نویسنده: اصغر ابوالحسنی و رحمتالله علیرحیمی
مقدّمه
شؤونات و متغیّرهای اقتصادی، از این منظـرکه به انسان مربوط میشود، همـراه با فضایل و رذایل اخلاقـی است و رنگ اخلاق بهخود میگیرد. بر این اساس و بیشک، بررسی اقتصاد بدون تأثیر اخلاق راه بهجایی نخواهد برد.
پدیدۀ «تأثیر اخلاق بر اقتصاد»، چه از دیدگاه نظری و چه از دیدگاه کاربردی، ریشه در اندیشۀ انسانها دارد. بررسی این پدیده هرچند با درک عمیق از اندیشههای ناب، ریشه در اقتصاد دینی یا اقتصاد اسلامی دارد، امّا با زبان عامیانۀ مردم و ادراک متوسط جامعه، چیزی فراتر از اقتصاد اسلامی است.
اگر اقتصاد اسلامی آییننامۀ اجرایی استفاده از ظرفیت اقتصاد در چارچوب دین اسلام باشد، پدیدۀ «تأثیر اخلاق بر اقتصاد» آییننامه اخلاقی آن است. به بیان سادهتر، مسؤولیّتی فراتر از وظایف یک موحّد یا یک مسلمان در حوزۀ اقتصاد است؛ هرچند که وظایف انسانهای دیندار تا رسیدن به خدا و قرب الی الله تمامی ندارد.
«تأثیر اخلاق بر اقتصاد» میتواند بهعنوان یک پدیدۀ ناب، اندیشۀ همۀ منکران خداوند بر محور اخلاقی آن را به جوشش درآورده و از آن نقبی بهسوی دین باز نماید.
«تأثیر اخلاق بر اقتصاد» در زندگی روزمرۀ مردم و افکار عامیانۀ آنان نیز آشکار است. اصطلاحاتی مانند «برکت» یا «قرضالحسنه» ماهیّتی یافتهاند که حاصل این پدیده است.
«تأثیر اخلاق بر اقتصاد» ترجمان حضور خاتم پیامبران و نمونۀ کامل اخلاق با اندیشۀ وحیانی است؛ آن هم در میان مردمی زمینی که بهترین اندیشههایشان حداکثر همان «غم معیشت» است.
پیشینه تاریخی موضوع
در تاریخ بشر همیشه داوریها، تصمیمگیریها و انتخابها در نوع زندگی فردی و اجتماعی تأثیرات شگرفی داشته اسـت. خداونـد با این تصمیـمگیریها، انسـانها و جوامـع را مورد آزمایش قرار میدهد. یکی از این انتخابها و داوریها، انتخاب روش امرار معاش و اقتصاد خانوار و تصمیم برای تأثیردادن اخلاق در حوزۀ اقتصادی زندگی است. قرآن کریم دراینباره میفرماید:
– «أَحَسِبَ ٱلنّاسُ أَن یُترِکُوا أَن یَقولوا آمَنّا و هُم لایُفتَنونَ»[۱]
«آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟»
– «وَ ٱعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَهٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجرٌ عَظیمٌ»[۲]
«و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیلۀ] آزمایش [شما] هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است.»
قرآنکریم از قول حضرت سلیمان(ع) ، دربارۀ آزمون اقتصادی و اخلاقی انسان میفرماید:
«هذا مِن فَضلِ رَبّی لِیَبلُوَنی ءَأَشکُرُ أَم أَکفُرُ»[۳]
«این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میکنم.»
انسان در این جهان آزادانه و آگاهانه دست به انتخاب میزند و سعادت یا شقاوت ابدی را برای خود رقم میزند.
از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایتی نقل شده که این آزمون را از بُعد اقتصادی و بهصورتی گویا و زیبا شرح میدهد. حضرت میفرماید:
«اگر مردم از راهی که خداوند به آنان فرمان داده است، کسب درآمد کنند و آن را در راهی که خداوند از آن بازشان داشته است انفاق کنند، آن را از ایشان نمیپذیرد، و اگر از راهی که آنها را از آن نهی کرده است، درآمد بهدست آورند و آن درآمد را در راهی که خداوند به آن فرمانشان داده است به مصرف برسانند، باز هم از آنان نمیپذیرد، مگر آنکه از راه درست و حلال بهدست آورند و در راه درست و حلال انفاق کنند.»[۴]
نخستین داوریهای انسان در حوزۀ اخلاق و اقتصاد
آزمونها و داوریها بین اخلاق و اقتصاد، بهصورتی نانوشته و ناگفته، مشغلۀ فکری تمام ابنای بشر، از زمان حضرت آدم(ع) تاکنون بوده است.
آن هنگام که حضرت آدم(ع) در بهشت سُکنی گزید و پیام ممنوعیّت نزدیکی به درخت و تنـاول میوۀ ممنوعه را دریافت نمود، «تردید در اجرای فرمان خداوند» بهعنوان یک امر اخلاقی و «خوردن میوۀ ممنوعه» بهعنوان یک امر معیشتی اقتصادی[۵] وجودش را فرا گرفت.
او سرانجام بین اخلاق و اقتصاد (با وسوسۀ دل) اقتصاد و معیشت را برگزید و محکوم به زندگی روی زمین و تحمّل مشکلات و مرارتها شد.
پس از او قابیل، فرزند وی، نیز از تجربۀ پدر درس نگرفت و با انتخاب یک اقتصاد غیراخلاقی در زندگی خویش، نه تنها به اخلاق و معنویت و سعادت نرسید، بلکه به سرمنزل اقتصاد نیز راهی نبرد.
داستان هابیل و قابیل را اینگونه نقل کردهاند:
«چون حضرت آدم(ع) و حّوا در زمین ساکن شدند، خداوند از بهشت حورا را فرستاد و به آدم(ع) وحی کرد او را به زنی، به هابیل دهد. قابیل خشم گرفت و گفت: “من برادر بزرگترم، چرا حورا را به او میدهی؟” آدم(ع) گفت: “برتری و فضیلتدادن با خداست و او هرکه را خواهد، دهد.” قابیل گفت: “این نظر توست نه نظر خدا.” حضرت آدم(ع) گفت: “قربانی کنید و هرکس قربانیش پذیرفته شد، فضل و شرف از آن اوست و حورا سزاوار وی است.”
هابیل به کار دامداری مشغول بود و گوسفندی فربه و نیکو برای قربانی آماده کرد. قابیل به کار کشاورزی اشتغال داشت و از خوشههای بیمغز و سوخته، اندکی را برای قربانی آورد.
خداوند قربانی هابیل را، بهدلیل اخلاص[۶] قبول کرد و قربانی قابیل را نپذیرفت. آنگاه سراسر وجود قابیل را خشم فرا گرفت و آن هنگام که حضرت آدم(ع) به مکه رفته بود، هابیل را کشت.»[۷]
این داستان بهخوبی نشان میدهد که از ابتدای خلقت بشر، همواره بین مسایل اخلاقی و اقتصادی مرز مبهمی وجود داشته و به اختلافات تا سرحد قتل (حتّی میان دو برادر) و جنگ بین قبایل و کشورها منجر شده است.
قابیل بهخاطر خِسّت، عدم انفاق، عدم گذشت و ترجیحدادن تولیدات خوب برای خود و احتمالاً بیشترکردن آنها و در مجموع «نفس سرکش»، حاضر نشد دایرۀ اخلاق را گستردهتر از اقتصاد ببیند؛ در حالیکه با آوردن بهترین تولید دامداری برای قربانی توسط هابیل، خداوند نور اخلاق را بر حوزۀ اقتصاد تابانید و بر اساس سخن خداوند قابیل از زیانکاران شد:
«فَطَوَّعَت لَهُ نَفسُهُ قَتلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصبَحَ مِنَ ٱلخاسِرینَ»[۸]
پس نفس [امّاره]اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وی را کشت و از زیانکاران شد.
مفهومشناسی اخلاق
جملات زیر نمونههایی از گفتار خداوند و پیامبران و اندیشمندان دربارۀ کرامت اخلاق است.
«وَ إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظیمٍ»[۹]
«و راستی که تو را خویی والاست.»
– «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ.»[۱۰]
«من برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم.»
– «خداوند مکارم اخلاق را دوست و رذایل اخلاق را دشمن میدارد.»[۱۱]
– «دو چیز است که روح مرا با اعجـاب و خشیتی که پیوسته نو میشوند و افزایش مییابند، سرشار میسازد؛ آسمان ستارهدار بالای سرم و قانون اخلاقی درونم.»[۱۲]
– «فقه مقدّمۀ اخلاق و اخلاق مقدّمۀ تهذیب است.»[۱۳]
در زبان عربی، واژۀ «اخلاق» بهمعنای «عادت، طبع، دین و مروّت» آمده[۱۴] و در لغت جمع «خُلق» است.
راغب اصفهانی، واژهشناس بزرگ، اخلاق را با خَلق (آفریدن) همریشه دانسته و مقصود از آن را آفرینش صورت و سیرت نیکو میداند.
ملّامهدی نراقی(ره)، عالم اخلاق در قرن سیزدهم هجری، تعریف کاملتری از اخلاق دارد که مورد قبول فلاسفۀ اخلاق نیز هست. ایشان میفرماید:
«اخلاق عبارت است از ملکۀ نفسانی که مقتضی صدور افعال بهراحتی و بدون نیاز به فکر و اندیشه است.»[۱۵]
خواجه نصیرالدّین طوسی ;نیز اخلاق را چنین معنا کرده است:
«علمی است بدان که نفس چگونه خُلقی اکتساب کند که جملگی افعال او که به ارادات از او صادر میشود، جمیل و محمود بود.»[۱۶]
علم اخلاق ویژگیها و خوی انسان را به والاترین مرتبهاش میرساند و به کمک آن انسانیّت کامل میگردد؛ بههمین سبب، حکمای قدیم آن را «اکسیر اعظم» مینامیدند و بر آن بودند که انسان تا هنگامی که اخلاق خود را نپیراسته است، دانشهای دیگر به او سود نمیرساند.[۱۷]
فارابی در کتاب فصول المنتزعه، از این نقطه اخلاق را آغاز میکند که: «روح نیز مانند تن، سلامتی و بیماری دارد و تنها از روح سالم است که رفتار نیکو سر میزند.»[۱۸]
محمّدبن زکریـای رازی، فیلسـوف و پزشـک قـرن سوم و چهارم هجری، نیـز نـام کتـاب خود را «طبّ الرّوحانی» میگذارد؛ از این منظر که روح انسان نیز در معرض بیماری است.
