرگزینی چگونه است، با چه کسانی می‌توان ازدواج کرد، تأمین تمایلات جنسی و مانند آن، همه‌ اینها‌ در‌ فرهنگ‌های گوناگون متفاوت‌اند. مثلا، تک‌همسری، چندهمسری، تک‌والدینی، خانواده هسته‌ای و گسترده و همین‌طور شیوه‌های‌ مختلفی‌ برای‌ تشکیل خانواده و همسرگزینی و دایره محرمیّت، در جوامع و فرهنگ‌های مختلف بوده و سبب تفاوت منزلتی آنها‌ می‌شود‌ (کوئن‌، ۱۳۹۱، ص 170). در ادامه به اهم تفاوت‌های موقعیتی در نظام‌های رایج برای خانواده اشاره‌ می‌شود‌:

3-1. نظام خانواده پدرسالار یا مردسالار

در این نظام، مرد به‌خاطر در دست‌داشتن منابع‌ مالی‌ و تولیدی‌، بیشترین مدیریت و قدرت تصمیم را در دست دارد. وزن و فرزندان به علت وابستگی به‌ مرد‌ برای رفع نیازها، فقط فرمانبر می‌باشند؛ هرچند احیانا دارای درآمد هم باشند. این‌ نظام‌، از‌ جهت تعین هویت و منزلت اجتماعی پدرتبار می‌باشد و زنان و فرزندان به مرد خانواده منسوب می‌باشند. افراد‌ خانواده‌، ملک شخصی مرد خانه محسوب می‌شوند. لذا حق هر نوع استفاده و حتی‌ ظلم‌ و ضرب‌ ‌ ‌و شتم را دارد. به زنان ارث و حق طلاق تعلق نمی‌گیرد. بنابراین، در این نوع نظام‌ خانوادگی‌، منزلت‌ اجتماعی زنان نادیده گرفته می‌شود و هیچ جایگاهی در جامعه نخواهند داشت، بلکه‌ فقط‌ به‌عنوان ابزار زیستی مورد نیاز مردان قرار می‌گیرند.

تا قبل از انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی رایج‌ترین‌ نظام‌ خانواده تقریبا در سراسر جهان به‌خصوص در غرب همین نوع نظام بوده‌ است‌ و زنان و فرزندان معمولا مورد ظلم واقع می‌شدند‌. این‌ نظام‌ سنتی، به‌خاطر انقلاب صنعتی و تغییرات اقتصادی و جنبش‌های‌ فمنیستی‌ تقریبا از بین‌رفته است (گیدنز، 1393، صص 205، 428-432).

3-2. نظام خانواده مادرسالار‌ یا‌ زن‌سالار

نظام مادرسالار، نطامی است‌ که‌ از جهت‌ هویت‌ و منزلت‌ اجتماعی مادرتبار شمرده می‌شود؛ یعنی مردان‌ و فرزندان‌ به خانواده‌ی زن تعلق دارند. به مردان، ارث و حق طلاق تعلق نمی‌گیرد‌. این‌ مدلی از خانواده ای است که‌ توسط فمنیست‌ها طراحی و تبیین‌ شد‌.

برخی از فمنیست‌های لیبرال، نظام‌ خانواده‌ را به‌عنوان یک نظام «جمهوری» تلقی می‌کنند و آن را الگویی کوچک برای جامعه‌ و سایر‌ نهادهای اجتماعی در نظر می‌گیرند‌. به‌نظر‌ آنان‌، خانواده از یک‌ نظمی‌ برخوردار است و سلسله‌مراتبی ندارد‌ و نیز‌ نقش‌ها در درون خانواده یکسان بوده و مکمل یکدیگرند.

فمنیست‌های فرهنگی، به‌جای اشتراکات میان مردان‌ و زنان‌، بر صلاحیت و استعدادهای زنان تاکید می‌کنند‌ و مشکل‌ اساسی را‌ ناشی‌ از‌ نظام مردسالاری می‌دانند. از‌ این‌روی، معتقدند که باید نظام خانواده به زن سالاری و مادرسالاری تبدیل شود (خیری، 1394، صص‌ 9-10‌).

فمنیست‌های رادیکال، نگاه خیلی بد و منفی‌ به‌ خانواده‌ دارند‌، ازدواج‌ را به‌معنای به‌ ملکیت‌درآوردن‌ زنان توسط مردان تلقی می‌نمایند. عروس؛ یعنی کالایی با بالاترین قیمت پیشنهادی و زن؛ یعنی، ماشین تولید‌ مثل‌، بی‌اختیار‌ و برده خانگی و حتی بدتر از بردگان؛ زیرا‌ زنان‌ خودشان‌ این‌ اسارت‌ را‌ به اختیار پذیرفته‌اند (Marlene, 2001, p. 248).

در نظر اینها، تفاوت نقش‌ها به‌شدت مورد نقد قرار می‌گیرد. این تفاوت‌ها توسط جامعه و نه فطرت به‌وجود می‌آید؛ یکی از فمنیست‌های‌ رادیکال بنام «الیزابت کدی» معتقد است که مسئله جدّی خطیر ازدواج، عواقب حیاتی‌تری از مسائل سطحی و جزئی مثل حق رأی زنان دارد و نیز مشکل ارتقای جایگاه زنان بعد از ازدواج‌ نیست‌، بلکه مشکل، امکان استقلال اقتصادی و نیز گزینش منطقی برای آنکه ازدواج بکند یا نکند، است. سوزان ب.آنتونی نیز معتقد بود که ازدواج برای زنان نیز همانند مردان باید یک‌ تجمل‌ باشد نه نیاز و ضرورت؛ حادثه‌ای باشد، نه تمام زندگی و زنانی که فرمان نمی‌برند، نباید ازدواج کنند (Elizabeth, 2002, p. 133).

