مصاحبه‌ها

حجت الاسلام‌والمسلمین شیخ محمد رضا نعمانی که هم اینک امام‌جمعه نعمانیه و نیز مدیر استان «واسط» عراق است، برخی از رویداد‌های غیرقابل‌انتشار از دوران پایانی حیات شهید صدر را برای آیت‌الله سید کاظم حائری بیان داشته، بلکه به این شکل، آن‌ها را به حافظۀ تاریخ سپرده باشد. با او در جریان آخرین سفرش به ایران درباره واپسین ماه‌‌های حیات و ریشه‌‌های شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر بزرگوار به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن در پی می‌آید.

یار وفادار و مونس صمیمی شهید صدر در دوران سخت حصر، بسیاری ناگفته‌‌های دردناک را از آن دوران نه ماهه میداند که به توصیه مراد خویش کتمان کرده است. او می‌گوید: «اگر وصیت سید نبود، حوادثی را نقل می‌کردم که طفل شیرخوار از شدت هول‌انگیز بودن آنها، پیر می‌شود».

اگر بخواهیم بحث در مورد ریشه‌‌های شهادت شهید صدر را از یک مقطع تاریخی خاص شروع و از آن مقطع به بعد را بررسی و بازبینی کنیم، قطعا آغاز آن از هنگام رحلت مرحوم آیت‌الله حکیم و آغاز مرجعیت آقای صدر و در عین حال حمایت ایشان از مرجعیت آیت‌الله خوئی است. قبل از هر چیز، بهتر است بر همین مقطع متمرکز شویم و فلسفه حمایت آیت‌الله صدر از مرجعیت آیت‌الله خوئی را تبیین و علل صرفنظر کردن ایشان از تصمیم اولیه را بررسی کنیم.

قبل از هر چیز باید بگویم که شهید صدر به علت سیطره بعثی‌ها بر عراق، اعتقاد داشت که پراکندگی مرجعیت بین چند نفر، قطعا مانع از این می‌شود که مرجعیت بتواند موضع قاطعی در قبل از هر چیز باید بگویم که شهید صدر به علت سیطره بعثی‌ها بر عراق، اعتقاد داشت که پراکندگی مرجعیت بین چند نفر، قطعاً مانع از این می‌شود که مرجعیت بتواند موضع قاطعی در برابر رژیم بگیرد و برای شرایط آن روز عراق، وجود مرجعیتی واحد که اغلب عراقی‌ها نسبت به او تمکین داشته باشند، لازم بود؛ چیزی شبیه به جایگاهی که آیت‌الله حکیم داشتند، البته شهید صدر در آن مقطع، اعتقاد داشت که از لحاظ روشن بینی و تصدی امور سیاسی، طبیعتا امام گزینه مناسبی برای این مسئله هستند؛ اما نکته مهم این بود که اولا امام در عراق، نسبت به آقای خوئی، شهرت و آوازه کمتری داشتند و ثانیا ایشان بنا نداشتند چندان در مسائل عراق دخالت کنند و بیشتر سعی داشتند به پیگیری امور ایران و مسائل مبارزاتی بپردازند. شهید صدر از لحاظ تأثیرگذاری بر حوزه علمیه و بالطبع بخش قابل توجهی از نخبگان و مردم عراق از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و در این مقطع در معرفی امام و آقای خوئی، در حراج اخلاقی و معنوی زیادی قرار گرفت؛ با وجود این که در آن مقطع، خودش مرجع تقلید عده‌ای بود و بسیار دشوار است که مرجعی از مردم بخواهد که از مرجع دیگری تقلید کنند. ایشان به دلیل اینکه آیت‌الله خوئی در اقصا نقاط عراق، شناخته شده بود و زمینه بیشتری برای مرجعیت داشت، ایشان را معرفی کرد. این طور نبود که شهید صدر به خاطر اینکه مدتی شاگرد آقای خوئی بوده، ایشان را برای مرجعیت معرفی کند، بلکه منفعت عامه را در این می‌دید که مقلدین آیت‌الله حکیم که در زمان حیاتشان، مرجع اعلای شیعه بودند، متفرق نشوند. آقای صدر علاقمند بود که مرجع تقلیدی در عراق باشد که بتواند ملت را گرد هم بیاورد و مرجعیت آقای خوئی، این قابلیت را داشت. در مجموع با در نظر گرفتن تمام جوانب، این اقدام منطقی بود و برخی از نزدیکان و اطرافیان امام هم این رفتار را واقع بینانه می‌دانستند؛ از جمله مرحوم حجت الاسلام حاج سید احمدآقا، اقدام آقای صدر را منطقی می‌دانست. ایشان در مقطعی که در عراق بود، یکی از نزدیکان و شاگردان شهید صدر بود و از این تصمیم به هیچ وجه ناراحت نشد، چون حقیقت امر را به خوبی درک می‌کرد.

پس چه شد که شهید صدر از این اقدامی که در مورد آقای خوئی انجام دادند، فاصله گرفتند و عملا مرجعیت را پذیرفتند؟

البته آقای صدر به لحاظ احترامی که برای آقای خوئی قائل بودند، به هیچ وجه رفتاری نشان نداد که بشود از آن استنباط کرد که ایشان از معرفی آقای خوئی پشیمان شده است. مرجعیت شهید صدر هم یک سیر کاملا طبیعی داشت و بسیاری از افراد، خودشان به ایشان مراجعه و با اصرار اظهار می‌کردند که ما مقلد شما هستیم. اگر در ادامه گفت و گو، مجالی پیش بیاید، بیشتر به این مسئله خواهم پرداخت. در مورد تفکیک شخصیت آقای خوئی و تشکیلات دفترشان باید به نکته‌ای اشاره کنم. شخص آیت‌الله خوئی، شهید صدر را خیلی دوست داشتند؛ چون یکی از بهترین شاگردان و به مثابه یکی از ستون‌های جایگاه علمی و اجتماعی ایشان به شمار می‌رفت. یکی از خسارت‌هایی که آقای خوئی متحمل شدند، از دست رفتن شهید صدر بود. البته تشکیلات آقای خوئی و بخشی از حوزه نجف، تمایل نداشتند که بعد از ایشان، مرجعیت به جای دیگری منتقل شود و می‌خواستند سلسله وار در همان نقطه باقی بماند و مرجع بعدی با توصیه شخص آقای خوئی انتخاب شود. من معتقدم اشکالی ندارد که مرجعی توصیه کند که بعد از او چه کسی این صلاحیت را دارد و به نظر من، آقای خوئی در زمان حیاتشان هم غیر مستقیم به آقای اصفهانی نظر داشتند؛ ولی ایشان زودتر از آقای خوئی فوت کردند. مسئله این است که تشکیلات آقای خوئی، ارزش شهید صدر را به درستی درک نکرد. به هر حال ایشان فرزند عراق و متعلق به خانواده‌ای سرشناس، اصیل، بزرگ و ریشه دار صدر در نجف اشرف بود. به علاوه درایت و تیزبینی شهید صدر می‌توانست بسیاری از توطئه‌‌های بعثی‌ها و شخص صدام را که علیه حوزه علمیه نجف و مرجعیت می‌چیدند، خنثی کند و یا دست کم به حداقل برساند و دیدیم که با شهادت آقای صدر، نه تنها فشار‌ها بر حوزه علمیه کاهش پیدا نکردند، بلکه صدام حرمت شکنی‌‌های زیادی، هم به حوزه و هم نسبت به آقای خوئی انجام داد.

شما اشاره کردید به قبول مرجعیت توسط شهید صدر. این رویداد به چه شکل اتفاق افتاد و چه زمینه‌‌هایی داشت؟

من همیشه سعی کرده‌ام وقتی می‌خواهم درباره آقای صدر مطلبی را بگویم، نه راه افراط را در پیش بگیرم نه تفریط، زیرا نمی‌توانم با حرف‌های خودم بر شأن ایشان چیزی اضافه کنم. بنده باید با صراحت بگویم مردم موقعی برای تقلید به ایشان مراجعه کردند که هنوز رساله اش منتشر نشده بود و این نکته‌ای است که کمتر در بین مراجع یافت می‌شود. هیچ چیز بیش از این شهید صدر را آزرده نمی‌کرد که کسی خدمت ایشان برسد و بگوید من مقلد شما هستم. ایشان به مرور و پس از اینکه مردم بسیاری از کاستی ها، چه از لحاظ تولید فکر و پاسخگویی به شبهات، و چه از لحاظ نگاه جهانی و تصدی بر شئون اجتماعی احساس کردند، به مرور، بیشتر به او مراجعه کردند و ایشان از این نظر تحت فشار قرار گرفت. مردم نزد ایشان می‌آمدند و می‌گفتند که ما به هر حال از شما تقلید می‌کنیم و این از کنترل شما خارج است. کتاب یا رساله مانندی را به ما معرفی کنید که ما به آن مراجعه کنیم. شهید صدر مخلصی از منهاج الصالحین آقای حکیم راگرفت و بر آن شرح نوشت و من و تعدادی از شاگردان ایشان تقسیم کار کردیم و هر کدام پنج نسخه از روی شرح شهید صدر دستنویس کردیم. در نتیجه باید بگویم خود شهید صدر و یا حوزه فعالیتی انجام ندادند، بلکه این مردم بودند که ایشان را به این سِمَت برگزیدند؛ البته این را هم باید اضافه کنم که آقای سید مرتضی یاسینی، برای مرجعیت ایشان تلاش زیادی می‌کرد.

مرجعیت شهید صدر از طرف کدام طیف از طلاب، بیشتر مورد استقبال قرار گرفت؟

طلابی که افکار باز و روشنی داشتند ؛ از این رویداد استقبال کردند.من در اینجا باید به نکته ی ناگفته‌ای اشاره کنم و آن اینکه طلاب لبنانی حوزه برای شهید صدر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند. می‌دانید که طرز فکر و اندیشه شهید صدر با بقیه مراجع نجف تفاوت داشت. ایشان از بینش واقعی روشنفکرانه برخوردار بود و اعتقاد داشت که اسلامی سیاسی باید بر جهان اسلام حکومت کند. طلاب لبنانی از این جهت از دید سیاسی و فرهنگی بازی برخوردار بودند. طبیعت لبنانی‌ها این گونه است و در کشورشان تمام فرهنگی‌‌های جهان یافت می‌شود، به همین دلیل شهید صدر امید زیادی به آن‌ها داشت و می‌خواست از طریق آنها، رهبری اسلامی را به جهان معرفی کند. البته ارجاعات شخص امام موسی صدر به شهید صدر هم تأثیر زیادی در توجه طلاب لبنانی به ایشان داشت. این دو در بسیاری از موارد با هم مشورت می‌کردند و رهنمود‌هایی به هم می‌دادند، من‌جمله قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، امام موسی صدر از شهید صدر خواست که به شکلی آشکارتر از امام خمینی حمایت کند. ایشان دیدگاهی لبنانی داشت و شرایط و واقعیت‌های عراق تا حدی از نظرش دور بود. شهید صدر در حمایت از امام خمینی هیچ تردیدی به خود راه نمی‌داد؛ فقط روش حمایت ایشان با امام موسی صدر متفاوت بود که البته شرایط جغرافیایی و سیاسی و اجتماعی در این امر تأثیر بسزایی داشت. شهید صدر مترصد بود که به انحای مختلف از انقلاب اسلامی ایران دفاع کند، منتهی نه لزوما به روش امام موسی صدر.

از دیگر ریشه‌‌های شهادت شهید صدر، چالش‌هایی است که ایشان از دیر زمان با حزب بعث داشتند. این چالش‌ها به رغم اینکه تاریخ و داستان بسیار پرماجرایی دارند؛ اما چون پرداختن به آن‌ها ما را از بحث حمایت ایشان از انقلاب اسلامی دور می‌کند، از آن می‌گذریم. بی تردید حمایت شهید صدر از انقلاب اسلامی از عوامل بسیار مهم و بلکه مهم ترین عامل شهادت ایشان بوده است. برخی ادعا می‌کنند که شهید صدر در حمایت از انقلاب، بدون اینکه شرایط عراق و ویژگی‌‌های آن را مد نظر قرار دهند؛ دچار نوعی برخورد عاطفی و شتابزده شدند. شما در این مورد چه دیدگاهی دارید و این انگاره را تا چه میزان صحیح می‌دانید؟

کسانی که چنین ادعای می‌کنند از تاریخچه حمایت آقای صدر از انقلاب ایران بی اطلاع هستند و تصور می‌کنند که ایشان پس از مشاهده رویداد پیروزی انقلاب یک نوع واکنش عجولانه و عاطفی از خودش نشان داد. در پاسخ باید گفت با توجه به مدارکی که در دست هست، این موضعگیری سید شهید در دوره پیروزی انقلاب شکل نگرفت، بلکه موضع ایشان موضعی اصولی و ثابت بود که ریشه آن به سال‌های قبل از پیروزی انقلاب و زمانی که هنوز خبری از انقلاب نبود، باز می‌گشت.در این موارد نکاتی قابل ذکر هستند که به آن‌ها اشاره می‌کنم. اولین نکته‌ای که شاید خیلی‌ها از آن مطلع باشند، این است که در بدو ورود امام خمینی به نجف و آغاز تدریس ایشان، شهید صدر تعدادی از شاگردان و نزدیکان خود را که برخی از آن‌ها زبان فارسی را هم نمی‌فهمیدند، به شرکت در درس اصول فقه امام ترغیب کرد. ایشان تشخیص داده بود که آقای خمینی قله آگاهی محسوب می‌شوند و بسیاری به ایشان امید بسته اند. امام در شرایطی که کمتر کسی به فکر حفظ کیان سیاسی اسلام بود، رنج غربت و تبعید را به جان خریده بودند. شهید صدر این همه را می‌دانست و ارج می‌نهاد. از جمله حمایت‌های دیگر شهید صدر از امام این بود که پس از اطلاع از تصمیم برای امام برای ترک عراق، عازم بیت ایشان شد تا با امام دیدار و حتی‌المقدور ایشان را از این تصمیم منصرف کند. سید موفق به این دیدار نشد، چون امام صبح زود به طرف کویت حرکت کرده بودند و منزل ایشان در محاصره مأموران امنیتی بود. آن‌ها ورود و خروج افراد را زیر نظر داشتند؛ با این حال سید به بیت امام رفت و ساعاتی را با اهالی منزل که از مرتبطین با ایشان بودند، گفت و گو کرد تا به این ترتیب، مراتب حمایت و پشتیبانی خود را از امام اعلام کند. همان روز ایشان در جلسه درس خود فرموده بود، «رفتن آقای خمینی از نجف خسارت بزرگی است.» شهید صدر نسبت به وضعیت جسمانی امام هم حساسیت زیادی داشت تا جایی که در روز شهادت حاج آقا سید مصطفی، دستگاه فشار خون خود را برداشت و برد و فشار خون امام را گرفت که نکند این رویداد در سلامتی امام تأثیر سوئی بگذارد و البته صلابت و استواری امام در این مصیبت، برای آقای صدر جالب بود. با اوجگیری انقلاب هم شهید صدر نسبت به حفظ اصالت مکتبی انقلاب، بسیار حساس بود. ایشان حضور و نفوذ بعضی از جریانات التقاطی و غیر اسلامی نظیر مجاهدین خلق را مایه نگرانی می‌دانست و می‌گفت برای عبور از این خطر، باید هر ایرانی رساله توضیح‌المسائل امام خمینی را نصب‌العین خود قرار دهد و اجرای آن را خواستار باشد و طبیعی است که این اقدام، موجب کنار رفتن نیرو‌های منحرف خواهد شد، زیرا شخص منافق، هیچ گاه نمی‌خواهد رساله توضیح‌المسائل که در بردارنده احکام قرآن و شریعت مقدس اسلام است، پیاده شود.

چه رویداد‌هایی موجب افزایش حساسیت بیشتر حزب بعث نسبت به شهید صدر شد؟ چون هنگامی که موضوع در حد تبریک گفتن است، سایر مراجع و حتی خود حزب بعث هم به مناسبت تشکیل جمهوری اسلامی تبریک گفتند. چه چیزی موجب نگرانی و حساسیت بیشتر حزب بعث نسبت به شهید صدر بود؟

شاید کمتر به این مسئله پرداخته شده که شعاع انقلاب اسلامی، سراسر عراق را در برگرفته و در مردم عراق، نوعی احساس غرور و عزت ایجاد کرده بود. ما وقتی می‌شنیدیم که کودکانمان سرود معروف، «ایران، ایران، ایران ؛ خون و مرگ و عصیان» را زمزمه می‌کنند، دچار شگفتی نمی‌شدیم. آن‌ها با اینکه معنی این کلمات را نمی‌دانستند، آن قدر به رادیو ایران گوش داده بودند که این سرود و سایر سرود‌های دوران پیروزی انقلاب را به خوبی حفظ کرده بودند و این امر، نشان دهنده میزان علاقه و همراهی مردم عراق با انقلاب اسلامی بود. البته شهید صدر در آن مقطع می‌دانست که شرایط موجود در عراق، برای تحرک مردمی مانند آنچه که در ایران به وقوع پیوسته است ؛ مهیا نیست. یکی از مهم ترین موانع این تحرک، ددمنشی و ستمگری رژیم بعث عراق و نیز ضعف حرکت اسلامی و عدم آمادگی مردم برای رویارویی چه بسا طولانی با حزب بعث بود. مرجعیت سید هم هنوز به شکلی فراگیر در میان مردم، گسترده نشده بود تا بتواند یک تنه و بدون یاری بقیه روحانیون که برای مبارزه و قیام، ضرورتی احساس نمی‌کردند، دست به حرکتی بزند. با توجه به احساس تعلقی که شهید صدر نسبت به انقلاب داشت، از کمک به رویدادی که در ایران پیش آمده بود و او شاگردانش را به همراهی با آن ذوب شدن در رهبر آن،توصیه کرده بود، دریغ نداشت.وی برای ایجاد هماهنگی بین خود و امام خمینی، آیت‌الله هاشمی شاهرودی را به ایران فرستاد و تأکید داشت که این کار به شکل سری انجام شود؛ البته بدیهی است که سری بودن این مسئله، مدت زیادی دوام نمی‌آورد، چون آیت‌الله شاهرودی از محبوب ترین و نزدیک ترین شاگردان شهید صدر محسوب می‌شد و از سوی رژیم بعث هم تحت کنترل بود و قطعا آن‌ها از سفر ایشان به ایران و نمایندگی از سوی شهید صدر مطلع می‌شدند. در واقع اقدام آقای صدر در اعزام آقای هاشمی شاهرودی به ایران، بعثی‌ها را درباره آنچه که در آینده قرار بود در عراق پیش بیاید، سخت نگران و وحشتزده کرد، زیرا آن‌ها می‌دانستند آقای شاهرودی شخصیت مهم و برجسته‌ای است و سفر ایشان به ایران نمی‌تواند بدون یک هدف بزرگ و مهم صورت گرفته باشد، لذا حزب بعث به شکل بی سابقه‌ای بر کنترل و مراقبت از شهید صدر افزود.

بی تردید صدور تلگرام امام مبنی بر خارج نشدن شهید صدر از نجف و عراق، عامل یک رشته تحولات بعدی در مورد ایشان شد. از واکنش شهید صدر درباره این تلگرام و بازتاب‌‌هایی که در میان مردم عراق داشت، مطالبی را بیان کنید.

من آخر الامر هم متوجه نشدم که منشأ این شایعه که ایشان قصد دارند نجف را ترک کنند، از کجا بود. همین شایعات، ظاهرا امام را نگران کرده و تلگرامی فرستاده بودند مبنی بر اینکه آقای صدر از عراق خارج نشود. تلگرام پیش از آنکه به دست شهید صدر برسد، به دست رژیم بعث افتاد. من از طریق رادیوی عربی تهران که این تلگرام را خواند، از متن آن مطلع شدم و آن بخش از خبر رادیو را ضبط کردم و برای شهید صدر بردم و پخش کردم. ایشان یک بار آن را شنید و از من خواست که دوبار دیگر هم آن را پخش کنم؛ سپس بلند شد و به اندرونی منزل رفت. من با طرز رفتار و سلوک سید آشنا بودم. این طرز رفتار نشانه آن بود که ذهن سید به شدت درگیر با موضوعی شده است. با توجه به پخش این تلگرام، ظاهرا چاره‌ای جز اتخاذ سیاست مواجهه رو در رو با رژیم بعث باقی نماند.آقای صدر بعد از این جریان از من خواست که با آیت‌الله شاهرودی تماس بگیرم و در مورد منظور امام پیرامون عدم ترک نجف از ایشان سؤال کنم، چون شهید صدر اساسا قصد ترک نجف را نداشت و به هیچ وجه به این موضوع نمی‌اندیشید، بنابراین احتمال می‌داد مسئله‌ای پیش آمده که سیاق تلگرام امام این گونه است. چندین مرتبه سعی کردم با آقای شاهرودی تماس بگیرم. در برخی از این موارد، خود شهید صدر هم حضور داشتند. متأسفانه تماس تلفنی برقرار نشد و در مجموع سید تا زمان شهادتش هم از علل و انگیزه‌‌های ارسال این تلگرام آگاه نشد. اما انعکاس پخش خبر تلگرام امام به این شکل بود که مردم، به خصوص جوان‌ها و روشنفکران، پی در پی از اکثر شهر‌های عراق، راهی نجف می‌شدند و ضمن دیدار با شهید صدر، از ایشان می‌خواستند که عراق را ترک نکند. آقای صدر از صبح تا شب، به رغم خستگی با هیئت‌های مختلفی از مردم مقامات ملاقات می‌کرد و آن‌ها را با نهایت خوشرویی و به حضور می‌پذیرفت. این هیئت‌ها چند ویژگی مهم داشتند که همین‌‌ها رژیم بعث را به شدت به هراس انداخت. یکی اینکه اولا ترکیب جمعیتی این‌ها بسیار فراگیر بود و از تمام طبقات جامعه اعم از پیر، جوان، زن، مرد، پزشک، مهندس، دانشجو، بازاری و امثالهم در صفوف واحدی برای بیعت با شهید صدر می‌آمدند. مسئله دوم کثرت جمعیت این هیئت‌ها بود. به طوری که بازار العماره و کوچه‌‌های نزدیک به بیت شهید صدر گنجایش این همه جمعیت را نداشت و من به جرئت می‌توانم بگویم که شهر نجف پس از تشیع پیکر آیت‌الله حکیم، هرگز جمعیتی این چنینی به خود ندیده بود. نکته دیگر این که تعدادی از برادران اهل سنت در این هیئت‌ها دیده می‌شدند و این پدیده بی نظیر بود. علاوه بر این‌ها زنان عراقی هم در این هیئت‌ها به شکلی فعال حضور داشتند. چند روز بعد از این رویداد، شهید صدر به این نتیجه رسید که این مقدار تحرکات مردمی برای تحقق هدف مورد نظر، در این مقطع کفایت می‌کند و لذا از برخی از نمایندگان و دوستداران خود خواست به مردم اطلاع بدهند که عزیمت هیئت‌ها و گروه‌های بیعت کننده کافی است و دیگر ضرورتی برای این کار نیست، زیرا رژیم بعث، اعضای هیئت‌‌ها را شناسایی و از آن‌ها عکسبرداری و اسامی آن‌ها را در پست‌های بازرسی ثبت و ضبط می‌کرد و همه این‌ها مقدمه‌ای برای بازداشت آن‌ها در آینده بود. شهید صدر مایل بود که این افراد نیایند و شناسایی نشوند و می‌فرمود این‌ها ذخیره اقدامات بعدی ما هستند.

ظاهرا همین بیعت‌ها بود که موجب دستگیری شهید صدر و سپس آزادی ایشان به فاصله اندکی شد.

بله، وقتی حرکت این هیئت‌ها به دستور شهید صدر کاهش پیدا کرد، در شب هفدهم رجب سال 1399 یعنی 22 خرداد 1358، من از شکاف کوچک کنار پنجره بیرون را تماشا می‌کردم که در یک لحظه متوجه شدم سربازان و چکمه پوشان زیادی در اطراف منزل و کوچه منتهی به منزل شهید صدر مستقر می‌شوند. یقین پیدا کردم که آن‌ها خودشان را آماده کرده اند تا آقای صدر را بازداشت کنند. نزد ایشان رفتم و از آنچه که در اطراف می‌گذشت، مطلعشان کردم، اما ایشان فرمودند مسلئه‌ای نیست و من می‌روم بخوابم، چون خیلی خسته هستم. فقط انگشتری را که در واقع مهر و امضای فتوا‌ها و نامه‌‌ها بود، تحویل من دادند که مبادا پس از شهید شدنشان به دست رژیم بیفتد و از آن،در جهت اغراض خود استفاده کند. صبح روز بعد، در حالی که هنوز مردم خواب بودند، بدون اینکه ما متوجه شویم، در خانه باز شد و ابوسعد، رئیس جنایتکار اداره امنیت نجف که آدم جنایتکاری بود، تقاضای ملاقات با سید را کرد. البته این مسئله غیر مترقبه نبود، چون شواهد نشان می‌دادند که شهید صدر در آن روز بازداشت خواهد شد. به هر حال وقتی این جنایتکار با شهید صدر ملاقات کرد، گفت، «جناب سید! سران حکومت تمایل دارند با شما ملاقات کنند.» سید جواب داد، «من تمایلی به دیدار آن‌ها ندارم.» ابوسعد گفت، «چاره‌ای نیست.» سید گفت، «من همراه شما نمی‌آیم، مگر اینکه برای بازداشت من دستوری داشته باشی.» ابوسعد گفت که دستور بازداشت سید را دارد.در اینجا بود که شهید صدر با جدیت و قاطعیت به ابوسعد تشر زد که، «این چه رژیمی است؟ این چه آزادی است؟ ببینید چطور حرمت و کرامت انسان‌ها را خدشه دار کردید؟» و بعد از پایان سخنانش، به ابوسعد گفت، «هر جا که می‌خواهید، برویم.» سید از منزل خارج شد. من به اتفاق برخی از دوستان، سید بزرگوار را از خانه تا ماشین همراهی کردیم. ناگهان دیدم مادر سالخورده شهید صدر که ناتوان از راه رفتن بود و به سختی هم نفس می‌کشید، در کوچه ایستاده است و به یکی از مزدوران بعثی می‌گوید، «من را هم با پسرم ببرید.» علاوه بر این، یکی از همراهان ما، یعنی شیخ طالب سنجری، خود را داخل ماشین انداخت و کنار سید نشست و به رغم تلاش نیرو‌های امنیتی برای ممانعت از این کار، سعی کرد همراه سید به اداره امنیت برود. در این لحظه شهیده عزیز و جاوید، بنت‌الهدی که قبل از همه، خود را به محل توقف ماشین رئیس اداره امنیت رسانده بود؛ با کمال شجاعت و در حضور تعدادی از مزدوران بعثی که حدود سیصد نفر بودند، گفت، «شما صد‌ها سلاح در اختیار دارید. هیچ از خود پرسیده اید چرا برای بردن برادر من که اسلحه‌ای ندارد، این همه مأمور مسلح آمده اند؟ من جوابتان را می‌دهم. شما می‌ترسید. نگاهتان پر از وحشت است. شما باید بدانید که برادر من تنها نیست و همه عراقی‌‌ها با او هستند. این را هم این چند روز، به چشم خودتان دیدید، و گرنه چرا کسی را که نه ارتشی دارد و نه سلاحی، بازداشت می‌کنید؟» حقیقت این که من تا آن لحظه ندیده بودم که چه نیروی امنیتی عظیمی در اطراف خانه سید مستقر شده اند. رژیم علاوه بر نیرو‌های امنیتی، تعدادی از کارمندان حزب بعث و از جمله رئیس اداره آموزش و پرورش نجف و گروهی از مردم را که با حزب ارتباط مخفیانه داشتند، به آنجا آورده بود تا با پنهان کردن نقش خود، به این کار وجهه مردمی بدهد. پس از اینکه آن‌ها شهید صدر را بردند، شهیده بنت‌الهدی به من گفت صبح همان روز به حرم حضرت علی (ع) می‌رود تا مردم را از دستگیری سید باخبر کند و چنین کرد و عازم حرم شد. منتهی زود از حرم برگشت و گفت، «تعداد افراد داخل حرم کم بود. بعد از طلوع آفتاب که جمعیت بیشتری می‌آید؛ می‌روم.» من به ایشان گفتم، «بهتر است صبر کنید تا اوضاع مشخص تر شود، چون حرف‌های شما پرونده تان را سنگین تر می‌کند. درست است که شما نمی‌ترسید، ولی ممکن است این کار، تبعات سنگینی برای سید داشته باشد.» ایشان با شجاعت گفت، «مسئولیت و وظیفه دینی من حکم می‌کند که چنین موضعی را اتخاذ کنم و الان زمان سکوت نیست.»

من وقتی به جواب‌های ایشان گوش می‌کردم، گویی زینب (س) را می‌دیدم که این حرف‌ها را می‌زند. این شهیده بزرگوار، نه تنها در طول دستگیری شهید صدر، بلکه در طول ده ماه حصر ایشان و تا روزی که بازداشت شد، در زندگی شخصی و فردیش، ایمان سرشار و استقامت شگفت انگیزی را به نمایش گذاشت. من از زمانی که شهیده بنت‌الهدی را شناختم، پیوسته او را در چنین سطحی از ایمان و شهامت دیدم.

