آثار
پایگاه‌های مردمی اهل بیت

[vc_row][vc_column][vc_column_text]امامت پیشوایان اهل بیت نهادی از نهادهای قدرت و نفوذ نبود که با وراثت از پدر به پسر منتقل شود و نظام حاکم از آن پشتیبانی نماید، مانند آن چه در پیشوایی خلفای فاطمی و خلافت عباسیان وجود داشت. امامت اهل بیت وفاداری پایگاه‌‌های گسترده مردمی خویش را از طریق نفوذ معنوی و اقناع فکری آن پایگاه‌‌ها نسبت به شایستگی این امامت برای پیشوایی و راهبری اسلام بر پایه‌هایی روحی و فکری، به دست می‌آورد.
این پایگاه‌های مردمی از صدر اسلام بنا نهاده شد و در دوره امامان باقر و صادق علیهما‌السلام شکوفا گشت و گسترش یافت. مکتبی که این دو امام در دل این پایگاه‌های مردمی سرپرستی آن را بر عهده داشتند، جریان فکری گسترده‌ای را در جهان اسلام پدید آورد و صدها تن از فقیهان و متکلمان و مفسران و دانشوران رشته‌های گوناگون معرفت اسلامی و انسانی معروف در آن روزگاران را در بر گرفت تا جایی که حسن بن علی وشاء گفته است: «به مسجد کوفه پای نهادم و دیدم که ۹۰۰ عالم بزرگ همگی می‌گفتند: جعفر بن محمد برای ما حدیث گفته است».

 

فدک در تاریخ؛ پژوهشی درباره ولایت؛ پژوهشی درباره امام مهدی علیه‌السلام، ص ۳۲۰[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]زندگی امامان علیهم‌السلام سرشار از گواه‌هایی است که نشان می‌دهد نقش مشترکی که ایشان ایفا می‌کرده‌اند، نقش ایجابی بوده است.
از این شمار، یکی روابط امامان علیهم‌السلام با امت و پایگاه مردمی پُردامنه‌ای است که امامان علیهم‌السلام در دوران خود از آن برخوردار بوده‌اند. اهل‌بیت علیهم‌السلام هرگز به‌طور اتفاقی و یا به صرفِ انتساب به حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله از این نفوذ برخوردار نبودند ـ زیرا افراد بسیاری به حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله منتسب بودند ـ بلکه این بر پایه دهشِ ایشان بوده است و به سببِ نقش ایجابی که ایشان، علی‌رغم برکنارشدن از منصب حکومت، در میان امت ایفا می‌کردند. امت ـ غالباً ـ رهبری رایگان
به کسی نمی‌دهد و کسی پیشوایی آنان را دارا نمی‌شود و در دل‌هایشان نمی‌نشیند جز با دهشی سخاوت‌مندانه که امت در زمینه‌های مختلف آن را احساس کند و از آن در فروگشایی مشکلات خود و حفاظت رسالتش بهره‌مند شود.

 

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۱۲۸[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]خداوند متعال، منشأ تمامی قوا است.
این حقیقت بزرگ، مهم‌ترین انقلابی است که پیامبران الهی به‌خاطر رهایی انسان از بند بندگی انسان، در کارزارهای خویش انجام دادند.
حقیقت یاد شده به این معناست که انسان آزاد است و هیچ انسانی و طبقه‌ای و هیچ مجموعه‌ای بشری حق سیادت بر انسان را ندارد و سیادت، تنها از آن خداوند است. بدین‌سان بر انواع مختلف استبداد و خودکامگی و شکل‌های مختلف استثمار و بهره‌کشی و سلطه انسان بر انسان مهر پایان زده می‌شود.

 

