آثار
نابود کردن عمیق‌ترین معانی آزادی انسانی

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”اسلام قبل از هر چیز به آزادی رفتار عملی فرد از بندگی شهوات و بت‌ها اهتمام دارد و از آن پس به انسان اجازه می‌دهد که تا جایی که از حدود قوانین الهی خارج نشده است، هرگونه که می‌خواهد رفتار کند.
قرآن مجید می‌فرماید:
«خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً»؛ همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید (بقره: ۲۹).
«وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ»؛ و همه آنچه را در آسمان‌ها است و آنچه را در زمین است از سوى خود براى شما مسخّر و رام کرد (جاثیه: ۱۳).
قرآن با این آموزه همه هستی را تحت تصرف انسان و آزادی او قرار می‌دهد، اما این آزادی، محدود به مرزهایی است که آن را با آزادی درونی از بندگی شهوت‌ها و آزادی بیرونی از پرستش بت‌ها، هماهنگ می‌سازد. اما آزادی عمل در پرستش شهوات و چسبیدن به زمین و مفاهیم زمینی و رها کردن آزادی حقیقی انسانی یا آزادی عملی در پرستش بت‌های بشری، نزدیکی جستن به آن‌ها، حرکت به دنبال منافع آن‌ها و دست برداشتن از رسالت بزرگ و حقیقی انسان در زندگی، چیزی است که اسلام هرگز اجازه نمی‌دهد؛ زیرا از سویی این کار نابود کردن عمیق‌ترین معانی آزادی انسانی است و از سوی دیگر اسلام آزادی را نه به معنای فراهم‌ کردن میدانی برای کشش‌های حیوانی در وجود انسان، بلکه جزئی از برنامه فکری و روحی کاملی می‌داند که انسانیت باید بر اساس آن بنیان بگیرد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۷۹.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”انس، تنبلی، بی‌ارادگی و ایستایی، حالتی نفسانی است که اگر در جامعه‌ای رواج یابد، آن جامعه به جمود و رکود دچار می‌شود؛ زیرا در این حالت، خدای خود را از واقعیت‌ موجودش می‌سازد و وضعیت نسبی و محدود زندگی فعلی‌اش را به حقیقتی مطلق و الگویی آرمانی تبدیل می‌کند که هدفی بالاتر از آن برای خود نمی‌بیند.
این در حقیقت همان چیزی است که قرآن مجید در بسیاری از آیات مربوط به رفتار جوامع در رویارویی با انبیا، مطرح ساخته است. هنگامی که پیامبران برای این جوامع، آرمان‌هایی حقیقی را به ارمغان آوردند که از وضعیت موجود زندگی برتر و بالاتر بود و می‌خواست این واقعیت موجود را به حرکت درآورد و آن را از حالت نسبی خود جدا کرده و به وضعیتی دیگر دگرگون سازد، با جوامعی روبرو شدند که انس و الفت و سستی در آن‌ها رواج داشت و در نتیجه، مردم آن‌ها به دعوت انبیاء پاسخ منفی دادند و گفتند: ما پدران خود را بر این سنت‌ها دیده و شناخته‌ایم و به همان الگو و آرمان آن‌ها وفاداریم. سیطره واقعیت موجود بر افکار آن‌ها و نفوذ حس در خواسته‌های آنان به حدی می‌رسید که به جای اینکه انسان‌هایی اندیشمند و متفکر باشند ‌به افرادی حسی تبدیل شده بودند؛ آنان همیشه فرزند روزگار خود و واقعیت‌های آن بودند، نه صاحب و اختیاردار آن، به همین خاطر نمی‌توانستند از وضعیت موجود گامی فراتر نهند.