در تقسیمبندی علوم، اخلاق جایگاه مهمی دارد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«الْعِلْمُ ثَلَاثَهٌ: آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»[۱۹]
«دانش سه نوع است: نشانههای استوار (معارف الهی و علوم عقلی)، فریضۀ عادل (علم اخلاق)، و سنّتی برپا (احکام) و مابقی همه فضل است.»
این تقسیمبندی بهقدری واقعی است که با سه عالم وجودی انسان؛ یعنی عالم شهود، عالم ملکوت و عالم جبروت متناسب است.
اخلاق به سه دستۀ اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و اخلاق بندگی تقسیمبندی میشود که بهترتیب رابطۀ انسان را با خویشتن، اجتماع و خداوند نشان میدهد.
برخـی از عالمـان اخلاق، متأثّر از افکـار افلاطـون در کتاب «جمهـور» یا ارسـطو در کتاب «اخلاق نیکوماخوس»، مکتـب اخلاق فلسفـی را پدیـد آوردند که ابـنمسکویه و خواجه نصیـرالدّین طوسی از این جملهاند. این مکتب انسان را دارای سه قوه میداند: قوۀ شهویّه، قوۀ غضبیّه و قوۀ عاقله. این قوا در کارکرد خود حد افراط و تفریط دارند که هر دو رذیلت اخلاقی است، امّا حد وسط و اعتدال آن فضیلت است که عفّت، شجاعت و حکمت نام دارد. به ترکیب بهینۀ این سه فضیلت «عدالت» گفته میشود که فضیلتِ فضیلتهاست.
در جهان اسلام، مکتبهای اخلاقی دیگری بهنام «اخلاق عرفانی» (بر مبنای اخلاق فردی و اخلاق بندگی)، «اخلاق حدیثی» (بر مبنای احادیث و روایات) و «اخلاق تلفیقی» بر مبنای (ترکیب مکاتب اخلاقی) پدید آمده است.
در جهان غرب نیز مکاتب اخلاقی تأسیس شد که فراگیرترین آن «نظام اخلاقی کانت» است. او در نظام اخلاقی خود «باور به خدا» و «نقش انگیزه» را بسیار متعالی میداند و این نظام را برمبنای قانون زرین و نقش وجدان ارایه داده است.
مهمترین اصول موضوعۀ علم اخلاق عبارتند از: آزادی انسان، تغییرپذیری انسان، گرایش به مطلوب نهایی در انسان و وابستهبودن سعادت انسان به تلاش.
از نظر نظام اخلاق اسلامی، اصول اخلاقی امری ثابت، واقعی و مطلق هستند؛ زیرا نیازهای بشر در طول تاریخ ثابت بودهاند؛ در حالیکه «دیوید هیوم» نسبیگرایی را در اخلاق رواج داد و گفت:
«هنگامی که عملی را شرورانه میخوانید، مرادتان چیزی نیست جز آنکه با تأمّل دربارۀ آن عمل یا خُلق، بهخاطر ساختار طبیعیتان، سرزنشی نسبت به آن احساس یا حس میکنید.»[۲۰]
منشأ اخلاق در نظام اخلاقی کانت «وجدان اخلاقی» و بر اساس نظریّۀ افلاطون «عدالت و زیبایی»، بر اساس نظریّۀ هندی یا گاندی «عاطفه»، بر اساس نظریّۀ مسیحی «محبّت»، بر اساس نظرات فلاسفۀ اسلامی «عقل و اراده»، بر اساس نظریّۀ مادّیون- از جمله راسل- «عقل، امّا دوراندیش یا منفعتطلب» و بر اساس نظریّۀ شهید مطهری «فطرت و پرستش» است.
شهید مطهری ;در بیان استدلال خود روایتی مستدل از قول پیامبر اکرم(ص) میآورد. بر این اساس، میتوان نظر او را بر همۀ نظریّات ارجح دانست.[۲۱]
وقتی آیۀ «وَ تَعاوَنُوا عَلَی ٱلبِرِّ وَ ٱلتَّقویٰ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی ٱلإِثمِ وَ ٱلعُدوانِ»؛[۲۲] یعنی: «در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدّی دستیار هم نشوید.» نازل شد، مردی بهنام «وابصه» نزد رسول اکرم(ص) آمد و گفـت: سؤالی دارم. حضرت فرمود: «من بگویم سؤالت چیست؟» گفت: بفرمایید. حضرت فرمود: «آمدهای که «برّ» و «تقوا» و «اثم» و «عدوان» را معنی کنم.» گفت: یا رسول الله، بلی. برای همین آمدهام. پیامبر(ص) سه انگشت خود را جمع کردند و به سینۀ وابصه زدند و فرمودند: «ای وابصه! از دل خودت سؤال کن و از قلبت استفتا نما.»[۲۳]
مکاتـب اخلاقی جهان شامل مکاتب وظیفهگرایی، شهودگرایی، غایتگرایی، امرگرایی، نسبیگرایی فرهنگی، ذهنیگرایی و احساسگرایی است. اکثر این مکاتب معیار خوبی یا بدی اعمال را نتیجۀ «رفتار و سودمندی آن» میدانند، امّا نظام اخلاق اسلامی و نیز نظام اخلاقی کانت، «انگیزه» را نیز مهم میداند. استدلال این مسأله برای نظام اخلاق اسلامی این آیه است: «إِنَّما یتَقَبَّلَ ٱللّهُ مِنَ ٱلمُتَّقینَ»؛[۲۴] یعنی: خداوند فقط از پرهیزکاران میپذیرد.»
از نظر قرآن و احادیث، عوامل انحطاط اخلاقی عبارتند از: غفلت از خود، دنیاپرستی، هوای نفس و شیطان.
منابع علم اخلاق اسلامی شامل: قرآن، سیرۀ معصومین، عقل، شهود و زندگینامۀ بزرگان و حکمت فرزانگان است.
مهمتریـن عناوین حوزۀ اخـلاق فردی و بندگی هم شامل: حبّ خدا، اُنس با قرآن، تفکّر، تدبّر، آیندهنگری، حیا، خوف و رجا، زهـد، تقوا، صبر، شُکر، رضا و تسلیم، یقین، توبه، صدق و امانت، محاسبه و مراقبه، یاد مرگ و نیز شهوت، خشم، حسد، ریا، تکبّر، عجب و خودپسندی، حبّ دنیا، حبّ نفس، حبّ مال و جاه، قساوت قلب، غرور و خودپسندی است. مهمترین عناوین حوزۀ اجتماعی و کاربردی هم شامل اخلاق پزشکی، اخلاق زیست محیطی، اخلاق تجارت و کسب و کار، و اخلاق شهرنشینی است.
همۀ ادیان الهی و غیرالهی اخلاق را قسمت اعظم آموزههای مکتب خود میدانند. تاریخیترین و جهان شمولترین قاعدۀ اخلاقی (قاعدۀ زرین یا قاعدۀ طلایی) و قاعدۀ سیمین کنفوسیوس است که میگوید: «آنچه برای خود نمیپسندی، برای دیگران نیز نپسند.»
در دین حضرت عیسی(ع) آمده است: «آنچه برای خود میخواهی، برای دیگران نیز بخواه.» این قانون در اسلام و در بیانات پیامبر(ص) و امامان معصوم :نیز بهکرات آمده است؛ بهطور مثال، در نهجالبلاغه، حضرت علی(ع) در موارد مکرّر، از جمله در نامۀ ٣١ که خطاب به امام حسن مجتبی(ع) است، به این کار سفارش نمودهاند.
قانون زرین را میتوان خلاصۀ کوتاهی از محتویات اخلاق ادیان دانست.[۲۵]
مانی، بودا و کنفوسیوس آیینهایی را اشاعه دادند که لبریز از اصول اخلاقی بود و بهطورعمده بر مهربانی با پدر و مادر، علاقهمندی و محبّت به دوستان و زیردستان، اخلاق محبّتآمیز و کمک به همسایه تکیه داشت. زرتشت نیز سه اصل اخلاقی «گفتار نیک»، «پندار نیک» و «کردار نیک» را بیان نمود. حضرت ابراهیم(ع) با تسلیم در برابر فرمان خدا (بهعنوان یک اصل اخلاقی) الگو و نمونه شد. حضرت موسی(ع) با ده فرمان که بهطورعمده شامل فرمانهای اخلاقی بود و حضرت عیسی(ع) با تکیۀ فراوان بر محبّت انسانی نیز به دین خود رنگ اخلاقی بخشیدند.
اسلام بهعنوان آخرین و کاملترین دین جهان، به اخلاق نگاه ویژهای دارد. خداوند حضرت محمّد(ص) را الگـوی اخلاق حسنه میداند و میفرماید: «لَقَد کانَ لکم فی رَسولَ ٱللّهِ أُسوَهٌ َحَسنَهٌ»؛[۲۶]یعنی: «بهراستی رسول خدا برای شما الگوی نیکویی است.» همچنین میفرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظیمٍ»؛ یعنی: «و راستی که تو را خویی والاست.»
پیامبر(ص) نیز هدف بعثت را تکمیل مکارم اخلاق میداند.
مفهومشناسی اقتصاد
بهنظر میرسد که «اقتصاد» باید تعاریف سادهای داشته باشد، امّا در طول تاریخ، نهتنها از دامنۀ گستردهای از مبانی و مفاهیم نظری برخوردار بوده، بلکه از جهت کاربردی نیز از فرد، خانوار، بنگاهها و از سطح ملّی گذشته و بینالمللی گردیده است.