حرکت بنت‌الهدی چه تأثیری در تحرک مردم عراق داشت؟

البته من در منزل بودم. آن طور که نقل می‌کردند، پس از آنکه گروهی از مؤمنین در حرم جمع شدند و دعای فرج را خواندند، هنگامی که به نام امام زمان (عج) رسیدند، همه مؤمنان از جا برخاستند و بعد، تظاهرات گسترده‌ای در خیابان‌های اطراف حرم آغاز شد و نیرو‌های امنیتی به شدت وحشت کردند و همین موجب شد که احمد حسن البکر، شخصا دستور آزادی سید را صادر کند. خود شهید صدر بعد‌ها به ما گفت که شیوه و لحن بازجویی‌‌ها در ابتدا خشن و تند بود، ولی در اواسط بازجویی، شخصی وارد شد و برگه کوچکی را به دست بازجو داد و از آن پس روش بازجویی تغییر کرد. چند دقیقه بعد تلفن زنگ زد و به نظر می‌رسید که شخص مهمی پشت خط است، چون بازجو با جملاتی مثل «بله قربان» و «اطاعت قربان» پاسخ می‌داد. بعد‌ها معلوم شد که آن شخص، احمد حسن البکر معدوم، رئیس جمهور وقت عراق بود که بعدا به سید گفت، «شما را برای دیدار به اینجا آورده ایم و اصلا بازداشت نکرده ایم و این جمعیت، چیست که در خیابان‌ها راه افتاده و در نجف و کاظمین تظاهرات می‌کند؟»

در دوران نسبتا طولانی محاصره منزل شهیدصدر، غیر از اعضای خانواده ایشان، شما تنهاکسی بودید که شاهد وقایع بودید و ظاهرا از سوی شهید صدر مأموریت پیدا کردید که بعد‌ها این‌ها را برای ثبت در تاریخ، بنویسید. محاصره منزل ایشان از چه موقعی شروع شد و این مقطع، بر ایشان چگونه گذشت؟

رژیم عراق با دستگیر کردن شهید صدر در روز هفده رجب، قصد داشت ایشان را اعدام کند، ولی وقتی با واکنش مردم روبرو شد، تصمیم گرفت ایشان را در شرایط حصر در منزل قرار دهد. این حصر آغاز شد و نه ماه به طول انجامید و در نهایت به شهادت شهید صدر منتهی شد. رژیم در ادامه اقدامات خود و پس از محاصره منزل، آب و برق و تلفن منزل شهید صدر را قطع کرد. این وضعیت حدود پانزده روز به طول انجامید و اگر در خانه، منبع آب نبود، تشنگی، همه اهل خانه را تلف می‌کرد. به نظر می‌رسید که هدفشان هم همین بود. از سوی دیگر، آن‌ها حاج عباس، خدمتگزار سید را از ورود به منزل، منع کردند تا شهید صدر و خانواده اش را با گرسنگی از پا در آوردند. حاج عباس، پیش از محاصره منزل، وظیفه تهیه مایحتاج خانواده سید را به عهده داشت. ما به دلیل همین محاصره بی رحمانه و قطع ورود مواد غذایی، ناچار بودیم از نان‌های خشک و غیر قابل مصرف استفاده کنیم. یادم هست که یک روز من و شهید صدر با همین نان‌ها مشغول صرف ناهار بودیم که ایشان در چهره بنده علائم ناراحتی را مشاهده کرد. من البته به خاطر خودم ناراحت نبودم. با خودم می‌گفتم سبحان الله که نائب امام معصوم، این نان‌های خشک را می‌خورد، اما سرکش‌ها و طاغوت‌ها لذیذترین و گوارا ترین خوراکی‌ها را در اختیار دارند. سید وقتی چهره مرا دید گفت، «این لذیذترین غذایی است که در عمرم خورده ام، چون در راه خدا و به خاطر خداست.» به هر حال روز‌ها پشت سر هم می‌گذشتند و پیوسته بر رنج شهید صدر افزوده می‌شد. سید با مشاهده گرسنگی کودکان و رنج مادر بیمار و سالخورده اش، بیشتر احساس تنگنا و رنج می‌کرد و می‌فرمود، «این‌ها به خاطر من از گرسنگی تلف خواهند شد، اما تا وقتی که این وضعیت برای اسلام، من راضی و خوشحال هستم و برای بالاتر از آن هم آماده ام.» با پیچیدن خبر محاصره غذایی منزل شهید صدر در میان مردم، رژیم بعث تحت فشار قرار گرفت، البته نه از ناحیه مرجعیت و حوزه، بلکه از سوی عامه مؤمنین و جوانان که با نوشتن شعار روی دیوار‌ها و توزیع اعلامیه، محاصره غذایی مرجع شیعه را محکوم می‌کردند. این فشار‌ها موجب شدند که رژیم بعث، محاصره غذایی را لغو کند و به حاج عباس اجازه دادکه روزانه، تحت نظارت مأمورین، مواد خوراکی منزل شهید صدر را تأمین کند. این مأمور امنیتی، هر روز، سایه به سایه، حاج عباس را در بازار همراهی می‌کرد و بعد هم اجازه نمی‌داد که او با خانواده شهید صدر صحبت کند، بلکه هر روز صبح باید می‌آمد و کاغذ کوچکی را که مواد غذایی مورد نیاز خانواده روی آن نوشته شده بود، تحویل می‌گرفت و می‌برد و می‌خرید.

از روز هیجدهم ماه رجب تا آخر ماه شعبان، ارتباط ما با بیرون از منزل کاملا قطع شد. نه اخباری از مردم به ما می‌رسید و نه آن‌ها از منزل ما مطلع می‌شدند. رادیو تنها مونس ما بود که از طریق آن اخبار را می‌شنیدیم. وقتی گاهی اوقات صدای بوق ماشین می‌آمد، خوشحال می‌شدیم، چون احساس می‌کردیم در نزدیکی جهان زنده‌‌ها به سر می‌بریم. علاوه بر این سر و صدای نانوایی چسبیده به منزل هم شیرین تر از هر سر و صدایی بود. هنگامی که انسان در قفسی تنگ و خفقان آور قرار بگیرد، حتما چنین احساسی به او دست می‌دهد. اولین ارتباط بعد از چهل روز، در آخرین روز ماه شعبان برقرار شد، به این ترتیب که آن شب بالای پشت بام رفتم و در گوشه‌ای دور از دید دوربین‌های امنیتی که اطراف منزل شهید صدر قرار داده بودند، به جستجوی هلال ماه مبارک رمضان پرداختم. آن شب چشمم به حجت الاسلام سید عبدالعزیز حکیم افتاد که ایشان هم برای رؤیت هلال به پشت بام آمده بود. با توجه به فاصله نسبی میان خانه شهید صدر و منزل ایشان، ما توانستیم با اشاره دست، به یکدیگر پیام بدهیم، اما بعضی از این اشارات را می‌فهمیدیم و بعضی‌‌ها را هم متوجه نمی‌شدیم. در نهایت با زبان اشاره قرار گذاشتیم که روز بعد در همان جا یکدیگر را ببینیم و بدین ترتیب پس از پنجاه روز بایکوت کامل، اولین ارتباط ما با جهان بیرون برقرار شد. روز دوم که بالای پشت بام رفتم، دیدم او سعی می‌کند با زبان اشاره مطلبی را به من بفهماند. من هم سعی کردم این کار را بکنم، اماچندان فایده‌ای نداشت.روز سوم ایشان جملاتی را با خط درشت روی یک تکه مقوا نوشته بود که من می‌توانستم برخی را بخوانم و برخی را هم نمی‌توانستم. این اقدام و ابتکار ایشان، سر منشأ پیدا کردن شیوه‌ای مناسب برای ارتباط و گفت و گو با یکدیگر شد. از آن به بعد، هر چه را که شهید صدر می‌خواست، به خط درشت سینی غذا می‌نوشتم و البته این کار را با چند سینی انجام می‌دادم و هر واژه و عبارتی را با خط درشت، پشت یک سینی می‌نوشتم و به این ترتیب کلمات را یک به یک به او نشان می‌دادم تا جمله تمام می‌شد. او هم با دوربین این کلمات و جملات را می‌خواند و از مقصود ما با خبر می‌شد. با این شیوه، شهید صدر توانست تا حدودی از جریان امور در خارج منزل، اطلاع پیدا کند و پیام‌های خود را به مجاهدین و مؤمنین برساند.

در دوران حصر، چه کسانی اعم از مخالف و موافق، تلاش کردند با شهید صدر ملاقات کنند؟

از جمله اتفاقات دوران حصر، تلاش حجت الاسلام آقای سید محمود دعائی، سفیر وقت جمهوری اسلامی در بغداد برای ملاقات با شهید صدر بود. من هنگامی که داشتم از گوشه پنجره به کوچه نگاه می‌کردم، آقای دعائی را دیدم که به طرف خانه می‌آمد. با عجله، خودم را پشت در رساندم تا از صحبت‌های او با نیرو‌های امنیتی اطلاع پیدا کنم. وقتی آقای دعائی خواست زنگ در خانه را به صدا در بیاورد، یکی از مأمورین به ایشان گفت که آقای صدر در خانه نیست. آقای دعائی با جدیت گفت، «خیر! من می‌دانم که ایشان در خانه هستند.» مأمور امنیتی گفت که سید برای زیارت به کاظمین رفته است و صحبت‌هایی بین آن‌ها رد و بدل شد که برخی از آن‌ها را شنیدم. به هر حال آقای دعائی موفق به دیدار با سید شهید نشد. اما از عوامل حزب بعث هم افراد مختلفی می‌آمدند. به رغم اینکه این‌ها با نصب ابزار‌های جاسوسی در درون خانه، سعی می‌کردند از آنچه که در خانه می‌گذرد، مطلع باشند، اما چون شاید حدس می‌زدند که ما برخی از نکات ایمنی را رعایت می‌کنیم، افرادی را می‌فرستادند که از جریانات درون خانه مطلع شوند و عده‌ای هم از طرف دستگاه، با هدف مذاکره با شهید صدر می‌آمدند. از جمله، یکی از زنان جاسوس مأمور شده بود که از امور داخل خانه شهید صدر، اطلاع کسب کند. ما ابداً او را نمی‌شناختیم و این گونه تصور می‌کردیم که او هم از جمله کسانی است که به دیدار سید آمده و از شرایط هم اطلاع نداشته و دستگیر شده است، اما چند دقیقه بعد، وقتی که سؤالاتی را مطرح کرد، ماهیت واقعی خود را نشان داد و تا پایان دوره حصر گهگاهی به منزل شهید صدر می‌آمد. در فاصله‌ای که شهید صدر در حصر بودند، صدام، حسن البکر را کنار گذاشت و زمام امور را به دست گرفت. صدام تمهیداتی را در نظر گرفت و با تماسی که ابوسعد، رئیس اداره امنیت نجف با شهیده بنت‌الهدی داشت، از شهید صدر وقت گرفت و برای صحبت با ایشان آمد. لحنش ملایم بود و سخنانی از این قبیل می‌گفت که هر قدر پول لازم باشد برای شما می‌آوریم و آیا خدمتی می‌توانیم بکنیم؟ او سعی کرد خود را متفاوت با حاکم قبلی نشان دهد و چنین وانمود کرد که اوضاع با دوره حسن البکر فوق کرده است. شهید صدر در جواب او گفت، «بازداشت شدگان را آزاد کنید،‌چون هیچ گناهی ندارند.» بعد از گذشت یک ماه از ملاقات رئیس اداره امنیت نجف، رژیم صدام شیخ عیسی شبیر خاقانی از روحانی نما‌های درباری را با مأموریتی نزد شهید صدر فرستاد. لازم به ذکر است که این شیخ، درگذشته به هیچ وجه با شهید صدر ارتباط نداشت و از دشمنان انقلاب اسلامی هم بود و نقش عمده‌ای در ایجاد فتنه وآشوب و برانگیختن احساسات ناسیونالیستی در میان مردم عرب خوزستان داشت. این شیخ دوبار به دیدن شهید صدر آمد و هر دوبار سعی کرد با تقسیم بندی‌‌هایی مثل فارس و عرب و تعدی‌ای که فارس‌ها به عرب‌های خوزستان می‌کنند‌، به خیال خام خود، سید را رقیب امام خمینی جلوه دهد و سعی کند از این جهت وی را تحریک کند که البته موضع شهید صدر در این مورد، کاملا معلوم بود.

از آنچه که از رفتار‌ها و گفتار‌های شهید صدر در دوران حصر بیان می‌شود و بخش قابل توجهی از آن‌ها توسط شخص جنابعالی نقل شده اند، آشکار است که ایشان عزم خود را برای شهادت، جزم کرده و به یک محاسبه منطقی به این نتیجه رسیده بود که آنچه به فضای یخزده سیاسی عراق می‌تواند تحرکی بدهد و در مردم، برای مبارزه با رژیم، شور و شوقی برانگیزد، شهادت ایشان است. شواهد نشان می‌دهند که ایشان برای بعد از خودش، طرح یک رهبری جانشین را تهیه کرده بود تا بتواند کار مبارزه را ادامه دهد و مانع از نابودی دستاورد‌ها شود. در این مورد چه خاطراتی دارید؟

ایشان معتقد بودند که رهبری مبارزات پس از خودشان باید توسط یک شورا متشکل از چند تن از علمای طراز اول، انجام شود و فهرستی هم از افراد دیگر که شاید تعدادشان بیش از ده نفر بود، تهیه کرد تا شورای چهار نفره در صورت مصلحت با افزایش اعضا بر اساس اساسنامه‌ای که ایشان تدوین کرده بود، بتواند عده‌ای را به عضویت در آورد. به طور مشخص بین شهید سید محمدباقر حکیم و شهید صدر در مورد رهبری مردم عراق، مذاکراتی انجام شد. من به نمایندگی از سوی شهید صدر و سید عبدالعزیز حکیم به نمایندگی از طرف شهید سید محمد باقر حکیم، این مذاکرات را اداره می‌کردیم، خلاصه مذاکرات این بود که شهید حکیم می‌خواست نقش محوری را در مبارزات مردم عراق ایفا کند، ولی شهید صدر اعتقاد داشت که رهبری عراق باید به صورت شورایی اداره شود. من به یاد ندارم که در این مورد به توافقی رسیده باشند. البته شاید بعضی از توجیهات شهید حکیم درست بود. ایشان به هر حال در میدان مبارزه بود و بیش از دیگران با مسائل عراق آشنایی داشت. از سوی دیگر عقیده داشت که شاید نتواند با سایر اعضای شورای رهبری، هماهنگ شود و این عدم انسجام و ناهمگونی، مشکلاتی را به بار می‌آورد. اما شهید صدر معتقد بود که رهبری باید شورایی باشد و در یک فرد جمع نشود، زیرا با کشته شدن یک فرد، مردم سرگردان می‌شوند، البته شهید صدر امید زیادی داشت که یک رهبری در عراق شکل بگیرد تا حداقل از ریخته شدن خون سید در جهت ادامه مبارزات بسازد. وقتی که طرح شورای رهبری با ناکامی مواجه شد، یأس و ناامیدی کشنده‌ای به ایشان دست داد. در همین شرایط بود که من روزی به ایشان عرض کردم که شما چرا دچار اندوه و ناراحتی و تشویش خاطر شدید؟ ایشان گفتند تمام فداکاری‌ها و آرزو‌ها بر باد رفت. من بالاخره کشته خواهم شد، اما مایل بودم که قتل من باعث برانگیختن مردم بشود. آقا فکر می‌کنی چیزی جز سلاح خون خودم در اختیار دارم؟این سلاح را هم از دست داده ام.

سؤالی که ممکن است برای خواننده این مصاحبه پیش بیاید این است که آیا حضور شما در منزل شهید صدر، آن هم در دوران حصر، حساسیت رژیم را نسبت به شما در پی نداشت؟

چرا، آن‌ها یک بار در همان اوایل حصر به بهانه‌ای دنبال من آمدند و گفتند که او باید به اداره ثبت احوال مراجعه کند. شهیده بنت‌الهدی صدر به در منزل رفت و گفت او را بیرون از اینجا جستجو کنید و ایشان اینجا نیست. اما هنوز شک آن‌ها باقی مانده بود که من داخل منزل هستم یا نه. شهید صدر به من توصیه کرد که از راهی مخفی از منزل بیرون بروم و از بیرون با وی تماس بگیرم تا آن‌ها که تلفن ایشان را کنترل می‌کنند، تصور کنند که من در منزل ایشان نیستم. من همین کار را کردم و با نام و نشانی از بیرون از منزل با ایشان تماس گرفتم و طوری هم صحبت کردم که انگار نه تنها در خانه ایشان نبوده‌ام که حتی خارج از عراق هستم. این ترفند کارگر افتاد. شهید صدر در چند روز آخر حصر و قبل از شهادتش، از من خواست که خانه ایشان را ترک کنم و جان خود را نجات بدهم. ایشان فرمود، «تو را به رنج و زحمت انداختم. تو به من وفادار بوده ای. فایده‌ای در شهید شدن تو در کنار خودم نمی‌بینم. سعی کن جانت را نجات بدهی.» البته ایشان چند بار و به روش‌های مختلف، سعی کرد مرا متقاعد کند که خانه را ترک کنم و ایشان را تنها بگذارم، اما من زیر بار نرفتم. یک بار ایشان به من گفت، «تو به من وفادار بودی و همراه من همه چیز را تحمل کردی. از من چه چیزی می‌خواهی؟» گفتم، «به من قول بدهید وقتی وارد بهشت شدید، مرا هم همراه خود ببرید.» فرمود، «با خدا عهد می‌بندم که به خواست او وارد بهشت نشوم، مگر آنکه تو هم با من باشی.» در زندگیم هیچ چیز به اندازه این عهدی که ایشان با من بست، موجب افتخار من و برایم گرانمایه و گرانقدر نیست. در چند روز آخر هم که ایشان جواب قطعی و قاطع را به فرستادگان صدام داد و مطمئن بود که به زودی دستگیر و اعدام خواهد شد، به من فرمود که مجددا از خانه خارج شوم و گفت که اگر این‌ها تو را بکشند، این بخش از تاریخ زندگی من ناشناخته خواهد ماند. البته طبیعتا من قبول نکردم، لذا ایشان گفتندکه اگر اتفاقی پیش آمد و این‌ها برای بازداشت من آمدند، تو همراه من نیا من این کار را بر تو حرام می‌کنم و سپس نامه‌ای را که شباهت به وصیتنامه داشت، به من داد و گفت که این نامه را در صورت امکان باید به آقای سید محمود هاشمی شاهرودی برسانی. انشأالله خداوند، تورا از دست این‌ها به سلامت نجات دهد. من تسبیحی را که دست سید بود، از ایشان خواستم و گفتم می‌خواهم این را نگه دارم. این تسبیح همچنان نزد من است. اصل این نامه‌ای را که عرض کردم، نزد آقای سید عبدالعزیز حکیم گذاشتم و از روی آن نسخه اصلی را با خود نیاوردم، چون می‌ترسیدم در صورت بازداشت من، آخرین نامه شهید صدر یا وصیتنامه ایشان از بین برود.وقتی به ایران رسیدم، طبق وصیت شهید صدر، نامه را به آیت‌الله هاشمی شاهرودی حفظه‌الله دادم.

آخرین روز‌های زندگی شهید صدر چگونه سپری شدند؟

آقای صدر در این روز‌های آخر انقطاع کامل از دنیای توجه مطلق به سوی خدا پیدا کرده بود. او دائما یا قرآن می‌خواند و یا ذکر می‌گفت. بیشتر هم تسبیحات اربعه می‌گفت. آخرین روز‌های حصر را هم با روزه داری سپری کرد و به هیچ چیز جز عبادت خدا فکر نمی‌کرد. گاهی اوقات که من درباره مسائل مربوط به فعالیت‌ها و مبارزات اسلامی با او صحبت می‌کردم، پاسخی نمی‌داد و تنها به یک تبسم ملیح اکتفا می‌کرد، چون فایده و امیدی در آن‌ها نمی‌دید. حزن و اندوه چون خوره‌ای به جسم و جان اوا فتاده بود، طوری که از شدت ضعف به پیکره‌ای استخوانی تبدیل شده بود. فکر می‌کنم اگر کسی در آن روزها، ایشان را می‌دید، نمی‌شناخت ؛ اما خدا را شاهد می‌گیرم که این غم و اندوه ابداً به خاطر ترس از کشته شدن یا دلبستگی به زندگی و دوست داشتن دنیا نبود.

آخرین دستگیری شهید صدر، کی و چگونه انجام پذیرفت؟

روز شنبه شانزده فروردین۵٩ ساعت ٢:٣٠ بعد از ظهر بود که رئیس اداره امنیت نجف همراه معاونینش به ملاقات شهید صدر آمد و گفت، «مسئولین مایلند شما را در بغداد ببینند.» شهید صدر گفت : «اگر به تو دستور داده اند که مرا بازداشت کنی، با توجه هر جا که می‌خواهی ببری، خواهم آمد.» آن‌ها هم گفتند، «بله، هدف بازداشت شماست.» سید گفت، «پس چند دقیقه‌ای منتظر باشید تا با خانواده‌ام خداحافظی کنم.» آن‌ها گفتند، «نیازی نیست، چون همین امروز و فردا برمی گردید.» شهید صدر که می‌دانست چه فرجامی در انتظارش است، گفت، «مگر برای شما ضرری دارد که من با کودکان خودم خداحافظی کنم؟» در جریان بازداشت‌های متعدد، این اولین باری بود که می‌دیدم ایشان با خانواده وداع می‌کند. بعد از وداع، در حالی که تبسمی بر لب داشت، برگشت به مأمورین گفت که برویم، وقتی ایشان رفت، اولین نشانه‌‌های اتفاق شومی را که در راه بود، به صورت برچیده شدن بساط نیرو‌های امنیتی اطراف خانه مشاهده کردم. شهیده بنت‌الهدی رفت تا پرس و جویی بکند، اما هیچ یک از آن‌ها را در اطراف خانه ندید. ما فهمیدیم این بازداشت، مقدمه شهادت سید بزرگوار است. صبح روز بعد، نیرو‌های امنیتی بار دیگر منزل را محاصره کردند و این بار این سؤال برای ما پیش آمد که آیا آمدن این‌ها نشان آن است که سید را آزاد کرده اند و حالا دوباره می‌خواهند خانه را محاصره کنند که البته موجب خوشحالی ما بود، اما بنت‌الهدی گفت، «نه ! این‌ها آمده اند مرا بازداشت کنند.» و رفت و لباسهایش را عوض کرد و مچ آستین هایش را محکم بست که به هنگام شکنجه شدن، کاملا پوشیده باشد، رفتار وی به گونه‌ای بود که واقعا صبر و مقاومت حضرت زینب(س) را در دل زنده می‌کرد.

بعد‌ها در مورد نحوه شهادت آقای صدر متوجه چه نکاتی شدید؟

من آنچه را که از شاهدان عینی دریافتم این است که جنایتکار معدوم، صدام تکریتی، شهید صدر و خواهر گرامیش را پس از شکنجه‌‌های فراوان، با بدترین شیوه‌‌ها به قتل رساند. سید شهید را با بند‌های آهنی بسته بودند و صدام با تازیانه بر سر و روی او می‌کوبید و می‌گفت، «تو مزدور ایرانی‌‌ها هستی و می‌خواهی در عراق انقلاب برپا کنی.» شهیده بنت‌الهدی و برادر در یک اتاق بودند. شهیده مظلومه در گوشه اتاق به خاطر شکنجه‌‌های زیاد و جراحت‌های ناشی از بریدن اعضای بدنش، بی هوش افتاده بود و متوجه آنچه که در پیرامونش می‌گذشت، نبود. در این مرحله، صدام شخصاً با شلیک گلوله به زندگی این دو انسان والا و بزرگوار خاتمه می‌دهد.

خبر شهادت آقای صدر چگونه منتشر شد و مردم از آن چگونه مطلع شدند؟

در شامگاه روز چهارشنبه بیستم فروردین سال ۵٩، رژیم بعث، برق شهر نجف را به طور کامل قطع کرد. در سیاهی شب، مأمورین امنیتی از دیوار منزل مرحوم حجت الاسلام سید محمد صادق صدر، پسر عمومی شهید صدر، بالا رفتند و از او خواستند که به ساختمان استانداری نجف برود.در آنجا، ابوسعد، رئیس اداره امنیت شهر نجف، وقتی محمد صادق صدر را دید، گفت، «این‌ها جنازه صدر و خواهرش هستند که اعدام شده اند. با ما بیا تا آن‌ها را دفن کنیم.» مرحوم سید محمد صادق گفت،«باید آن‌ها را غسل بدهم.» اما ابوسعد گفت، «غسل و کفن شده اند.» باز سید گفت، «باید بر آن‌ها نماز بخوانم.» ابوسعد گفت، «بخوان.» پس از نماز، ابوسعدگفت، «آیا می‌خواهی جنازه را ببینی؟» سید گفته بود بله. در تابوت را باز می‌کنند. جنازه شهید صدر غرق به خون و آثار شکنجه در نقاط مختلف صورتش پیدا بوده است. البته بعثی‌‌ها اجازه نداده بودند که سید صادق تمام جنازه را ببیند. ابوسعد گفته بود، «تو می‌توانی خبر اعدام سید را اعلام کنی، اما مراقب باش که در مورد اعدام بنت‌الهدی چیزی نگویی که در آن صورت خودت را اعدام خواهیم کرد.» مرحوم سید صادق هم از روی واهمه‌ای که پیدا کرد، سکوت کرد و سال‌ها بعد، وقتی در آستانه مرگ قرار گرفت، خبر اعدام بنت‌الهدی را داد.جنازه شهید صدر و خواهرش در قبرستان وادی السلام در شهر نجف به خاک سپرده شد. رژیم صدام جنایت وحشیانه‌ای را که مرتکب شده بود، کاملا مخفی نگه داشت، به طوری که تا چندی پس از این جریان، هیچ کس از این واقعه باخبر نبود. جز تعداد اندکی از مردم نجف که از طریق گورکن‌های وادی السلام در جریان امر قرار گرفته بودند. ترفندی هم که رژیم به کار برد این بود که هر چند وقت یک بار، وقوع این جنایت از سوی یکی از اعضای حزب بعث انکار و سپس توسط فرد دیگری از همان حزب تأیید می‌شد و مردم از این همه تناقض، سردرگمی عجیبی پیدا کرده بودند. عمدا هم این کار را می‌کردند. تا کسی عملا نتواند موضع مشخصی را علیه این جنایت، اتخاذ کند. در آن شرایط، توجه همه به بخش عربی رادیوی جمهوری اسلامی ایران جلب شده بود تا خبر قطعی از ایران برسد. ظاهرا در ایران، چند روز پس از وقوع جنایت، از این خبر مطلع شدند و با پیام بسیار مهمی که از سوی امام منتشر شد، صحت خبر برای مردم مسجل شد.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

گفت‌وگو با آیت‌الله سید مرتضی عسکری(ره)، رئیس دانشکدۀ اصول‌الدین، که در آن به ابعاد حیات علمی و عملی شهید صدر پرداخته است

حضرتعالی از جمله چهره‌هایی هستید که از آغازین مراحل تحصیل شهید صدر، شاهد نبوغ و پیشرفت فوق العاده ایشان بودید و ارتباطتان با ایشان تا آخرین روزهای حیاتشان ادامه داشت و از نظر بیان جنبه های ناگفته ای از زندگی ایشان، کم نظیر هستید. بفرمائید شهید صدر از چه موقع تحصیل خود را در مدرسه شما شروع کردند و این تحصیل به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟

آقای سید محمد باقر صدر را برادرش آقا سید اسماعیل رحمه الله علیه نزد من آورد. برنامه مدرسه ما آزاد بود و سال اول، کلاسهای ما مرشد داشت. ایشان در مدرسه منتدی النشر فرعی ثبت نام کردیم و در همان سال اول، چند ماه بعد از تحصیل به کلاس دوم انتقالش دادیم. این قدر سریع پیش رفت. آخر همان سال باز مجددا به کلاس سوم انتقال پیدا کرد. باز چند ماه بعد از این موعد، استادش آمد و به من گفت که به کلاس چهارم انتقالش دادیم. به شکل اعجاب آوری پیشرفت می‌کرد. از مدرسه هم که بیرون می‌رفت، خودش در منزل به دوستانش درس می‌داد. یادم هست علاوه بر این نبوغ در تحصیل، در زمینه های دیگر هم واقعا عجیب بود، از جمله در خطابه. یادم هست که در دهه اول محرم، پشت صحن حضرت موسی بن جعفر (ع)، عصرها روضه می‌گذاشتند و روضه مهمی هم بود و همه از کاظمین و بغداد می‌آمدند. قبل از آنکه خطیب صحبت کند، من معمولا از محصلین خودمان، کسی را به آنجا می‌فرستادم تا مطلبی را بخواند واین موجب شد که کم کم توانائی سخنرانی کردن پیدا کند. در یک جلسه، آقای صدر انصافا از همه پیش برد و برنامه را تکمیل کرد. یک سال هم آسید علی صدر در کاظمین بود و برای تولد حضرت امیر (ع) یک جشنی گرفت. من کنار سید محمدصدر نشسته بودم که رئیس مجلس اعیان بود. اینها همه شان از یک اسره اند. هم ایشان، هم آسید محمدباقر و هم آقا موسی که در لبنان بود، همه شان از یک خاندان هستند. به هر حال، آسید محمد هم از سخنرانی شهید آسیدمحمدباقر صدر در آن مجلس، خیلی خوشش آمد و او را صدا زد و گفت، «انت عقاد الراق». عقاد یک چهره ادبی شاخص در مصر و بین همه، تمثیل است.