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۳۰[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]دعوت اسلامی حرکت خود برای ایجاد تغییر ریشه‌ای در زندگی امت را از کجا آغاز می‌کند؟ و اقدام اساسی در این حرکت چیست؟
… اما جواب اسلام به این سؤال، کاملاً روشن و دقیق و مبتنی بر دیدگاه کلی اسلام به تاریخ انسان و جامعه است که خداوند متعال در این آیه شریفه تبیین فرموده است: «إِنّ اللهَ لَا یُغَیّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتى یُغَیّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ بى‌تردید خداوند سرنوشت قومى را تغییر نمى‌دهد تا این‌که آن‌ها وضع خود را تغییر دهند» [رعد: ۱۱]. این آیه شریفه بیان می‌کند که تحول اجتماعی تنها از طریق تغییر اوضاع نفوس بشری محقق می‌شود؛ یعنی با تغییر محتوای درونی انسان، اعم از افکار و احساسات.
بنابراین، کیان فکری و روحی انسان عامل اصلی بنا و نوسازی در تاریخ جوامع است. این دقیقاً سرّ انقلاب بزرگی است که اسلام در این امت پدید آورد؛ درحالى‌که نه بهره‌ای از سیاست داشت و نه در عرصه بین‌المللی خبری از آن بود و نه برای حیات دنیوی معنایی جز تفاخر و برتری‌جویی می‌شناخت، حتی به‌خاطر تسلط بسیار روح قبیله‌گرایی در جان امت، اندیشه وحدت قومی در تنگنا قرار گرفته بود. در این اوضاع بود که همین امت، به سروری امت‌های روی زمین رسید و زمام امور بین‌المللی را به‌دست گرفت و تبدیل به مبلغی آرمانی برای دینی جهانی شد که حد و مرزهای قومی را به رسمیت نمی‌شناخت، تا چه رسد به حدود قبیله‌ای. همه این انقلاب و تحول بزرگ در بازه زمانی کوتاهی صورت پذیرفت که در طی آن هیچ‌یک از شرایط مادی تغییر نکرد و تنها علت آن ایجاد تغییر در محتوای درونی فکری و عاطفی امت بود. این تغییر همان است که خداوند متعال در قرآن کریم از آن به‌عنوان تعلیم و تزکیه یاد می‌کند: «لَقَدْ مَنّ اللهُ عَلى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَ الْحِکمَهَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفی ضَلَالٍ مّبینٍ؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامى که در میان آن‌ها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن‌ها بخواند، و آن‌ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند» [آل‌عمران: ۱۶۴].

 

بارقه‌ها، ص ۳۰۹[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]طبیعی بود که ایمان ملت مسلمان ایران به رسالت بزرگ تاریخی‏‌اش و آگاهی‌اش به این‌که اسلام سرنوشت بزرگ او است، افزون شود؛ زیرا این ملت به واسطه اسلام و نیروی مرجعیتی که اسلام آن را بنیان نهاد و به رهبری امام خمینی، توانست سنگین‌‏ترین زنجیرها را پاره کند و بندهای سهمگین اسارت را از پای گرفتاران درهم بکوبد. بنابراین اسلام نه تنها به مثابه یک رسالت، بلکه عامل رهایی و تنها نیروی موجود در صحنه بود که توانست پیروزی را برای این ملت بزرگ به ارمغان آورد. به همین دلیل طرح جمهوری اسلامی به عنوان شعار، هدف و حقیقت، توسط مرجعیت حکیمانه، تعبیری زنده از وجدان امت و نتیجه طبیعی و زیبای مبارزه او و تضمینی برای استمرار این ملت در راه پیروزی که اسلام فراروی او قرار داده است، به‌شمار می‏‌رود.

 

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۲۸[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]اسلام توانست از راه کاشتن ایمان به خدا [در دل‌ها] و تربیت مسلمانان بر پایه توحید و احساس بندگی خداوند یگانه، از همین بت‌پرستانی که به سنگ‌ها سجده می‌کردند و به عظمت آن‌ها باور داشتند، امتی موحد بسازد که جز برای خدا، سر تسلیم فرونمی‌آوردند؛ در مقابل هیچ نیرویی در روی زمین، خود را خوار نمی‌کردند؛ حتی در سخت‌ترین لحظه‌ها، زیر بار گردنکشی هیچ پادشاهی نمی‌رفتند و شکوه دنیا را ناچیز می‌شمردند؛ هدف خود را تغییر جهان، هدایت ملت‌های زمین به سوی توحید و اسلام و نجات آن‌ها از انواع بت‌پرستی و پرستش خدایان قلابی و اربابان ساختگی قرار داده بودند.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]احکام شریعت مقدس، احکام ثابتی هستند که با یکی از ادله چهارگانه یعنی قرآن، سنت، اجماع و عقل در شریعت بیان شده‌اند. از آنجا که این احکام دارای قالبی مشخص بوده و شامل همه شرایط و حالات هستند، هیچ‌گونه تغییر یا تبدیل آن‌ها جایز نیست و باید بدون هیچ تصرفی به اجرا درآیند.
به‌عنوان نمونه الزام امت اسلامی به آمادگی کامل نظامی و قدرت‌افزایی تا حد ممکن برای رودررویی با دشمنان یکی از این احکام است. این حکم، یک حکم شرعی است که شریعت با برخی از نصوص خود مانند ﴿وَ أَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوّهٍ﴾؛ «هر نیرویى در توان دارید، براى مقابله با آن‌ها [دشمنان‏] آماده سازید» به آن تصریح کرده است و ازاین‌رو این حکم ثابت بوده و همه شرایط و حالات را دربر می‌گیرد.
اما قوانین یا مقررات عبارت‌اند از دستورات تفصیلی حکومت که طبیعت احکام شرعی برای برخی از شرایط اقتضا می‌کند و ازاین‌رو این قوانین، مقرراتی تغییرپذیرند که با تغییر شرایط حکومت تفاوت پیدا می‌کنند. علت تغییر این دستورات این است که این‌ها به‌صورت مستقیم و با نص مشخص در شریعت نیامده است، بلکه در پرتو شرایط و حالاتی که دائم در تغییر است، از احکام شریعت استنباط شده است.