در این نظام، زن‌ به‌خاطر‌ در دست‌داشتن یا سهیم‌بودن منابع‌ مالی‌ و تولیدی، بیشترین مدیریت و قدرت تصمیم را در دست دارد و مرد و فرزندان به‌علت وابستگی به زن، جهت رفع نیازها، فقط فرمانبر می‌باشند؛ ولو اینکه احیانا‌ دارای‌ درآمد باشند. این نظام‌، به‌عنوان‌ جایگزین نظام پدرسالار و به‌عنوان واکنشی در قبال ظلم و بی‌عدالتی نظام پدرسالار مطرح شد و از طرف فمنیست‌ها مورد حمایت قرار گرفت و اکثر جوامع را دربرگرفت، اما بعد از کم‌شدن شدت نهضت‌های‌ فمنیستی‌، اهمیت خود را از دست داده است و افرادی مثل شلسکی به‌شدت خواهان بازگشت به پدرسالاری و تثبیت و استحکام خانواده می‌باشند. بنابراین، منزلت اجتماعی در نظام خانوادگی مادرسالار توسط زنان به‌وجود می‌آید‌ و مردان‌ نقش‌های منفعلانه‌ای‌ در برابر زنان انجام می‌دهند و زنان از اقتدار بالاتری نسبت به مردان برخوردارند.

3-3. نظام خانواده مشترک

در‌ این نوع نظام، همه چیز اعم از مدیریت، قدرت تصمیم، حق‌ حضانت‌، ارث‌ و طلاق ومانند آن، درون خانواده طبق قرارداد انتخاب می‌شود. در خانواده‌های پدرسالار و مادرسالار، سلسله‌مراتب منزلت اجتماعی به‌طور ‌‌کامل‌ مراعات می‌گردد. برخلاف خانواده مشترک که تقریبا طبق قرارداد و انتخاب، زمان‌بندی شده و اعتباری‌ می‌باشند‌. در‌ اکثر جوامع، این نوع نظام حتی در بعضی از کشورهای اسلامی مشهود است. این نوع‌ نظام، مشترک بین زوجین و افراد یک خانوار است. در این نظام، زن و مرد‌ هر دو به‌خاطر در‌ دست‌داشتن‌ یا سهیم‌بودن منابع مالی و تولیدی، به‌طور یکسان مدیریت و قدرت تصمیم دارند و فقط فرزندان به‌علت وابستگی به والدین برای رفع نیازها، فرمانبر خواهند بود. در این نوع نظام، چون هیچ سلسله‌مراتب و منزلت‌ ثابتی برای زن و مرد وجود ندارد، از این‌روی خانواده مثل سازمانی شبیه است که یا اصلا مدیر ندارد و یا از مدیران زیادی برخوردار است (خیری، 1394، صص 12-13) در این‌ نظام‌، خانواده در حالت نابسامانی قراردارد و نزاع و کشمش بین افراد، بر سر مدیریت و قدرتِ تصمیم همیشه وجود خواهد داشت.

3-4. نظام خانواده سوسیالیستی

خانواده در این نظام بر مبنای تفکر سوسیالیستی تبیین‌ می‌شود‌. این نظام، در جوامع سوسیالیستی رایج است. ویژگی‌های این نظام، مدیریت خانواده بر اساس مالکیت عمومی و حذف مالکیت خصوصی است. در نظام فکری سوسیالسم، خانواده نیز از هر نوع‌ حریم‌ محروم می‌باشد و هیچ نوع تعهد خصوصی و بین زوجین وجود ندارد. زن و شوهر و فرزندان املاک عمومی محسوب می‌شوند و هر یک از افراد جامعه، حق هر نوع استفاده از افراد خانواده‌ را‌ خواهند‌ داشت. درواقع، به افراد نمی‌شود‌ گفت‌ که‌ افراد یک خانواده می‌باشند و در تقسیم‌بندی گروهای اجتماعی، حتی یک گروه ثانوی که روابط در آن به‌صورت رسمی و قانونی است، نیز‌ محسوب‌ نمی‌شوند‌ (خیری، 1394، صص 15-16 و گفتگو با مطهری‌ دانشجوی‌ دکتری رشته انسان‌شناسی دانشگاه آمریکا، 1919م).

البته این طرز تفکر در نظام سوسیالیستی تغییر پیدا کرد و به‌طور کامل عملیاتی‌ نگردید‌ و در‌ حد جزئی باقی ماند. امروزه این نوع از نظام خانوادگی‌ اهمیت‌اش را از دست داد و اکنون جامعه‌ای یافت نمی‌شود که کاملا این نوع نظام خانواده در آن وجود‌ داشته‌ باشد‌. با ملاحظه در ویژگی‌های منحصر به‌فرد خانواده سوسیالیستی می‌توان دریافت که‌ در‌ این نوع از نظام، هیچ منزلتی برای زن و مرد به‌عنوان زن و شوهر و یا پدر و مادر قایل‌ نمی‌شوند‌.