در هر حال در مقطعی که در کاظمین بود، یک چنین شایستگی‌هایی را از خود نشان داد. بعد به همراه برادرش برای پیگیری تحصیلات به نجف رفت. در آنجا نزد آسید محمد روحانی، پایه می‌خواند. فکر می‌کنم تا کفایه را نزد ایشان خواند. من یک بار به نجف رفتم و آسید محمد روحانی به من گفت، «آسید اسماعیل صدر برادری دارد که وقتی انسان یک فصل از کفایه را به او درس می‌دهد، ده فصل باقی را خودش می‌خواند و می‌فهمد.» دوره سطح و مخصوصا کتابهای مشکلش را خیلی راحت طی کرد. کفایه کتاب مشکلی است، ولی او خیلی به آسانی توانست این مرحله را طی کند. بعد به درس خارج مرحوم آقای خوئی رفت. آقای خوئی مشهورترین و مهمترین درس خارج نجف را داشت و شهید صدر در آنجا هم خیلی سریع، خودش را نشان داد و «مشاور بالبنان» بود. یک بار من در نجف نزد آقای خوئی بودم و داشتیم حرف می‌زدیم. من در مورد آقای صدر از ایشان پرسیدم. ایشان بالافاصله گفت که، «او مجتهد است.» آقای صدر در آن مقطع، دو سه سال از سن تکلیفش می‌گذشت. این مسئله را من به آقای صدر گفتم. گفت، «پس برای من یک اجازه اجتهاد از آقای خوئی بگیرید.» من می‌دانستم که آقای خوئی فعلا بنا ندارد برای او اجازه اجتهاد بنویسد.

چرا ؟

چون سن آقای صدر خیلی کم بود و هنوز زود بود که حاکم شرع شود. سنش اقتضای چنین کاری را نداشت. گفتم که هنوز دو سه سالی از سن تکلیفش بیشتر نگذشته بود، با این حال من دوست داشتم که آقای خوئی این اجازه را برای ایشان بنویسد. فکر کردم اگر بتوانم در شرایطی آقای خوئی را در محظور بگذارم و به قول معروف ایشان را گیر بیندازم، شاید بتوانم این اجازه را بگیرم. در یک محفل عمومی که مردم جمع شده بودند، من جلوی همه از آقای خوئی پرسیدم، «آیا آقای صدر مجتهد است؟» آقای خوئی گفت، «بله» من بالافاصله گفتم، «پس لطف کنید اجازه را بنویسید.»آقای خوئی در محظور گیر کرد و اجازه را نوشت. البته بعدا از من گله کرد که، «چرا این طور کردی؟» غرض اینکه ایشان در اوایل سنین تکلیف بود که مجتهد شد.

تاثیر شهید صدر را بر فضای فکری عراق و کشورهای همجوار، چقدر می‌بینید؟

کتاب‌هایی که ایشان می‌نوشت، الحق تاثیر می‌گذاشتند. این اواخر در جایگاهی بود که مورد تقلید بود. من در دانشکده اصول الدین برایش تدریس گذاشته بودم. ایشان اوایل چند جلسه ای آمد و بعد نتوانست بیاید. کتابی نوشته بود به نام «المعالم الجدیده» در تاریخ اسلام و آن را به مرحوم سید محمد باقر حکیم داده بود و او به بغداد می‌آمد و آن را در دانشکده ما درس می‌داد. ما در عمده کارها با هم بودیم. محل مشورت یکدیگر بودیم. جدائی بین ما نبود. یادم هست ایشان وقتی کتاب «فلسفتنا» را نوشت، یک نفر به ایشان پولی داد که کتاب را چاپ کند. ایشان پول را صرف سفر مکه کرد. ما در مکه به هم رسیدیم. این آقای سید محمود هاشمی شاهرودی که الان رئیس قوه قضائیه است، با ایشان بود و من یادم هست که شهید صدر از ایشان خیلی خوشش می‌آمد و به مقام علمی او اعتقاد داشت.

ظاهرا شهیده بنت الهدی در مدارسی که تحت نظر جنابعالی اداره می‌شدند، همکاری و نقش داشت. در این مورد چه خاطراتی دارید؟

من شهیده بنت الهدی را مسئول اشراف بر مدارس خترانه زیر نظر خودمان کرده بودم. او موجود منحصر به فرد و فوق العاده ای بود، یعنی در بسیاری از موارد مثل خود آقای صدر بود، علی الخصوص از لحاظ شجاعت. موقعی که برای بار اول، آقای صدر را دستگیر کردند،‌شهیده بنت الهدی به حرم حضرت علی (ع) رفت و با صدای بلند چند بار فریاد زد:«الظلیمه….الظلیمه!» و شاید همان کار او بود که حساسیت مردم را برانگیخت و باعث شد که در دستگیری اول،آقای صدر را از حبس درآورند. شجاعت فوق العاده ای داشت.طبع بسیار لطیفی هم داشت. از نظر ادبی توانا و موثر بود و توجه بسیاری از ادبا و جوانهای علاقمند به ادبیات را جلب کرده بود، رحمه الله علیها.

از جمله فصول برجسته همکاری جنابعالی با شهید صدر، تعامل در ایجاد حزب الدعوه است. چه زمینه‌هایی برای تشکیل این حزب وجود داشت و عملکرد آن را در آن مقطع، چقدر موفق ارزیابی می‌کنید؟

این مسئله محتاج به بیان مقدمه ای است. همان اوایل، قیامم به خدمت کردن بود و نظرم این بود که به جوانها برسم که یک بار در ماه رمضان در یک عصر تابستان، به مدرسه ای که در کاظمین داشتم، می‌رفتم. حالا البته آنجا را خراب کرده اند. آقا زاده سیدی، فرزند یکی از علما در آنجا به من برخورد. در آن دوره، حزب کمونیست، بسیار فعال بود. هم کمونیستهای روسی و هم کمونیستهای چینی، فعالیت زیادی می‌کردند و وضعیت فکری عراق را خیلی آشفته کرده بودند. همه علما و مراجع از این وضع زجر زیادی می‌کشیدند. این بچه سید رسید و به من و به نظرم در جریان حزب کمونیست چینی فعالیت می‌کرد. من با ناراحتی از او پرسیدم، «تو از اسلام چه دیدی که آن را ترک کردی و به حزب کمونیست پیوستی ؟» در جواب من گفت، «انا مسلم و صائم» یعنی «من مسلمانم و الان هم روزه هستم، ولی مردم حکومت می‌خواهند و اسلام حکومت ندارد. من فکر کردم حکومت اشتراکی بهتر است یا حکومت سرمایه داری ؟ به نظرم رسید که حکومت اشتراکی، عقلا به عدالت نزدیک تر است.» حرف این جوان مرا تکان داد.منی که در فکر جوانها هستم، شنیدن این حرف، برایم مشکل بود. فردا صبحش در مدرسه اصول الدین نشسته بودم که آقا سید مهدی حکیم با نامه ای از شهید صدر آمد. آقای صدر در نامه فقط نوشته بود که، «سید مهدی حرفهای مرا به شما می‌زند»گفتم، «بفرمائید.» یادم هست ایشان موقعی که می‌خواست پیشنهاد آقای صدر را مطرح کند، می‌لرزید. او گفت،« من و آقای صدر در این فکر هستیم که باید حکومت اسلامی تشکیل دهیم. آقای صدر گفت اگر عسکری با ما موافقت کرد، ما قادریم این کار را انجام دهیم و اگر نکرد، نمی توانیم.» من با سابقه ای که از این خلاء داشتم، گفتم،«بروکه من برای انجام این کار، پشت سرت می‌آیم.» به آنجا رفتیم و این کار مقدمه ای شد برای اینکه همفکرهایمان را جمع کنیم و قریب ده یازده نفر شدیم.

این جریان که فرمودید، مربوط به چه سالی است؟

باید حدود سال 1957 میلادی باشد، بعد نشستیم و قانون اساسی این حزب را نوشتیم. نیمه شعبان بود و در منزل آیت الله حکیم در کربلا جمع شده بودیم. این ده یازده نفر، آدمهای باسواد و خوشفکری بودند و همگی همفکر بودیم. ما یک قسم نامه ای برای حزب درست کردیم. من فکر کردم هر کسی که اول قسم بخورد، طبیعتا مسئولیت با اوست.آقای صدر چون می‌خواست به من که استادش بودم، احترام بگذارد، بالاخره غالب شد و مرا وادار کرد اول از همه قسم بخورم. بعد از این جریان، رفقائی را که می‌شناخت، دعوت کرد. هم طلاب فهمیده و روشنفکر دنبال چنین چیزی بودند، هم دانشگاهیان فهمیده ای بودند که خلاء فرهنگی موجود را می‌فهمیدند و از وضعیت جامعه عراق، رنج می‌بردند. به هر حال تعداد افراد زیاد شد و گرد هم آمدند، چون واقعا همان چیزی اتفاق افتاده بود که می‌خواستند. ما قرار گذاشتیم به عنوان یک دستور حزبی در قنوت بگوئیم، «اللهم انا نرغب الیک فی دوله الکریمه تعز به الاسلام و اهل تذل به النفاق واهله » عصر بود که ما با هم این قرار را گذاشتیم و شب که من برای ادای نماز به حرم حضرت امیر(ع) رفتم، یک نفر از مردم عامی، همین که مرا دید، گفت، «در قنوت، این دعا را بخوان.»یعنی زمینه این قدر فراهم بود وهمه در انتظار بودند. انصافا این حزب در مقطعی که ما در عراق بودیم، نیروهای خوبی را تربیت کرد. شما امروز ببینید در عراق بخش قابل توجهی از جریان مردمی که این کشور را اداره می‌کند‌، تربیت شده های همین حزب هستند. همین آقای نوری المالکی، رئیس دولت، آقای ابراهیم جعفری. برخی از اینها شاگردان دانشکده اصول الدین ما بودند و بعدها عضو همین حزب شدند. به هر حال، بعد که من به ایران آمدم و انقلاب اوج گرفت و امام خمینی رحمه الله علیه قیام کرد، ما گفتیم، «ما هم همین را می‌خواستیم و چیز دیگری نمی خواستیم.» و آن هدفی که حزب داشت، به شکل کامل تری در قیام ایشان متجلی شد و لذا حمایت کردیم. هم من در ایران نسبت به این جریان نظر مثبت داشتم و هم آقای صدر در عراق همه را تشویق می‌کرد که به کمک و حمایت این انقلاب بیایند و دیدیم بسیاری از اعضای حزب الدعوه به ایران آمدند و حتی بعضی هایشان در نظام جمهوری، مسئولیت گرفتند و آن عده ای هم که نیامدند، در خارج از کشور از حامیان این نظام بودند و آن احساس نزدیکی می‌کردند والان در عراق مسئول هستند و خودشان را به جمهوری اسلامی نزدیک می‌دانند.

در مقطعی که مرجعیت ایشان مطرح شد، شما چقدر موید ایشان بودید؟

من هیچ وقت در مسئله مرجعیت دخالت نکرده ام. این، کار فقهاست. من مسئولیتهای دیگری را برای خودم تشخیص داده ام و همیشه هم به همانها عمل کرده ام. البته در عمده اوقات حامی آقای صدر بودم و ایشان بدون مشورت ما، معمولا کاری را انجام نمی داد و من هم طبیعتا حمایت می‌کردم. با مسئله مرجعیت خیر، به دلیل همان بنائی که دارم، دخالت نمی کردم.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در جریان فشارهای حزب بعث و محاصره منزل ایشان، ظاهرا پیام‌هایی بین شما و ایشان، رد و بدل شد. مایلیم تفصیل جریان را از زبان شما بشنویم.

بار اول انتقاضه ای که در عراق اتفاق افتاد، من با چند و چون کار موافق نبودم، یعنی اعتقاد داشتم که آقای صدر نباید اجازه می‌داد که آمدن این هیئتهای بیعت کننده با ایشان در اطراف منزلش انجام شود و یا حداقل ادامه پیدا کند. من همیشه اعتقادم در مقابل دشمن این بوده که ما باید تظاهر به علم بکنیم، ولی تظاهر به قدرت نکنیم، آن هم در مقطعی که باحاکمیت سبع و خونخواری مواجه هستیم. همین الان هم شما اگر نگاه کنید، نه آمریکا نه اسرائیل نه کشورهای وهابی مثل عربستان سعودی، هیچ کدام تمایل ندارند که یک آخوند شیعه به این شکل مرجعیت پیدا کند و محبوب مردم باشد،چون ضربه ای که از این عمامه خورده اند، اقتضا دارد که روی آن حساسیت داشته باشند. من اعتقاد داشتم که ایشان بلافاصله باید جلوی این جریان را می‌گرفت تا حساسیت رژیم را به حداقل برساند. به هر حال بار اولی که ایشان را در اثر آن دستجات بیعت گرفتند، من به دبی، به ناصر الخصان تلفن کردم و گفتم، «برو به آقای صدر بگو که شما از عراق بیا بیرون. در ایران، مسئولین و در راس آنها،امام خمینی برای شما احترام قائلند و از حضور شما استقبال می‌کنند. شما به ایران بیا، چون این وضعیتی که برای شما پیدا شده، نگران کننده است.» ایشان درجواب گفته بود، «برو به ایشان بگو که اگر من از عراق بیرون بیایم تنکسر المقاومه یعنی مقاومت می‌شکند.» من حدس می‌زدم که واقعا مشکل ادامه پیدا می‌کند و بر جان ایشان بیمناک بودم. بعد از اینکه یکی دو ماهی گذشت و این البته در مقطعی بود که فشارها برایشان افزایش پیدا کرده بود، دوباره پیغام فرستادم که، «آقا ! بیائید ایران» ولی ایشان باز همان پاسخ را داد. چند وقت بعد، وقتی حق با عسکری است، اما دیگر نمی توانم بیایم، چون تمام منطقه را عوامل مخابرات و جواسیس دولتی پر کرده اند و اساسا اجازه نمی دهند که من از منزلم بیرون بیایم.» ایشان این اواخر به این نتیجه رسیده بود که باید عراق را ترک کند. من بعدها شنیدم که حتی نان به سختی به منزل آنها می‌رسید ونان خشک می‌خوردند.آقای نعمانی که اخیرا کتابهایش را چاپ کرده، قضیه آن روزها را نوشته و حرفهای جالبی دارد. این کتابی را که نوشته است، بخوانید. ایشان دراین کتاب نشان می‌دهد که آقای صدر، روزهای آخر را با چه سختی‌هایی گذرانده است. بعد هم که ایشان را بردند و شهید کردند و علی نقل الموثق، خود صدام، آقای صدر و خواهرش را با هم و شخصا شهید کرد و البته در این مورد، هیچ وقت در دادگاه چیزی مطرح نشد، اما به هر حال صدام به عقوبت اعمالش رسید.

شما از خبر شهادت ایشان چطور مطلع شدید؟

تا چند روزی که حزب بعث، خبر را پنهان کرد و مردم، درست نمی دانستند چه اتفاقی افتاده.وقتی از بعضی از مجاری موثق این خبر رسید، ما یک مجلس فاتحه ای برای ایشان در مسجد امام خمینی گذاشتیم. جناب آقای خامنه ای تشریف آوردند و کنار من نشستند و گفتند، «نگذارید این علم که شما در عراق بلند کرده اید، به زمین بیفتد.» من گفتم، «با کمک شماها انشاءالله» اما به هر حال وقایع بعدی نشان داد که نمی شود ما در ایران باشیم و بتوانیم در عراق کار چندان موثری بکنیم. در هر حال اسلام با شهادت آقای صدر خسارت زیادی دیدو سالها پس از شهادت ایشان که خلاءهای فکری و نظری زیادی پدیدار شدند، این فقدان، آشکارتر شد. حوزه های علمیه ما واقعا باید به فکر پروراندن استعداد‌هایی چون آقای صدر باشند و استعدادها را بشناسند. علمای ما باید این دغدغه را داشته باشند که بفهمند ما چند تا از این استعدادها در حوزه داریم. ما الان خیلی دشمن داریم، مخصوصا با موفقیت‌هایی که اسلام و شیعه و مکتب اهل بیت، در این یکی دو سال اخیر به دست آورده و پیروزی‌هایی که در این یکی دو سال، حاصل شده، همه توجهات به سوی ما جلب شده است وهمه دوست دارند بفهمند ما که هستیم و چه می‌خواهیم بگوئیم و اگر ما نتوانیم حرف جدید و جالبی را تولید و عرضه کنیم، با توجه به اینکه آنها از نظر تبلیغاتی بر ما تفوق دارند، چهره ما را در دنیا خراب خواهند کرد. این وظیفه و تکلیف ماست که استعداد‌هایی مثل آقای صدر را بشناسیم و بپرورانیم.

 

منبع: ماهنامۀ شاهد یاران،‌ شماره ١٨

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود دعایی

منبع: ماهنامه شاهد یاران، اردیبهشت ١٣٨۶، شماره ١٨

از آشنایی خود با شهید آیت‌الله صدر نکاتی را ذکر کنید.

من ابتدا تلقی خود را از شخصیت شهید صدر بیان می‌کنم. مرحوم شهید آیت الله العظمی آقا سید محمدباقر صدر یکی از معدود مراجع و شخصیتهای برجسته شیعه هستند که در سنین جوانی و شاید نوجوانی به درجه اجتهاد رسیدند. از هوش فوق العاده سرشاری برخوردار بودند، فوق العاده با استعداد و پرکار بودند و مهم‌تر از همه روشن و آگاه بودند. ایشان یکی از معدود روشنفکران جامعه روحانیت و حوزه بودند. بینش اجتماعی ایشان و درک سیاسیشان و روشن بینیشان فوق العاده فراتر از سطح معمول حوزه های علمیه و به خصوص حوزه علمیه نجف بود. از یک خانواده عریق و روحانی و علمی برخاسته بودند و همه پیشینیان و نوادگان و بزرگان خاندان بزرگ صدر، صاحب فضیلت و علم بودند و ریشه در ایران، عراق و لبنان و عمدتا در اصفهان داشتند. مرحوم آقا سید محمدباقر صدر عموزادگان شهید یا بهتر بگویم، زنده یاد آقا موسی صدر و مرحوم آیت الله حاج آقا رضا صدر بودند و از اخوی زادگان مرجع عالیقدر و بزرگوار اسلام، مرحوم آقا سید صدرالدین صدر و صبیه ایشان، یعنی همشیره امام موسی صدر را هم برای ازدواج انتخاب کرده بودند، منتهی آنها در عراق می‌زیستند و عمدتا به فرهنگ و جامعه عربی منسوب بودند. سطوح علمی اولیه را که همان مبانی اصلی فقاهت و دانش مرجعیت است، در نجف و نزد اساتید برجسته‌ای به سرعت فرا گرفتند و خودشان یکی از اساتید برجسته تدریس همان مباحث شدند. در کنار آن، مطالعات سیاسی و اجتماعی داشتند و مهم‌تر ازهمه گرایش فلسفی ایشان بود.

ایشان به حق تشخیص داده بودند که نیاز جامعه عقب مانده اسلامی و به خصوص شیعی ما، برداشتی نو، منطقی و به روز از مبانی دینی است و این مبانی را باید با زبانی منطقی و بیانی زیبا و مناسب روز برای جامعه، به خصوص روشنفکران جهان تشیع و اسلام که از لحن و بیان کهنه و قدیمی مبانی دینی، سرخورده شده بودند، ارائه کرد. ایشان با مطالعات عمیقی که در این زمینه داشتند، به تدوین یک سری مبانی اصولی و اعتقادی و فلسفی اسلامی پرداختند و عمده نیاز جامعه آن روز را توجه به مبانی مکتبی اسلام دانستند، یعنی اعتقادشان این بود که اگر ما اسلام را به عنوان یک مکتب و یک الگوی عملی قابل ارائه در نظر بگیریم، می‌توانیم پاسخگوی نسل سرخورده جامعه شیعی و اسلامی خود باشیم. همان تلقی و برداشتی که بزرگانی چون آیت الله مطهری و یا مرحوم استاد علامه طباطبایی و شاگردان برجسته ایشان، از جمله شهید بهشتی در ایران داشتند. طبیعتا امثال مرحوم امام به وجود این روشنفکران و این عناصر می‌بالیدند و نسبت به تشویق و پرورش آنها و ادامه رشد و آگاهی و اجتماعیشان همت می‌گمارند. هنگامی که چنین شخصیت ارجمندی در حوزه پا به عرصه ظهور می‌گذارد و با پدیده‌ای مثل امام مواجه شود که با درک روشن و مکتبی از اسلام، در مقابل رژیم مسلط بر ایران، می‌ایستد و به خاطر مخالفت با او، مجبور به هجرت اجباری و اقامت در نجف می‌شود؛ برخوردش با ایشان بسیار با دیگران متفاوت است. برخورد مرحوم آیت الله صدر با امام (ره)، یک برخورد همگرایی و همدلی است، به همین دلیل مرحوم صدر از همان ابتدا ورود امام به نجف، بنای ارتباط با امام، و حمایت و جانبداری از ایشان را می‌گذارند. اولین گامی که شهید صدر بر می‌دارند، این است که وقتی امام، تشکیل درس خارج خود را اعلام می‌کنند، ایشان به تمام شاگردان خود توصیه می‌کنند که در درس امام شرکت کنند و به آنها می‌گویند که از این درس، هم بهره ببرید و هم به آن رونق بدهید.

شهید صدر معتقد بودند که شخصیتی چون امام، نباید در انزوا و در غربت بمانند و به هر شکل ممکن باید مطرح و یاری شوند و ایشان از جمله یاری کنندگان اولیه امام بودند. البته در روند حضور سیاسی امام در عراق و با حضور تأثیر گذار و مؤثر مرحوم صدر، یک سری چالشها و گرگونی هایی وجود داشتند. امام به شدت مخالف رژیم شاه بودند. رژیم حاکم بر عراق، بعثی ها بودند که در دورانی، با رژیم شاه درگیر شدند. چندین سال این دو رژیم با هم جنگ روانی و تبلیغاتی داشتند و حتی نزدیک بود کارشان به جنگ نظامی هم کشیده شود. رژیم بعثی عراق به دلیل ماهیت استعماری و ضد مذهبی و به خصوص ضد شیعی خود با شخصیتی تأثیرگذار و مکتبی و مؤثر چون مرحوم صدر، سر سازگاری نداشت. این رژیم، حضور امام در عراق را به عنوان مخالفت رژیم شاه مغتنم می‌شمرد و امکانات و زمینه فعالیت های تبلیغاتی را در مقطعی از ایشان سلب نمی‌کرد. این دوگانگی در تلقی رژیم بعث عراق از مرحوم صدر و مرحوم امام، جریانی بود که به هر حال به حساسیت علاقمندان و طرفداران هر دو طرف دامن می‌زد. علاقمندان به مرحوم صدر به این نتیجه رسیده بودند که شاید برخی از علاقمندان امام با برخی از بعثی ها مخالف مرحوم صدر ارتباط داشته باشند. برخی از ساده انگاریهایی هم که به عنوان علاقمندان امام در نجف بودند، به تصور اینکه اینها چون با رژیم بعث مخالف هستند و شاه از آنها حمایت می‌کند، ممکن است به نوعی حامی رژیم شاه باشند، در حالی که هم امام و هم مرحوم صدر می‌دانستند چه می‌خواهند و دقیقا افکارشان به هم نزدیک بود و دقیقا یکدیگر را درک می‌کردند و هر دو به هم امید داشتند که بتوانند در جهان اسلام منشأ یک تحول یک اثر بزرگ باشند. بسیاری از علاقمندان فهمیده و آگاه امام و مرحوم صدر هم به این اعتقاد رسیده بودند که به رغم اینکه در مقطعی، رژیم شاه ممکن است از آقای صدر مصلحتا حمایت کند یا رژیم بعثی عراق مصلحتا امکاناتی را در اختیار یاران امام قرار دهد و یا از امام به عنوان مخالف رژیم شاه حمایت کند؛ ولی در عمق معنا و در واقع امر، هیچ یک از این دو رژیم اصالت ندارند و راست نمی‌گویند و در نهایت اینها با هم به توافق خواهند رسید، کما اینکه رسیدند و رژیم شاه و رژیم بعثی عراق دست به دست هم دادند و آنچه که بر زمین ماند حمایت از آقای صدر بود و امام، نه بعثی ها تا آخر از امام حمایت کردند و نه رژیم شاه تا به آخر حامی مرحوم صدر بود. این تحلیل دقیقی بود که می‌خواستم از زمینه های فعالیت و دیدگاه علاقمندان هر دو طیف و عملکرد نظامهای حاکم بر ایران و عراق ارائه کنم.

از روابط امام (ره) و شهید صدر خاطراتی را نقل کنید.

و اما درباره روابط مرحوم امام و مرحوم آقای صدر، خود من به عنوان رابط چند بار از طرف مرحوم امام، خدمت آقای صدر رسیدم که اگر مشکلی یا پیشنهادی دارند، بگویند تا در صورت امکان رفع شود. از جمله یادم هست که در مقطعی، مرحوم امام پیشنهاد پرداخت وجوهی به مرحوم آقای صدر را دادند، منتهی ایشان ضمن تشکر و قدردانی از این عنایت ویژه، قبول آن را موکول به نیاز کردند و گفتند که اگر نیازی پیش بیاید، اعلام خواهند کرد. بسیاری از یاران امام در خارج از عراق و ایران زندگی می‌کردند و عمدتا در اروپا بودند. آنها هر وقت که برای مشورتهای سیاسی و مبارزاتی به نجف می‌آمدند و محضر امام می‌رسیدند، در کنار ایشان حتما محضر آقای صدر را هم درک می‌کردند. چون افکار و آرا و اندیشه ها و دستاوردهای عمیق علمی و فلسفی آقای صدر مورد توجه آنها بود و خود را مستغنی از این اندیشه ها نمی‌یافتند و تشرف به محضر آقای صدر را غنیمت می‌شمردند. بعضی از آنها از جمله آقای دکتر صادق طباطبایی، رابطه فامیلی هم با مرحوم صدر داشتند و همسر آقای صدر، خاله ایشان بود، اما افراد دیگری هم بودند که وقتی می‌آمدند؛ حتما محضر آقای صدر را درک می‌کردند و رهنمودهای ایشان را به کار می‌بستند.مرحوم آقای صدر در عراق پایه گذار حرکت سازمان یافته و مکتبی اسلامی شیعی بودند و حتی فراتر از بنیانهای تشیع، ایشان جامعه اسلامی عراق اعم از شیعی و سنی را مورد توجه قرار می‌دادند و با بسیاری از شخصیتهای روشنفکر، دانشمند و با بسیاری از اساتید و چهره های علمی عراق اعم از شیعه و سنی ارتباط برقرار و تلاش می‌کردند فعالیتهای آنها را به سوی یک سازمان و جریان هدفمند تأثیر گذار سوق بدهند. تفکر سازماندهی، تفکر فعالیتهای دور از پراکندگی و بیگانه از هم را تشویق می‌کردند و در اثر همین تشویقها بود که تشکلهای سازمان یافته قوی در عراق پدید آمدند که بنیانهای اصلی تفکر اسلامی همه آنها از مرحوم صدر بود و رأس آنها تشکیلات «حزب الدعوه» قرار داشت. البته تشکیلات دیگری هم بودند که یا از حزب الدعوه جدا شده بودند و یا در کنار آن، سازمان دیگری را تأسیس کرده بودند که آنها هم عمدتا به شهید صدر منسوب بودند و حکومت بعث عراق به شدت از اینکه مرحوم صدر و این سازمانها منشأ اثر و تحرکی بشوند، وحشت کرده بود.

به نظر شما، آیا شهید صدر در عرصه مبارزه بیشتر رویکرد فرهنگی داشتند یا سیاسی؟

مرحوم آقای صدر برای زمینه سازی آموزش عمومی دست به خلق دو اثر برجسته «فلسفتنا» و «اقتصادنا» زدند، چون معتقد بودند اگر جهان اسلام از یک بینش و تفکر علمی وقابل اتکایی برخوردار نشود، راه به جایی نمی‌برد و اگر بنیانهای اصلی حکومتی خود را بر یک اقتصاد قابل اتکا و پویا و سالم برنامه ریزی نکند، تداوم نخواهد داشت، لذا مبانی فلسفه و اقتصادی را که زیربناهای تشکل ریشه دار و بنیادین برای یک حکومت پایدار هستند، پایه ریزی کردند و این دو کتاب ارجمند را نوشتند. اندیشه های مرحوم صدر به قدری به اندیشه های مرحوم طباطبایی و مرحوم مطهری نزدیک بود که عده‌ای عجولانه قضاوت کردند که این کتابها ممکن است ترجمه «اصول و روش رئالیسم» باشند، در حالی که فقط افکار و اندیشه ها به هم نزدیک بودند و ابدا از هم اقتباس نمی‌کردند، بلکه ریشه و آبشخور هر دو سالم و قابل اتکا و و حیانی بود و لذا طبیعی است که هنگامی که شخصیتهای مستعد و سالم از منشأ واحدی بهره می‌گیرند، به نتیجه واحدی هم می‌رسند.

«اقتصادنا» در ایران ترجمه شد. البته ایشان از این ترجمه راضی نبودند و اعتقاد داشتند مترجمی که این کتاب را ترجمه کرده، چون به خود ایشان دسترسی نداشته، بعضی از مفاهیم را که نیاز به توضیح بیشتر داشته، با توجه به ذهنیت خودش نوشته ولذا اشتباه کرده است. معذالک به آقای اسپهبدی، مترجم کتاب احترام می‌گذاشتند. ایشان به شدت به مرحوم آقای مطهری علاقمند بودند.خاطرم هست یک روز بعد از ظهر در بازار حبیش که مسیر همیشگی ایشان بود، حضورشان رسیدم و دستشان را بوسیدم. ایشان گفتند، «می خواستم شما را ببینم و تقاضایی کنم.» گفتم، «بفرمایید.» گفتند، «می خواستم آقای مطهری اجازه بدهند که ما کتاب فلسفه حجابشان را در اینجا ترجمه کنیم.» کتاب فلسفه حجاب آقای مطهری جدیدا به عراق رسیده بود و مرحوم صدر به علت علاقه وافری که به آثار ایشان داشتند؛ آنها را تهیه می‌کردند و چون فارسی خودشان چندان قوی نبود؛ با کمک همشیره و عیالشان، آنها را می‌خواندند.