در بیان سادگی علم اقتصاد همین بس که گویندۀ ناشناسی دربارۀ آن گفته است: «حتّی یک طوطی را هم میتوانید اقتصـاددان خبرهای کنید، کافی است دو کلمه به او بیاموزید: عرضه و تقاضا.»[۲۷] در مقابل این نظر، «ماکس پلانک»، واضع فیزیک کوانتـوم و برندۀ جایزۀ نوبل، گفته است: «زمانی تصمیم گرفتم اقتصاد بخوانم، امّا چون آن را مشکل یافتم، به فیزیک روی آوردم.»[۲۸]
اقتصاد بهمعنای میانه راهرفتن [منتهی الارب، آنندراج و ناظمالاطباء] و میانجی نگاهداشتن [تاجالمصادر بیهقی]، میانه نگاهداشتن [ترجمان القرآن]، میانهروی در هر کاری [آنندراج، غباثاللغات و ناظمالاطباء] است.
در مکالمات روزمره، واژۀ «اقتصاد» بهمعنی اعتدال، میانهروی و تعادل در مسایل مالی و هزینه و دخل و خرج است، امّا در اصطلاح، یکی از رشتههای علوم اجتماعی است که در باب کیفیّت فعالیّت مربوط به دخل و خرج و چگونگی روابط مالی افراد جامعه با یکدیگر، و اصول و قوانینی که بر امور مذکور حکومت میکند، و وسایلی که باید در عمل با توجّه به مقتضیات زمان و مکان اتخاذ شود تا موجبـات سعادت و ترقـی جامعه و رفـاه و آسایش افراد آن تأمین گردد، بحث میکند.[۲۹]
در تعریف اقتصاد همیشه شرایط اجتماعی و زمانه بسیار مؤثّر بوده و بههمین علّت است که در طول تاریخ، مکاتب مختلف اقتصادی پدید آمده است.
در هر زمان، اقتصاددانان این علم را بهنحوی مقتضی با اندیشه و ظن خود تعریف نمودهاند. «آدام اسمیت» آن را علم بررسی ماهیّت و علل ثروت ملل، «آرتور پیگو» آن را مطالعه و چگونگی پیدایش پول و اثر آن در فعالیّتها، «ساموئلسن» آن را علم انتخاب مردم از منابع کمیاب، «استوارت میل» آن را بررسی ماهیّت ثروت از طریق قوانین تولید و توزیع، «آلفرد مارشال» آن را مطالعۀ بشر در زندگیِ شغلی و حرفهای تعریف کرده است.
شهید سیّد محمّدباقر صدر ;در مقدّمۀ کتاب «اقتصاد ما»، در تعریف علم اقتصاد گفته است: «علم اقتصاد عبارت است از علمی که حیات اقتصادی و پدیدهها و جلوههای آن را تفسیر کـرده و ارتباط آن پـدیـدههـا و جلوههـا را با اسباب و عوامل کلّی که بر آن حاکم است، بیان میدارد.»[۳۰]
اقتصاد در فرهنگ عربی نیز تعاریفی مشابه دارد:
«والاقتصاد فی المعیشه هو التّوسط بین التبذیر و التّقصیر و منه الحدیث: “ما عال امرؤ فی اقتصاد.” و مثله: “ما عال مقتصد.”»؛ یعنی: «اقتصاد در ادارۀ زندگی عبارت است از حد وسط بین اسراف و زیادهروی و بخل و تنگنظری است که در حدیث آمده است: “شخص در میانهروی گرفتار فقر نمیشود.” یا در حدیث دیگر است: “شخص میانهرو هرگز نیازمند نمیشود.”»[۳۱]
در کتاب مبانی اقتصاد اسلامی، تعریفی که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه مینماید چنین است:
«اقتصاد عبارت است از شناخت، ارزیابی و انتخاب روشهایی که بشر برای تولید و توزیع کالا و خدمات، از منابع محدود یا غیرآماده، بهمنظور مصرف بهکار میگیرد.»[۳۲]
در قرن نوزده میلادی، «توماس کارلایل» اقتصاد را «علم ملالانگیز» نامید.[۳۳] احتمالاً، برای او این جنبه مدنظر بوده است که: اوّلاً اقتصاد از واقعیتها صحبت میکند و تا آرمانها فاصلۀ زیادی دارد. ثانیاً اقتصاد علمی است دربارۀ ثروت که از نظر کتاب مقدّس چندان مورد توجّه نیست و این ثروت ملال میآورد.
– تاریخ علم اقتصاد با ابداع واژۀ «Oikonomikos»، از سوی گزنفون (از معاصران افلاطون) آغاز میگردد. این واژه ترکیبی از دو واژۀ «خانه، خانوار یا دارایی» و «فعل و تدبیر» است.
– اندیشههای مکتوب اقتصادی از حدود قرن چهارم پیش از میلاد- زمان افلاطون و ارسطو- آغاز شده است، امّا علم نوین اقتصاد از زمان آدام اسمیت بهوجود آمد.
– «استیلی جونز» علم اقتصاد را «مکانیک مطلوب و خودنفعی» نامید که بیشتر برمبنای روابط اجتماعی انسانهاست. در این رابطه انسان سعی میکند با داشتههای خود، بهترین کار ممکن را انجام دهد.
– «آلفرد مارشال» علم اقتصاد را «علم بشر در کسب و کار معمول زندگی» نام نهاده است. درحقیقت، او علم اقتصاد را دو تکه میکند؛ بخشی مربوط به ثروت و بخشی مربوط به مطالعۀ انسان.
– «پل ساموئلسون» و «نورد هاوس» در کتاب علم اقتصاد– که تا سال ٢٠٠۴ میلادی، هیجده بار تجدید چاپ و ویرایش شده و به بیش از چهل و یک زبان ترجمه گردیده است- علم اقتصاد را چنین تعریف کرده است:
«مطالعۀ اینکه جوامع چگونه از منابع کمیاب برای تولید محصولات ارزشمند و توزیع آنها در میان افراد مختلف استفاده میکنند.»
– «پروفسور منکیو»، در کتاب مبانی اقتصاد میگوید: «علم اقتصاد مطالعۀ چگونگی تخصیص منابع کمیاب است.»
– «هندرسن» و «کووانت» معتقدند تعریف دقیقی از اقتصاد در دست نیست و محدودۀ این علم در حال تغییر است.
– «ارسطو»، اقتصاد را علم مدیریت خانه (البته از لحاظ هزینه) میداند.
بررسی تأثیر اخلاق در اقتصاد در تاریخ
علم اقتصاد تا قبل از دورۀ رنسانس (١۴۵٣ م) زیرمجموعۀ علوم انسانی، از جمله اخلاق و الهیات بود و آموزههای این علم تفکّرات ارسطو و کلیسا بهشمار میآمد که بهطور مسلّم، این نوع تفکّرات آمیزههایی از اخلاق در برداشت.
ارسطو را بحق معلّم اوّل نامیدهاند. او که علوم را برای نخستینبار دستهبندی نمود، اشارهای به اقتصاد نکرده، امّا از سیاست و اخلاق یاد کرده است.
ارسطو از مالکیت شخصی دفاع نموده و از مالکیت اشتراکی انتقاد میکند. او ربا را تحریم کرده و بین «ارزش استفاده» و «ارزش مبادله» تمایز قایل میشود.
نظرات ارسطو در کتاب سیاست آمده است. این نظرات همواره با مسایل اخلاقی آمیخته است. مکتب اسکولاستیک که گاهـی بهعنوان یک مکتـب اقتصادی نیز بیان شده است، بهعنوان یک مکتب اخلاقگرا و ارزشمدارانه، اصول اقتصادی را برمبنای تفکّرات ارسطو و اصول مذهبی کاتولیک ترویج نموده است.
در شرق نیز افکار اندیشمندان اسلامی مثل: ابنخلدون (١٣٣٢-١۴٠۶ ه ق) و ابونصر فارابی در زمینۀ اقتصاد، رنگ و بوی اخلاقی داشت.
با ظهور رنسانس و ابراز نظرات «دکارت»، بهویژه در تفکیک حکمت نظری و حکمت عملی و جملۀ معـروف او: «میاندیشم، پس هستم»، مسیر دانشها و علوم از قالـبهای سنّتی خود به مسیر اندیشههای اومانیسم افتاد و دو حوزۀ اقتصاد و اخلاق مستقل شدند.
«سر ایزایا برلین» میگوید: «تا زمانی که اقتصاد با مقداری از فرضیات متافیزیکی در هم آمیخته بود، بخشی از فلسفه بود، ولی بهتدریج حوزهای مستقل شد یا کمکم میشود.»[۳۴]
نوای جدایی اخلاق و اقتصاد در تأسیس مکتب سوداگری (مرکانتیلیسم)، در قرن پانزدهم سر داده شد. مبانی این مکتب بهدست آوردن و نگهداری طلا و نقره بهعنوان ثروت و قدرت اقتصادی برای سلطه بود، در حالیکه انتظار میرفت تأسیس مکاتب اقتصادی با رنگ اخلاقی همراه باشند. شهید صدر در این باره میگوید:
«مکتب اقتصادی در اینجا به هر قاعـدۀ اقتصادی که با ایـدۀ عدالت اجتماعی ارتبـاط یابد، اطـلاق میگردد. علم اقتصاد شامل هر نظریّهای است که رویدادهای عینی اقتصادی را دور از هرگونه اندیشۀ عدالتخواهانه و پیشساختۀ ذهنی تفسیر کند. از اینرو، مفهوم عدالت حد فاصل مکتب و علم و بهمنزلۀ شاخصی است که افکار مکتبی را از نظریّات علمی جدا میکند.
