گزیده‌ها
آزادسازی درونی انسانیت

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”بر خلاف آزادی در تمدن‌های غربی که از رهایی شروع می‌شود و در نهایت ـ همان‌طور که خواهیم دید‌ ـ به انواع بندگی و عبودیت می‌انجامد، آزادی گسترده اسلامی از عبودیت و بندگی خالص برای خداوند متعال آغاز شده، به رهایی از همه بندگی‌های خوار می‌انجامد…
اسلام عملیاتش برای آزادسازی انسان را از درون‌مایه و محتوای داخلی خود او آغاز می‌کند؛ زیرا معتقد است آزادی بخشیدن به انسان فقط به این نیست که به او بگویند: «این تو و این راه! برو به‌سلامت»، بلکه انسان زمانی حقیقتاً آزاد می‌شود که بتواند بر راهش چیره باشد و با تصمیم‌گیری در تعیین راه و ترسیم شاخصه‌ها و جهت‌گیری‌های آن، از انسانیت خود پاسداری کند و این پیش از هر چیز نیازمند آن است که انسان از بندگی شهوت‌هایی که در نفسش فوران می‌کنند، آزاد گردد تا از آن پس، شهوت‌ فقط وسیله‌ای برای آگاه‌سازی انسان نسبت به تمایلاتش باشد، نه نیرویی محرک که اراده او را در تسخیر خود درآورده، هرگونه توان و نیرویی را از او سلب کند؛ زیرا اگر شهوت‌ها این‌چنین شوند، انسان آزادی‌اش را از همان ابتدای راه از دست می‌دهد و اینکه دستانش باز باشند در واقعیت تغییری ایجاد نمی‌کند؛ زیرا خرد و همه مفاهیم انسانی‌اش که او را از حیوان جدا می‌سازند اسیر و از کار افتاده‌اند.

پژوهش‌های قرآنی، مقاله «آزادی در قرآن»، ص ٣٧٣.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”هر مسلمان کاملی باید از فهم سیاسی صحیح به معنای اسلامی آن برخوردار باشد و این فهم خود را بر مبنای اسلامی بنا کند؛ چه‌اینکه هر مسلمان بنا به ماهیت اسلامی‌اش، باید مسئله امت و شئون آن را، مسئله اول در زندگی خود قرار دهد و با تمام توان و امکانات خود، در آن نقش ایفا کند؛ زیرا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم فرمود: «همه شما سرپرست هستید و همگی نسبت به رعیتتان مسئولید».

بارقه‌ها، ص ٣۴٢.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=” «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» ؛ در دین، اجبارى نیست؛ (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است.
برخی افراد در فهم این آیه شریف به خطا می‌روند و گمان می‌کنند که اسلام، آزادی در پذیرفتن و نپذیرفتن دین را برای انسان تضمین کرده و بر پایه اصل آزادی فردی که تمدن‌های نو به آن معتقدند، هرگونه اجبار بر دین‌داری را منع نموده است، اما این کاملاً خطا است.
… مقصود اسلام از نفی اجبار در دین، این است که راه هدایت و انحراف روشن شده است و حق و گمراهی از هم متمایز هستند و ازآنجاکه نشانه‌ها روشن و برهان آشکار و تفاوت بین تاریکی و روشنایی بر همه هویدا است، دیگر نیازی به اجبار نیست و اساساً امکان اجبار بر پذیرش دین وجود ندارد؛ زیرا دین فقط کلماتی بی‌روح که بر زبان جاری شوند یا آداب و رسومی سنتی که اعضا و جوارح انسان انجام دهند نیست، بلکه دین یک باور، یک نظام و یک شیوه برای اندیشیدن است.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۸۰.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”من وقتی جنبش سرخ کمونیستی در عراق جریان داشت، هزار بار خودم را امتحان کردم و این سؤال را از خودم پرسیدم:
من الآن به‌شدت احساس رنج می‌کنم! چون عراق در خطر کمونیستی شدن قرار دارد، اما اگر این خطر برای کشوری غیر از عراق وجود داشت، آیا به همین شکل و به همین اندازه احساس رنج می‌کردم؟! اگر به جای عراق، ایران در معرض این خطر بود، به جای عراق و ایران، پاکستان با چنین خطری روبه‌رو بود، اگر به جای این کشورها، کشور دیگری از کشورهای مسلمان در معرض این تهدید قرار داشت، آیا من باز هم همین درد و رنج را داشتم یا نداشتم؟
این سؤال را از خودم می‌پرسیدم، تا بفهمم آیا این رنجی که من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق دارم، رنج نانی است که از من قطع می‌شود؟! رنج مقام شخصی است که از بین می‌رود؟! یا رنج این کیانی است که فرومی‌پاشد؟! چون منافع شخصی من تا حدی با اسلام گره خورده است، پس آیا رنج و درد من به خاطر منافع شخصی‌ام است که در معرض خطر قرار دارد؟ اگر این‌طور باشد، پس ناراحتی من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق بیش از ناراحتی‌ام برای نفوذ کمونیسم در ایران یا نفوذ کمونیسم در پاکستان خواهد بود.
اما اگر رنج من برای خداوند متعال باشد، اگر درد من به خاطر این باشد که می‌خواهم خدا بر روی زمین پرستش شود و نمی‌خواهم مردم فوج فوج از دین خدا خارج شوند، در این صورت از مرزهای عراق و ایران و پاکستان فراتر می‌روم، برای منافع اسلام زندگی می‌کنم و در نتیجه نسبت به خطرهایی که اسلام را تهدید می‌کند به یک درجه واکنش نشان می‌دهم و دیگر بین عراق و ایران و پاکستان و دیگر نقاط جهان اسلام برای من فرقی وجود ندارد.