شهید بنت الهدی فارسی می‌دانستند؟

بله، ایشان فارسیشان خوب بود. مرحوم صدر فرمودند که اگر به آقای مطهری دسترسی دارید، سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که اگر اجازه می‌دهند فلسفه حجابشان را در عراق ترجمه کنیم. من در همان سال، موقعی که به حج مشرف شدم، خدمت مرحوم مطهری پیغام را دادم. ایشان بسیار استقبال کردند و فرمودند اجازه بدهید چاپ سوم کتاب را که مطالبی را به آن اضافه کرده‌ام، برایشان بفرستم و بعد، آقای صدر هر طور که مصلحت می‌دانند، عمل کنند. بعد هم برای من کتاب را فرستادند که من بردم محضر آقای صدر، مرحوم صدر هم کتاب را ارجاع دادند به همشیره شان که ترجمه کنند. شاید قسمتهایی را هم ترجمه کرده بودند که جریان بازداشت و محاصره و زندانی شدن در خانه برایشان پیش آمد. مرحوم صدر و مرحوم مطهری به عراق آمدند، ساعتها پیش آقای صدر بودند و با هم صحبت کردند. این نکته هم جالب است که بسیاری از شاگردان برجسته آقای صدر به کسی غیر از مرحوم صدر اعتقاد نداشتند و ایشان را سرآمد می‌دانستند، معذلک به توصیه ایشان در درس امام شرکت می‌کردند.

از آخرین ملاقاتتان با شهید صدر چه خاطره‌ای دارید؟

آخرین ملاقاتی که با مرحوم صدر داشتم، بعد از هجرت امام از نجف به پاریس بود. ایشان در یک بعدازظهر و بعد از اقامه نماز عصر، به بیرونی امام آمدند و مرا خواستند و متنی را به من دادند. پیامی بود که برای امام داده بودند. من متن را از طریق مطمئنی به پاریس ارسال کردم. متن این بود، «من با تمامی آنچه که دارم، از امکانات مالی و نفوذی که در جامعه اسلامی دارم، استفاده می‌کنم و همه آنها را برای پیروزی راه شما، در خدمت شما قرار می‌دهم. من با تمام وجود به شما اعتقاد دارم و دنباله روی راه شما هستم.» تعابیر بسیار زیبا و ماندگاری بودند، بعد از پیروزی انقلاب هم آن تعبیر بسیار زیبا و ماندگار را کردند و به یارانشان گفتند، «در امام ذوب شوید، همان گونه که ایشان در اسلام ذوب شدند و منشأ یک تحول و تأثیر عمیق در اسلام گردیدند.»

برخی معتقدند که شهید صدر در اوایل و به خصوص در دوره مرجعیت آیت الله حکیم، آن چنان که باید از جریان انقلابی و مبارزاتی امام حمایت نمی‌کردند و بعد که انقلاب اوج گرفت، به حمایت از این جریان پرداختند. آیا شما این تحلیل را قبول دارید و در صورت پاسخ مثبت علت را چه می‌دانید؟

من اعتقاد ندارم که آقای صدر در شروع نهضت به امام و این جریان اعتقاد نداشتند. آقای صدر در آن موقع هنوز در سطح عمومی نجف و در سطح زعامت حوزه علمیه، شاخص نبودند. با حضور مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی، مرحوم صدر به دلیل احترام به بزرگان، تابع آنان بودند و خود را به عنوان یک شاخص یا محور مطرح نمی‌کردند. این از تواضع و فروتنی ایشان بود. ایشان از نظر سنی خیلی کوچک‌تر از بسیاری از مراجع همسطح خود بودند. ممکن است از نظر بینش سیاسی و آگاهیهای اجتماعی و مسائل روز و حتی بنیانهای فقاهتی و اصولی، همطراز و حتی سرآمد مراجع عصر خود بوده باشند و چه بسا این طور هم بوده است، چون استعداد سرشار و فوق العاده‌ای داشتند، منتهی به دلیل تواضع و تقوی و پاکدامنی و رعایت بسیاری از شئون اخلاقی و انسانی که داشتند، دم نمی‌زدند و ادعا نمی‌کردند. بودند کسانی که از ایشان دانششان بسیار کمتر بود و به دلیل اینکه فکر می‌کردند در سطح بالایی از معلومات هستند، ادعای مرجعیت کردند و حتی با مراجع بزرگ وقت درگیر شدند، ولی مرحوم صدر از زمره آنها نبودند. انسان بسیار پایبند به اصول اخلاقی، منضبط و مبادی آدابی بودند که به خود اجازه نمی‌دادند در مقابل استادانشان و پیرهای برجسته‌ای که حالا زعامت حوزه را بر عهده داشتند، قد علم کنند و در کنار آنها موضع سیاسی بگیرند و اعلامیه ها بدهند؛ ولی به دلیل بینش عمیق و درک روشنی که از اسلام به عنوان یک مکتب داشتند، طبیعتا از نهضتی که در ایران اتفاق افتاده بود، قلبا حمایت می‌کردند و بنای بر حمایت داشتند و اگر کسی از ایشان سئوال می‌کرد، حامیانه پاسخ می‌دادند، اما در موضعگیری به همان دلایلی که گفتم، خود را تحت الشعاع قرار می‌دادند و نمی‌خواستند که برای خودش حریمی درست کنند که من هم از جمله زعما هستم و من هم باید امضا کنم و اعلامیه و بیانیه بدهم. شاید کسانی که این تحلیل را دارند، به این نکته توجه نداشته‌اند. البته مرحوم آقای صدر به مرور درس خارج را شروع کردند، شاگرد داشتند، مرید داشتند، رساله شان منتشر شد، کتابهایشان منتشر شدند و به هر حال مورد توجه بسیاری از مجامع روشنفکری قرار گرفتند و آن موقع بود که از ایشان توقع می‌رفت که اظهار نظر کنند و می‌کردند و حمایت هم می‌کردند. وقتی که پای امتحان به میان می‌آید، معلوم می‌شود که چه کسی در عمق وجودش در حمایت صداقت داشته است. مادر برخی از مراحل در نجف با کسانی روبرو می‌شدیم که شاید از خود امام هم تندتر می‌رفتند، ولی در یک مقطعی توقف کردن و کارشان مصلحتی بود در پایان امر هم نفهمیدیم سرنوشتشان چه شد، ولی مرحوم صدر این طور نبودند. ایشان درک داشتند، بینش داشتند، هدف داشتند و هدفمند حرکت می‌کردند و به تبع درک روشن و بینش اصیلی که از اسلام داشتند، طبیعی بود که مواضع بسیار موثر و کارسازی می‌گرفتند.

جنابعالی طبعاً از لحاظ ارتباطی که با شهید صدر داشته‌اید، خاطرات جالبی از ایشان دارید که شنیدن آنها در این بخش از گفت و گو برای ما مغتنم است.

من شخصا شاهد برخورد این دو نفر با هم نبودم، ولی در ملاقاتهایی که خدمت مرحوم صدر می‌رسیدم، شاهد ابراز علاقه فوق العاده صمیمانه اشان نسبت به حضرت امام بودم. در مقطعی خاطرم هست که ناگزیر شدم در فتوایی به غیر از فتوایی امام رجوع کنم. امام مسئله نماز و روزه مسافر را احتیاط نمی‌کردند و فتوا داشتند. من در طول هفت سال اقامتم در نجف ناچار به مسافرت مستمر بودم و هیچ وقت نمی‌توانستم قصد ده روزه بکنم. بر اساس فتوای امام، سه سال نتوانستم روزه بگیرم و امام می‌فرمودند تو نمی‌توانی روزه بگیری. تا بالاخره یک روز اصرار زیادی کردم و ایشان فرمودند در این مسئله به فرد دیگری مراجعه کن. من در نجف، کسی را روشن بین از مرحوم صدر نمی‌شناختم.رفتم خدمت ایشان و گفتم که چنین مشکلی دارم. ایشان پاسخ زیبایی دادند و فرمودند، «امیر یدور فی امارته.» اگر حاکمی در مجموعه حکومتی خودش ناچار به تحرک است، طبیعتا کثیرالسفر است و نمازش را تمام بخواند و روزه هم بگیرد و «ثوری یدور فی ثورته» یکی هم آدم انقلابی است که در مسیر حرکتش، ناگزیر به تحرک است و شمابه عنوان یک انقلابی، ناگزیر به تحرک هستی و در نتیجه می‌توانی نمازت را بخوانی و روزه ات را بگیری. ایشان می‌گفتند این حرف من مبنای دیگری هم دارد. شما به عنوان یک فرد انقلابی ناچار به تحرک هستی، ولی به هر حال در یک جا برای کسان و دوستانت که می‌خواهند سراغ تو را بگیرند، جا و نشانی داری و الان نشان تو نجف است، پس نجف وطن تو می‌شود. ممکن است در شرایط دیگری، جایت متغیر باشد و مثلا ناچار شوی به سوریه بروی. هر جا که پاتوق و محل اصلی شما بود، می‌شود وطنت. از آن به بعد بود که به دلیل فتوای ایشان آسوده شدم و روزه‌ام را گرفتم و نمازم را تمام خواندم. باز خاطره‌ای دارم از ایشان. در جلسه‌ای که آقای دکتر صادق طباطبایی به عنوان نماینده انجمن اسلامی دانشجویان اروپا آمده بود و آقای صدر مایل بودند که با هم جلسه ویژه‌ای داشته باشیم. این جلسه را در منزل آیت الله سید محمود شاهرودی، از شاگردان ایشان، برگزار کردیم. تابستان بود و خاطرم هست که در سردابی که خنک بود، جمع شدیم. آقای شاهرودی ناهاری را تدارک دیده بودند و من ودکتر طباطبایی و آقای صدر بودیم. در آنجا صحبتهای خیلی زیبا و خوبی داشتند. در یک لحظه آقای صدر تصمیم گرفتند فارسی حرف بزنند. ایشان فارسی را خوب می‌فهمیدند، ولی صحبت کردنشان به سختی بود و لذا گفتند هفتاد، هشتاد، نه تاد! این، خاطره همنشینی زیبای ما بود. آخرینش همان مراجعه ایشان بود برای دادن آن پیام به من. آخرین پیغام ایشان هم در دورانی بود که من در بغداد سفیر بودم و ایشان به صورت غیر مستقیم پیغامی را برای من فرستادند.

رابطه مرحوم صدر با حاج آقا مصطفی چگونه بود؟

مرحوم حاج آقا مصطفی در نجف موقعیتی داشتند که سعی می‌کردند. جمع الجمعی باشند، یعنی به عنوان نماینده پدرشان و شخصی که به هر حال هر حرکتی در نجف می‌کند به پای پدرش هم نوشته می‌شود، به عنوان خیرخواه پدر سعی می‌کردند در تمام مجامع نجف،یکسان برخورد کنند. به همه مراجع، مراجعه داشتند؛ سر درس همه مراجع شرکت می‌کردند، با همه یکنواخت رفتار می‌کردند و طبیعی بود که با همان نسبتی که با مرحوم آقای شاهرودی یا مرحوم آقای خوئی یا مرحوم آقای حکیم ارتباط داشتند؛ با مرحوم آقای صدر هم به همان نسبت ارتباط داشتند. البته با این اعتقاد که مرحوم آقای صدر از نوگرایانی هستند که اندیشه های مترقیانه‌ای دارند و صاحب قلم و کتاب هستند، به همین دلیل هم برای مرحوم آقای صدر احترام و حرمت فوق العاده‌ای قائل بودند. تا آنجا که من می‌دانم این بنا را داشتند. از طرفی هم نمی‌خواستند که با یک گرایش پررنگ‌تری با یک شخصیت رابطه شاخصی را نشان دهند. در ظاهر این طور بودند.

عده‌ای معتقدند که شهید صدر در شبیه سازی انقلاب اسلامی ایران و حرکت اسلامی عراق تعجیل به خرج دادند و همین امر هم موجبات تسریع بازداشت و شهادت ایشان را فراهم آورد. حامیان ایشان از سوی دیگر معتقدند که این شرایط تحمیل شد. تحلیل شما از این جریان چیست؟

ایشان معتقد نبودند که آنچه که در ایران اتفاق می‌افتاد، لزوما در عراق قابل تحقق بود، چون به هر حال جامعه اهل سنت عراق یک جامعه غیر قابل انکار و از نظر نفوذ اجتماعی و موقعیت اجتماعی با ایران متفاوت بود و برای اداره کشوری که به هر حال الان دوستان و یاران قدیم و مرحوم صدر به این نتیجه رسیده‌اند که باید به صورت فدرالیسم اداره شود، ایشان احتمالا طرح و برنامه‌ای متفاوت با ایران داشتند، البته مبانی فقاهتی و حکومتی امام را قبول داشتند و چه بسا به مبانی ولایت فقیه هم معتقد بودند، ولی برای پیاده کردن الگوی حکومت اسلامی در عراق، ملاحظات دیگری داشتند. مرحوم آقای صدر به عنوان روشنفکری که اسلام را به عنوان یک مکتب می‌شناسد و برای پیاده کردن این بینش و اعتقاد برداشت از اسلام، سازمان و تشکل و چه بسا حزب ایجاد می‌کند، نمی‌توانستند نسبت به پدیده های نویی که در جهان اسلام روی می‌دادند، بی تفاوت باشند. پدیده مبارکی که به اسم حکومت اسلامی در پهنه وسیعی از جهان اسلام و هم مرز با عراق اتفاق افتاده بود و هم اعتقاد و هم کیش با پیکره عظیمی از جامعه عراق بود که شیعه هستند، لذا ایشان نمی‌توانستند نسبت به این پدیده، بی تفاوت باشند و چیزی به ایشان تحمیل نشد. ایشان ناگزیر از موضعگیری بودند. حمایت ایشان یک حمایت آرمانی و مکتبی و اعتقادی بود. در کنار این، البته حمایت سیاسی هم بود. ایشان معتقد بودند که اگر در همسایگی عراق یک کشور نیرومند و قدرتمند شیعی و پناه مبارزین عراق باشد؛ طبیعتا دولت عراق نمی‌تواند با آن قساوت و قاطعیتی که نسبت به شیعیان داشت و بنای نابودی آنها را گذاشته بود، حرکت کند. از نظر سیاسی هم اعتقاد داشتند که ایران یک پشتوانه قابل ملاحظه است و باید به آن توجه و تکیه کرد. به همان نسبتی که رژیم بعثی عراق برای تضعیف این حکومت نوپای اسلامی و برای قلع و قمع این پایگاهی که در کنار عراق ایجاد شده بود، تلاش کرد، جنگ را به راه انداخت و حمله کرد و بنای بر تضعیف ایران را داشت، مرحوم آقای صدر در مقطعی که حمایت رسمی خود را از ایران اعلام کردند، مورد غضب و کینه رژیم حاکم بر عراق قرار گرفتند. صدام حسین به ایشان تأکید کرد که از آنچه که وی در مقابل ایران ادعا می‌کند، حمایت کنند و به بهانه هایی، مسئله حاکمیت ارضی کشورش و مسئله شط العرب را که آیا حق عراق هست یا نه و آیا ایران تجاوز کرده است یا نه و همان ادعاهای قبل را مطرح می‌کرد و از مرحوم صدر می‌خواست که از وی حمایت کنند. طبیعی است که مرحوم صدر تن به این خواسته ندادند و چیزی را که آنها می‌خواستند علیه حکومت اسلامی فتوا بدهند، انجام ندادند و با محدودیتهای مختلف مواجه شدند. ایشان را در خانه زندانی کردند، تماسهای ایشان را با دیگران قطع کردند و سعی کردند یاران ایشان یا سازمانهای مرتبط با ایشان را شناسایی و قلع و قمع کنند و دستگیری ها و برخوردها در عراق دشت گرفتند. در همین شرایط بود که من به عنوان نماینده سیاسی ایران به سفارت ایران در عراق رفتم. یکی از مأموریتهای من این بود که پیام انقلابیون ایران، به خصوص حضرت امام را به مرحوم آقای صدر برسانم. ایشان در خانه بازداشت بودند. در اولین سفری که ضرورت داشت از بغداد به نجف بروم و با مراجع نجف تماس بگیرم، از وزات امور خارجه عراق اجازه گرفتم، چون تحرک سفرا در کشورها باید با اجازه وزارت خارجه باشد. وقتی که با معاون مربوطه در وزارت امورخارجه صحبت کردم، گفتم که ناگزیر از مراجعه به آقایان مراجع هستم. خدمت آقای خوئی خواهم رسید. خدمت آقای صدر هم خواهم رسید. اینها از مراجعی بودند که ما با آنها در ارتباط بودیم و ناگزیر از ادای احترام به آنها هستم. آنها از نظر سیاسی نهی نکردند، لذا من بعد از اینکه به نجف رسیدم، به محض زیارت حرم، مستقیما به منزل آقای صدر رفتم. می‌دانستم که منزل ایشان در محاصره است. حدود ده دقیقه،هم زنگ زدم، هم به در کوبیدم و کسی در را باز نکرد. بعد از ده دقیقه دو مأمور امنیتی آمدند و گفتند کسی در منزل نیست، بفرمایید بروید.

من اقدام خود را کردم و تمام کسانی که در مسیر بودند و تمام همسایه ها مرا دیدند که به طرف خانه ایشان رفتم و همه فهمیدند که من به عنوان نماینده سیاسی رژیم جمهوری اسلامی به دیدن آقای صدر آمده‌ام.

تنها باری بود که رفتید؟

اولین بار بود و دیگر نجف نرفتم. بعد هم به منزل مرحوم آقای خوئی رفتم. البته ایشان در کربلا بودند، ولی من در بیرونی منزل ایشان نشستم، به عنوان فردی که به شکل عادی به منزل ایشان رفته بود، آنجا رفتم و پیام هایی را که از ایران آورده بودم، منتقل کردم.

تلگرافی که امام مبنی بر عدم خروج آقای صدر از عراق دادند، به دست خود ایشان نرسید و ایشان از روایان ایران مطلب را شنیدند. تلگراف هم به دست صدام افتاد و خود او هم این را گفت. خبر که پخش شد تظاهراتی صورت گرفت و به هر صورت این تلگراف منشأ مجموعه‌ای از تحولات شد، شما این رویداد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مرحوم آقای صدر بعد از پیروزی انقلاب پیامی برای امام فرستادند که معنی آن هجرت از عراق نبود، در عین حال حضرت امام در پاسخ به تبریک ایشان تلگراف فرستادند و گفتند که شما به عنوان یک پشتوانه شخصیتی که باید حوزه علمیه را ارتقا بدهد، در عراق بمانید. آنچه که در مورد موضوع مورد نظر شما بین امام و آقای صدر رد و بدل شد، پیغامی بود که ایشان به طور خصوصی برای من به سفارت فرستادند. این پیغام را مرحوم حائری، یکی از شاگردان بسیار خوب مرحوم آقای صدر و برادر آیت الله آقای سید کاظم حائری که در قم هستند، آوردند. ایشان از شیفتگان مرحوم آقای صدر و از خصیصین و اصحاب سر ایشان بودند. منزل پدر همسر ایشان که آقای جزائری باشند، در همسایگی ما در نجف بود. ایشان یک روز به طور خصوصی به سفارت نزد من آمدن و گفتند که آقای صدر برای امام پیغامی داده‌اند و آن هم اینکه آیا امام اجازه می‌دهند که ایشان به ایران بیایند یا نه و در صورت آمدن به ایران، آیا این امکان را دارند که فعالیتهای علمی و سیاسیشان در اختیار خودشان باشد و آزادی کامل داشته باشند و ایشان مایل هستند که این اجازه را از امام داشته باشند و اگر امام اجازه دادند، ما از شما می‌خواهیم که برای انتقال ایشان از عراق، کمک کنید. یک پاسپورت عربی، ترجیحا سوری برای ایشان تهیه شود و عکسی هم با لباس عربی از ایشان آورده بود. یک پاسپورت ایرانی هم برای همشیره شان می‌خواستند و پاسپورتی باشد که در ایران صادر شده باشد و مهر خروج از ایران هم در آن خورده باشد و بعد در اختیار ایشان قرار گیرد و در اینجا ایشان امکاناتی دارند که روی پاسپورت مهر ورود به عراق راهم بزنند و با آن پاسپورت از عراق خارج شوند و به کشور دیگری بروند و از آنجا به ایران بیایند. عکس همشیره ایشان راهم آورده بودند که برایش پاسپورت ایرانی صادر شود. من به همین خاطر به ایران آمدم. مرحوم امام در بیمارستان قلب بستری بودند. رفتم و پیام ایشان را عرض کردم. ایشان فرمودند که از طرف من به آقای صدر سلام برسانید و بگویید که ایران وطن شماست و اختیار و آزادی کامل در هر نوع فعالیتی دارید و شما از نظر من شریف و عزیز هستید. پاسخ را به دکتر طباطبایی که آن موقع معاون نخست وزیر بود، گفتم و ایشان هم سفیر سوریه را خواستند و گفتند که پاسپورتی با خودتان بیاورید که آورد و در حضور مهر کرد و بعد هم با پلیس فرودگاه هماهنگ کردند و مهر خروج زدند و یک پاسپورت ایرانی هم صادر شد و مهر خروج زدم و به وسیله همسرم به دست آقای حائری رساندم و این آخرین پیغامهایی بود که بین ایشان و امام رد و بدل شد. بعد هم که مرا به عنوان عنصر نامطلوب از خاک عراق اخراج کردند که در مقابل ایران هم سفیر آنها را به عنوان عنصر نامطلوب اخراج کرد. به ایران برگشتم و چند ماه بعد خبر شهادت آقای صدر را شنیدم.

پس موضوع خروج ایشان از عراق عملی نشد؟

تا مرحله تهیه پاسپورت و ارسال برای ایشان عملی شد، ولی بعد به علت دستگیری ایشان و محاصره منزلشان عملی نشد.

برخی از شاگردان و مطلعین آقای صدر معتقدند که ایشان تا آخر تصمیم نداشتند از عراق خارج شوند.

خیر، بر حسب آخرین خاطره‌ای که از ایشان دارم و برایتان نقل کردم، ایشان تصمیم گرفته بودند از عراق خارج شوند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

نویسنده: محمدرضا کائینی

  • از آغاز سالیان تحصیل در حوزه بازشناسی جوانب گوناگون شخصیت اندیشمند فرزانه آیت‌الله سید محمد باقر صدر(ره)، هماره برای صاحب این قلم جذاب و دلنشین بوده است،‌از این رو همیشه مصاحبت با شاگردان و معاصران آن عالم یگانه را به نیت برگرفتن توشه‌‌ای از خرمن فیاض اندیشه و عمل او مغتنم شمرده ام. آنچه در پی می‌آید پاره از گفت و گو‌هایی است که در مکان‌ها و مناسبت‌های مختلف با شهید سعید مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر حکیم(ره) دربار سیرۀ فکری و علمی شهید صدر انجام داده اند. بخش مهمی از این گفت‌وگو در حاشیه برگزاری کنگره بین المللی بزرگداشت شهید آیت‌الله صدر که در دی و بهمن سال 1379 در تهران و در محل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، انجام گرفت. بخش‌های دیگر نیز به ویژه پاره از سئوالات را که صبغۀ اندیشگی و شبهه زدایی دارد، پس از برخی ملاقات‌‌های هفتگی آن شهید در قم و نیز یکی دو مورد حضور ایشان در حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی مطرح ساخته‌ام. بخش اخیر به نوعی پاسخگوی نکات و شبهاتی است که دریک دهه اخیر پیرامون نظریه سیاسی اسلام یا دیدگاه‌های حکومتی شهید صدر مطرح شده اند. در مقام تدوین این گفت و شنود و برای حفظ امانت، دیگر گفتار‌ها یا گفت و گو‌های شهید حکیم درباب اندیشه عمل شهید صدر مورد بازبینی قرار گرفته و در مواردی نیز از آن‌ها استفاده شده است. امید می‌برم که ارائه این اثر، موجب شادی روح این شهید گرانمایه و استاد بزرگ برازندۀ او باشد.

 

کدامین ویژگی در شهید صدر برای طلاب و اصحاب فکر و اندیشه جذابیت بیشتری داشت؟

در میان ملازمین و علاقمندان آیت‌الله صدر، به کمتر کسی برخورده‌ام که در ارتباط و دوستی با ایشان از عواطف و احساسات خود متأثر باشد، بلکه بر عکس هنگامی که انسان می‌شنید مدرسی جوان، دروس عالی حوزه را تدریس می‌کند، در آغاز به دیدۀ دقت و بررسی به او می‌نگریست و به دنبال آن بود که ببیند آنچه که شنیده، چقدر صحیح است. در واقع این نبوغ و گستردۀ دانش آن شهید سعید بود که تردید آن‌ها را به یقین و ارادت شدید مبدل می‌کرد.

خود شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟

تصور می‌کنم در سال 1376 قمری بود که من جلد اول کفایه را می‌خواندم.یکی از طلاب که از مرتبطین با ایشان بود، نزد من از مقام علمی آقای صدر تمجید و ستایش زیادی می‌کرد. این تعریف‌ها در مجموع مرا تحریک کرد که از نزدیک جایگاه علمی ایشان را بسنجم. ایشان در آن روز‌ها در مسجد هندی نجف کفایه می‌گفت. پس از یک جلسه شرکت در درس دیدم که این استاد جوان،تمامی ویژگی‌هایی را که یک مدرس نمونه بایدداشته باشد ؛ دارد، لذا از همان روز مرتبا در درس ایشان حاضر شدم. البته از آنجا که احساس می‌کردم درست نیست درسی را که با استاد اولم داشتم ترک کنم، کماکان در درس او هم حاضرمی شدم و استاد اولم هم عالم و توانا بود، ولی مزایا و ویژگی‌‌های شهید صدر را در تدریس نداشت. پس از اتمام جلد اول کفایه، دیگر به طور کامل در درس شهید صدر حضور یافتم.

این ارتباط تا کجا تداوم و تعمیم پیدا کرد؟

از خصائل ارزندۀ شهیدصدر این بود که رابطۀ استاد و شاگردی را به یک دوستی و رفاقت صمیمانه بدل می‌کرد. می‌دانید که اساتید بر دو گونه اند. برخی تنها مرجع علمی شاگردانشان هستند، اما سلوک و کردار آن‌ها مورد قبول و پذیرش شاگردان قرار نمی‌گیرد. اما عده‌‌ای از اساتید از لحاظ خلقیات ارزشمند و کمالات فردی و اجتماعی، الگوی شاگردانشان می‌شوند. آقای صدر از دسته دوم بودند. من پس از مدت کوتاهی به خودی خود شاگرد، دوست، معاون و مشاور ایشان شدم. روابط ما، مانند پدر و فرزند بود و هنوز هم این احساس را دارم که ایشان پدر دوم من پس از آیت‌الله العظمی حکیم (قده) هستند. من در هر شرایطی، چه در سختی و چه در راحتی و آسایش نسبیشان، در کنار ایشان بودم. نسبت من با شهید صدر، نسبت شاخه با درخت است که هر گاه درخت رشد و نما یافت، شاخۀ آن نیز چنین خواهد شد؛ از این رو فعالیت‌ها و تلاش‌های ما هم از سرچشمۀ فیاض شهید صدر جریان یافته است.

اشاره کردید به امتیازات شهید صدر در مقام تدریس، تصور می‌کنم بیان آن‌ها برای اساتید جوان حوزه ودانشگاه مفید خواهد بود.

بله، من سعی می‌کنم فهرست وار به برخی از آن‌ها اشاره کنم. اولین ویژگی که به امانتداری علمی و تواضع ایشان بر می‌گشت، این بود که در مقام تدریس کفایه با دقت و سعی فراوان سعی می‌کردند نظر مرحوم آخوند را به درستی وبا مراعات امانت، به شاگردان منتقل کنند و حال آنکه ما می‌دانستیم ایشان به بسیاری از مباحث کفایه اشکال دارند، ولی چون تدریس این کتاب را بر عهده گرفته بودند، بر خودشان لازم می‌دیدند که مطالب کتاب را به شایستگی تبیین کنند، گویا مرحوم آخوند بر مسند تدریس نشسته بودند و از مطالب خود دفاع می‌کردند.

این در مقام تدریس مطالب یک کتاب بود. آیا ایشان در مقام نقد مطالب دیگران هم همین شیوه را داشتند؟

در آن مقام هم دقیقا به همین شیوه عمل می‌کردند. می‌دانید که برخی از اساتید وقتی می‌خواهند قولی را رد کنند، آن را به صورت نارسا و حتی مخدوش به مخاطبین منتقل می‌کنند، اما ایشان اول ماهیت و جوهرۀ قول مورد نقد را به خوبی روشن می‌کردند، به گونه‌‌ای که اگر کسی نمی‌دانست، در آغاز کار تصور می‌کرد که ایشان می‌خواهند همین قول را اثباب کنند و پس از تبیین کامل آن نظریه، به شکل مرحله به مرحله و کاملا علمی و مستدل و در عین حال مؤدبانه آن را رد می‌کردند.

ایشان در مقام تدریس چگونه روحیۀ نقادی را در شاگردانشان پرورش می‌دادند؟

اتفاقا این نکته یکی از امتیازات درس آقای صدر بود. مسلما شاگردان از لحاظ عدم تسلط کامل بر مفاد درسی که می‌گیرند، نمی‌توانند اشکالات خود را به آن، به شکل فنی و علمی بیان کنند و اشکالات آن‌ها معمولا در قالبی ساده و ابتدایی بیان می‌شوند. اما آقای صدر ابتدا اشکال شاگردان را به شکل فنی مطرح می‌کردند و می‌پروراندند، به گونه که در عرض نظریۀ مورد نقد قرار می‌گرفت، سپس در مورد وارد بودن یا نبودن آن انتقاد سخن می‌گفتند. این شیوه، مشوق شاگردان در بیان اشکالاتی بود که به نظرشان می‌رسید. علاوه بر آن، شجاعت آن‌ها را نیز در ورود به عرصۀ نقد آرای بزرگان بالا می‌بردند و در عین حال می‌آموختند که چگونه باید مناقشۀ خود را تقریر کنند.

