آثار
معیار حق است

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”علی علیه‌السلام یاران خود را چنین پروراند که یاران اهداف باشند نه یاران شخص او. او همواره به این فرامی‌خواند که انسان باید پیش از آن‌که یار شخص معینی باشد، یار حق باشد. علی علیه‌السلام کسی است که فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی» به مقداد و ابوذر و سلمان و عمار و جز ایشان می‌فرمود: حق را بشناسید و سپس درباره علی حکم کنید که آیا او با حق است یا نه، علی یا عمر یا ابوبکر یا سعد یا هر کس دیگری را نگیرید و او را معیار برای حق بگذارید، بلکه حق را بگیرید و سپس بر علی و جز او در چارچوب آن حق حکم کنید .
این نهایت اخلاصی است که یک پیشوا می‌تواند در راه اهداف خود از خود نشان دهد؛ این‌که همواره به یاران و یاوران خود تأکید کند ـ که البته همه مخلصان باید به خود و به پیروان خود بر این نکته تأکید کنند ـ که معیار، حق است و شخص نیست. معیار اهداف است و شخص نیست؛ هر چقدر هم آن شخص والا باشد.
آیا کسی والاتر از علی بن ابی طالب علیه‌السلام هست؟ هیچ کس والاتر از ایشان نیست به جز استاد ایشان. با این وجود ایشان معیار را حق می گذارد نه خود.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۲۵۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”رابطه بین درون‌مایه انسان و بنای فوقانی و تاریخی جامعه، رابطه تبعیت و رابطه سبب به مسبب است و بیان‌گر سنتی از سنت‌های تاریخی است که در ذیل این کلام خدواند متعال، درباره آن سخن گفتیم:
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»؛ همانا خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آن‌ها در خودشان دگرگونی پدید آورند (رعد: ۱۱).
این آیه به شکلی بسیار روشن بر همان مفهومی که ارائه کردیم، دلالت دارد و آن اینکه: درون‌مایه انسان قاعده و اساسِ روبنای حرکت تاریخ است؛ زیرا آیه شریف از دو تغییر و دگرگونی سخن می‌گوید: دگرگونی جامعه (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ)؛ یعنی تغییر اوضاع، شئون، روبنا و ظواهر قوم که محقق نمی‌شود مگر با آن تغییر دیگر که تغییر ذات و درون‌مایه انسان‌ها است.
بنابراین دگرگونی اساسی، دگرگونی در درون و نفس قوم، و دگرگونی تبعی که بر آن مترتب می‌شود، دگرگونی وضعیت نوعی، تاریخی و اجتماعی قوم است. روشن است که منظور از دگرگونی نفس‌ قوم، آن است که درون‌مایه و ذات یک قوم، به‌عنوان یک قوم، به‌عنوان یک امت و `{`به تعبیر قرآن`}` به‌عنوان شجره مبارکه‌ای که در هر لحظه، میوه می‌دهد، تغییر کند، وگرنه تغییر یک یا دو یا سه نفر از افراد اجتماع باعث تغییر وضعیت قوم، به‌عنوان یک قوم نمی‌شود. تنها از راه دگرگونی درون‌مایه یک قوم، به‌مثابه یک امت و یک شجره مبارک که هر لحظه، میوه می‌دهد، دگرگونی وضعیت کل قوم حاصل خواهد شد. پس درون‌مایه روحی و درونی یک امت، به‌عنوان امت، نه به‌عنوان این یا آن فرد، پایه و اساس دگرگونی‌ها در تمامی ساختار فوقانی حرکت تاریخ به‌شمار می‌رود.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۲.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و اراده ما بر این است که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف دچار شدند منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» (قصص: ۵).
… جامعه فرعونی، تکه‌تکه و پراکنده است و قابلیت‌ها، نیروها و امکانات خود را از دست می‌دهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین برکات خود را از آن دریغ می‌کند. اما جامعه عادلانه به کلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیت‌ها، اتحاد یافته، فرصت‌ها و امکانات به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند. این جامعه‌ای است که روایات از آن سخن گفته‌اند؛ روایات با تبیین دوران ظهور امام مهدی ـ علیه الصلاه والسلام ـ درباره آن توضیح داده و گفته‌اند که در سایه امام مهدی علیه‌السلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا می‌شود و این تنها به‌خاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۰۲.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”عبادت در اصل، تجلی‌گر رابطه انسان و پروردگار است و سبب پایداری و استواری این رابطه می‌شود. اما عبادت در شریعت اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده است که در بیشتر موارد، ابزاری برای رابطه انسان با هم‌نوع نیز هست و این همان چیزی است که ما از عنوان «جنبه اجتماعی عبادت» مد نظر داریم.
در برخی از عبادات خود تجمع و گردآمدن و ایجاد ارتباط اجتماعی میان عبادت‌کنندگان فرض شده است؛ مانند جهاد که جنگجویانی را که با جنگیدنشان خدا را عبادت می‌کنند، بر آن می‌دارد که در میان خود، روابطی را برپا کنند که در میان واحدهای لشکرهای نظامی برقرار است.
اما برخی دیگر از عبادات، به‌خودی‌خود موجب جمع شدن نیستند، اما با وجود این، به شکلی به یکی از روش‌های تجمع پیوند خورده‌‌اند تا از این رهگذر، رابطه انسان با پروردگار در یک عمل و عبادت مشخص با رابطه انسان با هم‌نوع بیامیزد. … تا آنجا که واجبی مانند روزه که در طبیعت خود عملی کاملاً فردی است نیز به عید فطر پیوند خورده است؛ عید فطری که جلوه اجتماعی این واجب قرار داده شده است و روزه‌‌داران را در شادی پیروزی بر شهوت‌ها و امیال گرد هم می‌‌آورد و متحد می‌‌سازد.