مفهوم عدالت، به خودیخود، جنبۀ علمی ندارد و با ابزار علمی قابل ملاحظه و آزمایش نیست، بلکه یک دریافت اخلاقی است.»[۳۵]
آدام اسمیت (١٧٢٣-١٧٩٠ م) اقتصاد را بهصورت یک علم معرّفی کرد و اقتصاد نوین از او شروع شد. در سال ١٧۵٩ میلادی، کتابی بهنام «نظریّۀ احساسات اخلاقی» نوشت. این کتاب راجع به قواعد اخلاقی است که جامعه را منسجم نگه میدارد. اقتصاددانان این کتاب را نمیخوانند و با کتاب دیگر او؛ یعنی، «پژوهشی در ماهیّت و علل ثروت ملل» که در سال ١٧٧۶ میلادی نوشته شد، ارتباط نمی دهند، امّا مهم این است که اسمیت استاد کرسی اخلاق در دانشگاه گلاسکو بود، هرچند که ادّعا شده نظریّۀ ضدّیت با اخلاقگرایی را در این جملهاش بیان کرده است: «از خیرخواهی قصاب، آبجوساز و نانوا نیسـت که ما به غـذای شام خود میرسیـم، بلـکه هرکـدام از آنها به فکـر نفع شخصی خویش بودهاند.»[۳۶]
پروفسور حیدر نقوی دربارۀ عواملی که در فراموشکردن نقش اخلاقی در اقتصاد مؤثّر بوده، مینویسد: «شاید باید روح زمان را مؤثّر بدانیم؛ روحی که از زمان اسمیت (١٧٧۶ م) اقتصاددانان را به حرکت درآورد. همان آدام اسمیت که استاد فلسفۀ اخلاق بود و از جدایی اقتصاد از اخلاق دفاع میکرد. جداییای که بعدها رابینس (١٩٣٢ م) آن را رسماً به طلاق رساند. در سال ١٩٨١میلادی، استیگلر اعلام کرد: «بهندرت اتفاق میافتد که وقتی اقتصاددانان از نظریّۀ اقتصادی یا رفتار اقتصادی سخن میگویند، به مسألۀ اخلاق نیز توجّه کنند. علّت این امر آن است که انسان ذاتاً بر آن است تا مطلوبیّت خود را به حداکثر رساند؛ چه در منزل باشد و چه در اداره، در بخش عمومی باشد یا بخش خصوصی، در کلیسا باشد یا آزمایشگاه و خلاصه هر جا که باشد.» در همین راستا او اضافه میکند: «اجـازه دهید نتیجۀ آزمایش منظّم و جامع را در شرایطی که نفع شخصی با ارزشهای اخلاقی در تضاد قرار میگیرد پیشبینی کنیم؛ در بیشتر زمانها نظریّۀ شخصی (که من آن را در مکتب اسمیت شرح دادم) پیروز میشود.»[۳۷]
این نظر در روند مکاتب اقتصادی دیدگاه اخلاقی هنوز تأثیرگذار است، امّا تفکیک اقتصاد به قسمتهای اثباتی و دستوری، به اخلاق وجهۀ دیگری داد.
اقتصاد اثباتی[۳۸] یا توصیفی یا تحصیلی، اقتصادی است که در آن نظریّات و متغیّرها و مسایل اقتصادی، همانگونه که هستند، مورد بررسی قرار میگیرند و در آن هیچ بحـثی از ارزشها و ابعـاد اخلاقی آن نمیشود. در حقیقـت، اقتصاد اثباتـی مجموعـۀ دانشهای اقتصادی است.
اقتصاد هنجاری[۳۹] یا دستوری، اقتصادی است که در مورد چگونه بودن متغیّرها و مسایل اقتصادی صحبت میکند و به آنها رنگ اخلاقی و ارزشی میدهد.
در حقیقت، این تفکیک اقتصاد، به رسمیّت شناختن اخلاق در دنیای مدرن بود، امّا باز این سؤال اساسی مطرح میشود که: «آیا اخلاق باید به هر دو حوزۀ اقتصاد اثباتی و اقتصاد هنجاری دست یابد؟»
مکتب کینز (که در سال ١٩٣۶ میلادی بنیان گردید) به رهبری جان مینارد کینز و اقتصاددانان دیگری مثل پل ساموئلسون، پاسخ این سؤال را بهطریقی دیگر دادند. کینز که نظام سرمایهگذاری را مترادف با پولپرستی، سودجویی شخصی و مایۀ انحطاط اخلاقی میدانست، توصیه کرد که با مدیریت خردمندانۀ دولتی باید آن را در خدمت اهداف متعالی اخلاق قرار داد.[۴۰]
حتّی، اقتصاد توسعه که متأخرترین صورت اقتصاد است، از نظر پروفسور حیدر نقوی ماهیّتی عمیقاً اخلاقی دارد؛ هرچند پایهگذاران اوّلیۀ اقتصاد توسعه- چون به فکر حرکت سریع رشد بودند- به مسألۀ توزیع مجدّد درآمد و ثروت برای برابری نپرداختند.[۴۱]
چه در اقتصاد رفاه که دولت بهعنوان سیاستگذار، تجربههای اقتصاد «پوزتیو» را به اقتصاد «نورماتیو» تبدیل میکند و چه در اقتصاد توسعه که بهعلّت گستردهبودن برنامههای آن و نیاز به سرمایۀ زیاد، توسط دولت انجام میگیرد، نقش دولتها در فرآیند داوری اخلاق و اقتصاد مهم است.
علمای اخلاق، از جمله افلاطون، بهجز مواردی که به تشکیل حکومت نخبگان و فرهیختگان منجر شود، و علمای شیعه مثل امام خمینی ;، بهجز مواردی که به تشکیل حکومت ولایت فقیه منجر گردد یا علمایی چون امام محمّد غزالی، اصولاً حکومت و دولت را زیر سؤال میبردند. البته، این اشکال نیز همیشه پابرجاست که اقتصاددانان با دخالت دولت در اقتصاد، از آن جهت مخالفند که رانت ایجاد میشود، و علمای اخلاق از این جهت که رانت فساد میآورد.
در دوران اقتصاد مُدرن، مهمترین نظریّۀ ارتباطی اخلاق و اقتصاد را «آمارتیاسن» – اقتصاددان هندی و برندۀ جایزۀ نوبل در سال ١٩٩٩- ارایه نمود.
مهمترین دلیل اعطای جایزۀ نوبل به او «تئوری انتخاب جمعی» بود که سعی میکرد نگاهی دوباره به دو سؤال مبنایی اقتصاد بیندازد؛ دو سؤالی که دربارۀ مقایسه رفاه دو فرد کنجکاوی میکند. وی، با نگاه اخلاقی، از اینکه آنها (برنامهریزان اقتصادی جهان) بین احتیاجات ضروری مردم پابرهنه با کالای لوکس ضروری خودشان هیچ تفاوتی نمیگذارند، در رنج است.
او مدّعی است اقتصاد مُدرن فاصلهای جدّی و مهم با اخلاق گرفته که موجب تضعیف علم اقتصاد نیز شده است. با این وجود، آن بخش اقتصاد که به اخلاق توجّه کرده، متأسفانه،به برداشتهایی نادرست رسیده است؛ بهطورمثال، فرض «رفتار عقلانی» انسان اقتصادی را با «رفتار واقعی» آن، یکی گرفته است.[۴۲]
شهید مطهری نیز معتقد است برای علم اقتصاد باید اصول اوّلیهای در نظر گرفت که مورد اختلاف نباشد. اصولی که شهید مطهری در نظر میگیـرد عبارتاند از:
١. عدل و مساوات؛
٢. پرهیز از استثمار؛
٣. مسألۀ حقوق طبیعی و تکوینی انسان.
اتفاقاً ایشان اصل «مسألۀ حقوق طبیعی و تکوینی انسان» را مقدّم بر سایر اصول میداند؛ چون اصل عدالت و پرهیز از استثمار نیز باید از اصول اوّلیۀ حقوق طبیعی و غیرطبیعی سرچشمه بگیرد. عدالت و پرهیز از طمع، از فضایل اصلی اخلاق است، ضمن آنکه اخلاق نیز از ابعاد شخصیّتی انسان است و در چارچوب حقوق طبیعی و تکوینی انسان قرار میگیرد.
شهید مطهری در کتاب «نظری به نظام اقتصادی اسلام»، اقتصاد را از اخلاق تفکیکناپذیر دانسته و پیوند اسلام با اقتصاد را به دو طریق میداند؛ یکی «پیوند مستقیم» که بهوسیلۀ مقرّرات اقتصادی دربارۀ مالکیت، مبادلات، مالیاتها، وقف، صدقه، مجازاتهای مالی و ارث است و دیگری «پیوند غیرمستقیم» که در آن اخلاق واسطه میشود؛ یعنی در این پیوند، اسـلام مردم را به اموری مثل: امانت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، منع خیانت و رشوه توجّه میهد. همۀ این مسایل در چارچوب اقتصاد و اخلاق است.
اثبات فرضیه «تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد»
١- دلایل وحیانی
قرآن بهعنوان راهنمای بشر در چارچوب رسالت خود، بیش از آنکه به توصیف مسأله بپردازد و جنبۀ اثباتی آن را بیان دارد، به جنبۀ ارزشی آن میپردازد. به بیانی دیگر، آیات خداوند در قرآن مجید به این وادی استدلال قدم نهاده است که اگر کوچکترین شک و شبههای در رد فرضیۀ «تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد» به اندیشۀ آدمی خطور کند یا پیشینۀ تاریخی و سخنانی از اندیشمندان و فیلسوفان در رد فرضیه وجود داشته یا ابراز شود، با بیان اینکه «ارزشهای اخلاقی باید در اقتصاد تأثیر داشته باشد» یا وظیفه و رسالت انسانی و حتّی هدف از خلقت انسان «تأثیردادن ارزشهای اخلاقی در اقتصاد است»، کلام آخر را در این مباحثه بیان مینماید:
«مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثیٰ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنَ ما کانُوا یَعمَلونَ»[۴۳]
«هرکس (مرد و زن) عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد، او را به زندگی پاک و پاکیزه زنده بداریم و آنان را به نیکوترین وجهی که عمل کردهاند، پاداش دهیم.»
برای «حیات طیبّه» معانی و تفاسیر مختلف ذکر کردهاند، امّا همۀ آنها به تأثیرگذاری و رابطۀ مادیّات و معنویّات و اقتصاد و اخلاق برمیگردد و بهنحوی ترکیب و وحدت دین و اقتصاد یا اخلاق دینی و اقتصاد یا اخلاق و اقتصاد را تداعی میکند، با این فرض که بخش اعظم دین را اخلاق تشکیل میدهد.
«خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکّیهِم بِها وَ صَلِّ عَلَیهِم إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُم وَ ٱللّهُ سَمیعٌ عَلیـمٌ»[۴۴]
«از اموال آنها صدقهای بگیر تا بهوسیلۀ آن پاک و پاکیزهشان سازی و برایشان دعا کن؛ زیرا دعای تو برای آنان آرامش است و خدا شنوای داناست.»
آیۀ یاد شده به یک مسألۀ تاریخی اشاره دارد، امّا آن واقعه و تعمیم معانی آیه، بهدرستی تأثیر ارزشهای اخلاقی و اقتصاد را نشان داده، ضمن آنکه رسالت پیامبر را در تطهیر اموال و اقتصاد بهوسیلۀ صدقه که ارزش اخلاقی است، بیان میدارد.
شأن نزول این آیه را چنین نوشتهاند:
ابولبابۀ انصاری با دو یا چند نفر دیگر از یاران پیامبر از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند، امّا هنگامی که آیاتی را که در مزمت متخلّفین وارد شده بود شنیدند، بسیار ناراحت شدند و پشیمان گشتند و خود را به ستونهای مسجد پیامبر بستند. هنگامی که پیامبر(ص) از جهاد برگشت و از حال آنان خبر گرفت عرض کردند: «آنان سوگند یاد کردهاند خود را از ستونها باز نکنند تا اینکه پیامبر چنین کند.» پیامبر(ص) فرمود: «من نیز سوگند یاد میکنم که چنین کاری را نخواهم کرد، مگر خداوند به من اجازه دهد.» این آیه نازل شد و خداوند توبۀ آنان را قبول کرد و پیامبر(ص) نیز آنان را از ستونها باز کرد. آنان به شکرانۀ این بخشش همۀ اموال خود را به پیامبر(ص) تقدیم داشتند و عرض کردند: «این همان اموالی است که بهخاطر دلبستگی به آن ما را از شرکت در جهاد بازداشت، همه را بپذیر و در راه خدا انفاق کن.» پیامبر(ص) فرمود: «هنوز دستوری در این مورد بر من نازل نشده.» چیزی نگذشت که آیۀ ١٠٣ نازل شد.[۴۵]
این آیه، به اعتبار همۀ مفسران، لبریز از مسایل اقتصادی و اخلاقی است. در مرحلۀ اوّل به اموال ابولبابه و چند تن از دوستان او که به اعتراف خودشان مانع تحقّق ارزشهای اخلاقی مثل دفاع از ایمان و ناموس مردم مسلمان و غزوۀ تبوک گردید، اشاره دارد. حتّی، در تفسیر مجمع البیان، از قول امام محمّدباقر(ع) نقل شده است که ابولبابه دچار رذیلت اخلاقی لغزش و خیانت نیز گردید و به یهود تجاوزکار گفته که بدانید که اگر تسلیم گردید، کشته خواهید شد و مجاهد نیز چنین تفسیر کرده است.
ارزشهای اخلاقی دیگری که در این آیه به آن تأکید شده است عبارتاند از: صدقه دادن، انفاق کردن، دعا کردن، پاک کردن اموال و رشد یافتگی اموال در اثر پاک شدن.
در قرآنکریم، آیات متعـدّد دیگری وجود دارد که وحـدت ارزشهای اخـلاقی و اقتصـاد را بیان میکند. این مسأله نشان میدهد که اقتصاد باید با ارزشهای اخلاقی همنشین شود تا کارآیی لازم را داشته باشد و مورد ستایش قرار گیرد.
آیات ١٠ و ١١ سورۀ سبأ از ارایۀ امکانات اقتصادی به حضرت داوود(ع) و آیات ١٢ و ١٣ آن به حضرت سلیمان(ع) و آیات ٩۵ تا ٩٨ سورۀ کهف از ذوالقرنین یاد میکند و از آنها بهدلایلی، از جمله اینکه مال را از آن خدا و فضل او میدانند، ستایش هم مینماید.
همچنین در آیۀ ٢٧٣ سورۀ بقره، خداوند از فقرایی نام میبرد که از شدّت خویشتنداری و اخلاق حسنه- کسانی که از فقر او خبر ندارند- آنان را توانگر میپندارند. خداوند از این فقیران ستایش کرده و از مردم برای کمک به آنها دعوت میکند.
در تفسیر نور، یکی از برداشتهایی که از آیۀ ٢٧٣ شده این است که فقیران عفیف و پاکدامن و آبرودار مورد ستایش خداوند هستند، و از طرفی، خودِ فقر مورد ستایش نیست، بلکه کسانی که میتوانند با مسافرت و مهاجرت به نقطۀ دیگر زندگی خود را تأمین نمایند، نباید منتظر انفاق باشند؛ یعنی نتیجه گرفته است که تکدّیگری ناپسند است.
در آیات قرآن، کلمات «صلوه» و «زکات» – بهجز در سه مورد از آیات- در کنار هم آمدهاند، از جمله: آیات ۴٣، ٨٣، ١١٠، ١٧٧ و ٢٧٧ سورۀ بقره، آیۀ ١۶٢ سورۀ نساء، آیۀ ١٢ سورۀ مائده، آیۀ ١۵۶ سورۀ اعراف، آیات ۵، ١١، ١٨ و ١٧ سورۀ توبه، آیات ٣١ و ۵۵ سورۀ مریم، آیۀ ٧٣ سورۀ انبیاء، آیات ۴١ و ٧٨ سورۀ حج، آیۀ ۴ سورۀ مؤمنون، آیات ٣٧ و ۵۶ سورۀ نور، آیۀ ٣ سورۀ نحل، آیۀ ۴ سورۀ لقمان، آیۀ ٣٣ سورۀ احزاب، آیۀ ١٣ سورۀ مجادله، آیۀ ٢٠ سورۀ مزمل، آیۀ ۵ سورۀ بینه و آیۀ ٧ سورۀ ماعون، از کلمۀ «زکات» بهعنوان یک پدیدۀ اقتصادی و از کلمۀ «صلوه» بهعنوان یک فریضۀ دینی که استمرار ارزشهای اخلاقی در اندیشۀ انسان است، نام میبرد. کلمۀ «زکات» بار بزرگی از ارزشهای اخلاقی و پدیدههای اقتصادی را در خویش دارد و درحقیقت زکات، پول، مال، دارایی و پدیدۀ اقتصادی است که با شاخصترین ارزشهای اخلاقی، عدل و کمک به همنوع، تطهیر و پاکیزه شده است.
همگی اینگونه آیات دلالت بر تأثیرپذیری اخلاق و اقتصاد دارد و اینکه اقتصاد باید به ارزشهای اخلاقی (دینی) آراسته گردد.
«رِجالٌ لاتُلهیهِم تِجارَهٌ وَ لابَیعٌ عَن ذِکرِ ٱللّهِ وَ إِقامِ ٱلصَّلوٰهِ وَ إیتاءِ ٱلزَّکوٰهِ یَخافونَ یَوماً تَتَقَلَّبُ فیهِ ٱلقُلوبِ وَ ٱلأَبصارُ»[۴۶]
«مردانی که بازرگانی و خرید و فروش، ایشان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند و از سویی میترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون سرگشته و پریشان شود.»
این آیه از انسانهایی یاد میکند که مسایل اقتصادی مانع از تبلور ارزشهای اخلاقی و معنوی در وجود آنها نشده است.
تفسیر نور نیز از این آیه نتیجه میگیرد که تلاش برای اقتصاد، بدون یاد خدا (بهعنوان خالق ارزشهای اخلاقی)، بیارزش است و باقیماندن و پایدار بودن و بهطور خلاصه قبولی اعمال اقتصادی، در گرو بها دادن ارزشهای اخلاقی به آن است.
خداوند در آیۀ ٢٧ سورۀ مائـده میفرمـاید:
«إِنَّما یَتَقَبَّلُ ٱللّهُ مِنَ ٱلمُتَّقینَ»
«خدا تنهـا از پرهیـزگاران میپذیرد.»
بر اساس این آیه و به تعبیر حضرت علی(ع) ، اقتصاد هنگامی میتواند رشد یابنده، توسعه یافته و پایدار باشد که با ارزشهای اخلاقی (تقوا) همنشین گردد.
این مسأله نهتنها در معرفتشناسی اخلاق و اقتصاد در چارچوب دین اثبات میشود، بلکه اندیشمندان غیردینی و غیرمسلمان از جمله کانت نیز در چارچوب مکتب اخلاقی خود برای نقش انگیزه اهمیّت زیادی قایل شدهاند.
٢- دلایل عقلانی
استدلال و تحلیـل عقلانی به مجموعهای از دلایل و توجیهات و حتّی ارزشها و داناییهایی گفته میشود که بتواند مبنای داوری و خردورزی اندیشمندان قرار گیرد.
این استـدلال و تحلیل، طیـف گستردهای از دلایل تجربی را که با محک و تجربه و آزمایش آزمون میشود تا دلایل ایمانی (عقل ایمانی) که ایمان را مقدّم بر عقلانیّت میداند، شامل میشود.
الف) انسان
«انسان» نهتنها بهعنوان مفهوم پایهای مشترک برای حوزههای اخلاق و اقتصاد است، بلکه موضوع مشترک این دو حوزه است.
معرفتشناسی انسان از بُعد روحی که در ارتباط با مسایل اخلاقی است و بُعد جسمی که در ارتباط با مسایل اقتصادی است، این استدلال را تقویت میکند که برای تأثیرگذاری ارزشهای اخلاقی در اقتصاد، دلایل عقلانی وجود دارد.
همۀ مکاتب دینی که بهدنبال تبیین انسان کامل هستند، او را در بُعد اقتصادی و اخلاقی نشان دادهاند. انسانی چون حضرت علی(ع) در حوزۀ اقتصاد و کار و تلاش چنان همّت نمود که چاههایی که برای آبیاری نخلستانها در چهارده قرن پیش حفر کرده، هنوز پا برجاست و کرامت اخلاقی او در ماجرای مبارزه با عمروبن عبدود هنوز جاودان است.