آقای صدر در مواجهه با اشکالات شاگردان تا چه میزان سعی در «اقناع» آن‌ها داشتید؟

‌‌سؤال خوبی است. اتفاقاً همین مسئله یکی از امتیازات بارز ایشان بود. مسلما استاد با توجه به گسترۀ دانش و توانایی خود، حداقل در قیاس با شاگرد، می‌تواند او را ساکت کند، اما فرق است بین سکوت و اقناع. ناقد در حالت سکوت همچنان دغدغه دارد، اما وقتی اقناع می‌شود به طمأنینه می‌رسد. این نکته در تدریس آقای صدر به خوبی نمایان بود که ایشان می‌خواهد که شاگرد اقناع شود و مطالب را با جان و دل بپذیرد. در عین حال تلویحا به مخاطب یاد می‌دادند که راه پذیرش صحیح و اقناع کدام است و یک محقق چگونه می‌تواند به حقیقت مسائل دست پیدا کند. البته همه کس نمی‌تواند در مقام القاء، شیوۀ اقناعی داشته باشد. استاد باید توانایی علمی ممتازی داشته باشد که به ساکت کردن شاگردان متوسل نشود و با سعی و زحمت، آنهارا قانع کند. مثلا ایشان در تفهیم پیچیدگی‌های کتاب کفایه، توانمندی و ورزیدگی خاصی داشتند، لذا نیازی نبود که به شیوه‌‌های غیر علمی متوسل شوند.

شیوه تدریس ایشان تا چه حد در نوشتن منظم و صحیح دروس به شاگردانشان کمک می‌کرد؟

ایشان از لحاظ اینکه در تدریس کتب یک بار دیگر مفاد درس را از خارج کتاب بیان می‌کردند و نیز به هنگام بیان برخی از نکات درس را جابه جا می‌کردند تا موضوع آسان تر تفهیم شود، زمینۀ بسیار خوبی را برای نوشتن درس ایجاد می‌کردند. خودشان هم دوست داشتند که شاگردان، درس را بنویسند و هر زمان که تقریرات دروس به ایشان داده می‌شد با دقت مطالعه می‌کردند و نکات لازم را تذکر می‌دادند. اساسا شیوه تدریس ایشان نوعی احاطه بر دروس را در شاگردان ایجاد می‌کرد. به یاد دارم که خود من در آن ایام به راحتی می‌توانستم بدون مراجعه به کفایه از آغاز تا پایان درس را بنویسم.

بی‌تردید شهید صدر از مدافعین شاخص اندیشه دینی در عصر حاضرند. شیوۀ مواجهه ایشان با اندیشه‌‌های وارداتی چگونه بود؟

شهید صدر اعتقاد داشتند که مقایسۀ مکاتب بشر ساخته با اصول و مبانی اسلام مثل مقایسۀ انسان با خداست و باید از این رویکرد انفعالی پرهیز کرد. در آثار ایشان هم می‌بینید که بیش از تخطئه اندیشه‌‌های وارداتی، به تبیین عالمانۀ اندیشۀ اسلامی پرداخته اند تاخود خواننده به شکل ضمنی متوجه این شکاف عمیق بشود. به نظر من امروز هم این شیوه بسیار مؤثر و مفید است. اگر برخی از ایده‌‌های بیگانه مجال ظهور پیدا کرده اند، به این علت است که در طرح و تبیین اندیشۀ دینی کوتاهی شده است.

مسلما دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» صرف نظر از جایگاه و وزن علمی خود، نقاط عطف و پدیدۀ‌‌های تاریخی در خوری نیز هستند. چه چیز شد تا این دو اثر چنین جایگاهی پیدا کنند؟

درک شرایط آن روز برای طلاب جوان امروز که در شرایط گسترش اندیشه و عمل دینی به سر می‌برند، دشوار است. شهید صدر در شرایطی این دو اثر ارجمند را عرضه کردند که عرصۀ فکر، جولانگاه مادیگرایی و ماتریالیسم دیالکتیک بود. علی الخصوص در عراق، کمونیست‌ها جولان زیادی می‌دادند. در جبهه خودی نیز کاری در خور برای نقد این مکاتب انجام نشده بود. این دو کتاب نه تنها در عراق، بلکه در کشور‌های همسایه هم نقاط ضعف این ایدئولوژی‌ها را به خوبی نشان دادند. به نظر من یکی از عوامل مهم تأثیر آنها، دوری نویسنده از پیش فرض‌‌ها و تعصبات و مشی بر مدار انصاف بود.

ظاهرا خود جنابعالی هم در تدوین این دو اثر مشارکت داشته اید؟

بله، یکی از مواردی که همواره به آن افتخار می‌کنم، همکاری من در نگارش این دو کتاب است. شرکت من در روند تدوین این کتاب‌ها به عنوان شاگردی از شاگردان ایشان بود. ما این کتاب‌ها را با هم می‌خواندیم ودر مورد افکار مطروحه در آن و روش نگاری آن‌ها بحث می‌کردیم. من چه از نظر علمی و چه از نظر اخلاقی و رفتاری. از این مسئله بهرۀ بسیار بردم.

از دیگر جنبه‌‌های دفاع از اندیشۀ دینی، مقابله با «التقاط» است. شهید صدر در رویارویی با این پدیده چه رویکردی داشتند؟

البته در مقطع نقش آفرینی فکری شهید صدر، پدیدۀ التقاط نسبت به امروز، حضور کمرنگ تری داشت، اما به هر حال وجود داشت. التقاطیون بر این باورند که دین باید پیرو جریان زندگی انسان در هر عصر باشد نه هدایت کنندۀ آن. این عده اعتقاد دارند که اگر اسلام بخواهد به حیات خود ادامه دهد، لاجرم باید در هر عصر و برهه‌‌ای به رنگ تازه‌‌ای درآید. برخی از آن‌ها این را به صراحت می‌گویند و بعضی دیگر به شکلی تلویحی. ایشان در «الاسلام یقود الحیاه» به صراحت در برابر این تلقی موضع گرفته و گفته اند که اگر جنبش نوگرایی بخواهد بامکاتبی غیر مرتبط با اسلام پیوند داشته باشد، این کار اساسا عملی نیست و تجربه هم نشان می‌دهد که در میان مردم پایگاهی پیدا نخواهد کرد.

ایشان چه عرصه‌هایی از معارف دینی را محل نواندیشی می‌دانستند و اساسا نوگرایی مقبول دینی از منظر ایشان واجد چه خصوصیاتی است؟

آقای صدر معتقد بودند که نوگرایان به جای اینکه در خارج از محدودۀ معارف موجود دینی به دنبال پاسخ سئوالات خود باشند، می‌تواند و باید زوایایی نامشکوک از معنویات دین را از لابه لای کتاب و سنت کشف کنند. مثلا ایشان بسیاری از معضلات زمانۀ خویش را به مدد برخی از روایات وارده در مسائل جزئی حل می‌کردند و در واقع با تیزبینی و ژرفکاوی از متن آنها، در مورد مسائل مهم وکلی، دیدگاه اسلام را استنتاج می‌کردند. امروزه می‌شنویم که برخی از روشنفکران می‌گویند مگر می‌شود یک اصل اساسی اسلام مثل ولایت فقیه را که مثلا «مقبولۀ عمربن حنظله» دربارۀ یک نزاع جزئی صادر کرده است، ثابت کرد و حال آنکه شهید صدر معتقد بودندکه دیدگاه اسلام در مورد مسائل کلان را باید از متن همین گونه روایات به دست آورد. در همین کتاب «اقتصادنا» مشاهده می‌کنیم که ایشان به مدد همین روشی، نظریۀ اقتصاد اسلام را تبیین کرده اند. محل نواندیشی، همین عرصه‌‌های ناپیموده‌‌ای هستند که در بررسی متون و منابع دست اول دینی باقی مانده اند. نوگرایی مقبول، به دست آوردن دیدگاه دین در برابر پدیده‌‌های نوظهور فکری است. البته این روند از یک طرف نیازمند ورزیدگی در شناخت اسلام و از طرف دیگر آگاهی دقیق از مکاتب جدید است. همان چیزی که امام خمینی (ره) هم تحت عنوان توجه به زمان و مکان در اجتهاد عنوان کردند.

شهید صدر در بررسی تاریخ حیات ائمه (ع) نیز نکات ارجمند و ارزنده‌‌ای را استنباط کردند. از جمله اینکه مجموعه حیات ائمه را به شکل منسجم و واحد بررسی کردند نه فردی و جزئی. مناسب است قدری به ضرورت و فواید این نگاه بپردازید.

متأسفانه یک باور عمومی در میان شیعیان وجود دارد و آن این است که امامان در طول زندگی تنها مظلومانی بوده اند که از منصب حکومت کنار زده شده اند وهمواره با محرومیت و ستم دست به گریبان بوده اند. بی شک تداوم این عقیده، آسیب ‌هایی را به عمل اجتماعی پیروان اهل بیت (ع) وارد می‌کرد و آن‌ها را بر این باور می‌رساند که آن بزرگان به دلیل محدودیتها، به وظایف اجتماعی خود عنایتی نداشته اند. ایشان در خلال یک سلسله محاضرات نشان دادند که به رغم دشواری‌هایی که هر امام در مقطع حیات خویش با آن روبه رو بوده، به خوبی رسالت اجتماعی خویش را به انجام رسانده و عمل هر یک، مکمل تلاش ائمه قبلی و زمینه ساز جهاد ائمه بعدی بوده است. در واقع به رغم اختلاف راهبرد هر یک از ائمه، تمامی آنان در توجه به مسئولیت و پیگیری آن به شکلی یکسان عمل کرده اند.

آقای صدر به مسائل مورد اختلاف شیعه با دیگر مذاهب اسلامی به گونه‌‌ای می‌پرداختند که کمترین واکنش معتصبانه‌‌ای را در طرف مقابل و نیز خودی‌‌ها بر نمی‌انگیخت. سر این مسئله چه بود؟

شهیدصدر در این مباحث تنها بر مدار پژوهشی علمی مشی می‌کردند نه انتقامجویی و طعن به دیگر مذاهب، زبان ایشان چون زبان علم و فطرت بود، هر آنچه که می‌گفتند و می‌نوشتند برای همه از شیعه وسنی و یا حتی غیر مسلمان‌ها هم قابل فهم و قبولی بود. شما اگر به همین تحقیقی که ایشان در سن 24 سالگی در مورد مسئله فدک نوشته اند نگاه کنید، می‌بینید که ایشان در چه پایه‌‌ای از دقت و توانمندی فکری، زوایای نامشکوفی از این مسئله را نشان داده اند. حداکثر معنایی که از حدیث «لا نورث ما ترکنا صدقه» استفاده می‌شود این است که پیامبران مال و ثروتی ندارند که به ارث برده شود، نه اینکه لزوما از خود ارثی نمی‌گذارند، ضمن اینکه توضیح می‌دهند خود خلیفۀ اول هم به صحت این حدیث اعتماد نداشته و تحت فشار دیگران به آن استناد کرده است.

به اذعان همگان تحقیقی که شهیدصدر در مورد «حساب احتمالات» و نحوۀ رسیدن آن به علم انجام داده‌اند، شگرف ترین نوآوری فکری ایشان بود. درمورد مختصات این تحقیق چه گفتنی هایی دارید؟

بله، ایشان توانس تند پایه‌‌های استقراء را در منطق استوار کنند. استقراء همان دلیلی است که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاه‌های خود برای روشن شدن مجهولات خود از آن بهره می‌گیرند. آقای صدر پس از تدوین پایه‌‌های استقرا توانستند از آن در عرصه‌‌های مختلف علمی بهره گیرند، از جمله در فقه و اصول و کلام. ایشان حتی در مقام استدلال بر وجود خداوند هم از همین شیوه که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاه‌ها از آن استفاده می‌کنند و آثار طبیعی خود را با آن به ثبت می‌رسانند. بهره گیری کردند. بله، حقیقتاً این بالاترین کشف علمی آیت‌الله صدر بود.

شیوه‌ای که ایشان در مسئله بررسی احتمالات به آن رسیدند تا چه حد بدیع و ابتکاری است؟

حساب احتمالات مسئله‌ای فطری است و قبل از آقای صدر کم و بیش بررسی شده بود. بحث‌های آقای صدر هم حول این احتمالات به یقین رسید. این روند هم دو بعد دارد: یک بعد ریاضی که غربی‌‌ها کم بیش به آن پرداخته‌اند و دوم، بعد احتمالات که آقای صدر آن را معتبرتر می‌دانند. در مورد بعد اول، ایشان ابتکارات خوبی دارند و بررسی در مورد بعد دوم هم که کلا ابتکار ایشان است.

چرا کتاب «الاسس المنطقیه» هنوز جایگاه خود را در حوزه‌‌های علمیه و محافل علمی ما پیدا نکرده است؟

محافل علمی ما بیشتر تعریف این کتاب را شنیده‌اند تا اینکه با محتوای آن آشنا باشند. شاید یکی از دلایل این مسئله، کمبودکسانی است که بتوانند به درستی مطالب این کتاب را تدریس کنند. تدریس این کتاب احاطۀ علمی بالایی می‌خواهد، چون دقایق و ظرفیت‌های فراوانی دارد.

پیشینۀ اندیشه و عمل سیاسی شهید صدر به کدام مقطع باز می‌گردد؟

شواهد نشان می‌دهند که ایشان از بدو ورود به عرصه هم این است که تمامی آثارشان چه در فقه و اصول و چه در فلسفه و تفسیر تاریخ، در بستر کلان نگری‌های اجتماعی پدید آمده‌اند. فقه ایشان یک فقه کاملا اجتماعی و حکومتی است و اساسا به فقه، نگرش فردی نداشتند، به همین علت، به عرصه هایی وارد شدند که تا آن زمان سابقه نداشت و بعد‌ها پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، به آن مباحث احساس نیاز شد. در عرصه فعالیت‌های سیاسی هم در دو دهۀ 50 و 60 میلادی مواضع روشنی داشتید که با مواضع مرجع اعلای وقت: آیت‌الله العظمی حکیم (ره)، هماهنگ بود.

شهید صدر از چه مقطعی اندیشه‌‌های خود در باب حکومت اسلامی را علنی کردند؟

همان طور که شما هم به شکل ضمنی در سئوال خود گفتید، ایشان از دیرزمان در اندیشۀ حکومت اسلامی بودند، اما وجود برخی از موانع، مانع از آن بود که آن را علنا مطرح کنند. وقتی امام خمینی (قده) به طرح این بحث در نجف پرداختند، ایشان بسیار خوشحال شدند و به شاگردان خود توصیه کردند که در آن درس شرکت کنند و یا جزوه‌‌های این درس را بگیرند و مطالعه کنند.

آقای صدر در جمع میان تمامی مذاهب در حکومت اسلامی، نظریۀ جالبی داشتند. قدری در مورد این ابتکار توضیح دهید؟

بله، ایشان معتقد بودند که می‌توان حکومتی اسلامی ایجاد کرد که همۀ مذاهب را جمع کند. همچنین می‌توان همۀ مذاهب را در حقوق مدنی، مسائل عبادی و احوال شخصه به طور یکسان پذیرفت، زیرا عوامل اتحاد بین مذاهب، فروانند: قرآن واحد، کعبۀ واحد، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و… می‌توانند همه را به دور هم جمع کنند.

ظاهرا ایشان اصل اساسی «ولایت فقیه» را هم از عوامل وحدت مسلمانان می‌دانستند.

درست است، ایشان بر این باورندکه مسلمانان به رغم تمامی اختلافات مذهبی، همه بر این باورند که مجتهد جامع الشرایطی که آشنای به مسائل سیاسی و ادارۀ امور امت باشد، می‌تواند سرپرست مسلمانان باشد و یا حداقل بر هر فرد دیگری ترجیح دارد. لذا این مسئله هم می‌تواند مایۀ وحدت مسلمانان باشد.

شهید صدر گسترۀ نفوذ حکم حاکم را تا کجا می‌دانستند؟

ایشان معتقد بودند که حاکم می‌تواند بر اساس مصلحت عمومی، فرمان بدهد و اطاعت از آن، حتی بر کسانی که برای این مصلحت اندیشی جایگاهی قائل نیستند، واجب است. طبیعی است که موضوعات در اثر شرایط زمانی و مکانی دگرگون می‌شوند و به تبع آن، احکام و شناخت محل و مصداق این دگرگونی هم بر عهدۀ ولی فقیه است.

در این تئوری مجتهدین دیگر تا چه حد می‌توانند در برابر احکام مصلحتی حاکم مقاومت کنند؟

در این مورد آقای صدر سخن روشنی دارند که آن را در حاشیۀ «منهاج الصالحین» آیت‌الله حکیم بیان داشته‌اند. همان طور که گفتم ایشان اعتقاد داشتند کسانی هم که در صدور احکام حکومتی، به مصلحت گرائی اعتقاد ندارند؛ نمی‌توانند حکم حاکم را بشکنند. از طرفی حتی اگر عده‌ای هم به این اصل معقتد باشند، اما باورشان این باشد که در طی مقامات تشخیص مصلحت، کوتاهی شده است، باز هم نمی‌توانند بر اساس ذهنیت خود، رأی حاکم را بشکنند، چون در این صورت چندگانگی، جامعه را به هرج و مرج خواهد کشید.

نظریه «منطقه الفراق» علی الخصوص جنبۀ سیاسی آن، هم اینک محلی برای مناقشات واقعی یا تصنعی است. برخی به این دلیل که مباحات هم یکی از احکام الهی است، آن را بلا وجه می‌دانند و برخی دیگر با استفادۀ ابزاری از آن، نوعی لاقیدی و رهایی در عرصه سیاسی را تجویز می‌کنند.

همۀ این‌‌ها به نوعی، بد فهمیدن مسئله است. اولا مقصود ایشان این نبودکه عرصۀ منطق الفراق، خالی از حکم الهی است، بلکه مراد این است که در آن محدوده، شیوۀ خاصی از سوی شارع جعل و الزام نشد و به مکلفین واگذار شد. ثانیا در محدودۀ منطقه الفراق هم انسان باید شیوه هایی را برگزیند که با احکام و مسلمات دین در تضاد نباشند. بنابراین در این عرصه به رغم اینکه آزادی انتخاب وجود دارد،ا ما مسئولیت حفظ حدود شرعی هم هست.

ابدعات وافکار نوین آقای صدر تا چه حد زمینۀ وحدت حوزه و دانشگاه را فراهم کرد؟

علاوه بر این نکته‌ای که شما ذکر کردید، خود ایشان هم برنامه‌‌های متعددی در ایجاد وحدت میان حوزه و دانشگاه داشتند. ایشان شماری از فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را برای تحصیل علوم دینی جذب حوزه کردند ؛ چنانچه برخی از شاگردان خود را برای تدریس در دانشگاه‌ها ترغیب کردند و خود من هم در راستای همین اندیشه آقای صدر به دانشگاه رفتم. علاوه بر این، جلساتی را به صورت هفتگی در منزل خود برگزار می‌کردند تا پاسخگوی سئوالات روشنفکران و تحصیلکرده‌‌ها باشند. مجموعه این اقدامات و عملکرد‌ها موجب شد که ایشان در میان روشنفکران جهان اسلام از مقبولیت بالایی برخوردار باشند ؛ شاهد آن هم ارتباطی است که بین ایشان با مراکز علمی اطراف و اکناف جهان اسلام برقرار بود و نیز دعوتهایی که از ایشان برای حضور در کنفرانس‌های فرهنگی و فکری می‌شد.

در مورد پیشینۀ رویکرد مثبت شهید صدر نسبت به انقلاب اسلامی در سال‌های آخر، دیدگاه‌های متفاوتی مطرح هستند. برخی از خاطره نویسان مدعی شده‌اند که ایشان در چند سال پایانی حیات نسبت به نهضت اسلامی نظر مساعد پیدا کرده بودند. ارزیابی شما در این مورد چیست؟

تا جایی که به یاد دارم ایشان از آغاز اولین جرقه‌‌های انقلاب در قم، نسبت به این حرکت، اشتیاق و تمایل شدیدی داشتند، زیرا هم از اوضاع سیاسی داخل ایران به خوبی مطلع بودند و هم در شیوۀ مبارزه با امام خمینی (قده) توافق داشتند. این مربوط به مقطعی است که هنوز امام دستگیر و تبعید نشده بودند. ایشان حتی در نامه هایی که در همان ایام به برخی از دوستان خود نوشته بودند، اقدامات امام را در مخالفت با امتیاز دهی‌های مکرر شاه به بیگانگان ستوده بودند. آقای صدر به حرکت امام امید فراوان بسته بودند، زیرا اعتقاد داشتند که ایشان درحال برآورده کردن آرزوی تمامی فق‌ها و مصلحان شیعه در طول تاریخ هستند. در مقطع اوجگیری و پیروزی انقلاب به شاگردان خود در ایران نوشتند که تمامی توان خود را برای توفیق تجربه جدیدی که در قالب این رویداد پدیدار شده است، به کار گیرند. در همان روز‌های آغازین پس از پیروزی انقلاب، نماینده‌ای راخدمت امام فرستادند تا به ایشان اعلام کند که حاضرند تمام توان و نیروی خود را در خدمت انقلاب و رهبری آن قرار دهند. در آن خفقان عراق، برای پیروزی انقلاب، مجلس جشن برقرار و طلاب حوزه را به تظاهرات در حمایت از نهضت اسلامی ترغیب کردند. برای شهادت شهید مطهری مجلس فاتحه‌ای برگزار کردند که تنها مجلسی بود که برای بزرگداشت آن شهید در نجف برقرار شد. در ماه‌های بعد پیش نویسی را برای قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشتند و آن را در آستانه تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی برای امام فرستادند و بعد‌ها هم دیدیم که مجلس خبرگان به نتایجی در تدوین قانون اساسی رسید که مشابهت فراوانی با طرح شهید صدر داشت. پس از استقرا نظام هم از شاگردان ودوستان و ارادتمندان خویش خواستند تا در امام خمینی ذوب شوند، آن گونه که امام خمینی در اسلام ذوب شده‌اند. در همین راستا، حرکتی عمومی و گسترده در همسویی با انقلاب، به صورت راهپیمایی‌‌های بیعت در نجف شروع شد که سرانجام به انتفاضه رجب و بازداشت شهید صدر منتهی شد. نامه امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی از شهید صدر خواسته بودند تا در نجف بمانند. نظام بعثی هم اخیرا اعتراف کرد که سبب به شهادت رساندن شهیدصدر و بر پا کردن جنگ با جمهوری اسلامی، همین حرکت عمومی و گسترده بوده است..در هر صورت، شهید صدر، به رغم تهدیدات دشمن که می‌خواست ایشان را در این موضع، متزلزل کند، قاطع و استوار بر موضعگیری خویش، باقی ماند، زیرا ما نمی‌دانیم در اولین مرحله‌ای که شهید صدر دستگیر شدند و ایشان را به بغداد بردند، یکی از خواسته‌‌های حکومت این بود که ایشان دست از تأیید انقلاب اسلامی بردارند و رابطه خویش را با امام خمینی قطع کنند. ایشان را تهدید کردند که اگر به این خواسته حکومت توجه نکنند، کشته خواهند شد، ولی شهید صدر نظر خویش را به هنگام دستگیری و تهدید، روشن و رسا بیان داشتند. ایشان گفتند که ارتباط من با امام خمینی، یک ارتباط سیاسی نیست و تنها پیوندی دینی است که از اعتقاد به مرجعیت دینی ایشان نشأت می‌گیرد. این پیوند، پیوند با مرجعیت است و هیچ قدرتی در عالم حق ندارد در این قضیه دخالت کند. ایشان این موضعگیری مشخص را داشتند و بر آن همچنان استوار ماندند تا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

بی تردید موفقیت تجربه انقلاب اسلامی در ایران تأثیر زیادی بر انگیزۀ شهید صدر در ایجاد زمینه قیامی مشابه در عراق گذاشت و تقریبا از همان مقطع نیزتلاش گستردۀ علمی و عملی ایشان در این راستا آغاز شد. از دیدگاه شما آقای صدر تا چه میزان تکرار شیوه‌‌های انقلابی ایرانی‌‌ها را در عراق میسر می‌دیدند؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید صدر بر ضرورت قیامی همانند انقلاب اسلامی ایران در عراق تأکید می‌کردند. ایشان اصرار داشتند که باید حرکت انقلابی عراق هماهنگ و مطابق با جریان عمومی حرکت انقلابی عراق باشد و از آنجا که با انقلاب اسلامی ایران همراه بودند، هماهنگی خود را با رهبری امام خمینی اعلام کردند و همان گونه که گفتم، مسئولیت این اعلام را که به شهادت ایشان ختم شد، پذیرفتند، زیرا یکی از اتهامات اصلی که بر پایه آن، نظام بعث کافر در بغداد ایشان را بازخواست کرد، این بود که چرا امام خمینی را تأیید می‌کنی و با انقلاب اسلامی همکاری داری و پاسخ شهید صدر هم همیشه پاسخ قاطع و صریحی بود. ایشان می‌گفتند موضعگیری من، یک موضعگیری سیاسی صرف نیست. موضع من، یک موضع سیاسی دینی است، زیرا امام خمینی تنها یک رئیس دولت نیستند. ایشان رهبری انقلاب اسلامی هستند و تأیید این انقلاب، تأیید ایشان به عنوان فردی است که در عالم اسلام نقش تعیین کننده دارد. اما در پاسخ به شما به طور مشخصی باید بگویم که ایشان با توجه به شرایط سیاسی واجتماعی حاکم بر عراق، هم بسیج عمومی مردم و هم مبارزه مسلحانه افراد و گروه‌ها را توأمان تجویز و این مسئله را هم صریحا بیان می‌کردند. همه دیدند که ایشان اعلام کردند که آمادۀ جنگ مسلحانه و درگیری نظامی هستند و همچنین آماده‌اند تا خون خود را در راه نابودی طاغوت و اقامۀ حکومت اسلامی و تحکیم پایه‌‌های اسلام در کشور محبوب عراق فدا کنند. ایشان انصافا در این عرصه تنها بودند ؛ یا به عبارت بهتر تنها گذاشته شدند. بسیاری از افراد بودند که وعده برخی مساعدت‌ها را به ایشان دادند، اما با مشاهدۀ فضای اختناق و سرکوبی که رژیم ایجاد کرده بود، مرعوب شدند. از برخی به طور طبیعی و از لحاظ جایگاهی که داشتند، توقع این می‌رفت که نسبت به این حرکت بی توجه نباشند یا حداقل در مرحله پایانی، مانع از آن شوند که صدام در مورد ایشان مرتکب چنین جنایتی شود، اما به هر حال تمام این امید‌ها به یأس مبدل شدند. در این میان آنچه در رفتار ایشان بسیار جالب بود، شجاعت در مبارزه بود، در حالی که تمام این عوامل می‌توانستند هر کسی را منفعل کنند.

با توجه به اینکه حضرتعالی تا مرحلۀ پایانی مبارزه و شهادت آقای صدر در عراق و در کنار ایشان بودید، چه خاطراتی از حفظ این شجاعت در مراحل پایانی حیات ایشان دارید؟

البته شجاعت ایشان از سال‌ها قبل و در عرصه‌‌های گوناگونی ظهور کرده بود و پدیدۀ جدیدی نبود. شجاعت ایشان، مبنا و زمینۀ اخلاقی داشت. به یاد دارم پس از این که بعثی‌‌ها در عراق برای ضربه زدن به مرجعیت دینی، فرزند آیت‌الله العظمی حکیم، یعنی حجت الاسلام سید مهدی حکیم را به جاسوسی و همکاری با کرد‌ها در شمال عراق متهم کردند، ایشان با شتاب از نجف به بغداد آمدند و اولین کسی بودند که به خانه آیت‌الله العظمی حکیم رسیدند. ایشان به ما گفتند که همه باید یک یادداشت اعتراض آمیز با نام و امضای مشخص برای حکومت بعث بفرستیم و خودشان نیز یکی از امضا کنندگان باشند. در این تلاش، بر آن بودند که با حکومت بعث عراق به شکل آشکار درگیر شوند و مسئولیت اخلاقی این موضوع را هم به عهده گیرند. ایشان چنین فکر می‌کردند که نباید مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم را در میدان تنها بگذارند و می‌دانستند که انجام چنین کاری ممکن است به مرگ ایشان بینجامد، با این حال بر این کار اصرار داشتند، زیرا می‌دانستند این عمل، اخلاقا واجب است و این نشان از شجاعت زیادی بود که شهید صدر از آن بهره مند بودند.

همچنین موضع گیری شجاعانه ایشان در دفاع از حوزه علمیه به هنگام اخراج علما و طلاب ایرانی از سوی نظام، تنها موضعگیری در این زمینه بود و نیز موضعگیری شجاعانه، ایشان در دفاع از شعائر حسینی که شهادت و زندانی شدن بعضی از طلاب و شاگردانشان را در بر داشت ؛ نشان از شجاعت بالای این شهید بزرگوار دارد.

یکی دیگر از خاطره هایی که در مورد شهید صدر وجود دارد، عزمی است که ایشان بر شهادت و بر مرگ در راه خدا داشتند، در حالی که بعضی‌‌ها راه دیگری را در برابر ایشان گذاشته بودند.آنان می‌خواستند نظر شهید صدر را با تلاشهایشان جلب کنند و به شهید صدر گفته بودند که اگر از موضع قاطع خویش دست بکشد، مرجعیت عامه وی در عراق را ترویج خواهند کرد و تمام امکانات رسانه ای، تبلیغی و فرهنگی را در اختیارش می‌گذارند. اما به رغم پیشنهادهائی که از سوی بعثی‌‌ها مطرح می‌شدند، شهید صدر با این که می‌دانستند نتیجه این پیگیری، مرگ است، جهاد سیاسی خود را دنبال کردند. از یکی از نامه هایشان می‌توان فهمید که می‌دانستند که روز‌های آخر عمر خود را طی می‌کنند و تصمیم گرفته بودند به استقبال شهادت بروند و تا نفس آخر پایداری کنند و به سمت وسوی بعث نرو د، هر چند که این عمل برای ایشان، گران تمام شود.