3-5. نظام‌ هم‌خانگی لیبرال

در نظام هم‌خانگی لیبرال که بین دو نفر قراردادی مبتنی‌ بر‌ با‌ هم زندگی‌کردن وجود دارد، نظامی را به‌وجود می‌آورد که به‌لحاظ ظاهری همانند نظام خانواده‌ است‌، اما‌ چنین نظامی در حقیقت سبب فروپاشی نظام خانوادگی می‌گردد و افراد تعهدی نسبت به ادامه‌ زندگی‌ ندارند. زندگی مشترک، اما بدون ازدواج، نظامی به‌مراتب آسیب‌پذیرتر نسبت به نظام سوسیالیستی‌ به‌وجود‌ می‌آورد‌. در این نوع نظام، بهره‌بری جنسی صورت می‌گیرد و در قبال پیامدهای آن نسبت به‌ فرزند‌ و مخارج زندگی تعهدی وجود ندارد و به‌راحتی افراد می‌توانند از یکدیگر جدا شوند. از‌ این‌روی‌ این‌ نوع از نظام با توجه به نیازمندی‌های مقطعی دو فرد به‌خاطر کار، شغل، تحصیل و مانند‌ آن‌ به‌وجود می‌آید و پس از رفع نیازمندی‌های آنان به‌راحتی از هم می‌پاشد (گیدنز‌، 1393‌، ص 452‌) در واقع از منظر اسلام، این نه خانواده است و نه عقد ازدواج، بلکه یک رضایت‌ بی‌پشتوانه‌ای‌ است‌ که بین دو نفر برای زندگی وجود دارد.

در یک تحلیل کوتاه‌، می‌توان‌ گفت که در نظام هم‌خانگی، تعهدی برای تشکیل خانواده و ازدواج وجود ندارد که سخن از موقعیت‌ و نقش‌ در میان بیاید. از این‌روی، این نوع از نظام خانواری معمولا پس‌ از‌ مدتی به فروپاشی رسیده و در بین اقوام‌ گوناگون‌ دینی‌ منفور تلقی می‌شود. باید توجه داشت که‌ نظام‌ هم‌خانگی غیر از نظام ازدواج موقت در اسلام است؛ در ازدواجِ موقت، طرفین‌ همانند‌ ازدواج دایم دارای تعهداتی می‌باشند‌ که‌ در شریعت‌ اسلامی‌ بیان‌ شده است.

از مجموع گفته‌های مذکور‌ به‌ این نتیجه می‌رسیم که نظام‌های رایج برای خانواده از رویکردهای مختلفی همراه‌ با‌ افراط و تفریط‌های زیادی نسبت به خانواده‌ برخوردارند و این نوع نظام‌ها‌ به‌ تمام ابعاد فطری، غریزی، شخصیتی‌، فرهنگی‌ و معنوی زن و مرد توجه نکردند و با نگاه تک‌بعدی به این موضوع پرداخته‌اند. این‌ نگاه‌ ناشی از غفلت به استعدادها‌ و نیازهای‌ فطری‌ زن و مرد است‌ و در‌ مواجهه ‌ ‌با اعتراض و واکنش‌ برخی‌ نظام‌های دیگر به‌وجود آمده‌اند و تفکر اومانیستی و عقلانیت مدرن سبب شد که چنین دیدگاه‌هایی به‌وجود‌ آید‌. طبیعی است که این نوع تفکرات‌، از‌ اعتدال خارج‌ و عاری‌ از‌ جامعیت و کمال باشند و نمی‌توانند‌ به نیازها و مسائل همه وجوه انسانی در نظام خانواده پاسخ دهند. از این‌روی در اکثر‌ این‌ نظامات منزلت اجتماعی زن و مرد مورد‌ غفلت‌ قرار‌ گرفته‌ است‌. اکنون نوبت آن‌ رسیده‌ است که نظام خانواده در اسلام را بیان نماییم و منزلت اجتماعی زن و مرد را در آموزه‌های‌ قرآنی‌ مورد‌ بررسی قرار دهیم که در ادامه بیان‌ می‌شود‌.

4. نظام‌ خانواده‌ی‌ قرآنی‌- استخلافی‌

در قرآن مجید و در آیات مختلف درباره نظام، ساختار خانواده، سخنان اعجازی و ابداعی بیان شده است که می‌توان با توجه به آنها چندین عناوین را برای نظام‌ خانواده از منظر قرآن درنظر گرفت:

  1. خانواده مودت و رحمت: باتوجه به آیه 21 سوره روم؛ «…و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان‌ آرامش‌ یابید و در میان‌تان مودّت و رحمت قرار داد».
  2. خانواده، أنس و تسکین: با توجه به آیه 21 سوره روم و آیه 189 سوره اعراف؛ «…اوست کسى که شما را از یک تن‌ آفرید‌ و همسرش را از او پدید آورد تا با او آرام گیرد».
  3. خانواده قیم و قانته: با توجه به آیه 34 سوره النساء؛ «… مردان داراى‌ ولایت‌ بر زنانند؛ از آن جهت‌ که‌ خدا بعضى از ایشان را بر بعضى برترى داده و از آن جهت که از اموال خود نفقه مى‏دهند، پس زنانِ شایسته، فرمان بردارند و نگهدار‌ آنچه‌ خدا حفظ کرده، در‌ غیاب‌ اویند».
  4. خانواده محِصن و محصَنه: باتوجه به آیه 24 و 25 سوره النساء؛ «… و زنان شوهردار مگر آنها را که مالک شده‏اید، اینها احکامى است که خداوند بر شما مقرّر داشته است. اما‌ زنان‌ دیگر غیر از اینها براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختیار کنید؛ در حالى‌که پاکدامن باشید و از زنا، خوددارى نمایید… با إذنِ صاحبان‌شان، آن کنیزان را‌ به‌ همسرى درآورید‌ و مهریه نیکو و به‏طور شایسته به آنان بدهید؛ به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل‌ دوست گرفتن‏هاى پنهانى. و آیه 5 سوره مائده؛ «… زنان پاکدامن و با ایمان و نیز‌ زنان‌ پاکدامن‌ از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب آسمانى داده شده؛ در صورتى که مهریه زنان ‌‌را‌ بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار».
  5. خانواده ملابسه: با توجه به آیه 187 سوره‌ بقره‌؛ «…آنها‌ لباس شما هستند و شما لباس آنها».