🔸 الفتاوی الواضحه (رساله عملیه شهید صدر)، بخش نظام عبادت در اسلام، موضوع جنبه اجتماعی عبادت، ص٧٧٧. “][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”گاهی یک عمل کوچک که از جلوه اجتماعی ناچیزی برخوردار است، از یک کار بزرگ و تاریخی، برتر و والاتر است. گاهی همان لرزشی که در قلب شما از روی دل‌سوزی بر نابینایی که می‌بینید راه اشتباه را می‌رود، ایجاد می‌شود و در نتیجه، دستش را می‌گیرید و برای خشنودی خدا او را به راه صحیح راهنمایی می‌کنید، هزار بار از فداکاری‌هایی که مهم‌ترین منافع اجتماعی را دربردارد، اما از روی انگیزه‌های مادی و خارج از چارچوب کلی اجتماعی انجام شده، برتر است.
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ؛ آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‌‏دهیم که در زمین هیچ برترى (و تسلّط) و هیچ فسادى را نمى‏‌خواهند؛ و سرانجام (نیک‏) براى پرهیزکاران است.» (القصص: ۸۳)

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۵ (مقاله: عمل صالح در قرآن).”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”اسلام به‌خاطر اهتمامی که نسبت به فراهم آوردن ارکان اساسی عمل صالح دارد، صدقه پنهانی و کتمان برخی کارهای نیک را تشویق نموده است و از انسان می‌خواهد که عمل صالح خود را از زمینه‌های وسوسه دور نگه دارد تا از صلاح و سلامت پشتوانه روحی و درون‌مایه نفسی‌اش مطمئن باشد. درحالی‌که جوامع غربی یا غیر‌اسلامی در سبک زندگی و روش روانی خود، همه ابزارهای وسوسه و تحریک را بسیج می‌کنند تا انسان‌ها را به کارهای سودمند وادارند، تا جایی که این عمل مفید در هیاهوی ملتهب وسوسه و تحریک، همه ارزش اخلاقی خود را از دست می‌دهد. این به‌خاطر آن است که این جوامع `{`غیراسلامی`}` از انگیزه‌های روحی حقیقی مانند انگیزه‌های جوامع اسلامی صحیح که به پروردگار، معاد و ارتباط دنیا و آخرت معتقدند، برخوردار نیستند. از‌این‌‌رو است که از نظر تاریخی و از دورترین دوره‌های تمدن بشری تا به امروز، ارزش‌های اخلاقی با دین پیوند داشته‌اند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۴.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”تأمین اجتماعى در مارکسیسم، تنها وظیفه حکومت است اما در اسلام هم وظیفه افراد جامعه است و هم وظیفه حکومت. ازاین‌رو اسلام دو اصل وضع کرده است:
الف: اصل کفالت همگانى‏
ب: اصل تأمین اجتماعى‏
اصل کفالت همگانى یعنى اینکه هر فرد مسلمان مسئول است که معیشت و زندگى دیگران را در محدوده‌ای معین و مطابق توانایى‏اش تأمین کند.
اجراى این اصل حتى در شرایطى که مردم فاقد حکومتى اسلامى باشند، بر مسلمانان واجب است. در حدیث آمده است:
«أیّما مُؤمن مَنع مُؤمناً شَیئاً مِمّا یَحتاجُ إِلیهِ وَهوَ یَقدر عَلیهِ مِن عِنده أَو مِن عِند غَیره أَقامه الله یَومَ القِیامَه مُسودّاً وَجهُه مُزرقه عَیناه‏ مَغلولَه یَداه إِلى عُنُقه. فَیُقال: هَذا الخائِن الذِی خَان الله وَرَسولَه ثُمّ یؤمر بِه إلى النّار؛ هر مؤمنى که بتواند نیاز مؤمن دیگر را رفع کند، خواه از خودش و خواه از دیگرى (و با وساطت‏) و چنین نکند، خدا در روز قیامت او را با چهره سیاه و چشمان برگشته و دست‌هاى به گردن آویخته محشور می‌کند و گفته می‌‏شود: «این خائنى است که به خدا و رسول خدا خیانت کرده است»؛ آنگاه فرمان می‌رسد که او را در آتش افکنند.» (١)
اصل تأمین اجتماعى نیز بیان‌کنندۀ مسئولیت حکومت در این زمینه است. این اصل حکومت را ملزم می‌سازد که از محل درآمدهای مالکیت حکومتی و مالکیت عمومى و درآمدهای بودجه، سطحی از زندگی مرفه و آبرومندانه را براى همه فراهم کند.