این موقف برای شهید صدر شاید از بزرگ ترین مواقفی باشدکه بر انسان می‌گذرد، زیرا انسان، گاه شهادت را می‌پذیرد، ولی راه دیگری جز راه شهادت ندارد. ولی زمانی که برای انسان دو راه وجود داشته باشد، یکی دنیا، آن هم با آن وسعت و یکی شهادت و آن گاه شهادت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت بسیار او دلالت دارد.

با توجه به جایگاه ویژه روحانیت در میان مردم، تحلیل شما از شهادت آیت‌الله صدر به دست رژیم صدام چیست؟

همان طور که قبلا به اجمال عرض کردم، سه عامل در شهادت ایشان نقش داشت. اول اینکه در ابتدا ایشان تنها عالمی بود که به مخالفت علنی با رژیم بعث پرداخت و عضویت در آن حزب را تحریم کرد و از مریدان و دوستان خود خواست که با رژیم بعث مخالفت کنند و بسیاری از آن‌ها هم این کار را کردند. دوم اینکه رژیم بعث از نظر سبعیت و ترور و اختناق درمیان تمام رژیم‌های منطقه کم نظیر بود و لذا برای دستیابی به مقاصد خود از هیچ جنایتی ابا نداشت. این رژیم که عامل مطلق استعمار و سراپا دست نشانده بود، سعی داشت خود را رژیمی آزاد و دموکرات نشان دهد، اما حتی سرنوشت ملت عراق هم برایش مهم نبود و از به خاک و خون کشیدن هزاران نفر از مردم بی گناه و خراب کردن شهر‌‌ها و خانه‌‌ها خودداری نکرد. ترور و وحشت حاکم بر عراق در رژیم بعث، در هیچیک از کشور‌های استعماری دیده نشده است. اگر این همه توحش و سبعیت در این رژیم وجود نداشت، این احتمال بود که آیت‌الله صدر همچنان در زندان بماند، نه اینکه به این شکل وحشتناک به قتل برسد.

و عامل سوم اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امپریالیسم جهانی متوجه خطر گسترش این حرکت در کشور‌های دیگر منطقه به خصوص عراق شد و لذا صدام به دستور اربابان خود‌، بر جنایات خود افزود و دست به اقدامی بی سابقه، یعنی به قتل رساندن یک مرجع زد، اما نه او و نه اربابانش این نکته را درک نکردند که این حرکت، منوط به فرد نیست و شهادت آیت‌الله صدر و دیگر شهیدان، روند سقوط صدام را تسریع خواهد کرد، هما نطور که شهادت امام حسین(ع) به سقوط یزید انجامید. وقوع انقلاب اسلامی در عراق، اجتناب ناپذیر است. البته این بدان معنی است که با توجه به شرایط خاص این کشور، انقلابی متناسب با وضعیت آن روی خواهد داد که از نظر تئوریک با انقلاب ایران، هماهنگ، اما از نظر شیوه‌‌ها متفاوت خواهد بود.

گفت‌وگو با علامه سید محمدحسین فضل‌الله

  • آنچه در پی می‌آید پاسخ‌هایی است که آیت‌الله علامه سید محمدحسین فضل‌الله به پرسش‌هایی درباره شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر اظهار داشته است. جناب فضل‌الله به‌دلیل حضور دیرین در حوزه نجف، شاهد بروز نبوغ و ابتکارات علمی شهید صدر از آغازین دوران نوجوان وی بوده است و از ادوار گوناگون حیات او، گفتنی‌‌های بسیار دارد. وی فقدان آن شهید گرانمایه را در عرصه‌‌های مختلف دین‌پژوهی به‌ویژه در زمینه پاسخگویی به نیاز‌های زمانه، بسیار محسوس می‌داند و بر این باور است که شیوه او از معدود روش‌‌های قابل‌اقتباس است. (منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨)

جنابعالی از چه مقطعی با شخصیت شهید آیت الله صدر آشنا شدید و به اعتقاد شما شخصیت ایشان از چه برجستگی هایی برخوردار بود؟

ما با شخصیت آقای صدر از صحبت‌‌های رایج در محافل حوزه که پیرامون یک طلبه اهل علم وجوان صاحب هوشی سرشار برای فراگیری درون و تحقیقات حوزوی وجود داشت، آشنا شدیم. ظاهرا ایشان در محافل اهل علم، بحث‌‌های جالبی را مطرح می‌ساخت و همانها موجب شده بود که قدرت نبوغ و درک او بر اهل حوزه آشکار شود و از این جهت، کم کم به شهرت دست یابد. ایشان به خاندانی منتسب بود که اکثر افراد آن به فضل و کمال اشتهار داشتند و در برهه‌ای که داریم در باره آن صحبت می‌کنیم، تعداد بی شماری از فضلا و علمای حوزه نجف از شاگردان مرجع بزرگوار، مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا آل یاسین، دائی ایشان بودند. به هر حال در همان سنین نوجوانی و جوانی ایشان، برای ما مسلم شده بود که به دلیل هوش وفراست سرشارش و حضور در چنین محیط و خاندانی، دارای توانمندی فکری و نبوغ فوق العاده‌ای است. البته در آن مقطع، ما هنوز تماس شخصی با ایشان نداشتیم.

فعالیت‌های فرهنگی ایشان از چه مقطعی آغاز شد و شما از آن مقطع چه خاطراتی دارید و اساسا شاخصه‌‌های نگرش فرهنگی ایشان کدامند؟

شهید صدر در دوران نوجوانی و بخشی از جوانی، بخش اعظم تلاش خود را متوجه پژوهشها و تحقیقات علمی می‌کرد و فعالیت فرهنگی اسلامی گسترده‌ای نداشت. ایشان به تدریج در علم اصول، تحقیقات عمیق و ارزنده‌ای را انجام داد و به دلیل همین نگاه اصولی، از بسیاری از همدوره‌‌های خود تمایز داشت. این مسئله موجب شدکه به شکلی زود هنگام، کتابی در علم اصول تالیف کند. به خاطر دارم که در مقطع تحصیل کفایه الاصول، با برخی از همدوره‌‌های خود، در مورد حاشیه مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی با دقتی اصولی که ناشی از احاطه بر فلسفه بحث می‌کرد. مسلما گرایش عقلی و فلسفی آقای صدر در نگاه اصولی منسجم و قوی ایشان تاثیر به سزائی داشت. ایشان تحصیلات فلسفی خود را نزد مرحوم شیخ صدرا بادکوبه‌ای آغاز کرد و پس از مدتی، افق‌های فلسفی مطلوبی در اندیشه‌‌های وی پدیدار شدند. شهید صدر در بحث‌های اصولی، از توشه‌‌های فلسفی خود،فراوان استفاده می‌کرد. مسلما در میان فرآورده‌‌های فکری و آثار شهید صدر، نگاه فلسفی وی جایگاه ویژه‌ای دارد.یکی از این ویژگیها، تلاش برای پیراستن فلسفه قدیم از حشو و زوائد و آماده سازی و تقویت آن برای پاسخگوئی به نیاز‌های زمان است.

همکاری و فعالیت علمی و فرهنگی شما و شهید صدر در چه عرصه هایی بود؟

در مقطعی که ایشان به عنوان یک نوجوان و جوان تحصیل می‌کرد؛ همکاری مستقیمی در عرصه‌‌های علمی و فرهنگی پیش نیامد، اما دیدارها و گفت و گو‌های علمی، به خصوص در زمینه علم اصول با ایشان و برخی از طلاب برقرار بود، به ویژه پس از آمدن امام موسی صدر به نجف که منش و رفتار خود آقا موسی، زمینه‌‌های مناسب برای مراوده با شهید صدر را فراهم می‌کرد. قطعا می‌دانید که شهید صدر و آقای سید موسی صدر غیر از رابطه خویشاوندی، با یکدیگر هم مباحثه هم بودند و طبیعتا طلاب جسجوگر و عمیق در نجف علاقمند بودند که در حلقه مباحثات و گفت و گو‌های این دو حضور داشته باشند. و من هم از این اتفاق بهره بردم. از سوی دیگر، من رابطه نزدیکی با برادر ایشان، مرحوم حجت الاسلام سید اسماعیل صدر داشتم و بیشتر محتوای این ارتباط، سلسه مباحثاتی درباره اصول فقه با ایشان بود. ما به دیدار یکدیگر می‌رفتیم و در این ملاقاتها، تعظیم و تقدیر ایشان از برادرشان را مشاهده می‌کردم. مرحوم سید اسماعیل، گذشته از علائق برادری، به آینده این نوجوان سختکوش و اندیشمند، امیدوار بود و در بسیاری از موارد، او را می‌ستود و نظریاتش را نقل می‌کرد.

درباره نقش شهید صدر در بسترسازی برای ایجاد سازمان‌های فرهنگی و حزبی و نقشی که ایشان در تکوین و تکامل این سازمانها داشت، چه خاطراتی دارید؟

شهید صدر در آغاز به جنبش اسلامی به عنوان یک سازمان سیاسی توجه نداشت، ولی دیدارهایی که ایشان با برخی از شخصیت‌های اسلامی که عهده دار ایجاد این جنبش‌ها در سطح جامعه بودند، داشت و نسبت به تشکیل یک حرکت سازمان یافته در آینده، امیدوار بودند، روزنه‌ای را به سوی ایجاد یک تشکل و سازمان، در ذهن باز کرد. از جمله این شخصیتها می‌توان به شهید سید مهدی حکیم، شهید سید عبدالصاحب دخیل، شهید استاد محمد هادی سبیتی و شهید مرحوم شیخ عارف بصری و دیگران اشاره کرد. در دیدار‌های ویژه‌ای که این افراد با آقای صدر داشتند، درمورد لزوم تشکیل یک سازمان اسلامی و وحدت بخش مبتنی بر خط ائمه(ع) تاکید می‌شد و این مسئله، سرآغازی برای تشکیل «حزب الدعوه الاسلامیه» شد. شهید صدر نقش بزرگی در تدوین پایه‌‌های فکری و اندیشگی و به طور ویژه، فقهی این تشکل داشت و غنای محتوائی این حرکت‌، مخصوصا از جنبه فکری و فرهنگی، بیش از هر کسی در گرو تلاشها و رهنمود‌های علمی ایشان است. بی تردید موفقیت‌های سال‌های آغازین حزب الدعوه نیز مرهون رهبری فکری شهید صدر است. همین رهبری فکری بود که باعث شد طیف گسترده‌ای از طلاب، دانشگاهیان، فضلا و اندیشمندانی که در انتظار برپائی یک جنبش اسلامی در سطح عراق بودند، برای رویارویی با افکار الحادی و التقاطی، به این تشکل جذب شوند و همکاری‌‌های بسیار سازنده‌ای با این جریان داشته باشند.

شهید صدر زمانی وارد عرصه مرجعیت شدند که مراجع دیگری نیز در نجف حضور داشتند. با توجه به سن کم ایشان در این مقطع، به نظر شما چه عواملی سبب گردیدند که ایشان عهده دار این منصب شود؟

برای شخصیتی در سطح شهید صدر طبیعی بود که در مظان مرجعیت باشد. سابقه درخشان در نوآوری درعرصه‌‌های فقهی و اصولی و فلسفی و توانمندی کم نظیر و درخشان در پاسخگوئی به نیاز‌های جامعه، به طور طبیعی و بدون اینکه کسی برای او تلاش و مرجعیتش راتثبیت کند، او را در چنین جایگاهی قرار داده بود. برخی از افراد، اطرافیان و سازمانی دارند که برای ایجاد مرجعیت آنها تلاش می‌کنند‌، اما برای شهید صدر، این نقش را، فکر پویا و خلاقیت و توانمندی وی در پاسخگوئی به نیاز‌های روز انجام داد. ایشان درس خارج را خیلی زود آغاز کرد. استاد بزرگ او، مرحوم آیت الله خوئی رحمةالله‌علیه، توجه ویژه‌ای به او داشت و او را از بقیه طلاب خود برتر می‌دانست و هنگام درس با دقت به نقطه نظر‌های او گوش می‌داد و در مواردی هم اشکالات او را برای طلاب تقریر می‌کرد و با روش علمی به آنها پاسخ می‌گفت. از این رو، بسیاری از طلاب حوزه، گرد او جمع می‌شدند. به نظر برخی از این فضلا او برتر از مراجع موجود بود و همین اندیشه موجب شد که برخی برای تقلید از ایشان، به شکلی زود هنگام به وی مراجعه کنند. علاوه بر اینها شهید صدر مشاهده می‌کرد که مراجع تقلید معاصر، به رغم خلوص و تلاشی که در حد بینش خود انجام می‌دهند ؛ پاسخگوی مشکلات زمان خود نیستند. از این گذشته، تاکیدات مرحوم آقای خوئی بر جایگاه علمی آقای صدر که در خلال درس و نیز خارج از محافل درسی ابراز شده بود، موجب شد که مرجعیت شهید صدر ابتدا در سطح و گستره محدودی آغاز شود. اعلام مرجعیت آقای صدر موجب گردید که مواضع پیچیده‌ای از سوی اطرافیان بعضی از مراجع، به ویژه دوستان وعلاقمندان استادش، مرحوم آیت الله خوئی مطرح شوند. تدبیری که شهید صدر در این باره اندیشید این بود که مرجعیت خود را به شکل آشکار اعلام نکرد، زیرا وضعیت سنتی موجود در حوزه نجف با و جود آیت الله خوئی که البته شهید صدر هم احترام زیادی برای ایشان قائل بود؛ امکان گسترش وسیع مرجعیت فرد دیگری را میسر نمی ساخت. راهبرد هوشمندانه شهید صدر در این مقطع به این شکل بود که در حین حفظ احترام آیت الله خوئی به عنوان استادش، تلویحا اعلام می‌کرد که درصدد ایجاد اخلال در روند مرجعیت ایشان نیست و در کنار همه اینها، بسیار هوشمندانه تلاش می‌کرد نیاز‌های زمانه را به شکل دقیقی پاسخ دهد و به ویژه نیاز‌های دانشگاهیان و طلابی را که به دنبال جواب‌های عمیق تری بودند. برآورده سازد. این راهبرد به رغم اینکه توانست بخشی از آثار تخریبی اعلام مرجعیت او را از بین ببرد، اما به طور مطلق کار ساز نبود و آثار مخرب برخی از حسادتها همچنان و تا هنگام شهادت ایشان ادامه داشت.

استقبال از مرجعیت شهیدصدر در چه حد بود ودر کشور‌های شیعه نشین چه آثاری داشت؟

مرجعیت شهید آیت الله صدر، به شکلی محدود در بعضی از کشورها مثل لبنان، عراق و توسط برخی از شاگردانش که وی را از نظر علمی برتر از بقیه مراجع می‌دانستند، مطرح شد. شاگردان و مروجین افکار ایشان در مقابل برخی از مخالفتها اظهار می‌کردند که بسیاری از شاگردان بوده اند که بر استاد خود برتری داشته اند. البته حزب الدعوه هم نقش بسیار زیادی در روی آوردن بسیاری از مردم به تقلید از شهید صدر و پایبندی به مرجعیت ایشان داشت ؛ زیرا این حزب به شکلی فراحوزوی و با اندیشه‌ای نسبتا باز، نیاز‌های جامعه را می‌دید و اعتقاد داشت که اجتهاد و شیوه بررسی‌‌های شهید صدر در فقه و اصول و فلسفه، می‌تواند منشأ تاثیرات بسیار مثبتی در کل جهان اسلام باشد. علاوه بر اینها، نفس تلاش‌های روشنگر و مفید آقای صدر، مدتها قبل از این تاریخ، موجب شده بود که به خودی خود، مرجعیت ایشان توسط بسیاری از افرادی که با شیوه‌‌های سنتی مرجعیت که در طول تاریخ وجود داشته، مخالف بودند، پذیرفته شود. کتاب‌‌های ارزشمند ایشان، از جمله «فلسفتنا»، «اقتصادنا»، «الاسس المنطقیه للا ستقرار» و همچنین دیگر کتاب‌‌های اصلی و فقهی و تقریراتی که بعدها از او چاپ شد، این زمینه را بیش از پیش تقویت کرد ؛ بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که مرجعیت آقای صدر، واجد یک ویژگی کمیاب بود و آن این که به جای اتکا به تبلیغ مریدان و علاقمندان، بیشتر منوط به پذیرش توانمندی وی در تصدی فکری و نظری جهان اسلام از سوی اندیشمندان مسلمان وعرب بود.

دیدگاه شهید صدر درباره انقلاب اسلامی بر چه پایه هایی استوار بود و علت این موضعگیری را چه می‌دانید؟

موضع ایشان نسبت به انقلاب اسلامی، پشتیبانی مطلق و بی چون چرا بود. این موضوع به ویژه در تائید شخصیت امام خمینی‌(ره) کاملا روشن و آشکار بود. ایشان به رغم اینکه عالم و مرجعی مستقل بود و طبعا به شخصیت دیگری اتکا نداشت ؛ اما در سخن مشهور خود گفت،«در امام ذوب شوید، همان گونه که امام در اسلام ذوب شده است.» ایشان تحقق آرزوی بزرگ ودیرینه خود را در انقلاب اسلامی که بعد به حکومت اسلامی تبدیل شد، می‌دید، زیرا از دیرزمان و از سالها قبل، بر خلاف کسانی که احتمال تشکیل یک دولت اسلامی را در عصر حاضر، دور از واقعیت می‌پنداشتند، وی آن را اندیشه‌ای واقعی می‌انگاشت. در واقع یکی از فرق‌های اساسی آقای صدر با دیگر فقها این بود که آنها در محدوده یک سلسله مفاهیم و موضاعات نظری وذهنی محصور مانده بودند، بماند که آن مفاهیم هم ربط چندانی به اجتماع و امت اسلامی نداشتند و بیشتر بر جنبه‌‌های فردی تکیه می‌کردند. شهید صدر از همان ایامی که در صدد برآمد مبانی فکری و اقتصادی اسلامی را تبیین کند‌، معتقد بود که دین برای ساختن اجتماع آمده و طبیعتا هر آنچه که فقها در طول تاریخ تبیین کرده اند، باید به شکل کلان در جامعه اجرا شود، به همین دلیل نسبت به حرکت اسلامی در ایران، بسیار خوش بین و همه نوع مساعدتی کرد تا این حرکت در مسیری صحیح پیش برود. شاید تائید مطلق او از انقلاب اسلامی و نیز پیام امام خمینی‌(ره) خطاب به وی موجب گردید که رژیم خودکامه عراق، او را خطر بزرگی برای موجودیت و داوم خود تلقی کند. متاسفانه این مسئله، موجب بروز تحولاتی منفی علیه وی در عراق شد و فشارها را علیه او تشدید کردو سرانجام به بازداشت و شهادتش منجر شد. طبیعتا این اقدام ناشی از ترس رژیم خودکامه عراق از وقوع انقلاب اسلامی درعراق و رویداد‌های مشابه با ایران بود. مردم عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به رغم اختناق و فشار شدید، جرئت اندیشیدن به این مسئله را یافتند که امکان تغییر شرایط در آنجا هم وجود دارد و شیوع این فکر و قوت گرفتنش، با توجه به حضور عالم نواندیش و تحول گرائی چون شهید صدر، بی تردید رژیم عراق را نگران می‌کرد.

آیا الگوی شهیدصدر برای حکومت اسلامی عراق با توجه به شرایط اقلیمی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی عراق طراحی شده بود؟

با بررسی آثار شهید صدر، به ویژه مطالبی که ایشان با عنوان «الاسلام یقوده الحیاه» نوشته، در می‌یابیم که ایشان برای حکومت اسلامی، اعم از دولت اسلامی در ایران و حکوتی که قرار بود در آینده در عراق به وجود آید، برنامه ریزی کلی کرده بود ؛ چون اصول اساسی اسلامی قابل تغییر نیستند و برای همه شرایط، یکسانند. البته شهید صدر در نظریه پردازی خود در مورد دولت اسلامی، کاملا مستقل بودو طبیعتا اگر حیات وی ادامه پیدا می‌کرد ؛ ممکن بود به راهکارهایی متفاوت با آنچه که حکومت جمهوری اسلامی بر مبنای آن پایه ریزی شده است ؛ دست یابد. به هر حال در جهان معاصر، سیر تغییرات به قدری شتابان است که یک عالم دینی باید پیوسته در جریان آخرین تحولات باشد تا بتواند دیدگاه اسلام را درباره موضوعات مختلف استنباط کند. شهید صدر با علم به تفاوت‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران و عراق، در کلیات واصول کلان، بین آنها تفاوتی قائل نبود. طرح پیشنهادی وی برای ایران و عراق، حاصل اندیشه‌ای متقن و والا برای تشکیل حکومتی اسلامی است.

به نظر شما آثار شهید صدر غیر از تاثیری که بر نظام نوپای ایران گذاشتند؛ از نقطه نظر رویاروئی با اندیشه‌‌های الحادی و التقاطی در کشور‌های اسلامی و عربی چه تأثیراتی داشتند؟

کتاب‌های فلسفتنا و اقتصادنا به طور مشخص تاثیرات فراوانی در تقویت مبانی اسلامی در برابر مارکسیسم و نیز نظریه‌‌های فرهنگی و اقتصادی سرمایه داری موجود در آن زمان داشتند و از جمله نخستین کتبی بودند که تئوری‌های مذکور را به شکلی جدی به چالش کشیدند و با آنها به مقابله پرداختند. قبل از انتشار این کتابها تقریبا هیچ تجربه موفقی در این زمینه وجود نداشت. متاسفانه تحولات سیاسی و امنیتی آن دوره در جهان اسلام که بعدها هم تداوم پیدا کرد ؛ مانع از نوآوری‌های اندیشمندان اسلامی شد و جز معدودی از متفکرانی که در خط شهید صدر بودند، در آثار دیگران نشانه‌ای از نوآوری و خلاقیت نبود و پس از وی به جز چندتن از اندیشمندان شاخص اسلامی در ایران و عراق، کسی را نمی شناسیم که این قافله نوآوری و پاسخگوئی به نیاز‌های زمان را پیش برده باشد و این واقعا اسباب تاسف است.

از دیدگاه جنابعالی، مراکز علمی و دانشگاهی کشور‌های اسلامی تا چه حد می‌توانند از عقاید و اندیشه‌‌های شهیدصدر بهره برداری کنند؟

ما بر این باوریم که مراکز علمی و پژوهشی جهان اسلام بایددر حرکت فرهنگی خود از افکار خلاقانه ونوآوری‌های شهید صدر استفاده کنند. البته این اندیشه‌ها محصول چالشها وشرایطی هستند که در دوره تولیدشان در عراق و کشور‌های همجوار وجود داشته اند. بدیهی است که در حال حاضر شرایط جدیدی به وجود آمده و نوع مشکلات تغییر کرده است. آنچه که ماتوصیه می‌کنیم، نه تکرار همان حرفها که به کارگیری شیوه‌ای است که شهید صدر در مواجهه با این امواج فرهنگی اتخاذ می‌کرد. این سخن بدان معناست که اندیشه هر مفتکری را باید در چهارچوب شرایط زمانی و مکانی خود بررسی کرد و نباید در چهارچوب آن تفکر، محصور ماند. اندیشه هر متفکری واجد ظرفیتها و تجربیاتی است که می‌توان بخشهایی از آن را که متناسب با شرایط زمانی و مکانی هستند ؛ اقتباس کرد و ضرورتی در به کارگیری کلیت آن نیست. شهیدصدر افق‌های جدیدی را در جهان اندیشه و تفکر اسلامی به روی اندیشمندان پس از خود گشود. این متفکران بایداین راه را به گونه‌ای بپیماید که پاسخگوی تحولات در اندیشه معاصر و چالش‌های تئوریکی که پس از تأسیس حکومت اسلامی ایران پدید آمده اند، باشند ؛ زیرا ما برای ایفای وظایف دینی و اجتماعی خود در شرایط جدید، به نقد تجربه‌‌های گذشته وبهره برداری از آنها به تناسب وضعیت فعلی نیازمندیم.

به هر حال به اعتقاد من، فقدان شهید صدر، ضایعه بسیار سنگینی است ؛ زیرا این مرد بزرگ با اندیشه خلاق خود می‌توانست از بسیاری از معضلات گره گشائی کند و با نوآوریهایش راه‌های جدیدی را فراروی اندیشه اسلامی بگشاید. سلام علیک یوم ولد ویوم مات ویوم یبعثا حیاً.‌

به گزارش پژوهشگاه مطالعات تقریبی ۹ شهریور سالروز ربوده شدن امام موسی صدر و فقدان عالم برجسته جهان اسلام است عالمی که مرجع دینی و سیاسی شیعیان بود که پس از هجرت از ایران به لبنان، مجلس اعلای شیعیان لبنان را تأسیس کرد و رهبری فکری و سیاسی شیعیان این کشور را عهده‌دار شد.  به همین مناسبت به بازنشر مصاحبه حسن باقری از سایت پژوهشگاه مطالعات تقریبی با آیت‌الله سید نورالدين اشکوری مدير مؤسسه شهید صدر می‌پردازیم.

نقش شهید صدر را در حرکات تقریبی در جهان اسلام چگونه  می‌‌بینید؟

رفتار شهید صدر عملاً باعث تحکیم وحدت بین سنّی و شیعه شد. بخصوص در ابتدای آن سه پیامی که شهید صدر در هنگام محاصره توسط صدام فرمودند: یا ابناء علی و عمر. ‌ایفرزندان علی(ع) و عمر.  که آن پیام خود به نوعی علاوه بر همبستگی شیعه و سنّی حس استکبار ستیزی را در آن‌ها تقویت می‌‌کرد.  ارتباطات شهید صدر با بزرگان و اندیشمندان جهان اسلام و عرب فوق العاده و دوستانه بود. محمد المبارک نویسنده مشهور عرب در کتاب نظام الاسلام الاقتصاد علاوه بر تمجید از شخصیت شهید صدر بیان می‌‌کند که نوشتار شهید صدر بزرگترین و بارزترین نوشتار در صدر اقتصاد اسلامی است. اما در بحث وحدت عملی یک نکته قابل توجه وجود دارد و آن اینکه باید افکار و نوشته‌ها و کتب متفکران شیعه و سنی با هم مبادله شود که شهید صدر در حد اعلی به این موضوع می‌‌پرداخت. کتب شهید صدر به شدت در مجامع برادران مسلمان سنی رواج داشت. درکتاب «الحرکات الاسلامیه المعاصره فی الوطن العربی» یک امار موجود است،که این آمارگیری توسط ناسیونالیست‌ها و سوسیالیست‌های عرب که به نوعی مخالف اسلام هستند صورت پذیرفت.   با موضوع پر طرفدارترین کتب بین برادران اهل سنت که ترتیب کتب اینگونه بود. ۱-قران مجید با ۷۳% ۲-کتب شهید صدر با ۵۴% ۳-کتب سید قطب با ۳۵% ۴- کتب دکتر علی شریعتی با ۳۱%.

به واقع کدام وحدت عملی بالاتر از این می‌‌توان یافت که کتب یک نویسنده شیعه آنچنان مورد استقبال برادران اهل سنت قرار گیرد که بالاتر از تمامی کتبی قرار گیرد که نویسندگان عرب نوشته اند.  پس یکی از پل‌های ارتباطی بین برادران شیعه و سنی شرکت در تامین نیازهای روز اسلامیون است که در این جهت شهید صدر در راس وحدت اسلامی است.

به نظر حضرتعالی اندیشه شهید صدر در جهان اسلام تا چه حد به مرحله اجرا و تطبیق رسیده است؟

ابتدا باید با قطع نظر از تطبیق به وجوب عرضه کردن مکتب اسلام در مقابل مکاتب کفر بپردازیم. بنابراین ارائه دادن مکتب جامعی از اسلام در مقابل مکاتب الحادی و کفر بسیار حائز اهمیت است و در اولویت قرار دارد.

در حقیقت شهید صدر طرحی جامع از نظر اقتصاد ، فلسفه و جامعه شناسی ارائه داده است و بطور موازی جوابگوی مکاتب انحرافی برآمده است. و اما در جواب اینکه آیا افکار شهید صدر به مرحله تطبیق رسیده است باید بگویم که سال‌ها پیش از انقلاب اسلامی شهید صدر طرح بانکداری اسلامی بدون ربا را ارائه دادند که این طرح همان موقع به مرحله اجرا رسید و در بعضی از کشورها شعبه‌هایی از بانکداری اسلامی برقرار شدو هم اکنون بانکداری اسلامی در ایران متأثر از طرح بانکداری اسلامی شهید صدر می‌باشد.  و نمونه دیگر تطبیق جمهوری اسلامی ایران است.

شهید صدر بعد از پیروزی انقلاب شش جزوه برای نیاز جمهوری اسلامی نوشت که این شش جزوه در یک مجلد بنام «الاسلام یقودالحیاه» به چاپ رسیده است. یعنی اسلام زندگی را رهبری می‌‌کند و آن مجلد را برای امام خمینی (ره) فرستاد که اگر با تفکر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بنگریم می‌‌بینیم که طرح‌های شهید صدر در آن‌ها گنجانده شده است.

آیا امید دارید شخصیتی چون شهید صدر دوباره در جهان اسلام پدیدار شود؟ اگر جواب شما منفی است دلائل عدم پیدایش شخصیت‌های مثل شهید صدر را چه می‌دانید؟

باید یک اصل را بپذیریم که با افزایش جمعیت جهان بر تعداد متفکران و اندیشمندان جهان اسلام نیز افزوده می‌‌شود و این متفکران اسلام را طبق نیاز روز به مردم ارائه می‌‌دهند.  اما شهید صدر دارای نبوغ فوق العاده‌ایبود.