بارقه‌ها، ۴۸۰.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”خلافت ربانی جماعت بشری با طبیعتی که دارد، تمامی موانع ساختگی و قیودی را که نیروهای بشری را از کار می‌اندازد و استعدادهای او را به هدر می‌دهد، از میان برمی‌دارد و بدین‌سان فرصتِ پیشرفت برای انسان به‌طور حقیقی آماده می‌شود. رشد و پیشرفت حقیقی در اسلام، آن است که انسان ـ خلیفه خدا بر روی زمین ـ در خودش ارزش‌هایی را تحقق بخشد که ایمان دارد همگی آن‌ها با ویژگی وحدت در خداوند عزوجل جمع است، خداوندی که او را خلیفه خود کرده و سکان هستی را به او سپرده است. بنابراین صفات و اخلاق خداوند (از قبیل: عدل، علم، قدرت، مهربانی نسبت به مستضعفان و انتقام از جباران و بخشش بی‌انتها) شاخصه‌های رفتار انسان در جامعه خلافت و اهداف انسانِ خلیفه است.

اسلام راهبر زندگی، ص ۱۵۶.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”از آن‌جا که این ارزش‌ها در ذات الهی، مطلق و نامحدود است و از طرف دیگر انسانِ خلیفه خداوند، موجودی محدود است، طبیعی است که فرایند محقق شدن این ارزش‌ها در انسان، در حرکتی مستمر به سوی آن موجود مطلق و سیری بی‌وقفه به سوی خدا، عینیت یابد.
هراندازه که انسان بتواند در طی حرکتش به سوی خدا، در تحقق این الگوها، سیر صعودی داشته باشد و عدالت، قدرت، رحمت، بخشش، جبروت و ظلم‌ستیزی خداوند را هر چه بیشتر در زندگی‌اش مجسم کند، دستاوردی را در معیارهای خلافت ربانی، ثبت خواهد کرد و در مسیر طولانی‌اش که جز با پایان یافتن دور خلافت درزمین، پایان نمی‌یابد، به خدا نزدیک‌تر خواهد شد. که: «یَا أَیّهَا الْإِنسَانُ إِنّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»؛ ای انسان، حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.

اسلام راهبر زندگی، ص ۱۵۶.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”امامان علیهم‌السلام علی‌رغم برکنار شدن از عرصه حکومت همواره مسئولیت خود را در حفاظت از رسالت و تجربه اسلامی عهده‌دار بودند و بر خود می‌دیدند که رسالت و تجربه اسلامی را در برابر فروغلطیدن به پرتگاه کژروی و گسستن کامل از اصول و ارزش‌ها استوار دارند. هرگاه کژروی شدت می‌یافت و چیزی تا خط سقوط به پرتگاه نمی‌ماند، امامان علیهم‌السلام تدبیر لازم را برای جلوگیری از این رویداد می‌اندیشیدند. نیز هرگاه تجربه یا عقیده اسلامی به دشواری یا مشکلی درمی‌افتاد که رهبران کجرو به حکم ناشایستگی‌شان از درمان آن ناتوان می‌شدند، امامان علیهم‌السلام به ارائه راه حلی برای پیشگیری از درافتادن امت به خطرهای تهدیدگر می‌شتافتند.
جان کلام این‌که امامان علیهم‌السلام در سطح عقیدتی و رسالتی از جامعه اسلامی محافظت می‌کرده‌اند و مراقب بوده‌اند تا جامعه در ورطه خطری نابودگر فرو نیفتد.