به قرآن کریم گوش فرا دهید که می‌فرماید: «قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ»؛ گفتند: بلکه ما از چیزی پیروی می‌کنیم که پدرانمان را بر آن یافته‌ایم؛ آیا هرچند پدرانشان اندیشه نمی‌کردند و راه نیافته بودند؟ (بقره: ۱۷۰)
… قرآن کریم نخستین علت تن دادن جامعه به الگوی پست را مطرح می‌سازد. این مردم سنتی را برپا و وضعیتی را موجود یافتند و به‌خاطر حالت انس و عادت و به حکم سستی و پوچی، به خود اجازه ندادند تا از آن عبور کنند و پا را فراتر از آن بگذارند. آنان این اوضاع را الگوی خود قرار دادند و با آن، با دعوت انبیا در طول تاریخ مبارزه کردند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۸.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”قرآن کریم … می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ. وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَاد؛ و از میان مردم کسی است که سخنش در زندگی این دنیا خوشایند تو است، و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و حال آنکه او سخت‌ترین دشمنان است. و چون ریاستی یابد کوشش می‌کند که در زمین فساد نماید و کِشت و نسل را نابود نماید و خداوند تباه‌کاری را دوست ندارد» (بقره: ۲۰۴-۲۰۵)
این آیه می‌خواهد بگوید: انسان اگر فرآیند تغییر را تا درون قلب خود و اعماق روحش، ژرفا نبخشد و خود را به گونه‌ای شایسته نسازد، هرگز نمی‌تواند سخنان شایسته‌ای را مطرح نماید؛ سخنان شایسته تنها زمانی می‌توانند تبدیل به ساختاری شایسته در جامعه شوند که از دلی آکنده از ارزش‌های بیان شده توسط این سخنان، ناشی شده باشند، وگرنه این سخنان، الفاظی توخالی و بدون محتوا باقی می‌مانند. بنابراین تنها دل است که به کلمات معنا می‌بخشد و به شعارها جان می‌دهد و به ساختارهای خارجی هدف و مسیر می‌بخشد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۴.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”قرآن مجید همان‌گونه که باور انسان را از بت‌پرستی و خرد او را از خرافه‌گرایی، رهانید، اراده‌اش را نیز از سیطره شهوت نجات داد و در نتیجه، انسان مسلمان بر اثر این تربیت قرآنی، توان مقاومت در برابر شهوت‌ها را پیدا کرد و به قدرت مهار نفس و پایداری در برابر فریب‌ها و هواهای گوناگون نفسانی، دست یافت. آیه زیر یکی از نمونه‌های تقویت و تحکیم این پایداری مسلمانان، توسط قرآن کریم است:
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ؛ محبّتِ خواستنی‌ها، از قبیل زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب‌هاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (ولى) این‌ها (فقط) کالای زندگى پست (مادى) هستند؛ و سرانجام نیک، نزد خداست. بگو: «آیا شما را از چیزى که از این (سرمایه‌هاى مادى) بهتر است، آگاه کنم؟ (اینکه) براى کسانى که پرهیزکارى پیشه کرده‌اند، در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغ‌هایى است که نهرها از پاىِ درختانش می‌گذرد و همیشه در آن خواهند بود و (نیز) همسرانى پاکیزه و خشنودى خداوند (نصیب آن‌هاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست.» (آل‌عمران: ۱۴-۱۵)
اسلام و قرآن، با این آیه و نمونه‌هایی دیگر از تربیت و تمرین اخلاقی، توانستند انسان را از بندگی شهوت‌های درونی که در نفس آدمی ریشه دارند، رها سازند تا شهوت فقط به وسیله‌ای برای آگاه‌سازی او از خواسته‌هایش تبدیل شود، نه نیرویی انگیزاننده برای تسخیر اراده‌ انسان که او در برابر آن هیچ توانی نداشته باشد. پیامبر اکرم ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ این فرآیند آزادسازی انسان از اسارت خواهش‌های نفسانی را «جهاد اکبر» نامید.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۵۱.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» «وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ»؛ هر امتی سرآمدی دارد که هرگاه فرا رسد، نه به تأخیر می‌افتد و نه پیشی می‌گیرد (یونس:۴۹ / اعراف: ۳۴).