امروزه بعضی از بزرگان و اندیشمندان اسلامی بر این باورند که نابغه‌ای چون شهید صدر در فقه و اصول و علوم اسلامی دیده نشده است.

و این نبوغ بیش از آن رشد طبیعی دانشمندان است که در ابتدا بیان کردم و لذا آنچه شهید صدر ارائه کرد با آنچه که در عصر او ارائه می‌‌شد بسیار فاصله داشت اما اینکه در آینده شهید صدری دیگر خواهد آمد بستگی به این دارد که خداوند متعال به فقها و دانشمندان چنین نبوغی را عنایت بفرمایند.

امروزه گروهی ازاندیشمندان وصاحبنظران تقریب نظری ووحدت عملی را ازضروریات اسلام می‌‌دانند، نظر حضرتعالی دراین زمینه چیست؟

در ابتدا باید بگویم که در وحدت نه قرار است شیعه سنی شود و نه قرار است سنی شیعه شود. با این توضیح تقریب در نظر منظور تقریب در عقاید نیست چه آنکه پیامبر وصیت کرد و طی آن خلیفه بعد از خود را تعیین کرد و ۱۲ امام یعنی امیر المومنین (ع) و ۱۱ فرزند معصومش را در وصیت خود تعیین نمود این‌ها بر حسب وصیت پیامبر امام و خلیفه هستند این عقیده و نظر ماست. برادران اهل سنت این عقیده ران می‌‌پذیرند ضمن اینکه ان‌ها نهایت احترام را به امام معصوم ما دارند و خلفای پیامبر را ۴ نفر می‌‌دانند. پس ما در تفصیلات واجبات فقهی البته در فروع با ان‌ها تفاوت‌هایی داریم.

منظور از وحدت آن است که همه مذاهب اسلامی در برابر دشمنان اسلام در صف واحدی بایستندو گفتگوی در احکام و عقاید به جایی نرسد که بین مذاهب مخصوصاً شیعه و سنی درگیری بوجود بیاید و الفاظی متبادر شود که موجب نفرت هریک از دیگری بشود و این وحدت به صراحت در قران امده است.  چنانچه آمده است واعتصمو به حبل الله جیعاً و لاتفرقوا.  به عبارتی وحدت بین مذاهب اسلامی بنابر سخن صریح قران واجب است.

پس اگر چه مسلمانان دسته هاو گروه‌های مختلفی هستند و در مسایل اجتماعی و سیاسی نظرهای متفاوتی دارند اما در یک چیز باید وحدت کامل داشته باشند و آن صف آرایی در برابر کفر و دفاع از حریم اسلام است.

به نظر شما دشمنان اسلام اعم ازداخلی و خارجی تا چه حد ایجاد فتنه میان مسلمانان موفق شده‌اند؟

فتنه‌های دشمنان اسلام در گذشته کارساز بوده است به طوری که با این فتنه و دسیسه‌ها توانستند افرادی غیر اسلامی را در راس امور کشورهای اسلامی قراربدهند و طبعاً حاکمان غیر اسلامی به دلیل عدم شناخت کافی از اسلام حقیقی جامعه را به خیر و صلاح نخواهند رساند، پس در این جهت دشمنان اسلام موفق بوده اند.  عصر حاضر عصر بیداری مسلمانان اسلام است. چرا که دشمنان اسلام نسبت به گذشته قویتر و مدرنتر شده‌اند و در مواردی با سیاست‌های مدرن خود حکومت‌های کشورهای مسلمان را تحریک کرده و به جنگ با هم وا داشته است.  اما اگر ملت‌های مسلمان بیدار باشند و با هوشیاری کامل مسایل را رصد کنند و در مسیر تفرقه حرکت نکنند تمام فتنه انگیزی دشمنان خنثی خواهد شد که البته به حمدا… در این مسیر گام‌های خوبی برداشته شده است برای مثال امروزه در مقابل استکبار جهانی یعنی امریکا و صهیونیسم صفی مشترک از شیعه و سنی دیده می‌‌شود و یا در موضوع غزه که مسلمانان این سرزمین‌ها را بدون هیچ گناهی می‌‌کشند، می‌‌بینیم که اتحادی بین تمام مسلمانان جهان در مقابل اسراییل غاصب شکل گرفته است و یا در عراق گروه‌های مختلف شیعه و سنی یکصدا مرگ بر آمریکا می‌گویند. و در تمامی کشورهای سنی هر وقت راه تنفسی باز می‌‌شود مردم فریاد مرگ بر استکبار سر می‌‌دهند.  ایران هم که همچنان پرچمدار مقابله با استکبار در جهان است.  پس بعبارت دیگر فتنه‌های دشمنان اسلام در سطح حاکمان موثر بوده اما در سطح ملت‌های مسلمان خنثی بوده است.
س. حضرتعالی در بحث فتنه حاکمان کشورهای اسلامی را مقصر می‌‌دانید با این توضیح حرکات انتحاری وهابیون که اکثر توسط افرادی از بطن جامعه انجام می‌‌شود را چگونه تفسیر می‌کنید؟
ببینید در بحث تاثیر فتنه‌های دشمنان یک اصل وجود دارد قران جامع بین مسلمانان است.  هر اندازه که فاصله بین مسلمانان و قران پیش بیاید فتنه ،اثر پذیر است.  اما در جواب شما باید بگویم که وهابیت یعنی حاکمان زور و نه ملت‌های سنی.  ابتدا بگویم که وهابیت را انگلیس برقرار کرد و حکومت حجاز را انگلیس به وهابیت اهدا کرد و الان هم حکومت‌ها هستند که دست وهابیت را باز می‌‌گذارند.  در واقع وهابیت یک مجموعه کوچکی در حجاز است و سنی‌های حجاز دشمن وهابیت هستند اما وهابیت با خشونت و ثروتی که از منابع نفتی بدست اورده و پشتوانه ابر قدرت‌ها توانسته بر سرزمین حجاز مسلط شود.

اگرتقریب رایک نیاز ضروری می‌‌دانید که باید به صورت یک فرهنگ در جامعه دراید، چه راهکاری را برای رسیدن به این فرهنگ پیشنهاد دارید؟

در اینجا تجمیع ۲ نکته بسیار حائز اهمیت است:۱- تولی و تبری: یعنی نسبت به دوستان اسلام محبت و نسبت به دشمنان

اسلام بیزاری بجوییم ۲- اختلافات بین شیعه و سنی ملت شیعه و سنی را از هم دور نکند.
به عبارتی باید ارتباطات سنی و شیعه را هم در رفت و آمد و تماس با هم و مبادله نظرات افزایش داد.

در غزه باوجود جنگ و قحطی شاهد پرورش نسلی از قاریان جوان قران هستیم، مردم شیعه باید این فداکاری‌های قرانی را ببینند و باور کنند و در مجامع خود باز گو یند ما در دفاع از ارزش‌های اسلامی با آن‌ها یکی هستیم راهکار بنده این است که برای حفظ امیزش بین شیعه و سنی باید برادران سنی را به کشورمان بیاوریم تا آن‌ها نیز دست اوردهای شیعه را ببینند.  
ببینند که شایعاتی که علیه شیعه می‌‌شود دروغ است از جمله بحث خان الامین.  یا اینکه شیعه زیارتگاه ائمه را می‌‌پرستند وآن‌ها را طواف می‌‌کنند. حال آنکه به وقت اذان در ایران توده عظیمی از مردم به صفوف نماز جماعت می‌‌پیوندند و در جای جای ایران و از جمله در خود حرم ائمه مثل مشهد و قم نماز جماعت برگزار می‌‌شود.

 

به گزارش خبرگزاری رسا، استاد حوزه علمیه قم گفت: نبوغ فوق‌العاده علمی، حس مسئولیت‌پذیری و شجاعت سه ویژگی بارز و مطرح شهید صدر است.

حجت‌الاسلام سید محمد صادق علم‌الهدی، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم، در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری رسا گفت: نبوغ فوق‌العاده علمی، حس مسئولیت‌پذیری و شجاعت سه ویژگی بارز و مطرح شهید صدر است.

وی در ادامه به تشریح نبوغ فوق‌العاده علمی شهید صدر پرداخت و افزود: نبوغ ایشان به همراه پشتکار بسیار از ویژگی‌های برجسته این شهید است و همه به آن اذعان دارند و کمتر کسی است که درباره شخصیت شهید صدر مطالعه کند و نبوغ وی برایش محرز نشود.

این مدرس حوزه علمیه قم اظهار داشت: شهید صدر در اکثر علوم اسلامی این نبوغ را به کار گرفته و توانسته است آثار و برکات فراوانی به ویژه در علم اصول، فقه، منطق و فلسفه بر جای گذارد.

وی با اشاره به نبوغ شهید صدر در علم اصول خاطر نشان کرد: شخصیت علمی شهید صدر به طور کامل در علم اصول دیده می‌شود و مباحث ایشان با سایر بزرگان این علم تمایز بارزی دارد.

حجت الاسلام علم‌الهدی یادآور شد: شهید صدر در علم اصول صاحب سبک است و نو آوری‌های فراوان دارد، علم اصول ایشان کاملا منسجم است و یک حلقه کاملا متصل از ابتدای علم اصول تا انتهای علم اصول به دور از هرگونه زوائد و بحث‌های بدون ثمره عملی به صورت کاربردی به دست وی شکل گرفته است.

وی اضافه کرد: شخصیت شهید آیت‌الله صدر در حجاب جوانی و معاصر بودن مستور شده است، زیرا تمام برکات و فضائل ایشان تا قبل از پنجاه سالگی است و معاصر بودن نیز مانع از شناخت دقیق ایشان شده است.

وی تأکید کرد: اگر شهید صدر بود، حوزه‌های علمیه بر مدار اندیشه‌های ایشان می‌اندیشید و افکار و مطالب ایشان محور درس‌های خارج بود و‌ایبسا ایشان مرجع علی الاطلاق جهان تشیع می‌شدند.

این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم تصریح کرد: تمام دوستان طلبه‌ایکه بنا دارند در زمینه علم اصول به جایی برسند و صاحب فکر و اندیشه‌ایشوند، حلقات شهید راه بسیار مناسبی است، مسیر را کوتاه می‌کند و دارای ظرایف، ریزه کاری‌ها و دقایقی است که ندانستنش مشکل‌ساز است.

وی بیان داشت: شهید صدر به درستی فهمیده بود که طلبه قبل از درس خارج نیازمند چیست و هدفش این بوده که مطالبی را که طلبه از ابتدای علم اصول تا حضور در درس خارج نیاز دارد در سه حلقه تدوین کند.

مدیر مدرسه آیت‌الله لنگرودی ابراز داشت: هر حلقه مطالبی گسترده تر و عمیق تر از حلقه قبلی دارد و به ویژه حلقه ثالثه ایشان که در اواخر عمر ایشان در اوج پختگی تدوین شده است از عمق و دقت نظر بیشتری برخوردار است.

وی تأکید کرد: توصیه بنده به طلاب این است که حلقات را جدی بگیرند و در کنار درس‌های دیگر به آن بپردازند و از این سفره‌ایکه پهن شده است، بهره ببرند.
این مدرس حوزه علمیه قم خاطر نشان کرد: حس مسؤولیت، دغدغه شدید اجتماعی و حس عاطفی قوی نسبت به جامعه از دیگر ویژگی بارز شهید صدر است که در ایشان مشاهده می‌شود.

وی اضافه کرد: ایشان هیچ‌گاه خود را فارغ از جامعه نمی‌دانست و درد‌های اجتماع، درد وی بود و در بیانیه ها، مقالات و سخنرانی‌ها به وضوح از مشکلات جامعه مسلمین به ویژه جامعه آن روز عراق می‌نالد و آن‌ها را درد خود می‌داند.

حجت الاسلام علم‌الهدی بیان داشت: کتاب فلسفتنا، اقتصادنا و کتاب‌های دیگر ایشان در پاسخ به شبهات فکری روز، نشان از همین دغدغه دارد و از ایشان یک شخصیت کم نظیر ساخته است.
وی اضافه کرد: عالم اگر دغدغه اجتماعی نداشته باشد، علمش آن گونه که باید و شاید به کار نمی‌آید و شهید صدر درکنار دانش وسیعش، دغدغه عمیق اجتماعی برای خدمت به مردم داشت و به این ویژگی باید در زمان مناسب پرداخته شود.

این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم، شجاعت و تهور را از دیگر ویژگی‌های بارز شهید صدر عنوان کرد و گفت: شهید صدر شهادت را با چشم می‌دید و به وضوح نقطه پایان خود را می‌دانست.

وی بیان داشت: شهید صدر با وجود تهدیدها، دست‌گیری‌ها و حصر‌ها در مقابل اشقی الاشقیاء زمان، صدام ایستاد و در بیانیه‌ایهر گونه همکاری با حزب بعث را تحریم کرد.

مدیر مدرسه آیت‌الله لنگرودی تأکید کرد: کسی که این بیانیه را نوشته به وضوح شهادت خود را امضا کرده است و این نشان از شجاعت و تهور ایشان دارد.

وی تصریح کرد: مرحوم شهید صدر از یک بیت اصیل، خاندان شناخته شده و مطرح علمی برآمده است و این از ویژگی‌های ایشان است.

حجت الاسلام علم‌الهدی اضافه کرد: در خاندان صدر علمای برجسته فراوانی وجود دارد که نمونه بارز آن شهید صدر است، که اصالت، نجابت و جوهره ذاتی آن خاندان در ایشان به ارث رسیده است.

این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در پایان گفت: ساده زیستی، روح تعبد، استفاده از وقت از دیگر ویژگی‌های این شهید بزرگوار است و با گذشت سی سال از شهادت ایشان، فقدانشان به ویژه برای جامعه امروز عراق بیش از گذشته احساس می‌شود.

شهید صدر یکی از عالمان به نام زمانه خود خود بود. اخلاق بسیار نیکو و شایسته ایشان هر کسی را شیفته خود می‌کرد. بیان رسای آن شهید عزیز که کم‌مانند بود توانایی علمی و اهتمام جدّی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان و…از جمله اسباب موفقیت وی در پرورش شاگردان بود. در اینجا مصاحبه‌ای با آیت الله سید کاظم حائری را دنبال می‌کنیم.

منبع: مجلۀ حوزه، شماره ٨٠

لطفاً در ابتد شمه‌ای از زندگی تحصیلی و علمی خود را بیان کنید.

با این که در روزگاری که من آغاز به تحصیل کردم در کنار مدرسه‌های دولتی مکتب خانه‌ها نیز رایج بودند ولی من نه به مدرسه دولتی رفتم ونه به مکتب خانه بلکه از پنج سالگی در خدمت والده مکرمه ام به فراگیری دانش پرداختم. ایشان الفبای قرآن مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی عین الحیاة علاّمه مجلسی و…را به آموزاند.

پس از دو سال تحصیل در محضر والده برای تحصیل علوم حوزوی تحت تعلیم وتربیت مرحوم والد قرار گرفتم.

تمامی سطح را از محضر ایشان فراگرفتم. البته از محضر دیگران هم به گونه پراکنده بهره بردم ولی مدرس اصلی من مرحوم پدرم بود. در هفده سالگی به درس خارج مرحوم آیت اللّه العظمی سید محمود شاهرودی حاضر شدم و حدود هیجده سال. از درس فقه و اصول ایشان بهره بردم.

در همین بین با آیت اللّه العظمی شهید سید محمد باقر صدر آشنا شدم و حدود چهارده سال از محضر آن شهید بزرگوار فقه و اصول فرا گرفتم. در این اواخر که مرحوم آیت اللّه العظمی سید محمد شاهرودی به خاطرکبر سنّ تدریسش را کنار گذاشته بود تنها در درس شهید سید محمد باقر صدر شرکت می‌کردم.

در جمادی الاولی سال 1394 هجری قمری به عنوان فرار از حکومت ضد اسلامی بعث عراق به ایران مهاجرت کردم و تاکنون در حوزه علمیه قم مشغول به تدریس هستم.

آیا غیر از فقه و اصول دانش دیگری هم از محضر شهید صدر فرا گرفته اید؟

بله. افزون بر فقه و اصول در فلسفه و اقتصاد از محضر ایشان بهره برده ام بدین گونه که دو اثر مهم ایشان را: (اقتصادنا) و (فلسفتنا) را با دقت مطالعه می‌کردم و هر کجا شبهه و پرسش پیش می‌آمد در محضر ایشان مطرح می‌کردم و آن بزرگوار مطلب را برای من باز می‌کردند و به پرسشه پاسخ می‌دادند. همچنین کتاب (اسس المنطقیه) را در نزد ایشان خوانده ام.

آیا با آن شهید بزرگوار همکاری علمی هم داشته اید؟

بله. در تدوین بخشی از کتاب (اسس المنطقیه) با حضرت ایشان همکاری علمی داشته ام. این کتاب در حساب احتمالات و بیان چگونگی رسیدن احتمالات به علم است.

 با توجه به این که مدت طولانی از محضر ایشان بهره علمی برده اید جایگاه علمی ایشان را در حوزه نجف چگونه یافتید.

شهید صدر در حوزه نجف از جایگاه علمی بلندی برخوردار بود. وی بحق نابغه بود. آن هم در زمینه‌های گوناگون و گواه بر آن نگاشته‌هایی است که از آن عالم فرزانه به یادگار مانده است که از نظر اتقان و نوآوری و ابتکار شگفت انگیزند. برخی از آثار ارزشمند ایشان هنوز بی مانندند. تدریس ایشان نیز دارای ویژگی‌هایی بود: دقیق عمیق فراگیر و همه سونگر. از این روی در محضر ایشان شاگردان بسیار خوبی پرورش یافتند.

در ابتدای آشنایی من با ایشان بحث ایشان درباره (ترتّب) بود. پس از مدتی شرکت در درس برای من مشکلاتی پیش آمد که بر آن شدم در درس حاضر نشوم.

ایشان از این جریان آگاه شد و از من خواست به حضور در درس ادامه دهم و فرمود: (اگر پنج سال در این درس حاضرشوی من اجتهاد تو را تضمین می‌کنم.) این نشان دهنده توان علمی و روش مندی درس ایشان بود که به مدت کوتاه شاگرد به درجه اجتهاد می‌رسید.

حوزه نجف اشرف در زمان ایشان از نظر علمی و سیاسی چگونه بود؟

حوزه نجف از نظر علمی وضع خوبی داشت. تلاش‌های علمی شور و نشاط علمی و تحقیقی چشمگیر بود. ولی از جهت سیاسی وضع خوبی نداشت؛ چه از جهت موضع گیری‌های دولت در برابر حوزه فشارهای سیاسی بعثیان و اختناق حاکم برحوزه که به از هم پاشیدگی حوزه منجر شد و چه از نظر موضع گیری حوزه در برابر اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه که متأسفانه حوزه نجف به خاطر ناآگاهی و به دور بودن از مسائل سیاسی و صحنه سیاست در برابر آنچه که درعراق می‌گذشت نمی‌توانست موضع و تحلیل درستی داشته باشد. شهید صدر و شاگردان وی و مرحوم امام در مدت اقامت درنجف از این جهت بسیار در رنج بودند.

بی گمان شهید صدر از نوآوران بزرگ بوده و در دانش‌های: فقه اصول فلسفه کلام منطق ونوآوری‌هایی داشته است اگر امکان دارد در این باره سخن بگویید و نمونه‌هایی ارائه بفرمایید.

شهید صدر در عرصه‌های گوناگون قلم زده و آثار جاودان به بازار دانش عرضه داشته است و در هر یک از این آثار نوآوری‌هایی دارد: در فقه (بحوث فی شرح العروة الوثقی) را دارد که چهار جلد آن چاپ شده است. در اصول (تقریرات) بحث ایشان وجود دارد که به قلم شاگردان آن بزرگوار به رشته تحریر در آمده و نیز حلقات (بحوث فی علم الاصول) که به قلم خود ایشان است. در فلسفه (فلسفتنا) را دارد که بخشی از آن فلسفه جدید را بردارد.

درکلام (الرسل والرسول و الرساله) را دارد که در آغاز رساله عملیه ایشان به چاپ رسیده که در آن برخی از مسائل کلامی بر اساس حساب احتمالات به بوته بررسی نهاده شده است.

در تفسیر تفسیر موضوعی قرآن را دارد که دو جزوه مختصر ولی پر محتوایی به چاپ رسیده است. در تاریخ کتاب (فدک) را دارد که در اوائل جوانی نگاشته و نیز درحالات ائمه(ع) نگاشته‌ای دارد به نام: (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف).

تمامی این نوشته‌ها که حکایت از گستردگی اندیشه آن شهید عزیز دارند مشمول هستند از نوآوری خلاقیت هم در محتوا و هم در دروس استدلال و تبیین و دسته بندی و سامان دهی و هم در چگونگی عرضه که اشاره به تک تک این نوآوری‌ها از حوصله این گفت وگو خارج است و من در مقدمه کتاب: (تقریرات اصول) به پاره‌ای از این نوآوری‌ها اشاره کرده ام به عنوان نمونه: شما همین الفتاوی الواضحه را بنگرید که رساله عملیه ایشان است و با دیگرر ساله‌های عملیه مقایسه کنید و آن گاه پی خواهید برد به عمق نوآوری‌های ایشان. کتاب با مقدمه‌ای در باب مسائل اعتقادی با روشی نو هم در استدلال و هم در تبیین و عرضه شروع می‌شود.

در این اثر ارزش مند افزون بر دیدگاه فقهی شکل بیان دسته بندی مسائل و موضوعات نیز نو و ابتکاری است. در مجموع دو چیز به تمامی آثار ایشان برجستگی بخشیده است: یکی عمق و دقت و دیگری گستردگی و همه سویه بودن بحثها. در خصوص فقه نگاهی اجتماعی دارد و به فقه با دید فردی نمی‌نگرد و فقه را توانا برای اداره تمام جوانب حیات بشری می‌داند و این گونه نگاه به نوآوری‌های زیادی انجامیده است که در آثار فقهی ایشان می‌توانید ببینید.

حضرت ایشان به گونه جدّی در اندیشه اصلاح حوزه نجف اشرف بوده بفرمایید طرح ایشان چه بود و روی چه مسائلی بیش تر می‌اندیشید و تأکید می‌ورزید؟

حضرت استاد در دهه آخر عمر شریف جلسه هفتگی در منزل ترتیب داده بود که در آن جلسه شاگردان زبده ایشان شرکت می‌جستند. موضوع بحث در این گردهمایی‌های هفتگی مسائل مهم و مشکلات فکری و فرهنگی حوزه و جهان اسلام بود. یکی از مسائل مهمی که در آن جلسه مطرح شد و چند هفته به درازا کشید موضوع (المرجعیة الصالحه و المرجعیة الموضوعیة) بود که ایشان به این بحث اهتمام زیاد می‌داد. پس از پایان بحث به بنده فرمود خلاصه مطالب را بنویسم و بنده امتثال کردم و خلاصه مطالب را به اضافه پاره‌ای از پیشنهادها که درحاشیه جلسه مطرح می‌شد نوشتم و تقدیم حضرت ایشان کردم.

ایشان هم پس از ملاحظه دوباره آن‌ها را با قلم شریف نگاشت و تغییراتی در آن‌ها داد که عین نوشته آن بزرگوار و پیشنهادها را در مقدمه کتاب اصول که تقریرات بحث قطع ایشان است آورده ام.

استاد طرح اصلاح حوزه را در یک افق بالاتری می‌دید: (مرجعیت صالحه و اهداف آن) ایشان در این طرح و تمامی دگرگونی‌های بنیادین حوزه را که مرجعیت صالحه نماینده آن است پیشنهاد می‌کند: دگرگونی کتاب‌های درسی نظارت بر درس‌ها و مراحل تدریس در حوزه بر آوردن نیازهای فکری فرهنگی جهان اسلام اشراف و نظارت برمراکز علمی و تحقیقاتی پیوسته به حوزه بایستگی ارتباط با جهان خارج و…در پرتو (مرجعیت صالحه و اهداف آن) امکان پذیر می‌داند. از این روی این طرح شایسته دقت و بررسی است و بایست از سوی حوزویان مورد توجه جدّی قرار گیرد.

ایشان در تربیت شاگرد بسیار موفق بوده‌اند و بسیاری از شخصیت‌های علمی که اکنون در حوزه‌ها درخشش ویژه‌ای دارند و دارای سبک و اندیشه نو در دانش‌های حوزوی‌اند از شاگردان ایشان به شمار می‌روند به نظر حضرت عالی رمز این توفیق بزرگ چه بوده و چه روشی در تربیت شاگردان پیشه کرده که چنین زیبا ثمر داده است؟

اخلاق بسیار نیکو و شایسته ایشان هر کسی را شیفته خود می‌کرد. بیان رسای آن شهید عزیز که کم مانند بود توانایی علمی و اهتمام جدّی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان و…از جمله اسباب موفقیت وی در پرورش شاگردان بود.

در این جا خاطره‌ای نقل می‌کنم که هم گویای اخلاق شایسته ایشان و هم گویای اهتمام جدی وی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان است: روزی در جمع نخبگان درس که در محضر ایشان بودند فرمود: (این که حوزه تنها به فقه و اصول اکتفا می‌کند روش درستی نیست. شم باید با دانش‌های گوناگون اسلامی آشنا باشید و به فقه و اصول بسنده نکنید.) در این جلسه وی پیشنهاد کرد: (فلسفتنا) را بین خود به بحث بگذارید. پیرو فرمایش ایشان دوستان قرار گذاشتیم این مباحثه درمنزل انجام گیرد. اولین روز مباحثه بود که متوجه شدیم کسی در منزل را می‌زند. رفتم و دررا گشودم دیدم استاد عزیز م شهید صدر است. تشریف آورد داخل و در جلسه مباحثه ما شرکت جست و فرمود: (من به این جلسه آمدم؛ زیرا براین باورم که اکنون جلسه‌ای با فضیلت تر از این جلسه در پیشگاه خداوند نیست جلسه‌ای که در آن از معارف اسلامی گفت وگو می‌شود. دوست داشتم در چنین جلسه‌ای حاضر شوم.) دقت کنید که آن عالم بزرگوار چگونه شاگردان خود را تشویق می‌گرد و چقدر به کسانی که در راه فهم معارف اسلامی و کمال بخشیدن به خود گام بر می‌داشتند مورد احترام ایشان بودند.

در اساس پیوند و رابطه ایشان با شاگردان به گونه پیوند و رابطه پدر و فرزندی بود آن هم پدری بسیار مهربان. پس از مهاجرت شماری از شاگردان آن استاد فرزانه از بیم رژیم خون شام بعث به ایران پیامی را روی نوار ضبط می‌کند و برای آنان می‌فرستد و در آن پیام جمله‌هایی در فراق و دوری از آنان به کار می‌برد که کم تر پدری در فراق فرزند چنان جمله‌هایی به کار می‌برد. یکی از دوستان که در هنگام ضبط پیام در محضر استاد شهید حضور داشته می‌گفت:

«هنگامی که جمله‌ها از زبان استاد جاری می‌شد اشک نیز از دیدگانش جاری می‌شد. با چشم گریان می‌گفت: (السلام علیکم ایها الأخیه من ابیکم البعید عنکم بجسمه القریب منکم بقلبه الذی یعیشکم فی اعماق نفسه و فی کل ذکریاته…» متن این پیام و برخی از نامه‌هایی را که به شاگردانِ خود نوشته در مقدمه کتاب اصول آورده ام. با مطالعه آنه به اوج علاقه مندی ایشان به شاگردانش و پیوند عاطفی وی با آنان پی خواهید برد که در کم تر استاد و شاگرد بلکه پدر و پسری می‌توان یافت.

شهید صدرافزون بر آثاری که در دسترس است چه موضوعی را در دستور کار داشت و بر آن بود که آن را به بوته تحقیق و پژوهش بنهد؟

ایشان بر آن بود که یک دوره فقه معاملات به گونه مقایسه‌ای با حقوق غرب بنگارد. وی به نگارش این اثر بزرگ بسیار اهمیت می‌داد؛ زیرا می‌خواست با خلق این اثر برتری حقوق اسلامی را در اداره جامعه برحقوق غربی بنمایاند که مترسفانه گرفتاری‌های آخر عمر و شهادت آن عزیز جامعه علمی رااز چنین اثرماندگاری محروم کرد. اگر وی توفیق می‌یافت و این اثر و اندیشه را به جامعه اسلامی عرضه می‌داشت بسیاری گره‌های کور باب معاملات گشوده می‌شد و حقوق اسلامی جایگاه ویژه خودرا درجهان به دست می‌آورد.

آیاحضرت ایشان اندیشه‌ای داشت که فضای فکری حوزه نجف مانع از طرح آن گردد؟

مسأله ضرورت تشکیل حکومت اسلامی از اندیشه‌هایی بود که ایشان از دیرزمان در بین شاگردان خاص خود مطرح می‌ساخت و جوّ عمومی حوزه اجازه نمی‌داد که ایشان بتواند این اندیشه را در مجالس عمومی حوزه طرح کند؛ زیرا بیش تر روحانیان واهل علم نمی‌توانستند حکومت اسلامی پیش از ظهور حضرت مهدی(عج) را بپذیرند و ایشان هم آن زمان در مقام مرجعیت نبود تا حوزه به طور عموم گوش شنوا از وی داشته باشد و به همین دلیل زمانی که مرحوم امام به عنوان مرجع تقلید بحث حکومت اسلامی را درحوزه نجف شروع کرد شهید صدر بسیار خوشحال شد و آن را مورد تأیید قرار داد.

