گزیده‌ها
مهار نفس و پایداری در برابر فریب‌ها و هواهای نفسانی

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”قرآن مجید همان‌گونه که باور انسان را از بت‌پرستی و خرد او را از خرافه‌گرایی، رهانید، اراده‌اش را نیز از سیطره شهوت نجات داد و در نتیجه، انسان مسلمان بر اثر این تربیت قرآنی، توان مقاومت در برابر شهوت‌ها را پیدا کرد و به قدرت مهار نفس و پایداری در برابر فریب‌ها و هواهای گوناگون نفسانی، دست یافت. آیه زیر یکی از نمونه‌های تقویت و تحکیم این پایداری مسلمانان، توسط قرآن کریم است:
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ؛ محبّتِ خواستنی‌ها، از قبیل زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب‌هاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (ولى) این‌ها (فقط) کالای زندگى پست (مادى) هستند؛ و سرانجام نیک، نزد خداست. بگو: «آیا شما را از چیزى که از این (سرمایه‌هاى مادى) بهتر است، آگاه کنم؟ (اینکه) براى کسانى که پرهیزکارى پیشه کرده‌اند، در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغ‌هایى است که نهرها از پاىِ درختانش می‌گذرد و همیشه در آن خواهند بود و (نیز) همسرانى پاکیزه و خشنودى خداوند (نصیب آن‌هاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست.» (آل‌عمران: ۱۴-۱۵)
اسلام و قرآن، با این آیه و نمونه‌هایی دیگر از تربیت و تمرین اخلاقی، توانستند انسان را از بندگی شهوت‌های درونی که در نفس آدمی ریشه دارند، رها سازند تا شهوت فقط به وسیله‌ای برای آگاه‌سازی او از خواسته‌هایش تبدیل شود، نه نیرویی انگیزاننده برای تسخیر اراده‌ انسان که او در برابر آن هیچ توانی نداشته باشد. پیامبر اکرم ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ این فرآیند آزادسازی انسان از اسارت خواهش‌های نفسانی را «جهاد اکبر» نامید.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۵۱.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» «وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ»؛ هر امتی سرآمدی دارد که هرگاه فرا رسد، نه به تأخیر می‌افتد و نه پیشی می‌گیرد (یونس:۴۹ / اعراف: ۳۴).
در این دو آیه شریف اجل و سرآمد به امت نسبت داده شده است. امت یعنی وجود جمعی انسان‌ها، نه این یا آن فرد. بنابراین در ورای اجل معین و حتمی هر انسانی به عنوان یک فرد خاص، سررسید دیگری برای هویت اجتماعی افراد، وجود دارد؛ یعنی همان امت به‌عنوان جامعه‌ای که بین افراد آن، مناسبات و پیوندهایی بر پایه مجموعه‌ای از افکار و اصول برقرار است و با نیروها و قابلیت‌هایی، پشتیبانی می‌شود.
این جامعه که قرآن از آن به امت تعبیر می‌کند، دارای اجل و سررسید است، دارای مرگ و حیات است، درست مثل یک فرد که تا زمانی که حرکت دارد، زنده است و پس از آن می‌میرد، امت نیز ابتدا زنده است، سپس به مرگ دچار می‌شود و همان‌طور که مرگ یک انسان، تابع اجل و قانون است، امت‌ها هم دارای اجل‌های مشخصی هستند که توسط قوانینی، معین می‌شوند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۶۶.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”آری، راه طولانی است و در این تردیدی نیست، ولی این برای یک مبلغ و دعوت‌کننده به سوی خدا و شریعت او چیزی نیست؛ زیرا مسلمان از این دعوت به اسلام، خواهان دستاوردی مادی که در پایان راه نصیبش می‌شود یا جایزه‌ای زودهنگام که در لحظه پیروزی به او می‌دهند، نیست تا بدین‌خاطر نسبت به راهی طولانی که شاید به آخر آن نرسد و فقط بتواند چند گامی در آن به پیش رود، بی‌رغبت باشد، بلکه هدف حقیقی یک مسلمان از کاری که در راه خدا انجام می‌دهد، ثواب پروردگار است: «وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ؛ و رضاى خدا، (از همه نعمت‌ها) بزرگ‌تر است» (توبه: ۷۲)‏. من هدفی جهادی را نمی‌شناسم که تا این اندازه برای تلاش‌گران قابل تضمین بوده و دستیابی به آن با صرف‌نظر از کوتاهی یا بلندی، سختی‌ یا آسانی و پیمودن یا نپیمودن راه، قطعی باشد؛ زیرا مسئله از نظرگاه آسمان، چیزی نیست جز اطاعتی که بنده در آن نیتش را برای پرودگارش نیکو می‌کند و پروردگارش نیز پاداش این اطاعت را به بنده می‌دهد؛ چه این اطاعت در آخرین گام‌ راه حاصل شود و چه در گام‌های اول این مسیر طولانی.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۶۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”یکی از تلخ‌ترین و دشوارترین چیزهایی که ممکن است یک رهبر یا یک پیشوا یا یک صاحب روش را آزار دهد، این است که با جماعتی به سر بَرد که با او هم‌کنشی فکری ندارند و با اهداف او زندگی نمی‌کنند و با خط او پیش نمی‌روند. با مردمانی روبه‌رو شود که همه چیز خود را در راه آنان نثار می‌کند، اما آنها اصلاً احساس نمی‌کنند که همه این‌ها در راه آنان است. از این گذشته، به او و به نیت او و به انگیزه‌های او شک هم می‌کنند. این همان آزمون جانکاهی است که امام (علی علیه‌السلام) را که برترین درود و سلام بر ایشان باد، می‌آزُرد .
اما به‌رغم این آزمون، باز از توان امام کاسته نشد و اراده ایشان سست نشد. تا واپسین دم ایستاد و تلاش کرد تا از روح بزرگ خود در این جامعه متلاشی که رو به شک و توقف بُرده، بدمد. تلاش می‌کرد از روح بزرگ خود در آنان بدمد تا این‌که سرانجام در مسجد کوفه به شهادت رسید. برترین درود و سلام بر او باد .