امامان اهل بیت علیهم السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۱۲۴.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”ائمه علیهم‌السلام به ما یاد داده‌اند که دائماً به یاد مرگ باشیم، یکی از درمان‌های مفید برای حب دنیا این است که انسان همواره به یاد مرگ باشد. همه ما معتقدیم که «کُلّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ همه آنان که روى این زمین هستند، فانى‌اند». اما این‌طور نیست که این مسأله را نسبت به خودمان همواره و همیشه تجسم و تصور کنیم. یکی از درمان‌های مفید این است که انسان مرگ را برای خودش مجسم کند؛ دائماً تصور کند که هر لحظه ممکن است از دنیا برود. هر یک از ما دوستانی دارد که از دنیا رفته‌اند، برادرانی که از این دنیای فانی به دار آخرت بار سفر بسته‌اند… هر یک از ما بی‌شک یک نمونه این‌چنینی دارد. حتماً دوستانی دارد که رحلت کرده‌اند، عزیزانی که رفتند و چیزی از آمال و آرزوهایشان باقی نماند. اگر برای آخرت کار کرده باشند به محضر سلطان مقتدر رحلت کرده‌اند به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلیکٍ مّقْتَدِرٍ؛ جایگاهى راستین نزد سلطانى با کمال اقتدار» منتقل شده‌اند. اما اگر برای دنیا کار کرده باشند همه چیز برای آن‌ها تمام شده است.
این‌ها عبرت است، این‌ها عبرت‌هایی است که ائمه علیهم‌السلام به ما آموخته‌اند که همواره این‌ها را به یاد بیاوریم تا حرص دنیا در ما نابود شود. این دنیا چیست؟ شاید تنها چند روز، شاید چند ماه، شاید فقط چند سال. چرا همواره بر این اساس که این زندگی عمری طولانی خواهد داشت کار کنیم و حرص بزنیم؟ شاید فقط داریم از ده روز دفاع می‌کنیم، از یک ماه یا دو ماه؛ نمی‌دانیم برای چقدر داریم می‌جنگیم. نمی‌دانیم ما این مقدار خطا، این مقدار گناه، این مقدار تقصیر و کوتاهی در برابر خدای متعال و در برابر دین را برای دفاع از چه چیزی تحمل می‌کنیم، دفاع از ده روز، یک یا چند ماه؟ این کالای ناچیز و ارزانی است.

بارقه‌ها، ص ۵۳.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”اسلام ارزش عمل را با انگیزه‌ها، مقدمات و چارچوب‌های فکری عامی که جوانه‌های هر عملی در آن‌ها شکل می‌گیرد، مقایسه می‌کند، ولی سایر مکاتب، ارزش عمل را بر اساس نتایج، منافع و عرصه‌های معیشتی که عمل در اصلاح آن‌ها نقش داشته است، محاسبه می‌کنند.
… بر این اساس قرآن به‌طور قاطع امکان هرگونه سنجش و مقایسه‌ای را بین این دو عمل، رد می‌کند: عملی که انسان در چارچوب کلی ایمانی و با انگیزه امیال و عواطف الهی موجود در این چارچوب، انجام می‌دهد با عملی که از این چارچوب دور است و از امیال و انگیزه‌های دیگری سرچشمه می‌گیرد. در بینش قرآنی، عمل اول هرگز نمی‌تواند با عمل دوم، هرچند نتایج و منافع آن ‌زیاد باشد، مقایسه شود:
«أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَ اللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ (این دو) نزد خدا مساوى نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمى‌کند.» (توبه: ۱۹)

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۲ (مقاله: عمل صالح در قرآن).”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”اسلام به انگیزه عمل توجه دارد، نه به منافع آن. اسلام باور دارد که کار، ارزش خود را از انگیزه‌هایش می‌گیرد، نه از سودهایش. هیچ عملی بدون نیت نیست و تا زمانی که نیت صالحی پشت عمل نباشد آن کار، با هر نوع سودی، عمل صالح به‌شمار نمی‌آید؛ زیرا اسلام فقط به جلوه خارجی روابط اجتماعی، نظر نمی‌افکند و تنها به جنبه عینی هم‌زیستی اجتماعی و زندگی مردم توجه نمی‌کند؛ چراکه اسلام باور دارد که این جنبه و جلوه ظاهری، تنها چهره‌ای از حقیقتی ژرف‌تر و مهم‌تر است که در درون انسان قرار دارد و تا زمانی که یک مکتب نتواند این حقیقت را به دست آورد و آن را تغییر دهد و در قالب ویژه خود بریزد، نمی‌تواند رهبری حقیقی جامعه را به‌دست بگیرد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۱ (مقاله: عمل صالح در قرآن).”][/vc_column][/vc_row]