انسان، موجودی اجتماعی است، و به قول میردال: «امر اجتماعی، خواه در حوزۀ نظری و خواه در حوزۀ اجرا و عمل، سرشار از انواع درهمتنیدگی با امور ارزشی و اخلاق است.»[۴۷] گوردن آلپورت، روانشناس معروف امریکایی، در زمینۀ نقش نظام ارزشی در شخصیّت و زندگی انسان میگوید:
«میدانیم که انسان بالغ و سالم تحت سلطه و نفوذ نظام ارزشی خود رشد میکند و حتّی اگر نیل به آرزو هرگز بهطور کامل میسّر نگردد، او انجام آن را آرزو میکند و مطابق با چنین نظامی ادراکات خود را برمیگزیند.»[۴۸]
ب) عقلانیّت
عقلانیّت از مفاهیم پایهای مشترک اخلاق و اقتصاد است. در دیدگاه اوّل بهنظر میرسد که چنین نیست، امّا بهدلیل ماهیّت آن نیاز به ژرفنگری عمیق دارد.
در فلسفۀ اخلاق، عقلانیّت بهدلیل ملکهشدن خُلق و خوی، فراموش میشود. در حقیقت، عقلانیّت است که در اوّلین دیدگاه، خُلق و خوی و ارزشهای متعالی را انتخاب کرده و آن را ملکۀ نفسانی انسان میکند.
عقلانیّت در اقتصاد نیز پیشنیاز آزادی و اختیار انسان است و تمام تجزیه و تحلیلهای اقتصادی بر اساس انسان عقلانی شکل میگیرد.
در تاریخ اندیشۀ اقتصادی نیز این ابهام برای عقلانیّت در حوزۀ اقتصاد و اخلاق مطرح بوده که پاسخهای قانعکنندهای برای آن بیان شده است. بهطور مثال، گوتیه این سؤال را مطرح کرده که «آیا یک فرد میتواند دلیلی برای اخلاقیبودن داشته باشد یا خیر؟» در یک مناظره، آمارتیاسن، استاد و برندۀ جایزۀ نوبل در سال ١٩٩٩ میلادی و کورت سایر با دلیل «انتخاب ترجیحات مراحل بالاتر»، به این سؤال پاسخ دادند.[۴۹]
در مباحث اقتصادی، بهعنوان مثال، «سواری مجانی» را ذکر کرده و گفتهاند که پذیرش آن، اگرچه ظاهراً عقلانی است، امّا بهنظر میرسد اخلاقی نباشد. دلیل اخلاقی نبودن آن نیز ریشهای حقیقتاً عقلانی دارد، امّا با ژرفنگری، اخلاق نیز مترادف عقل معنا میشود.
مبحث عقلانیّت ریشۀ تاریخی در مباحث اخلاقی دارد. مباحثۀ حُسن و قُبح عقلی و شرعی بین گروه معتزله و اشاعره از قرن سوم هجری آغاز شده و تاکنون نیز ادامه داشته و خواهد داشت.
جان هارسلی[۵۰] میگوید: «علم اخلاق در کل با یک تئوری رفتار عقلانی در خدمت منافع مشترک جامعه است.»
ج) عدالت
عدالت بهعنوان یک موضوع کلّی، از آغاز حیات و شکلگیری تمدّنها، از دغدغههای اصلی بشر بوده است. این موضوع ذهن همۀ اندیشمندان جهان در تمام حوزههای شناختی و حتّی انسانهای پابرهنه و مستضعف را به خود مشغول کرده است. عدالت از اصول فطری نهاده شده در نهاد انسان است. امام خمینی ;دراینباره میگوید: «از فطرتهای الهیه که در کمون ذات بشر مخمّر است، حبّ عدل است.»
عدالت در فلسفۀ اخلاق، فضیلتِ فضیلتهاسـت. به این مفهوم که اگر سه فضیلت اصلی را حکمت، شجاعت و عفت در نظر بگیریم، تعادل این سه فضیلت، عدالت است.
در اقتصاد نیز موضوع «عدالت» بیشترین تمرکز فکری اندیشمندان را به خود اختصاص داده است. در روایتی منسوب به حضرت رسول(ص) آمده است:
«المُلک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظّلم.»[۵۱]
«ملک با کفر پایدار میماند، امّا با ظلم پایدار نمیماند.»
دراینباره، استاد مطهری میفرماید:
«در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوّت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه، بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوّت، فلسفۀ زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت جامعه است.»[۵۲]
از این نظر که عدل از دیدگاه اخلاقی فضیلتِ فضیلتهاست و از نظر اقتصادی نیز از مهمترین اصول و ارزش و اهداف است، مشابهتی وجود دارد.
عدالت تبلورِ سه فضیلت اصلی حکمت، شجاعت و عفّت در فلسفۀ اخلاق است و در اقتصاد نیز تمام مکاتب آن را بهعنوان هدف اصلی برشمردهاند؛ هرچند در مصادیق عدالت اختلاف نظر داشتهاند.
جان راولز، هیوم، شهید صدر، آمارتیاسن، ابنخلدون، طالقانی و بسیاری از اندیشمندان جهان اسلام و غرب متغیّر کانونی در عدالت را بهگونهای تعریف کردهاند.
استدلال علمی و تجربی
مقصود از استدلالهای علمی و تجربی آنهایی است که از طریق آزمونهای علمی، مانند تحلیل ریاضی، رگرسیون، اقتصادسنجی یا تجربیات بشر یا اتفاقات و حوادث رخ داده شده، بهدست آمده که میتواند با اطمینان بسیار بالایی، تأثیرپذیری ارزشهای اخلاقی در اقتصاد را اثبات نماید.
الف) تجربیات بشر
قرآنکریم تاریخ بسیاری از اقوام و ملل را بیان نموده که سرنوشت آنان متّأثر از ارزشهای اخلاقی- اقتصادی آنان رقم خورده است. بسیاری از این اقوام و ملل پس از کنارگذاشتن فضیلت اخلاقی در سیستمهای اقتصادیشـان یا حاکمکردن رذایل اخـلاقی، به نابودی کشیده شده و از بین رفتهاند، یا برعکس، از تأثیر فضایل اخلاقی در اقتصاد، به تعالی و توسعه و رفاه رسیدهاند.
هرچند این تجربیات تاریخی و آزمون تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد که در عمل اتفاق افتاده از طریق وحی اعلام گردیده است، احتمالاً برای غیرموحّدان قابل پذیرش نباشد، امّا تأیید تاریخنویسان و متخصّصین علوم زیستی را به همراه داشته و آثار تاریخی و فرهنگی بهجا مانده از آنان میتواند بهعنوان دلیلی در رتبۀ دلایل عقلی- فلسفی قرار گیرد.
ب) آزمونهای علمی
مقصود از آزمونهای علمی، استدلالی است که از طریق روابط ریاضی و رگرسیون، به اثبات فرضیۀ «تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد» میپردازد. بهطور مثال، مطالعات و پژوهشهایی دربارۀ تأثیر نرخ بهره در اقتصاد (وجود ربا در جامعه) انجام شده که نشان میدهد عنصر رذل یا غیراخلاقی «ربا» در افزایش بیکاری یا کاهش رشد اقتصادی مؤثّر بوده یا در منابع تجدیدناپذیر تأثیر سوئی داشته است.
شهید مطهری «ربا» را ظالمانهترین شکل رابطۀ کار و سرمایه میداند.[۵۳] در حقیقت، او هشدار میدهد که مبادا سرمایه بر نیروی کار و نیز شخصیّت انسان که «احسن الخالقین» است، غلبه پیدا کند. در این صورت، اخلاق که خلق و خوی انسانی است نیز تحت سیطرۀ نفوذ سرمایه قرار میگیرد.
براساس روایـت امام رضا(ع) که فرمود: «ربا باعث برافتادن کار خیر (قرضدادن به نیازمندان) میشود»،[۵۴] ربا یک رذیلت اخلاقی است.
در روایتی از محمّد بن سنان، از قول حضرت علیبن موسی الرضا(ع) آمده است که ربا، بهدلیل آنکه منشأ فساد و ظلم است، حرام شده است و نیز میدانیم که ظلم قبح عقلی دارد و یک عمل ضد اخلاقی است.[۵۵]
١. تحقیق دکتر توتونچیان:[۵۶] در تحقیقی که ایشان انجام دادهاند، سعی شده آثار اقتصادی عملیات بانکداری اسلامی با عملیات بانکداری سرمایهداری، در دو کشور، مقایسه گردد. ایشان این دو کشور را مشابه فرض نموده و تنها تفاوت، «ربا» در دو کشور است. در کشوری با نظام اسلامی تقاضای پول برای مقاصد معاملاتی است، امّا در نظام سرمایهداری، تقاضا برای پول، تابع سفتهبازی و نگهداری پول است. ایشان بعد از تعیین وضعیت اوّلیۀ دو نظام و استفاده از تابع کاب داگلاس و پس از دو دوره بررسی، به این نتیجه میرسد که اشتغال در نظام اسلامی بیشتر از نظام سرمایهداری افزایش مییابد.
٢. مُدل جیمز توبین:[۵۷] توبین، در تحلیل ریاضی برای سرمایهگذاری، به رابطهای دست یافت که با رابطهای که سولو یافته بود، تفاوت اندکی دارد. او پس از مطالعه و بررسی و تحلیل ریاضی به این نتیجه رسید که برای اشتغال کامل باید نرخ بهره صفر باشد، در غیر این صورت، تعادل بههم خواهد خورد.
٣. دیدگاه فریدمن:[۵۸] به عقیدۀ فریدمن (١٩١٢-٢٠٠٧ م)، بهترین قاعده برای سیاست پولی در حالتی اتفاق میافتد که رشد پولی منتج از قاعدۀ مذکور، قیمتها را افزایش ندهد. شرایط لازم و کافی برای اینکه رشد پولی سبب رشد قیمتها نشود، وجود نرخ بهرۀ اسمی برابر صفر است که البته این مسأله را با تحلیل و آزمون نشان داده است.