شهید صدر از چه زمانی وارد مسائل سیاسی شد؟

تا آن جا که من یاد دارم تلاش‌های سیاسی ایشان برمی گردد به دوران نوجوانی. آن شهید از همان اوان نوجوانی با توجه به هوش و ذکاوت و حساسیتی که نسبت به اسلام و مسلمانان داشته نمی‌توانسته نسبت به مسائل سیاسی و آنجه در عراق و جهان می‌گذشته بی تفاوت باشد از این روی در نوجوانی وارد عرصه مسائل سیاسی می‌شود.

اگر امکان دارد به بحشی از تلاش‌های اجتماعی و حرکت‌های سیاسی حضرت ایشان اشاره فرمایید.

حضرت ایشان از کمک به همه تلاش سالم اسلامی دریغ نداشت. به اندازه تواناز حرکت‌های سیاسی و اجتماعی سالم پشتیبانی می‌کرد و مورد عنایت قرار می‌داد به عنوان مثال: پشتیبانی فکری و علمی از مدرسه علوم اسلامی آیت‌اللّه‌العظمی حکیم به خاطر برنامه‌های ویژه‌ای که این مدرسه داشت.

پشتیبانی فکری و علمی از دانشکده اصول دین (کلیة اصول الدین) که دارای برنامه‌های جدید بود و نگارش (معالم الجدیدة) برای تدریس در این دانشکده. همکاری با تشکیلات اسلامی علمای بزرگ نجف به نام (جماعة العلما فی النجف الاشرف) این تشکیلات در زمان عبدالکریم قاسم به دست توانای علمای بزرگ نجف پایه گذاری شد و در عرصه اجتماع و سیاست تلاش می‌ورزید. شهید صدر در آن زمان در سنین جوانی بود و عضو (جماعة العلما) نبود ولی از نظر علمی و فکری با این گروه همکاری داشت و در مجلّه (الاضواء) نشریه این گروه مقاله می‌نوشت. مقاله‌های ایشان تحت عنوان (رسالتنا) از پرجاذبه ترین مقاله‌های مجلّه وتعیین کننده خط مشی و سیاست کلی (جماعة العلماء) بود.

تأسیس حزب الدعوة. این حزب یک حزب سیاسی بود. نکته دیگری که بسیار مور د توجه ایشان بود تلاش برای راه اندازی حوزه علمیه کوچک در درون حوزه علمیه نجف بود. این تلاش اگر آن گونه وی آرزو داشت به سرانجام می‌رسید و عمر یارا می‌داد. و توفیق می‌یافت دگرگونی ژرفی درحوزه می‌آفرید و آن حوزه کوچک جایگزین حوزه کنونی می‌شد.

از دیگر تلاش‌ها و حرکت‌های سیاسی ایشان نقشه براندازی حکومت بعث و حرکت در این راستا بود که در نهایت به شهادت آن عزیز انجامید. نگارش (فلسفتنا) و (اقتصادنا) رویارویی عمیق و همه جانبه ایشان بود با مکتب الحادی مارکسیسم که در آن روزگار چتر مخوف خود را بر سر کشورهای اسلامی گسترده بود و سرمایه داری غرب که جهان در زیر سیطره خود داشت.

موضع گیری شهید صدر دربرابر حزب بعث از چه زمانی شروع شد و روش ایشان در برخورد با حزب بعث چگونه بود؟

موضع گیری ایشان در برابر حزب بعث از همان ابتدای به حکومت رسیدن حزب بعث شروع شد و اولین دستور تغییر شکل مبارزه باحزب بعث از مبارزه فکری و علمی به مبارزه مسلحانه را ایشان داد. دیدگاه مبارزه مسلحانه بعثیان را تنها از آن وی بود چیزی که حزب الدعوة پس از مدت زمانی آن را پذیرفت.

حضرت شهید صدر از طرفداران مخلص و کار آمد و شجاع انقلاب اسلامی بود از پیوند و رابطه ایشان با امام خمینی و انقلاب اسلامی بفرمایید.

آن شهید بزرگوار تا هنگامی که امام خمینی درعراق بود همواره از پشتیبانان ایشان بود و در مواردی تنها پیشتیبان آن مرحوم بود. به یاد دارم؛ روزی که حزب بعث می‌خواست امام را از عراق بیرون کند منزل امام در محاصره شدید نیروهای امنیتی بود به گونه‌ای کسی را جرأت آن نبود که از کوچه امام بگذرد تا چه رسد به دیدار ایشان برود. ولی شهید صدر تنها مرجعی بود که به عنوان پشتیبانی از امام خمینی در لحظه‌های حسّاس و خطرناک به دیدن مرحوم امام رفت.

وقتی به ایشان می‌گویند: منزل امام در محاصره شدید نیروهای امنیتی است و کسی را نمی‌گذارند وارد منزل ایشان شود می‌گوید: (من هر طوری شده می‌روم هر چه می‌خواهد بشود بشود.) پس از بازداشت از جرم‌هایی که برای ایشان بر می‌شمارند و وی را مورد بازجویی قرار می‌دهند همین دیدار بوده است پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران آن شهید بزرگوار هم در عمل و هم در فکر و اندیشه به پشتیبانی از انقلاب اسلامی برخاست و به دوستان و شاگردان سفارش می‌کرد که از انقلاب اسلامی و امام خمینی به گونه جدی پشتیبانی کننده گواه بر این عملکرد سلسله مقاله‌هایی است که با عنوان: (الاسلام یقود الحیاة) در خصوص پاره‌ای از نیازها و دشواری‌های فکری انقلاب اسلامی نگاشت و نامه‌هایی است که به شاگردان خود در ایران نوشته و پیام‌هایی است برای مردم ایران و پشتیبانی از آنان. او در برابر امام بسیار خضوع داشت و از عمق جان به امام و راه آن بزرگوار عقیده مند بود. از وی نقل شده که گفته است: (اگر امام خمینی به من دستور بدهد که نماینده ایشان در روستایی باشم فرمان خواهم برد و امر ایشان را اجرا خواهم کرد.) از جرم‌های سنگین ایشان در پرونده تنظیمی از سوی دستگاه امنیتی بغداد همین علاقه مندی و عشق ایشان به امام و رابطه تنگاتنگی بود که با امام و انقلاب اسلامی ایران داشت.

از خاطرات خود بامرحوم شهید صدر بگویید.

خاطرات زیاد است که من در این جا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنم: روزی ایشان به من فرمود: (وقتی کتاب (فلسفتنا) را نگاشتم خواستم آن را به نام (جماعة العلما) چاپ کنم ولی چون آنان نظراتی درجهت اصلاح و تعدیل کتاب داشتند که از دید من پذیرفته نبود ناگزیز به نام خودم به چاپ رساندم. اکنون که چاپ شده و مورد توجه عام و خاص قرار گرفته و نویسنده آن در همه جا مشهور شده و بلند آوازه گاهی وقتها با خودم فکرمی کنم: اگر پیش از چاپ از این شهرت و پذیرش همگانی آگاه می‌بودم آیا باز هم حاضرمی شدم که کتاب را به نام (جماعة العلما) چاپ کنم واز یاد نام خود بر روی کتاب خودداری کنم؟ این تردید در آمادگی نفس بر انجام این کار مرا به شدت ناراحت می‌کند.) ایشان وقتی از این حالت روحی خود سخن می‌گفت بسیارناراحت بود که می‌خواست گریه کند با این که یک فرض و احتمال بیش نبود ولی از ترس این که اگر چنین امتحانی پیش می‌آمد و او آمادگی آن را نداشت ناراحت بود. ببینید فاصله‌ها چقدر است!

خاطره دیگری که از آن عالم فرزانه دارم حکایت از اوج فروتنی و سلامت نفس و بزرگی روح آن بزرگوار دارد: یکی از شاگردان وی از دروس استاد و خط فکری وی فاصله گرفته بود و حتی از ایشان بد می‌گفت و استاد هم خبر داشت. یک روز در محضر ایشان بودم از روی اتفاق سخن از آن شاگرد به میان آمد آن عزیز فرمود: (من هنوز به عدالت آن شخص عقیده دارم و آنچه که او درباره من گفته ناشی از اشتباه در باوری است که درباره من پیدا کرده نه ازسر بی مبالاتی در دین.) یا به هنگام بیرون راندن طلاب ایرانی از عراق طلبه‌ای را دیدم که برای خداحافظی به خدمت استاد شهید آمد و او از کسانی بود که با حضرت استاد رابطه خوبی نداشت ولی به هنگام خداحافظی چنان استاد می‌گریست که گویی بهترین عزیزش دارد از او جدا می‌شود و هیچ گاه بین آنان کدورتی نبوده است.

ایشان از نظر معیشتی زندگی زاهدانه و سختی داشت چه در روزگار تحصیل و چه در روزگاری که مدرس بود و چه آن گاه که به مرجعیت رسید.

آن شهید والا مقدارمی گفت: «در روزگار تحصیل در فقر شدید زندگی می‌کردم. با این حال صبح که از خواب برمی خاستم چنان مشغول تحصیل و مطالعه می‌شدم که همه چیز را از یاد می‌بردم آن گاه که خانواده غذا درخواست می‌کردند تازه سرگردان می‌شدم که چه کنم.» وی هنگامی که مدرس بنامی بود در سختی زندگی می‌گرد. در آن هوای گرم نجف در منزل وسیله خنک کننده‌ای نداشت. محل درس ما هم که مقبره آل یاسین بود وسیله خنک کننده‌ای نداشت. آن زمان معمول حوزه نجف بود که تابستانها هم درسها تعطیل نمی‌شد.

مرحوم سید عبدالغنی یک روز آمد منزل ایشان و گفت: «آقا! در این گرمای شدید طلبه‌هایی که در درس حضرتعالی شرکت می‌کنند. خیلی سختی می‌بینند اجازه بدهید یک کولر بخریم و در محل درس نصب کنیم. من می‌توانم این را برای شما به ارزان ترین وجه آن هم به گونه قسطی که ماهی فقط دو دینار بپردازید تهیه کنم.»

استاد شرمگین از این که بگوید: وضعیت اقتصادی من اجازه نمی‌دهد سکوت کرد مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی سکوت استاد شهید را نشانه رضایت دانست و کولر را تهیه کرد و آورد. وقتی به ایشان خبر رسید که کولر خریداری شد چهره اش دگرگون شد از این که چگونه این مبلغ را بپردازد.

در دوران مرجعیت که وجوهات شرعیه به دست ایشان می‌رسید می‌گفت: (به دخترم (مرام) فهمانده ام که این اموال مال ما نیست تا انتظار مصرف شخصی از آن نداشته باشد. این کودک هم گاهی وقت‌ها که به دیگران می‌رسید می‌گفت: پدرم پول زیاد دارد ولی مال خودش نیست!)

فرزندانش را چنین تربیت می‌کرد. این در حالی بود که می‌گفت: (به روح و جان دخترم (مرام) از همان کودکی کینه صهیونیست‌ها را دمیده بودم؛ از این روی با این که کودک بود برایش از ستم اسرائیلی‌ها نسبت به مسلمانان گفتم دیدم بسیار ناراحت شد و به دنبال آن داستانی هم از رشادت‌های مسلمانان در برابر صهیونیست‌ها برایش گفتم دیدم چهره کودک دگرگون شد و بسیارخوشحال و شادمان گردید.)

داستانی هم از رابطه ایشان با حضرت مولی الموحدین علی(ع) نقل می‌کنم که خود ایشان برای من نقل کرد: «در روزگار طلبگی هر روز ساعتی را به حرم امیرالمؤمنین(ع) مشرف می‌شدم و آن جا می‌نشستم و در مسائل علمی به فکر و اندیشه فرو می‌رفت به امید آن که از برکات آن حضرت الهام بگیرم و مشکلات علمی خود را حلّ کنم.

از این نیت من هیچ کس با خبر نبود تا این که این روش قطع شد مادرم [یا خانم دیگری از اهل خانواده که تردید از من است] خواب می‌بیند و در عالم رؤی حضرت امیر(ع) به وی [به این مضمون] می‌فرماید: به باقر بگو چرا درسی را که از ما می‌آموخت ترک کرده است؟»

حضرت عالی چه پیشنهادی در راستای احیای اندیشه و تفکر این نابغه بزرگ اسلامی دارید؟

حوزه علمیه باید در شجاعت و شهامت و پاسداری از اسلام عزیز از امام خمینی و شهید صدر پیروی کند. حوزه علمیه باید دست به کار شود آن فقه مقارنی را که شهید صدر تصمیم بر نوشتن آن داشت و اجل زودرس مانع از آن شد بنگارد و به اهل اندیشه و مراکز علمی ارائه دهد و همچنین برحوزه عملیه است که آرزوهای این بزرگ مرد را محقق سازد.

از این که با حوصله به پرسش‌های ما پاسخ دادید و وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید کمال تشکر را داریم و از خداوند متعال سلامتی طول عمر توفیق و عزت و سربلندی حضرت عالی را خواهانیم.

 

خانم دکتر برادران در کتاب  «نا» که پاییز امسال روانۀ بازار شده است، راوی روزگاری است که بر یکی از انسان‌ترین انسان‌های هم‌عصر ما گذشت. در نگاه او شهید صدر برای مابودن خیلی زحمت کشید و همین باعث شد نام روایت خود را نا (یعنی ما) بگذازد. درباره این روایت با ایشان گفت‌وگو کردیم.

همیشه در دوران‌های خاصی از تاریخ، ریسمانی از جنس آدم‌های خاص و برگزیده برای به جلو بردن جامعه و تعالی بخشیدن ارزش‌های اخلاقی و انسانی حاضر بودند که خیلی وقت‌ها قربانی جهل مردمان همان روزگار شدند. شهید سید محمدباقر صدر یکی از همان آدم‌هاست. کتاب «نا» که به‌تازگی توسط انتشارات دارالصدر منتشر شده، زندگی شهید سید محمدباقر صدر و کوشش‌ها و مصائب ایشان در مسیر تعالی فکر و جان انسان‌ها را روایت می‌کند. “نا” با استناد به منابع موجود پیرامون زندگی شهید صدر، جزئیات زندگی، فعالیت‌ها و خانواده‌ی ایشان را در یک روایت نه‌چندان بلند، آورده است که خواندن آن دریچۀ روشنی به زندگی این عالم ناشناخته بازمی‌کند.

*کتاب «نا» چطور خلق شد؟

این‌طور که از پژوهشگاه صدر با من تماس گرفتند و گفتند کارهای قبلی من را دیده‌اند و پیشنهاد تولید کتابی درباره زندگی شهید صدر را دادند. همان ابتدا دلم خالی شد، چون صدرها همیشه برای من جذاب بوده‌اند. اما خود شهید صدر در ذهن بیشتر ما آدمی است که هست؛ در همین حد که اسمش را شنیده بودم، می‌دانستم در عراق زندگی می‌کردند و در زمان صدام با خواهرشان شهید شدند. مهم‌تر از همه‌ی اینها در حوزۀ علوم انسانی هم اسم فلسفتنا و اقتصادنا را شنیده بودم.

محمدباقر صدر از جهت شخصیت علمی‌اش برایم مهم بود. ولی برای این کار مردد بودم و راحت نپذیرفتم. چون شناخت زیادی نداشتم. بنابراین به درخواست من چند کتاب فرستادند که بخوانم و با ایشان آشنا بشوم. کتاب شرح صدر را که خواندم موضوع برایم بسیار جذاب شد و ناخودآگاه، من را کامل به خودش مشغول کرد، طوری که مدام با دوستانم درباره‌اش گفت‌وگو می‌کردم.

*در مقدمه‌ی کتاب درباره‌ی تصویری که از شهید صدر پیش از نوشتن «نا» داشتید گفتید، پس از نوشتن، این تصویر چه تغییری کرد؟

همان عکس و همان تصویر برایم مأنوس‌تر شد: عالم متفکری که سرش به نوشتن و اندیشیدن گرم است. گاهی کسی را دوست داریم و این دوست داشتن فقط حسی است، اما گاهی این دوست داشتن همراه با شناخت است. الآن علاقه‌ی من به شهید صدر در این وضعیت است و حالا می‌توانم به ایشان به‌طور فعال فکر کنم.

*چرا به اسم «نا» برای این کتاب رسیدید؟

در طول این روایت، احساس می‌کردم اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد. شهید صدر برای «مابودن» خیلی زحمت کشید و در تجربه‌های زندگی ایشان هم مشهود است که هر وقت مشکلی پیش می‌آمد، (حصری بود، دستگیری یا انزوا رخ می‌داد) ما بودن راه‌حل خارج شدن از بن‌بست می‌شد. اتفاق بد وقتی افتاد که آن شکاف ایجاد شد و ما دیگر ما نشد. این مسئله در آن روزهایی که می‌خواندم و مخصوصاً روزهایی که می‌نوشتم برایم خیلی غم‌انگیز بود، چون وقتی می‌نویسم با یک موضوع به‌طور فعالانه متصل می‌شوم و این حسرت و ناراحتی را بسیار بیشتر احساس می‌کردم. هنوز هم که یادش می‌افتم بغض می‌کنم. به نظرم اتفاقی بود که می‌شد نیفتد.

خود شهید صدر هم روی همین تأکید می‌کند، خود امت با همین ما شدن شکل می‌گیرد و حریم امام با همین ما شدن حفظ می‌شود. هنوز و همیشه، ضربه‌هایمان را از همین ما نبودن می‌خوریم و خورده‌ایم.

* «نا» برای چه کسانی روایت می‌کند؟ مخاطب نا چه کسانی هستند؟

درست است که محتوا تعیین می‌کند چگونه بنویسم، اما مخاطب مشخص می‌کند که نقاط اثر کجا باشد و کجاها باید پررنگ‌تر باشد. برای من نسل جوان مهم است؛ چون اثرگذارترین و فکورترین بخش جامعه هستند. اولین جایی که نوشته‌ها می‌توانند جریان‌ساز بشوند، در ذهن و فکر جوان‌هاست. برای خودم جوان تحصیل‌کرده و اهل کتاب مدنظر بوده است؛ یعنی کسی که سطحی از دغدغه‌مندی را داشته باشد و با کتاب که مواجه می‌شود فرقش را با روزنامه یا سرگرمی بفهمد. کتاب من برای تفنن نیست؛ یعنی هیچ تلاشی نکردم برای اینکه کتاب نا سرگرمی ایجاد بکند، یک نفر بخواند و فقط وقتش را بگذارند. مخاطبِ هدفم نسل جوانی است که اهل مطالعه و دغدغه‌مند است.

*تفاوت «نا» با دیگر آثاری که درباره شهید صدر نوشته شده‌اند چیست؟

به نظر من نویسنده، زاویه نگاه و نسبتش با موضوع در اثری که خلق می‌کند تأثیر دارد. تفاوت اصلی این کتاب با کتاب‌های دیگر در اینجاست که مریم برادران روایت خودش از شهید صدر را نوشته است. مثلاً خیلی‌ها می‌پرسند تفاوت نا با شرح صدر چیست؟ مهم‌ترین نقطه‌قوت شرح صدر این است که راوی مستقیم روایتش می‌کند، هیچ‌چیزی نمی‌تواند جای این نقطه‌قوت را بگیرد. یعنی خیلی روایت دست‌اولی است؛ اما روایت من، دست‌اول نیست. البته سعی کردم هر منبعی درباره ایشان بود را بخوانم. اما مطمئنم نقطه‌ضعف و نقاط خالی زیادی دارد. حتی من یک جاهایی نتوانستم با موضوع ارتباط برقرار کنم و ننوشتم و خاطره‌های قشنگی داشتم که ظرفیت متنم را نداشت و کنارش گذاشتم.

*چه چیزهایی نوشتن کتاب «نا» را برای شما سخت می‌کرد؟

من داستان‌نویس نیستم، یعنی سعی می‌کنم سندیت متن را حفظ کنم. خود این، دشواری‌های بسیاری را به همراه دارد، هم باید جذاب بنویسی، هم سندیت را حفظ کنی، هم تصویر خلق کنی و هم اینکه این تصویر خودش باشد؛ کسی که او را می‌شناخته وقتی این کتاب را می‌خواند، این همانی تداعی شود. یعنی تخیل آن‌قدر روایت را دستکاری نکند که از موضوع اصلی دور شود. علاوه‌بر همه‌ی اینها وقتی درباره کسی که دوست داری می‌نویسی خیلی باید از خودت در نوشتن مراقبت کنی. اگر تأمل انتقادی نداشته باشی و سوال نپرسی و خودت و او را نقد نکنی، نتیجه کار به اغراق نزدیک می‌شود و از فهم مخاطب فاصله می‌گیرد. در این موارد سعی کردم، ولی نمی‌دانم چقدر موفق بوده‌ام.

*آیا بخشی از زندگی شهید صدر بوده که بخواهید بنویسید اما نتوانستید؟

بله، گاهی متنم ظرفیت خاطراتی را نداشت. البته اندک بودند؛ مثلاً روایتی از ارتباط عبدالعزیز حکیم با ایشان بود که عبدالعزیز در یازده‌سالگی کتاب کوچکی درباره نماز می‌نویسد که ۱۰ صفحه بیشتر نداشته. در همان عالم کودکی فکر می‌کند تنها کسی که خوب است کتاب او را تصحیح کند محمدباقر صدر باید باشد! سراغ ایشان می‌رود درحالی‌که در درس خارج بوده‌اند. اما از این نوجوان استقبال می‌کند و می‌پذیرد که کتاب او را تصحیح کند و چند روز بعد با یادداشت‌هایی بر متن به او برمی‌گرداند و می‌گوید «اگر پدرت این کتاب را چاپ نکرد، من حاضرم چنین کنم!» خود عبدالعزیز حکیم در اینجا گفته بود رفتار او در مقابل بزرگ و کوچک رفتار انبیا را برایم تداعی می‌کرد.‌

 

*کدام ویژگی شخصیت ایشان شما را خیلی جذب کرد؟

همه‌ی ویژگی‌های ایشان جذاب است، یک آدم که به همه‌ی ابعادش توجه کرده و رشدشان داده است. نمی‌شود او را به این ابعاد تجزیه کرد، یعنی وقتی بُعد عاطفی ایشان را نگاه می‌کنید، محبت فراوان شهید صدر وقتی معنی دارد که علمش را ببینیم. آدمی در این سطح علمی است که محبتش به دل می‌نشیند، وگرنه برای یک آدم معمولی این میزان محبت کردن در خانواده شاید طبیعی باشد. ارتباط پدرانه‌اش با شاگردانش با آن تواضع و مهربانی وقتی برایم جذاب است که در همین سطح علمی او را نگاه می‌کنم یا در کنارش می‌بینم برای اینکه آنها نوآور شوند چطور تشرشان می‌زند که بیشتر فکر کنند و باهم مباحثه‌های کارساز داشته باشند. اثرگذاری کنش‌گرانه او در حل بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی وقتی برایم معنادار است که می‌بینم درعین‌حال چشمداشتی به مقام و جایگاه و اعتباریات دیگر ندارد و همین‌هاست که او را در مقام مرجعیت مردمی می‌نشاند.

من ایشان را یک آدم یکپارچه می‌بینم که همه‌ی ابعادش در کنار هم خوب و تکمیل‌کننده و معنابخش هستند. من در میدان‌های علمی می‌بینم که متأسفانه خصیصه‌های ناهنجاری رایج است مثل حسادت، عصبانیت، خودبزرگ‌بینی، که به‌طور طبیعی وجود دارند! ولی این آدم در عین علمی بودن در ساحات مختلف کاملاً با اخلاقی رشدیافته رفتار می‌کند و اتفاقاً این‌گونه بودن برایش طبیعی است.

*ما در جامعه به کدام ویژگی شهید صدر نیاز داریم؟

آدم‌هایی مثل شهید صدر سعی کردند انسان باشند. اگر بخواهیم انسان باشیم باید این‌طور زندگی کنیم. ما در جامعه‌مان بسیار از اخلاق و انسانیت و اسلامیت حرف می‌زنیم، اما چقدر مراعاتشان می‌کنیم؟ یعنی نمی‌توانیم بگویم ما نمونه‌های خوبی برای اسلامیت و انسانیت و عالمیت هستیم.

من این نکته را هم یادآور شوم؛ الگوی کامل ما فقط رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه (علیهم‌السلام) به‌عنوان انسان‌های کامل‌اند. درعین‌حال در دنیای امروز که آن انسان‌های کامل درک نشده‌اند، امثال محمدباقر صدر، نمونه‌های خوبی هستند برای اینکه ببینم در همین عصر حاضر امکان طور دیگری زندگی کردن و امکان نزدیک شدن به آن الگوهای کامل وجود دارد و ناشدنی نیست.

برای زندگی من و امثال من، الگو شدن شهید صدر به این معنی است که بزرگ‌منشی را از او یاد بگیرم، اگر یک معلم هستم، از ویژگی‌های پدرانه او در عین نقدپذیری و ارج نهادن به اندیشه در زیست معلمی الهام بگیرم و با این الهامات مأنوس باشم، ضعف‌های خودم را اصلاح کنم و امیدوار باشم به اینکه یک انسان معمولی هم می‌تواند رشد کند. امید انسان را رشد می‌دهد.

زندگی‌نامه‌نویسی برای من مهم است؛ پر است از امیدواری. وقتی این آدم‌ها را می‌بینم دلم گرم می‌شود که «می‌شود جور دیگری شد». به نظر من این آدم‌ها انسان‌هایی بودند که سعی کردند خودشان را به الگوهای دینی نزدیک کنند و به نظر موفق بودند. شهید صدر ایمان داشت که راه انسان کامل را می‌شود طی کرد، این امیدبخش است و راه را هموار می‌کند.

*نگارش کدام فصل «نا» برای شما سخت‌تر بود؟

فصل آخر، خیلی دردناک بود. نوشتن برگ آخر زندگی شهید صدر برایم سخت تمام شد، تا وقتی که فصل آخر را ننوشتم اسمش نا نشد. وقتی این اسم را مطرح کردم هم شاید شنوندگانی بودند که خیلی دوستش نداشتند و همین حالا هم می‌شنوم که «اسمش خوب نیست.» اما این عنوان از حس درونی من برخاسته که در هم‌نشینی با او سرریز شده، پس تا حد خوبی انتخاب مطلوبی است.

*از تجربه ارتباطتان با خانواده شهید صدر بگویید؟

وقتی کنار فاطمه خانم و اسماً بودم کاملاً حس می‌کردم که با همان قصه‌ها هنوز زندگی می‌کنند. در کتاب «به‌رنگ صبر» همه مصائبی که بر این خانواده گذشته، ذکر شده است. من همان یک جلسه هم که به ملاقاتشان رفتم قصدم گفت‌وگو نبود، چون نمی‌خواستم اذیتشان کنم و برایشان زحمتی باشم. همین دیدن آنها برای اینکه بتوانم بفهمم در مورد چه کسانی می‌خواهم حرف بزنم خوب بود. درک همان بزرگواری‌ها و گرمی ارتباطات، توصیفات مرا در ارتباط با دیگران، چه خانوادگی و چه با دیگری، را غنی کرد. همان یک جلسه حضوری و چند بار مکالمه تلفنی، به من جنس محبت و بزرگواری فاطمه خانم را چشاند. اینکه فهمیدم انسان رهایی است و این‌همه مصیبت نه‌تنها روحش را نکُشته، بلکه نوعی شکفتگی از درون دارند. همان چند لحظه‌ای که اسماً را دیدم نوع گفت‌وگو و تعاملشان با مادر و تعامل مادر با ایشان کاملاً نشان می‌داد که زندگی چقدر در دستان فاطمه خانم مهار شده است. اینکه من نوشتم سلطان مهربان واقعاً سلطان بودن را در عین مهربانی درک می‌کردم. «صدر بودن» را در همان لحظات کوتاه توانستم ببینم و این کمک کرد که وقتی که داشتم کتاب را می‌نوشتم، امیدوار باشم که دارم درست تکه‌های پازلم را کنار هم می‌چینم. کمااینکه وقتی متن نهایی را خواندند گفتند: گویا همه‌جا با ما حاضر بودی.

*برای سوال آخر، دوست دارید «نا» چطور معرفی بشود؟

من کارم را کرده‌ام، تا حد امکان سعی کردم بشناسم و سعی کردم دوست داشتنم را با دیگران به اشتراک بگذارم. دوست دارم آدم‌هایی که این کتاب را می‌خوانند، علاوه‌بر لذتی که، امیدوارم منتقل بشود، به‌سراغ آثار شهید صدر بروند. آثار هم فقط کتاب نیست، یک قسمتش همان خلق‌وخوی ایشان و زنده و جاری شدن آن در جامعه است. فقدان چشم‌پوشی از خطاها، نقدپذیری و تفکر به‌جای تقلید، از صفات ضعف ما هستند. همین نقادی عالمانه و با اخلاق را در ایشان بسیار دوست داشتم چون نقطه‌ی مهم در علم‌ورزی است. ما در جامعه‌ی علمی خودمان این‌گونه نقادی را کم داریم و برای همین جلو نمی‌رویم و احساس خوشایند باهم رشد کردن را نمی‌چشیم.

*اگر سخن پایانی هست بفرمائید؟

نابغه بودن شهید صدر قابل‌اعتنا است، اما ایشان فقط نابغه نیست. نبوغ هرچند که یک داده‌ی ارزشمند خدادادی است؛ اما شهید صدر را مرعوب و تافته جدابافته نکرد. به نظرم بیش از اینکه بگوییم ایشان یک نابغه است، بهتر است بگوییم متفکری در جامعه است؛ چراکه تأکید بر نبوغ می‌تواند فاصله‌ی مخاطب را از ایشان زیاد کند.

به نظرم هرکسی این کتاب را بخواند از جنبه‌ای با شهید صدر نقطه‌ی تلاقی پیدا می‌کند. من از زاویه درگیری‌های علمی، کسی که خانه‌دار است، از بُعد عاطفی و شخصی، یا یک سیاستمدار از جنبه‌ی سیاست فکورانه و اخلاق‌مند. سعی کردم آن‌قدر که ممکن است به ابعاد مختلف ایشان در حد اشاره بپردازم.