از مجموع گفته‌های بالا درباره عناوین و مفاهیم در نظام‌ خانواده قرآنی، به این نتیجه دست می‌یابیم که یکی از عنوان مهم از‌ منظر قرآن، باتوجه به‌ ساختار‌ خانواده بر اساس خانواده «مرد قیّم» است. البته مرد قیِّم، بهترین عنوان برای نظام خانواده اسلامی می‌تواند باشد، چون هم در آیه قرآن‌کریم و هم در روایات اسلامی، از این عنوان استفاده‌ شده است، در روایات از خانواده «مرد قیّم» تمجید و از خانواده «زن قیّم» نکوهش شده است (ابن‌اثیر، 1367، ج4، ص 135، و طبرسی، 1370، ص 231). مفهوم «قیّم» مثل مفاهیم قرآنی دیگر، همانند مفهوم «تقوی‌»، یکی‌ از ابداعات و اعجاز قرآن می‌باشد. و در این نظام خانواده‌ی مرد قیّم، جایگاه، نقش، حقوق و وظایف زن و مرد کاملا فطری و طبق نیازها و استعدادهای فردی زوجین تبیین شده است. روابط و مناسبات خویشاوندی‌ برای‌ هر دو تعیین شده است.

توجه به این نکته حایز اهمیت است که قرآن‌کریم در عناوینی که برای خانواده بیان کرده است، جایگاه زن و مرد را مثل یک مفهوم‌ متضایف‌ ذکر کرده است و برای هر کدام، وظایفی را درنظر گرفت؛ برخلاف نظام مردسالار یا زن‌سالار که برتری مرد یا زن مساوی با پایمال‌کردن تمام حقوق طرف مقابل‌اش هست. مثلا‌ وقتی‌ به‌ لباس تشبیه کرده است، می‌فرماید‌: هر‌ دو‌ لباس یکدیگرند و همچنین أنس، مودت، رحمت، حفاظت و حصانت را نیز به هر دو طرف نسبت داده است. مرد را محصن و زن‌ را‌ محصنه‌ و اگر مرد را «قیّم» گفته، زن را نیز‌ «قانته‌» گفته است. در ذیل به بررسی دو مورد از اهم وظایف و نقش‌های زنانه و مردانه در نظام خانواده «مرد قیّم‌» قرآنی‌ اشاره‌ می‌شود:

4-1. موقعیت و نقش اجتماعی زنانه در نظام خانواده «مرد قیّم‌»

در آیات و روایات از گروه زنان تعابیر گوناگونی شده است که در یک دسته‌بندی می‌توان آن را به‌ دوازده‌ قسم‌ طبقه‌بندی نمود:

الف: ملجأ آرامش و مودت (اعراف، 189و روم، 21)؛ ب: محصنَات‌ (نساء‌، 24-25و مائده، 5)؛ ج: قانتات و حافظات (نساء، 34)؛ د: قانتات و مطیعات (قمی، 1404ق، ج1، ص 138)؛ ه: ریحانه، غیرقهرمانه و لعبه (طبرسی‌، 1370‌، ص 218‌)؛ و: امانت (نوری، 1408ق، ج14، ص 251)؛ ز: اطاعت‌ناپذیر (ابن‌اشعث، بی‌تا، ص 108)؛ ح: ناتوان برای مدیریت‌ (صدوق‌، 1385‌، ج2، ص 513)؛ ی: ناتوان برای قیم‌بودن (ابن‌اثیر، 1367، ج4، ص 135)؛ ط: دارای تفاوت با مردان در تصمیم و تدبیر‌ (مفید‌، 1413‌ق، ص 245)؛ ک: دارای تفاوت با مردان در ارث (صدوق، 1413ق، ج4، ص 350)؛ ل: دارای تفاوت با مردان‌ در‌ دینداری (کلینی، 1407ق، ج5، ص 322).

از مطالب گذشته، به‌خوبی می‌توان دریافت که جایگاه زن‌ در‌ نظام‌ خانواده قرآنی این است که زن، محل آرامش و پناهگاه روانی خانواده است و نقش محوری‌ در‌ این خصوص دارد. «سکنی» است؛ یعنی می‌تواند در محیط خانواده به همسر و فرزندانش‌ آرامش‌ بخشد‌ و پناهگاه روانی برای آنان باشد (نقی‌پور، 1394، ص 17). مطیع و فرمانبر شوهر در امور خانواده و امین‌ و محافظ‌ نسل پاک در خانواده است و نقش تربیتی مهمی برای فرزندان دارد و همچنین‌ امین‌ و محافظ‌ اموال و حفظ منزلت اجتماعی شوهر می‌باشد. پیامبر اسلام| فرموده است: هیچ فایده‌ای بعد از نعمت اسلام‌، برتر‌ و مفیدتر‌ از این برای مرد مسلمان نیست که او همسری داشته باشد که‌ هر‌ وقت به او نگاه کند، مسرور و شاداب گردد و هنگامی که به او دستور بدهد، اطاعت نماید‌ و هر‌ وقتی که از نزدش برود، حافظ جان خود و مال همسرش باشد (کلینی‌، 1407‌ق، ج5، ص 327). در این حدیث شریف، زن شایسته‌ و وارسته‌، بالاترین‌ ارزش و نعمت بعد از اسلام، برای مرد‌ شمرده‌ شده است و برای ایفای این نقش و شغل تربیتی فرزندان و همسرداری، نیاز به فراغت‌، آرامش‌ و حمایت شوهر دارد و به تعبیر‌ قرآنی‌؛ «حصن» که‌ باید‌ از‌ طرف شوهر؛ یعنی «محصِن» و «قیّم» تأمین‌ شود‌ و لذا از این جهت از زنان به «محصنه» و «قانته» تعبیر شده است‌. پس‌ درباره نقش زنان به زنان محصَنات‌ تعبیر شده است. در‌ محصَنات‌ چهار معنی نهفته است:

  1. پاکدامن‌: این‌ صفت از ناحیه ذات خودش است و یا توسط محیط خانوادگی أخذ نموده است‌. چنان‌که‌ در حدیث نبوی| آمده است: «هیبت‌ مرد‌، عفت‌ زن را بیشتر‌ می‌کند‌» (صدوق، 1413ق، ج4، ص 381).
  2. حره‌ و آزاد‌: در قرآن آمده است: « هر کس از شما که توانگرى ندارد تا زنانى آزاد‌ و مؤمن‌ به ازدواج درآرد (نساء، 25).
  3. متأهل‌: در‌ قرآن آمده‌ است‌: «…و زنان‌ شوهردار؛ مگر آنها را‌ که مالک شده‏اید» (نساء، 24).
  4. نیازمند حفاظت: در حدیث آمده است: «مرد، سید و سردار خانواده‌ و اهلش‌ و زن، سید خانه‌اش می‌باشد» (پاینده، 1382‌، ص 614‌).

بنابراین‌، در‌ نظام‌ خانواده اسلامی به‌ مردان‌ نقش‌های سنگین‌تری داده شده است که باید به وظایف تأمین مخارج و هزینه‌های فرزندان بپردازد. از این‌روی‌، داشتن‌ شغل‌ و انجام کارهای بیرون از خانه به‌عهده مردان‌ گذاشته‌ شده‌ است‌ و برای‌ اینکه‌ زنان بتوانند با آرامش‌خاطر، نقش مهم خود را به‌خوبی ایفا نمایند، از آنان کار و تأمین مخارج زندگی خواسته نشده است و داشتن شغل برای زنان بالاصاله لازم نگردیده‌ است و از عهده زنان برداشته شده است (نقی‌پور، 1394، ص 18).

بزرگ‌ترین منبع و سرمایه علمی هر جامعه، منابع انسانی است. تربیت نیروی انسانی مطلوب از منظراسلام در خانواده شکل می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای‌ که‌ از ابتدای تولد انسان تا بزرگسالی برای فرزندان حقوقی درنظر گرفته شده که باید والدین آن را رعایت کنند؛ از نام‌گذاری فرزند تا بازی، آموزش و تربیت او بر عهده‌ خانواده‌ است. خانواده باید هزینه‌های آن را تأمین نماید و مهمترین نقش تربیتی و پرورش انسان صالح را زنان در خانواده به عهده دارند.

آیه 36‌ سوره‌ آل‌عمران می‌فرماید: «لیس الذکرکالانثی»؛ یعنی‌، بین‌ مردان و زنان تفاوت‌های وجود دارد. این آیه دلالت دارد بر اینکه با وجود ‌ ‌تفاوت‌هایی که بین زنان و مردان وجود دارد، اما نقش و جایگاه محوری‌ خانواده‌ به زنان واگذار شده‌ است‌؛ همان‌طور که در حدیث شریف از حضرت فاطمه’ در خانواده به‌عنوان محور رسالت، نبوت و امامت نام برده شده است (شهید ثانی، بی‌تا، ص 155 و بحرانی اصفهانی، 1413ق، ج11، ص 933؛ مجلسی 1403‌ق، ج43‌، ص 19).

به هرحال، نقش جنسیت در تخصیص نقش‏‏های زن و مرد و نوع رفتار آنان نسبت به هم، چیزی نیست که قابل‌انکار باشد. همان‌گونه که تغییر سن اقتضائاتی دارد و وظایفی که از‌ بزرگسالان‌ انتظار می‏رود‌، از خردسالان توقع نیست و همین‌طور تغییر قدرت و توانایی جسمی، انتظارات خاصی را به‌همراه می‏آورد. عامل جنسیت هم‌ مقتضی وظایف و نقش‌های ویژه‏ای است. در نظام فرهنگی و ارزشی اسلام، دو‌ عامل‌؛ نوع‌ رفتار و قلمرو آن تحت تأثیر نوع جنسیت است. تأمین هزینه زندگی جزء وظایف‏‏های زن در زندگی مشترک ‌‌نیست‌. در اسلام، تأثیر جنسیت در تفکیک نقش‌های مربوط به خانواده، با توجه به‌ عوامل‌ روحی‌، روانی و اجتماعی زنان تنظیم شده است. امروزه در بسیاری از خانواده‏‏های غربی، الگوی زندگی زناشویی‌ تغییر کرده است؛ به‌گونه‏ای که رابطه «تناسب نقش‌ها» برای زن و مرد، جای خود‌ را به رابطه «برابری‌ نقش‌ها‌» میان زن و مرد داده است، ولی این الگوی زناشویی در دنیای مدرن، به‌صورت مطلق نمی‏تواند تناسبی با مجموعه فرهنگ اسلامی داشته باشد. از سوی دیگر، نگرش جنسی محض به نقش‌های مربوط‌ به خانواده، برخلاف سیره و سنت ائمه معصومین(ع) است.