٣- دلایل تاریخی
ساختار جوامع، تابع شرایط حاکم بر موقعیت زمانی خویش است، امّا برخی وقایع تاریخی میتواند با استفاده از شبیهسازی، فرضیههایی را ثابت کند و به ادوار دیگر نیز تسرّی دهد و بهعنوان دلیل مورد پذیرش قرار گیرد.
در طول تاریخ، جوامع و اقوام بسیاری پدید آمده و از بین رفتهاند، امّا نابودی برخی از آنها با وجود امکانات گسترده و منابع مالی و وجود انسانهای سلحشور و کارآمد، باورکردنی نبود. با بررسی عمیق و با استفاده از دلایل تاریخی و وحیانی، به این نتیجه میرسیم که تنها دلیل سقوط و نابودی این جوامع و اقوام «عدم تأثیرپذیری اقتصاد از اخلاق» بوده است. در ادامه دو نمونه از آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
الف- قوم سبأ[۵۹]
بنابر کتیبههای آخرین پادشاه اور بهنام آراد نانار، به کلمۀ «سابوم» اشاره شده که احتمالاً منظور قوم «سبا» است که در ٢۵٠٠ سال قبل از میلاد تأسیس گردیده است. همچنین، بنا بر کتیبههای پادشاه سارگون دوم، به دولتهایی اشاره میشود که به او مالیات میپردازند. یکی از این دولتها قوم «سبا» است که ٧٠۵ سال قبل از میلاد تأسیس شده است.
در تاریخ، از قوم سبا بهعنوان قومی که دارای مدنیّت بوده یاد شده است. این قوم فعالیّت تجاری بزرگی داشته و از کتیبهها مشخّص شده که همیشه به فکر رشد و آبادانی و ساختن بودهاند.
از بزرگترین آثار آنها میتوان به «سد مآریب» اشاره کرد که نشاندهندۀ سطح تکنولوژی این قوم بوده است. از این سد برای آبیاری مناطق کشاورزی، حدود ٩۶٠٠ هکتار زمین، استفاده میکردند. این سد ١۶ متر ارتفاع و۶٢٠ متر عرض داشته و ضخامت آن ۶ متر بوده است. بزرگترین سپاه و ارتش منطقه از آن این قوم بوده که قرآن نیز در سورۀ نمل، آیۀ ٣٣، به آن اشاره میکند. قوم سبا فرهنگی غنی داشتهاند.
قرآن در آیاتی به نعمتهای این قوم اشاره میکند:
«لَقَد کانَ لِسَبَإٍ فی مَسکَنِهِم آیَهٌ جَنَّتانِ عَن یَمینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِن رِزقِ رَبِّکُم وَ ٱشکُرُوا لَهُ بَلدَهٌ طَیِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفورٌ»[۶۰]
«قطعاً برای [مردم] سبا در محل سکونتشان [رحمتی] بود؛ دو باغستان از راست و چپ. [به آنها گفتیم] از روزی پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید. شهری است خوش و خدایی آمرزنده.»
امّا چنانچه شواهد تاریخی و آیات وحیانی گواهی میدهند، خداوند این قوم را بهدلیل ناسپاسی و عدم شکرگزاری و رویگردانی و تکبّر ورزیدن، با فرستادن سیل بنیادکن، نابود کرده است:
«فَأَعرَضوا فَأَرسَلنا عَلَیهِم سَیلَ ٱلعَرِمِ وَ بَدَّلناهُم بِجَنَّتَیهِم جَنَّتَینِ ذَواتَی أُکُلٍ خَمطٍ وَ أَثلٍ وَ شَیءٍ مِن سِدرٍ قَلیلٍ»[۶۱]
«پـس روی گردانیـدند و بر آنها سیـل عَرِم را روانـه کردیـم و دو باغستــان آنها را به دو بـاغ که میوههای تلخ و شور گز و نوعی از کُنار تنک داشت، تبدیل کردیم.»
در کتاب «کتاب مقدّس راست گفت»، نوشتۀ ورنر کلـر (که یک مسیحـی است) آمده است: «یافتههای دقیق علمی و بررسیهای تاریخی، وقوع سیلی را که قرآن به آن اشاره کرده است، اثبات میکند.»
ب- قوم سبت
اصحاب سبت هم قومی از بنیاسراییل بودند که در شهر «ابله» دیروز و «ایلات» امروزی، کنار ساحل دریای احمر میزیستند. این قوم نیز بهدلیل «عدم تأثیر اخلاق در اقتصاد» نابود شدند.
طبق برخی روایات، حضرت موسی(ع) بنیاسراییل را به احترام روز جمعه دعوت کرد که آیین ابراهیم بود، امّا آنان به بهانهای از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجیح دادند. خداوند روز شنبه را برای آنان قرار داد، امّا توأم با شدّت عمل و محدودیتها. یهود حتّی در این روز انتخابی خود نیز اختلاف کردند. گروهی آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهی نیز احترام آن را شکسته و به کسب و کار پرداختند و به مجازات الهی گرفتار شدند.[۶۲]
آنچه از آیات قرآن و احادیث و تفاسیر گوناگون برمیآید این است که این قوم با علم و آگاهی، پیمان خود (که یک امر اخلاقی بود) را با خداوند شکسته و باعث نابودی قومشان گردیدند.
۴- دلایل روایی (نقلی)
دلایل روایی نقطۀ عطـف خود را شخصیـت راوی قرار میدهد و او را در وضعیتی میبیند که گفتار و نوشتارش به مثابه یک دلیل عقلی پذیرفته میشود و اصولاً مسألۀ مورد بحث را کمتر تجزیه و تحلیل میکند.
سیرۀ زندگی این شخصیّتها نیز میتواند بهمانند اقوال آنها، بهعنوان دلیل مورد استناد قرار گیرد.
دلایل روایی و سیرۀ زندگانی، از این نظر که به روحیات و شخصیّت افراد تکیه دارند، مانند دلایل شهودی هستند که قابل انتقال و تفهیم به غیر نیستند و قائم به فردند، امّا از پشتوانۀ محکمی جهت استدلال برای خود فرد برخوردارند.
پیامبران و امامان :افرادی بودهاند که همواره مورد پذیرش تودۀ مردم قرار گرفتهاند و گفتار و سیرۀ زندگی آنها بهمثابه دلایل علمی پذیرفته شده است.
روایات و احادیث مختلفی از پیامبر اسلام، حضرت محمّد(ص) ، نقل شده است که تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد را برای پیروان آن حضرت و انسانهای آزاده تبیین میکند.
۴- روایات
مسلم از حضرت رسول(ص) نقل کرده که ایشان فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ التَّقِی الْغَنِی الْخَفِیَّ.»[۶۳]
«خداوند بندۀ پرهیزگارِ بىنیازِ پوشیدهحال را دوست دارد.»
«إنّ اللَّه تعالى یدخل بلقمه الخبز و قبضه التّمر و مثله ممّا ینفع المسکین ثلاثه الجنّه، صاحب البیت الآمر به و الزّوجه المصلحه و الخادم الّذی یناول المسکین.»[۶۴]
«خداوند بهوسیلۀ یک لقمه نان و یک مشت خرما و امثال آنکه فقیر را سودمند افتد، سه تن را به بهشت میبرد: صاحبخانه که به دادن آن امر میدهد و زنی که آن را آماده میکند و خادمی که آن را به فقیر میدهد.»
– «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً.»[۶۵]
«بیم آن است که فقر به کفر انجامد.»
– «کلوا و اشربوا و تصدّقوا و ألبسوا فی غیر إسراف و لا مخیله.»[۶۶]
«بخورید و بنوشید و صدقه دهید و بپوشید بیاسراف و تکبّر.»
– «لیبشر فقراء المؤمنین بالفراغ یوم القیامه قبل الأغنیاء بمقدار خمس مائه عام هؤلاء فی الجنّه ینعمون و هؤلاء یحاسبون.»[۶۷]
«مؤمنان فقیر را بشارت ده که روز قیامت به اندازۀ پانصد سال زودتر از ثروتمندان (از حسابرسی) فارغ شوند. آنان در بهشت از نعمتها بهرهمندند و اینان حساب پس میدهند.»
– «ثلاث فیهنّ البرکه: البیع إلى أجل و المقارضه و إخلاط البرّ بالشّعیر للبیت لا للبیع.»[۶۸]
«سه چیز مایۀ برکت است: فروش نسیه، قرضدادن به یکدیگر و آمیختن گندم به جو برای مصرف، نه برای فروش.»
– «ما مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْ إِشْبَاعِ کَبِدٍ جَائِعٍ.»[۶۹]
«هیچکاری بهتر از سیر کردن شکم گرسنه نیست.»
نظرات شهید صدر
شهید بزرگوار سیّد محمّدباقر صدر ;که به اخلاق اسلامی آراسته است، با نوشتن کتاب «اقتصاد ما»، تأثیرگذاری ارزشهای اخلاقی در اقتصاد را نشان میدهد که اصولاً بزرگترین مسؤولیّت اخلاقی یک پژوهشگر، کشف و تفسیر قوانین مربوط به یک موضوع است. تفسیر و پژوهش و بررسی عمیق این کتاب نشان میدهد که ارزشهای اخلاقی و فضیلتها در راستای کارکرد قوانین اقتصادی مکتب اسلام کاربرد داشته و میتواند به افزایش تولید و عدالت اجتماعی در توزیع کمک کند.