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۳۴۱.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”در آخرین ساعات یکی از شب‌های قدر، سید علی اکبر حائری استاد خویش، آیت‌الله سید محمدباقر صدر را در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌بیند و تحت تأثیر حالات معنوی او،‌ بی‌آنکه استاد متوجه شود او را زیر نظر می‌گیرد.
وقتی زیارت آیت‌الله صدر تمام می‌شود، سید علی اکبر پشت سر استاد راه می‌افتد و وقتی به در خانه می‌رسد جلو می‌رود و به او سلام می‌کند. سید صدر به‌رغم نامناسب بودن وقت او را در خانه می‌پذیرد. سید علی اکبر حائری به نشانه پوزش، دست استاد را می‌بوسد. سپس ابراز می‌کند که در صحت این مطلب که از یکی از علما نقل شده: «بهترین عمل در شب قدر گفت‌وگوی علمی است» تردید دارد و در این باره می‌پرسد: «برترین اعمال در شب قدر چیست؟»

شهید صدر جوابی به این مضمون می‌دهد: «آنچه اکنون به نظر من می‌آید این است که برترین اعمال در شب قدر عملی است که بیشترین تأثیر را در ارتباط روحی و معنوی با خداوند متعال داشته باشد».

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق ج‏۲، ص: ٢٧٨.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب خدا بود که باعث می‌شد علی علیه‌السلام همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت ـ شجاعت علی علیه‌السلام ـ شجاعت درندگان، شجاعت شیران، نیست، بلکه شجاعت ایمان و حب خدا است. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن بود، گاهی شجاعت صبر بود.
علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مَثل اعلای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانه شصت سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهار هزار نفر جنگید. این قله شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده است و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آن‌ها چهار هزار نفرند و او فقط یک نفر.
او قله شجاعت در صبر است، قله سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است؛ در اوج جوانی ـ نه در کوران پیری ـ به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همه وجودش را پر کرده بود، اما چون اسلام به او گفت: سکوت کن، تا زمانی که این‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر، سکوت کرد. تا زمانی که آن‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قله شجاعت در صبر نیز بود. این شجاعت شیران درنده نیست؛ شجاعت مؤمنی است که عشق خدا سرمستش کرده است.

بارقه‌ها، ص ۴۷.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”او (علی علیه‌السلام) قله شجاعت در نپذیرفتن و سر باز زدن بود؛ آن زمان که آن شخص دستش را دراز کرد که بر اساس شروطی مخالف با کتاب خدا و سنت رسول خدا – با او بیعت کند، این مرد بزرگ چه کرد؟ این مرد بزرگی که همه وجودش می‌سوخت، چون خلافت را از دست داده بود ـ و به خاطر خدا، نه به خاطر خودش ـ همه وجودش شعله‌ور بود؛ در جایی می‌فرماید: ابن ابی‌قحافه ردای خلافت به تن پیچید و حال آن‌که می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت چنان محور سنگ آسیا به آسیاست. این مردی که به خاطر از دست دادن خلافت، تمام وجودش شعله می‌کشید. اگر کسی فقط این جمله اخیر را بخواند می‌گوید: چقدر این مرد شیفته قدرت و خلافت بوده است! اما به همین مرد پیشنهاد خلافت دادند، ریاست دنیا را به این مرد پیشنهاد دادند، اما نپذیرفت؛ و این نپذیرفتن هیچ دلیلی نداشت جز این‌که خلافت را با شرطی به او پیشنهاد کرده بودند که با کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مخالفت داشت. از این جا است که می‌فهمیم آن سوختن به خاطر خودش نبود، بلکه فقط و فقط به خاطر خداوند متعال بود.
پس این شجاعت، شجاعت نبرد در روز نبرد، شجاعت صبر در روز صبر، شجاعت اِبا و سر باز زدن در روز اِبا است. این شجاعت را عشق علی علیه‌السلام به خدا در دل او آفریده است، نه اعتقاد او به وجود خدا؛ `{`چراکه`}` اعتقاد را فلاسفه یونان نیز داشتند. ارسطو هم به وجود خدا اعتقاد داشت، افلاطون هم به وجود خدا اعتقاد داشت، فارابی هم به وجود خدا اعتقاد داشت. این‌ها برای بشریت چه کردند؟ برای دین یا دنیا چه حاصلی داشتند؟ این اعتقاد نیست، بلکه عشق خدا است همراه با اعتقاد؛ این است که آن صحنه‌ها را پدید آورد.