4-2. موقعیت و نقش اجتماعی مردانه در نظام خانواده «مرد قیّم»

در آیات و روایات از نقش و منزلت مردانه تعبیر به قوّام و قیّم شده است و نزد اهل‌ لغت‌، قوّام و قیّم صیغه‌های مبالغه و به‌معنای مدیریت و مدبریت (مصطفوی، 1368، ج‏9، ص 344)، محافظت و نگهداشت (راغب، 1374، ص 690)، ولایت و سرپرستی (طریحی، 1375، ج‏6، ص 142)، تصدی و تنظیم امور (فیومی، 1414ق، ج‏2، ص 521) و قاضی‌ حاجات‌ (ابن‌اثیر، 1367، ج‏2، ص 202 و ج‏4، ص 125) می‌باشند.

نزد مفسرین نیز قوّام و قیّم به‌معنای مدیر، رئیس، مدبر، محافظ، مراقب، نگهبان و نگهدارنده (زحیلی، 1422ق، ج1، ص 316)، متصدی امور (بحرانی، 1416ق، ج2، ص 73)، ولی‌ و سرپرست‌ (قرائتی، 1373، ج2، ص 283)، ناظم امور زن و خانواده، برآورده‌کننده نیازهای افراد خانواده (سیدقطب، 1412ق، ج2، ص 649)، خدمت‌گذار، ناظر امور خانواده، مسؤل، رهبر، مصلح افراد خانواده، تصمیم‌گیرنده، معلم و واعظ و ناصح و آمر بالمعروف‌ و ناهی‌ عن‌ المنکر (طبرسی، 1377، ج1، ص 253)، مربی‌ و مؤدِب‌ و فرمانده‌، امیر وحاکم و بزرگ خانواده (ابن‌کثیر، 1419ق، ج2، ص 256 و رازی، 1420ق، ج10، ص 70)، مسلط بر امور خانواده، حامی خانواده، مالک استمتاعات زن (طبرسی‌، 1372‌، ج3، ص 69‌) می‌باشد.

پس جایگاه مردانه در نظام خانواده قرآنی‌، این‌ است که مرد قیّم و مدیر و محافظ و رئیس و امیر افراد خانواده و زن است،[1] لذا به مردان و شوهران، قوامون و محصِنین و قیم‌ گفته‌ شده‌ است. در حدیث نبوی چنین آمده است: «در آخرالزمان برای‌ سرپرستی هر گروه پنجاه نفر از زنان، یک قیّم (سرپرست) خواهد بود» (پاینده، 1382، ص 337). این تعبیر در‌ روایت‌، نشان‌ می‌دهد که مرد می‌تواند قیم باشد؛ البته این بدان معنی نیست‌ که‌ مرد می‌تواند زنان متعدد و نامحدودی داشته باشد و همچنین در روایت دیگر، جهت تاکید بر نقش قیمومت‌ مردانه‌ پیامبر‌ اکرم(ص) می‌فرماید: «قومی رستگار نشد که قیم‌اش زن باشد» (ابن‌اثیر، 1367، ج4، ص 135).

این‌ مدیریت‌ و قیمومت‌ به دو دلیل بر عهده مرد گذاشته شده است: اول اینکه، مرد بعضی از‌ استعدادهایی‌ را‌ که نیاز به قیمومت و مدیریت است، نسبت به زن بیشتر دارا است و بنا بر‌ «سنت‌ تفاوت الهی»، زن نسبت به این استعدادها، محدودیت دارد نه نقص، مثل تعقل‌ و قوت‌ تصمیم‌ و عزم و قدرت جسمانی؛ همان‌طور که زن بعضی از استعدادهایی را که نیاز به آرام‌بخشی‌ و انسجام‌بخشی‌ او دارند نسبت به مرد بیشتر دارا است و مرد نسبت به این استعدادها‌ محدودیت‌ دارد‌ نه نقص؛ مثل عاطفه و احساس؛ پس زن، قلب خانواده و مرد، مغز خانواده است.

دومین دلیل‌ بر‌ انجام قیمومت مردان، انفاق در مهریه، نفقه، تهیه مسکن مناسب، لباس، خوراک‌ و تغذیه‌ است‌. پس خانه مثل یک چادر و خیمه است و مرد، قوام، ستون، محافظ و مدیر آن است تا‌ زن‌ بتواند‌ با آرامش نقش‌هایش را ایفا کند. مرد، نقش مدیریت بیرونی دارد و محافظ‌ کانون‌ خانواده است. مردها محصِنین‌اند و زنها محصَنات‌اند. از حیث امنیت، زن، امنیت‌بخش است و مرد، امنیت‌پذیر و از حیث‌ انفاق‌ و تأمین هزینه زندگی، معکوس است (نقی‌پور، 1394، ص 19). پس زن ومرد محدودیت‌های‌ دارند‌؛ نه نقص‌ها و بر اساس این محدودیت‌ها باید‌ به‌ ایفای‌ نقش خاص خود بپردازند.