(١) الکافی، ج٢، ص٣۶٧.

برای مطالعه بیشتر ر.ک: اقتصاد ما (٢)، ص ٣٨۶، اصل تأمین اجتماعی.

اسلام، راهبر زندگى؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص٣٧٢.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”هر چند اسلام و تمدن غربی هردو مسأله آزادی را مطرح کرده‌اند اما مبنای فکری آزادی در این دو طرز تفکر متفاوت است. مبنای فکری آزادی در اسلام، عبودیت و بندگی برای خدا و ایمان به اوست، درحالی‌که مبنای فکری آزادی در تمدن غربی، ایمان به انسان و تسلط او بر خود است؛ چراکه این تمدن در ارزش‌ها و حقایق ورای ابعاد مادی وجود انسان تردید رواداشت.
بنابراین آزادی در اسلام از اعتقاد به توحید و یقین ثابت به سیطره خدا بر جهان هستی نشأت می‌گیرد و هر قدر این یقین در نفس مسلمان ریشه‌دار و بینش توحیدی او محکم شود، روح او اوج می‌گیرد، احساسش به کرامت و آزادیش عمق پیدا می‌کند و اراده‌اش در برابر سرکشی و بی‌عدالتی و به بردگی کشیدن دیگران سرسخت می‌شود: «وَالّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ؛ و کسانى که چون ستم بر ایشان رسد، یارى مى‌جویند (و به انتقام برمى‌خیزند)» (شوری: ۳۹).

اسلام، راهبر زندگى؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۳۵۳”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب دنیا دو درجه دارد:
درجه اول که در آن حب دنیا، محورِ انسان است، در منش و رفتار فرد، اصل، حب‏ دنیا است‏. هرجا مصلحت شخصى اقتضا کند تحرکى انجام دهد، انجام مى‌دهد و هر جا مصلحت شخصى در این باشد که بنشیند و آرام بگیرد، آرام مى‌گیرد. هر جا مصلحت این است که پایبندى به احکام شرع نشان دهد، چنین می‌کند و همین‌طور … . اصل، دنیا است. اما ممکن است گاهى از دنیا فارغ و به کارهاى پاک و طاهر دیگرى مشغول شود. گاهى براى رضاى خداى سبحان نماز مى‌گزارد، گاهى براى خداوند متعال روزه مى‌گیرد، اما سریعاً به همان محور بازمى‌گردد و به همان اصل خودش مى‌چسبد. لحظاتى از قلمرو آن شیطان خارج مى‌شود، ولى دوباره خیلى سریع به شیطان بازمى‌گردد. این درجه اول این بیمارى فاجعه‌بار است؛ بیمارى حب دنیا.

بارقه‌ها، ص ۴۳.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب دنیا دو درجه دارد:
… اما درجه دوم این بیمارى سخت که درجه کشنده آن است، آن وقتى است که‏ این حب دنیا انسان را کور مى‌کند، همه مجارى دید او را مى‌بندد، نسبت این انسان با دنیا مثل رابطه سیدالموحدین و امیرالمؤمنین با خداى متعال مى‌شود که هیچ نمى‌دید، مگر این‌که خدا را همراه با آن و قبل از آن و پس از آن و درون آن مى‌دید. حب دنیا در درجه دوم خودش به جایى مى‌رسد که انسان هیچ چیز نمى‌بیند، مگر این‌که دنیا را درون آن و قبل از آن و پس از آن و همراه آن مى‌بیند. حتى اعمال صالح هم در نگاه او دنیایى مى‌شود، این اعمال براى او تبدیل مى‌شود به یک لذت دنیایى، یک مصلحت شخصى، حتى نماز و روزه و بحث و درس و همه و همه براى او دنیایى مى‌شود. جز از مجراى دنیا نمى‌تواند چیزى را ببیند، نمى‌تواند به چیزى نگاه کند جز از این منظر که این کار چقدر به او بهره مى‌دهد، آیا مشتى مال یا قدرى جاه به او مى‌دهد یا نه؟ فقط چند روز مى‌تواند این کارها را ادامه دهد.
… هر دو این درجات کشنده است، اما درجه دوم مرگ‌بارتر است؛ ازاین‌روست که رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «حب دنیا سرچشمه هر گناه است».

بارقه‌ها، ص ۴۳.”][/vc_column][/vc_row]