 

بارقه‌ها، ص ۲۹۳[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]امت با ولادت اندیشه آرمانى و رهبرى که آن اندیشه را به ظهور مى‌‏رساند، متولد مى‏‌شود؛ پس طبیعى است که امت اسلامى روزى مانند این روز مبارک را جشن بگیرد؛ چراکه ولادت حسین و پدر حسین (ع) به نوعى به معناى ولادت خود امت است.

 

 

بارقه‌ها، ص٢١٨.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]آزادی در مفاهیم تمدن سرمایه‌داری حق طبیعی انسان است و انسان می‌تواند هر زمانی که بخواهد از حق خویش چشم‌پوشی کند. درحالی‌که آزادی در مفهوم اسلامی چنین نیست؛ زیرا آزادی در اسلام ارتباط اساسی با عبودیت در مقابل خداوند دارد. بنابراین اسلام به انسان اجازه نمی‌دهد که خود را کوچک شمارد و از آزادیش چشم‌پوشی کند: لَاتَکُن عَبدُ غَیرِک وَ قَد خَلَقکَ الله حُرّاً؛ یعنی بنده دیگری نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است. بنابراین در اسلام انسان مسئول آزادی خویش است و آزادی نوعی بی‌مسئولیتی نیست.

 

اسلام راهبر زندگى؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۳۴۷[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]اسلام، حکومت را وسیله‌ای برای ایجاد فرصت کار و امکان زندگی مولِّد برای همه افراد امت، قرار می‌دهد. از سویی اگر کسی توانایی انجام فعالیتی عملی که یک زندگی آزاد و کامل را برای او فراهم کند، نداشته باشد و کسی هم عهده‌دار زندگی او نباشد، اسلام یک زندگی معیشتی کامل را برای او تأمین می‌کند یا فاصله او تا رسیدن به سطح معیشتی مناسب را با تکالیف مالی خاصی برمی‌دارد؛ تکالیفی که در اموال امت قرار می‌دهد و از آن‌ها ادای این تکالیف را می‌خواهد. اسلام این فرایض را لطف و منّتی از طرف امت بر فقرا، نمی‌شمارد، بلکه آن‌ها تکالیف لازمی هستند که در زمان اجرای اسلام، اگر امت آن‌ها را ادا نکنند، شأن و منزلتی نخواهند داشت.
اسلام پا را فراتر از این گذاشته و مسأله فقر و غنا را با اصل مسأله اسلام و کفر گره می‌زند و باور دارد همان‌طور که فقر برای وجود اجتماعی امت، یک خطر به حساب می‌آید، هم‌چنین کیان روحی و ارزش‌های دینی امت را نیز تهدید می‌کند. برای نمونه، یکی از صحابه می‌گوید: «وقتی فقر به سرزمینی می‌رود، کفر به او می‌گوید مرا هم با خودت ببر».
ببینید که اسلام به فقر چگونه می‌نگرد و چگونه آن را شبح سقوط و هشدار بحران در همه عرصه‌ها می‌داند. طبیعی است که اسلام با چنین نگرشی به فقر، برای ریشه‌کن کردن آن از جامعه تلاش کند.

 

بارقه‌ها، ص ۳۳۲[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]