نتیجه‌گیری

از‌ مباحث‌ بیان‌شده، می‌توان‌ به‌ این‌ نتیجه رسید که نظام خانواده قرآنی–‌ استخلافی‌، مرد «قیِّم» است و این مفهوم غیر از مردسالاری است. منزلت و جایگاهی که‌ یک‌ فرد اجتماعی نزد اجتماع و در جامعه‌ دارد و درجه و اهمیت نقشی‌ که‌ از او به‌خاطر این جایگاه‌ انتظار‌ می‌رود، موقعیت و منزلت اجتماعی آن فرد را تعیین می‌کند. در رویکرد شهیدصدر، جایگاه‌ و منزلت‌ اجتماعی زن و مرد از طرف‌ خداوند‌ تبیین‌ شده است. جایگاه‌ مرد‌ در نظام خانواده قرآنی‌، قیّم‌، مدیر، محافظ، رئیس، امیر و ولی اعضای خانواده و همسر است. ایفای نقش زنانه به انجام‌ وظایفی‌ از قبیل: خانه‌داری، شوهرداری و پرورش فرزند‌، حِصن‌ و حفاظت و رفع‌ نیازهای‌ معنوی‌ و آرامش خانواده باحفظ منزلت‌ «محصِن» و «قیم» همسر است. قرآن‌کریم در عناوینی که برای خانواده بیان کرده است، جایگاه زن‌ و مرد‌ را مثل یک مفهوم متضایف ذکر‌ کرده‌ است‌؛ مثلا‌ مرد‌ را «محصن» و زن‌ را‌ «محصنه» و اگر مرد را «قیّم»، زن را نیز «قانته» گفته است و برای هر کدام وظایفی را‌ در‌ نظر‌ گرفت برخلاف نظام‌های رایج برای خانواده که‌ از‌ رویکردهای‌ مختلفی‌ همراه‌ با‌ افراط و تفریط‌های زیادی نسبت به خانواده برخوردارند و این نوع نظام‌ها به تمام ابعاد فطری، غریزی، شخصیتی، فرهنگی و معنوی زن و مرد توجه نکردند و با نگاه تک‌بعدی به این‌ موضوع پرداخته‌اند. این نگاه، ناشی از غفلت به استعدادها و نیازهای فطری زن و مرد است. با مطالعه در آموزه‌های قرآنی می‌توان جایگاه زن و مرد را در نظام اجتماعی اسلامی به‌صورت خلیفه‌ اللهی‌ ترسیم کرد و هر یک از زن و مرد را مکمل یکدیگر قرار داد و برای آنان جایگاه اجتماعی رفیعی در نظر گرفت که در قرآن به «محصن و محصنه» و «قیم و قانته» تعبیر‌ شده‌ است. مفهوم قیم، مثل مفاهیم قرآنی دیگر همچون مفهوم «تقوی»، یکی از ابداعات و اعجاز قرآن می‌باشد و در این نظام خانواده، حقوق و وظایف زن‌ و مرد‌ کاملا فطری و طبق نیازها و استعدادهای‌ فردی‌ زوجین تبیین شده است. زن با توجه به قدرت عاطفه یک «جایگاه قانتی» دارد و مطیع و فرمانبر شوهر در امور خانواده و امین و محافظ نسل پاک‌ در‌ خانواده است و نقش تربیتی‌ مهمی‌ برای فرزندان دارد و همچنین امین و محافظ اموال و محل آرامش و پناهگاه روانی خانواده و محافظ منزلت اجتماعی شوهر می‌باشد و برای ایفای این نقش و شغل تربیتی فرزندان و همسرداری، نیاز به فراغت، آرامش، تأمین‌ مخارج‌ و حمایت شوهر دارد و به تعبیر قرآنی «حصن» که باید از طرف شوهر یعنی «محصِن» و «قیم» تأمین شود و لذا از این جهت از زنان به «محصنه» و «قانته» تعبیر شده است. پس‌ مرد‌ در نظام‌ خانواده قرآنی، «جایگاه قیمی» دارد و قیم، مدیر، محافظ، رئیس و امیر افراد خانواده و زن است، لذا به مردان‌ و شوهران قوامون و محصِنین و قیم گفته شده است. این مدیریت و قیمومت به‌ دو‌ دلیل‌ بر عهده مرد گذاشته شده است: اول اینکه، مرد بعضی از استعدادهایی را که نیاز به قیمومت‌ و ‌‌مدیریت‌ است، نسبت به زن بیشتر دارا است، مثل تعقل و قوت تصمیم و قدرت جسمانی‌؛ همان‌طور‌ که‌ زن بعضی از استعدادهای را که نیاز به آرام‌بخشی و انسجام‌بخشی او دارند، نسبت به مرد‌ بیشتر دارا است؛ مثل: جمال و قوت عاطفه و احساس. پس زن، قلب خانواده و مرد‌، مغز خانواده است. دومین‌ دلیل‌ بر انجام قیمومت مردان، انفاق در مهریه، ‌ ‌نفقه، تهیه مسکن مناسب، لباس، خوراک و تغذیه است. پس زن و مرد محدودیت‌های دارند؛ نه نقص‌ها و بر اساس این محدودیت‌ها باید به ایفای نقش خاص‌ خود بپردازند.