در این دو آیه شریف اجل و سرآمد به امت نسبت داده شده است. امت یعنی وجود جمعی انسان‌ها، نه این یا آن فرد. بنابراین در ورای اجل معین و حتمی هر انسانی به عنوان یک فرد خاص، سررسید دیگری برای هویت اجتماعی افراد، وجود دارد؛ یعنی همان امت به‌عنوان جامعه‌ای که بین افراد آن، مناسبات و پیوندهایی بر پایه مجموعه‌ای از افکار و اصول برقرار است و با نیروها و قابلیت‌هایی، پشتیبانی می‌شود.
این جامعه که قرآن از آن به امت تعبیر می‌کند، دارای اجل و سررسید است، دارای مرگ و حیات است، درست مثل یک فرد که تا زمانی که حرکت دارد، زنده است و پس از آن می‌میرد، امت نیز ابتدا زنده است، سپس به مرگ دچار می‌شود و همان‌طور که مرگ یک انسان، تابع اجل و قانون است، امت‌ها هم دارای اجل‌های مشخصی هستند که توسط قوانینی، معین می‌شوند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۶۶.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”آری، راه طولانی است و در این تردیدی نیست، ولی این برای یک مبلغ و دعوت‌کننده به سوی خدا و شریعت او چیزی نیست؛ زیرا مسلمان از این دعوت به اسلام، خواهان دستاوردی مادی که در پایان راه نصیبش می‌شود یا جایزه‌ای زودهنگام که در لحظه پیروزی به او می‌دهند، نیست تا بدین‌خاطر نسبت به راهی طولانی که شاید به آخر آن نرسد و فقط بتواند چند گامی در آن به پیش رود، بی‌رغبت باشد، بلکه هدف حقیقی یک مسلمان از کاری که در راه خدا انجام می‌دهد، ثواب پروردگار است: «وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ؛ و رضاى خدا، (از همه نعمت‌ها) بزرگ‌تر است» (توبه: ۷۲)‏. من هدفی جهادی را نمی‌شناسم که تا این اندازه برای تلاش‌گران قابل تضمین بوده و دستیابی به آن با صرف‌نظر از کوتاهی یا بلندی، سختی‌ یا آسانی و پیمودن یا نپیمودن راه، قطعی باشد؛ زیرا مسئله از نظرگاه آسمان، چیزی نیست جز اطاعتی که بنده در آن نیتش را برای پرودگارش نیکو می‌کند و پروردگارش نیز پاداش این اطاعت را به بنده می‌دهد؛ چه این اطاعت در آخرین گام‌ راه حاصل شود و چه در گام‌های اول این مسیر طولانی.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۶۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”یکی از تلخ‌ترین و دشوارترین چیزهایی که ممکن است یک رهبر یا یک پیشوا یا یک صاحب روش را آزار دهد، این است که با جماعتی به سر بَرد که با او هم‌کنشی فکری ندارند و با اهداف او زندگی نمی‌کنند و با خط او پیش نمی‌روند. با مردمانی روبه‌رو شود که همه چیز خود را در راه آنان نثار می‌کند، اما آنها اصلاً احساس نمی‌کنند که همه این‌ها در راه آنان است. از این گذشته، به او و به نیت او و به انگیزه‌های او شک هم می‌کنند. این همان آزمون جانکاهی است که امام (علی علیه‌السلام) را که برترین درود و سلام بر ایشان باد، می‌آزُرد .
اما به‌رغم این آزمون، باز از توان امام کاسته نشد و اراده ایشان سست نشد. تا واپسین دم ایستاد و تلاش کرد تا از روح بزرگ خود در این جامعه متلاشی که رو به شک و توقف بُرده، بدمد. تلاش می‌کرد از روح بزرگ خود در آنان بدمد تا این‌که سرانجام در مسجد کوفه به شهادت رسید. برترین درود و سلام بر او باد .

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۳۴۱.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”در آخرین ساعات یکی از شب‌های قدر، سید علی اکبر حائری استاد خویش، آیت‌الله سید محمدباقر صدر را در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌بیند و تحت تأثیر حالات معنوی او،‌ بی‌آنکه استاد متوجه شود او را زیر نظر می‌گیرد.