بارقه‌ها، ص ۴۸.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”علی علیه‌السلام یاران خود را چنین پروراند که یاران اهداف باشند نه یاران شخص او. او همواره به این فرامی‌خواند که انسان باید پیش از آن‌که یار شخص معینی باشد، یار حق باشد. علی علیه‌السلام کسی است که فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی» به مقداد و ابوذر و سلمان و عمار و جز ایشان می‌فرمود: حق را بشناسید و سپس درباره علی حکم کنید که آیا او با حق است یا نه، علی یا عمر یا ابوبکر یا سعد یا هر کس دیگری را نگیرید و او را معیار برای حق بگذارید، بلکه حق را بگیرید و سپس بر علی و جز او در چارچوب آن حق حکم کنید .
این نهایت اخلاصی است که یک پیشوا می‌تواند در راه اهداف خود از خود نشان دهد؛ این‌که همواره به یاران و یاوران خود تأکید کند ـ که البته همه مخلصان باید به خود و به پیروان خود بر این نکته تأکید کنند ـ که معیار، حق است و شخص نیست. معیار اهداف است و شخص نیست؛ هر چقدر هم آن شخص والا باشد.
آیا کسی والاتر از علی بن ابی طالب علیه‌السلام هست؟ هیچ کس والاتر از ایشان نیست به جز استاد ایشان. با این وجود ایشان معیار را حق می گذارد نه خود.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۲۵۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”رابطه بین درون‌مایه انسان و بنای فوقانی و تاریخی جامعه، رابطه تبعیت و رابطه سبب به مسبب است و بیان‌گر سنتی از سنت‌های تاریخی است که در ذیل این کلام خدواند متعال، درباره آن سخن گفتیم:
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»؛ همانا خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آن‌ها در خودشان دگرگونی پدید آورند (رعد: ۱۱).
این آیه به شکلی بسیار روشن بر همان مفهومی که ارائه کردیم، دلالت دارد و آن اینکه: درون‌مایه انسان قاعده و اساسِ روبنای حرکت تاریخ است؛ زیرا آیه شریف از دو تغییر و دگرگونی سخن می‌گوید: دگرگونی جامعه (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ)؛ یعنی تغییر اوضاع، شئون، روبنا و ظواهر قوم که محقق نمی‌شود مگر با آن تغییر دیگر که تغییر ذات و درون‌مایه انسان‌ها است.
بنابراین دگرگونی اساسی، دگرگونی در درون و نفس قوم، و دگرگونی تبعی که بر آن مترتب می‌شود، دگرگونی وضعیت نوعی، تاریخی و اجتماعی قوم است. روشن است که منظور از دگرگونی نفس‌ قوم، آن است که درون‌مایه و ذات یک قوم، به‌عنوان یک قوم، به‌عنوان یک امت و `{`به تعبیر قرآن`}` به‌عنوان شجره مبارکه‌ای که در هر لحظه، میوه می‌دهد، تغییر کند، وگرنه تغییر یک یا دو یا سه نفر از افراد اجتماع باعث تغییر وضعیت قوم، به‌عنوان یک قوم نمی‌شود. تنها از راه دگرگونی درون‌مایه یک قوم، به‌مثابه یک امت و یک شجره مبارک که هر لحظه، میوه می‌دهد، دگرگونی وضعیت کل قوم حاصل خواهد شد. پس درون‌مایه روحی و درونی یک امت، به‌عنوان امت، نه به‌عنوان این یا آن فرد، پایه و اساس دگرگونی‌ها در تمامی ساختار فوقانی حرکت تاریخ به‌شمار می‌رود.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۲.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و اراده ما بر این است که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف دچار شدند منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» (قصص: ۵).
… جامعه فرعونی، تکه‌تکه و پراکنده است و قابلیت‌ها، نیروها و امکانات خود را از دست می‌دهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین برکات خود را از آن دریغ می‌کند. اما جامعه عادلانه به کلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیت‌ها، اتحاد یافته، فرصت‌ها و امکانات به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند. این جامعه‌ای است که روایات از آن سخن گفته‌اند؛ روایات با تبیین دوران ظهور امام مهدی ـ علیه الصلاه والسلام ـ درباره آن توضیح داده و گفته‌اند که در سایه امام مهدی علیه‌السلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا می‌شود و این تنها به‌خاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۰۲.”][/vc_column][/vc_row]