فهرست منابع

* قرآن کریم

  1. ابن‌اثیر جزری، مبارک بن محمد. (1367). النهایة فی غریب الحدیث والاثر (ج2 و 4). قم: نشر اسماعیلیان‏.
  2. ابن‌اشعث، محمد بن محمد. (بی‌تا). الجعفریات (الأشعثیات). تهران: مکتبه نینوی.
  3. ابن‌بابویه‌، محمد‌ بن على‏ (شیخ صدوق). (1385). علل الشرائع (ج2). قم: کتاب‌فروشی داوری.
  4. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق). (1413ق). مَن لایحضره الفقیه (ج4). قم: انتشارات اسلامی.
  5. ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی. (۱۳۶۹). متشابه‌القرآن و مختلفه‌ (ج1). قم‌: انتشارات بیدار.
  6. ابن‌کثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو. (1419ق). تفسیر القرآن العظیم (ابن‌کثیر) (ج2). بیروت: دارالکتب علمیه.
  7. اراکی، محسن. (1393). فقه نظام سیاسی اسلام (جهان‌بینی سیاسی). تهران: دفتر نشر معارف.
  8. بحرانى‌ سیدهاشم‌. (1416ق). البرهان فی تفسیرالقرآن (ج2). تهران: بنیاد بعثت.
  9. بحرانى‌اصفهانى، عبدالله بن نورالله. (1413ق). عوالم العلوم والمعارف (ج11). قم: مؤسسه امام مهدی(عج).
  10. پاینده، ابوالقاسم‏. (1382). نهج‌الفصاحه. تهران: دنیای دانش‌.
  11.  پیروزمند‌، علیرضا. (1391). نظام‌سازی مبتنی بر‌ مردم‌سالاری‌ دینی‌. ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، (56)، صص 149-153.
  1. تقوی، نعمت‌الله. (1376). جامعه‌شناسی خانواده. تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
  2.  حکیم‌، سیدمنذر‌. (۱۳۸۸). مجتمعنا فی تراث السید الشهید محمدباقر الصدر‌. نشر‌ دار التعارف للمطبوعات.
  1. خیری، حسن. (1394). نظریات جامعه‌شناسی (جزوه درسی، نگارنده: محمد رفیق). قم: موسسه علوم انسانی، جامعه‌ المصطفی‌ العالمیه‌.
  2. راغب أصفهانى، حسین بن محمد. (1374). المفردات (مترجم: غلامرضا‌ خسروى حسینى). تهران: نشر مرتضوی.
  3. زحیلى، وهبة بن مصطفى. (1422ق). تفسیر الوسیط (ج1). دمشق: دارالفکر.
  4. شاذلی، سیدبن‌ قطب‌ بن‌ ابراهیم (1412ق). فی ظلال القرآن (ج2). بیروت: دارالشروق.
  5. شهیدثانى، زین‌الدین بن‌ على‌. (بی‌تا). مسکن الفؤاد عند فقدالأحبة والأولاد. قم: ناشر بصیرتی.
  6. شهیدصدر، سیدمحمدباقر. (۱۴۲۴ق) المدرسة‌القرآنیة (موسوعة الشهید‌ الصدر‌، ج19‌). قم: مرکز الأبحاث والدراسات التخصّصیة للشهید الصدر.
  7. شیخ‌مفید، محمد بن محمد‌. (1413‌ق). الجمل‌ و النصرة لسیدالعترة فی حرب‌البصرة. قم: کنگره شیخ مفید.
  8. صدیق اورعی، غلام‌رضا. (۱۳۹۶). مبانی‌ جامعه‌شناسی‌. قم‌: پژوهشگاه حوزه ودانشگاه.
  9. طبرسى، فضل بن حسن. (1370). مکارم‌الاخلاق. قم: نشر شریف‌رضی.

23‌. طبرسى‌، فضل بن حسن. (1372). مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن (ج3). تهران: انتشارات ناصرخسرو.

  1. طبرسى، فضل‌ بن‌ حسن‌. (1377). جوامع‌الجامع (ج1). تهران: دانشگاه تهران.
  2. طریحی، فخرالدین بن محمد. (1375). مجمع‌البحرین (ج6). تهران: نشر‌ مرتضوی‌.
  3. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر. (1420ق). مفاتیح‌الغیب (ج10). بیروت: احیاءالتراث‌العربی.
  4.  فیومى‌، أحمد‌ بن محمد. (1414ق). المصباح‌المنیر (ج2). قم: دارالهجره.
  1. قرائتی، محسن. (1373). تفسیر نور (ج2). تهران: مرکز فرهنگى‌ درس‌هایى‌ از قرآن.
  2. قمى، على بن ابراهیم‏. (1404ق). تفسیر القمی (ج1). قم: دارالکتب‌.
  3.  کافی‌، مجید. (1385). مبانی جامعه‌شناسی. قم: مرکز جهانی علوم اسلامی.
  1. کوئن، بروس. (1391). مبانی جامعه‌شناسی‌ (مترجم‌: غلام‌عباس‌ توسلی). تهران: مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.
  2. کلینى، محمد بن یعقوب‌ بن‌ اسحاق‏. (1407ق). الکافی (ج5). تهران: دارالکتب اسلامی.
  3. گیدنز، آنتونی. (1393). جامعه‌شناسی (مترجم: منوچهر صبوری). تهران: نشر‌ نی‌.
  4. مجلسی، محمدباقر. (1403ق). بحارالانوار (ج43). بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  5. مصطفوى‌، حسن‏‌. (1368). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ج9). تهران‌: وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی.
  6. مطهری، حسن. (۱۹۱۹م). مصاحبه‌ای‌ با‌ دانشجوی دکتری رشته انسان‌شناسی دانشگاه آمریکا.
  7. نقی‌پور، ولی‌الله. (1394). اعجاز علمی قرآن‌ (جزوه‌ درسی، نگارنده: محمد رفیق). قم‌: موسسه‌ علوم انسانی‌، جامعة‌ المصطفی‌ العالمیه.
  8. نورى، حسین بن محمدتقى‏‌. (1408‌ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (ج14). قم: آل‌البیت^.
  9. Elizabeth Cady Stanton. (2002‌). Women‌’s movement.
  10. Marlene Legates. (2001). a history‌ of feminism in Western‌ society‌, Persian translate Neloofer Mahdian, 1392‌, Tehran‌ nashr e nei.

[1] مفهوم «مرد قیم‌» غیر‌ از مفهوم «مردسالار» است؛ چون قیم، مدیر و مسؤل و امین می‌باشد اما در مردسالاری‌، مفهوم‌ مالک نهفته است.

این پایگاه با هدف گردآوری جامع آثار صدرپژوهان، همه آثار ارزشمند این عرصه را منتشر می‌کند و این انتشار به‌معنای تأیید محتوا از سوی پژوهشگاه تخصصی شهید صدر نیست‌.