وقتی زیارت آیت‌الله صدر تمام می‌شود، سید علی اکبر پشت سر استاد راه می‌افتد و وقتی به در خانه می‌رسد جلو می‌رود و به او سلام می‌کند. سید صدر به‌رغم نامناسب بودن وقت او را در خانه می‌پذیرد. سید علی اکبر حائری به نشانه پوزش، دست استاد را می‌بوسد. سپس ابراز می‌کند که در صحت این مطلب که از یکی از علما نقل شده: «بهترین عمل در شب قدر گفت‌وگوی علمی است» تردید دارد و در این باره می‌پرسد: «برترین اعمال در شب قدر چیست؟»

شهید صدر جوابی به این مضمون می‌دهد: «آنچه اکنون به نظر من می‌آید این است که برترین اعمال در شب قدر عملی است که بیشترین تأثیر را در ارتباط روحی و معنوی با خداوند متعال داشته باشد».

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق ج‏۲، ص: ٢٧٨.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب خدا بود که باعث می‌شد علی علیه‌السلام همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت ـ شجاعت علی علیه‌السلام ـ شجاعت درندگان، شجاعت شیران، نیست، بلکه شجاعت ایمان و حب خدا است. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن بود، گاهی شجاعت صبر بود.
علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مَثل اعلای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانه شصت سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهار هزار نفر جنگید. این قله شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده است و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آن‌ها چهار هزار نفرند و او فقط یک نفر.
او قله شجاعت در صبر است، قله سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است؛ در اوج جوانی ـ نه در کوران پیری ـ به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همه وجودش را پر کرده بود، اما چون اسلام به او گفت: سکوت کن، تا زمانی که این‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر، سکوت کرد. تا زمانی که آن‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قله شجاعت در صبر نیز بود. این شجاعت شیران درنده نیست؛ شجاعت مؤمنی است که عشق خدا سرمستش کرده است.

بارقه‌ها، ص ۴۷.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”او (علی علیه‌السلام) قله شجاعت در نپذیرفتن و سر باز زدن بود؛ آن زمان که آن شخص دستش را دراز کرد که بر اساس شروطی مخالف با کتاب خدا و سنت رسول خدا – با او بیعت کند، این مرد بزرگ چه کرد؟ این مرد بزرگی که همه وجودش می‌سوخت، چون خلافت را از دست داده بود ـ و به خاطر خدا، نه به خاطر خودش ـ همه وجودش شعله‌ور بود؛ در جایی می‌فرماید: ابن ابی‌قحافه ردای خلافت به تن پیچید و حال آن‌که می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت چنان محور سنگ آسیا به آسیاست. این مردی که به خاطر از دست دادن خلافت، تمام وجودش شعله می‌کشید. اگر کسی فقط این جمله اخیر را بخواند می‌گوید: چقدر این مرد شیفته قدرت و خلافت بوده است! اما به همین مرد پیشنهاد خلافت دادند، ریاست دنیا را به این مرد پیشنهاد دادند، اما نپذیرفت؛ و این نپذیرفتن هیچ دلیلی نداشت جز این‌که خلافت را با شرطی به او پیشنهاد کرده بودند که با کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مخالفت داشت. از این جا است که می‌فهمیم آن سوختن به خاطر خودش نبود، بلکه فقط و فقط به خاطر خداوند متعال بود.
پس این شجاعت، شجاعت نبرد در روز نبرد، شجاعت صبر در روز صبر، شجاعت اِبا و سر باز زدن در روز اِبا است. این شجاعت را عشق علی علیه‌السلام به خدا در دل او آفریده است، نه اعتقاد او به وجود خدا؛ `{`چراکه`}` اعتقاد را فلاسفه یونان نیز داشتند. ارسطو هم به وجود خدا اعتقاد داشت، افلاطون هم به وجود خدا اعتقاد داشت، فارابی هم به وجود خدا اعتقاد داشت. این‌ها برای بشریت چه کردند؟ برای دین یا دنیا چه حاصلی داشتند؟ این اعتقاد نیست، بلکه عشق خدا است همراه با اعتقاد؛ این است که آن صحنه‌ها را پدید آورد.

بارقه‌ها، ص ۴۸.”][/vc_column][/vc_row]