در تعاریف مفاهیم اقتصاد، شهید صدر بین «مکتب اقتصاد» و «علم اقتصاد» تفاوت قایل میشود. او مکتب اقتصاد را «شیوۀ حل مسایل اقتصادی و علمی» و علم اقتصاد را «دانشی که پدیدههای اقتصادی را تفسیر و روابط آنها را با یکدیگر تعیین مینماید»، میداند.[۷۰]
او برای روشـنتر شدن تفـاوت «مکتـب» و «علـم» از اخـلاق کمـک میگیـرد. وی مفهــوم «عدالت» را حد فاصل مکتب و علم میداند و آن را بهعنوان شاخصی میشناسد که «افکار مکتبـی» را از «نظریّات علمی» جـدا میکند.[۷۱] او میگوید: «از اینجا معلوم میشود که وظیفۀ مکتب اقتصادی ارایۀ راهحلهایی است که با مفاهیم عدالتخواهی سازگار باشد.»[۷۲]
مفهوم عدالت که شهید صدر در مباحث اقتصادی بر آن تأکید بسیاری دارد، از بالاترین ارزشهای اخلاقی است. عدالت بهعنوان برترین فضیلت اخلاقی، و ظلم (ضد عدالت)، بهعنوان بدترین رذیلت اخلاقی، در همۀ ادیان الهی و غیرالهی و همۀ مکاتب انسانی شناخته شده است.
شهید صدر دربارۀ سیستم اقتصادی اسلام میگوید: «سیستم اقتصادی اسلام، خود، دارای یک پایگاه فکری است که خود سیستـم ما را بدان رهنمون میگردد. این پایگـاه در بردارندۀ اندیشههـای اخـلاقی اسـلام و اندیشههای علمی، اقتصادی یا تاریخی بوده که به مسایل اقتصاد سیاسی یا تجزیه و تحلیل تاریخ جوامع بشری ارتباط پیدا میکند.»[۷۳]
به بیان دیگر، این شهید بزرگوار نظام اقتصادی اسلام را ترکیبی از «علم اقتصاد» و «اندیشههای اخلاقی اسلام» میداند.
از دیدگاه شهید صدر، اصل «عدالت اجتماعی» همراه با دو اصل «مالکیت مختلط» و «آزادی اقتصادی محدود»، از اصول اساسی اقتصاد هستند. او دراینباره با بیان حدیثی از حضرت محمّد(ص) اصل عدالت اجتماعی را توجیه مینماید. حضرت در این حدیث (در اوّلین روزهای حکومتشان) فرمودهاند: «ای مردم! هرکس که میتواند، دستکم با انفاقکردن نصف خرما، خود را از آتش جهنم نجات دهد، پس این کار را انجام دهد.»[۷۴]
شهید صدر اصل «عدالت اجتماعی» را به دو اصل دیگر برتری میدهد. شهید مطهری نیز بر این اصل تأکید زیادی نموده و آن را مقیاس دینداری دانستهاند.
در کتاب «اقتصاد ما»، شهید صدر بهنحوی مسألۀ آزادی را تبیین کرده که بهعنوان یکی از ابتکارات او در حوزۀ فقه و حقوق و اقتصاد مطرح میگردد. این نظریّه که بهعنوان «منطقهالفراغ» مشهور است، تعیین محدودۀ معیّنی از نظامهاست که بهواسطۀ پیشرفـت نهادهای اجتماعـی و تحـوّل و مرور زمان، ولیّ امر مسلمین یا دولت اسلامی میتواند براساس اصول و ضوابط و اهداف، قوانین جدیدی را متناسب با اوضاع، تصویب و ابلاغ و اجرا کند.
از نمـونههای آن در جهـان معاصـر میتوان به مسألۀ «اخلاق زیست- محیطی» اشـاره کرد که در «منطقهالفراغ» قرار میگیرد و بهوضوح تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد را نشان میدهد.
شهید صدر معتقد است که از دیدگاه اسلامی، عدالت اجتماعی بر دو اصل استوار است: «تکافل عامه» و «توازن اجتماعی». ایشان میگوید که با کاربردی نمودن این نظریّه، ولیّ امر مسلمین و دولت اسلامی و حاکم شرع میتواند آن را اجرایی نماید.
بنابراین، این نظریّۀ شهید صدر راه را برای استفاده از ظرفیتهای اقتصادی کشور در جهت توسعه ارزشهای اخلاقی و زدودن رذائل اخلاقی باز کرده، ضمن آنکه اخلاقیات را هم در امر اقتصاد ساری و جاری میسازد.
شهید صدر در تعریـف مکتب اقتصـادی اسلام، عـلاوه برگنجـاندن مفهـوم عدالت و آزادی، تأکید مینماید که مکتب باید بتواند در عمل هم برای رفع «مشکلات اقتصادی» چارهای بیندیشد.[۷۵]
ایشان با توجّه به نوع معرفتشناسی که یقینیترین آن را نوع وحیانی میدانست و تأکید داشت که این معرفـت را عقـل نیز تأیید میکند، به مسألۀ ساختـارشناسی مشکـلات اقتصـادی میپردازد.
از نظر شهید صدر، مشکلات اقتصادی، ناشی از ستمگری بشر در توزیع ثروت و بهرهبرداری غلط از منابع طبیعی (کفران نعمت) است.[۷۶]
از کارهای ارزشمند شهید صدر، نگاه دقیق به مسایل مهم اقتصادی روز و حتّی مسایل آینده بود. این مسأله، احساس مسؤولیّت خطیر و وجدان اخلاقی او را نشان میدهد. شهید صدر به مسألۀ ربا و قرض و بانکداری حساسیّت ویژهای نشان میدهد. این دو مسأله موضوع مهم اخلاق و اقتصاد هستند. «ربا» تجسّم عملکرد اقتصاد در رذیلت اخلاقی است و «قرضدادن» عملکرد اقتصاد در اوج فضیلت اخلاقی است. به عبارت دیگر، «قرضدادن» مفهومی است که به هر دو حوزۀ اقتصاد و اخلاق، به یک نسبت، تعلق دارد.
شهید صدر در ارایۀ این نظریّات بر آن شده است که شرعاً و بیشتر با انطباق بر نظریّۀ «منطقهالفراغ» از نظر اخلاقی عدالـت را در مورد تمام طرفهای درگیر مسایل اقتصادی، از جمله صاحبان ابزار، صاحبان کار و صاحبان سرمایه بهطور مساوی اجرایی گرداند.
پیشنهاد
مسألۀ مهمی چون «تأثیر اخلاق در اقتصاد» به پژوهشها و پژوهشگرانی با کرامت اخلاقی نیازمند است و میتواند در محیطهای دانشگاهی بهعنوان یک رشتۀ جدید بین دو رشتۀ اقتصاد نظری و فلسفۀ اخلاق قرار گیرد. برتولت برشت میگوید: «حقیقت همان اندازه رواج مییابد که رواجش بدهیم.» مسألۀ «تأثیر اخلاق در اقتصاد» را که میتوان با انواع دلایل مورد قبول اندیشمندان، صاحبنظران و انسانهای جامعه اثبات نمود. میباید از اندیشهها بیرون کشید تا با کاربردی کردن آن، در عرصۀ عمل نیز حیاتی دوباره پیدا کند و برای همۀ اقشار جامعۀ بینالمللی قابل فهم گردد. مسؤولیّت پژوهشگران و صاحبنظران، پایهگذاری نظام فکری اقتصاد اخلاقی و فرهنگسازی آن در نهادهای اجتماعی است. مسؤولیّت دولت، بهعنوان مهمترین نهاد قانونی، تدوین قوانین اقتصادی با تأثیرپذیری از اخلاق است که با نظارت مستمر مردم همراه باشد. از این مسألۀ نه چندان دشوار ولی در عین حال مهم و پیچیده، میتوان نقبی بهسوی اقتصاد اسلامی زد؛ راهی که شهید صدر در آن گام نهاد و مسؤولیّت پژوهشگران مسلمان را برای ادامۀ آن سنگینتر کرد.
این مسؤولیّت هنگامی سنگینتر میشود که خبر برسد کتابی با عنوان «یک جنگ اخلاقی»، تألیف سیدنی اگزین، از سوی انتشارات دانشگاه تمپل منتشر گردیده است. این کتاب چشماندازی فلسفی و نگاهی اخلاقی به قراردادها و قوانین جنگی داشته و این موضوع را مورد بحث قرار میدهد که آیا یک سرباز میتواند از پارهای از قواعد جنگ به نفع قواعد اخلاقی سرپیچی کند و در ادامه مؤلّف به این پرسش جواب آری میدهد.
وقتی اندیشمندان به فکر اخلاقیکردن جنگها هستند، چرا ما بهفکر اخلاقیکردن اقتصاد نباشیم؟
بهطور کلّی، مهمترین پیشنهادات این پایان نامه که میتواند فراروی صاحبنظران و پژوهشگران و مسؤولیّن برای ادامۀ پژوهش و اجرایی کردن مبحث تأثیر اخلاق در اقتصاد قرار گیرد بهشرح زیر است:
١- اشاعه و تبیین مسألۀ تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد؛
٢- تأسیس رشتههای جدید دانشگاهی در این زمینه، بهطور مثال رشتۀ «اقتصاد نظری و اخلاق»؛
٣- کاربردی نمودن «تأثیر ارزشهای اخلاقی در اقتصاد» در بخشهایی از جامعه و بررسی بازتاب آن؛
۴- هدفگذاری اجرای مکتب اقتصادی اسلام از مسیر اقتصاد اخلاقی.
منابع
١. الکافی، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج۴.
٢. شمسالدّین، سیّد مهدی، داستانهای تفسیر کشف الاسرار، تهران، نشر امیرکبیر، ١٣٧۶ ش.
٣. شیروانی، علی، نهج الفصاحه، به نقل از: السنن الکبری، ج ١، قم، انتشارات دارالفکر، ١٣٨۵ش.
۴. زاگال، هکتور و گالیندو، خوزه، فلسفۀ اخلاق چیست (داوری اخلاقی)، ترجمه: حیدری، احمدعلی، چاپ اوّل، انتشارات حکمت، ١٣٨۶ ش.
۵. اندلسی، ابنمنظور، ج ١٠، انتشارات دارالفکر.
۶. اسماعیلیان، بیتا، جامعالسعادات، ج ١.
٧. مینویی، مجتبی و حیدری، علیرضا، (تصحیح) اخلاق ناصری، انتشارات خوارزمی.
٨. نراقی، محمّد مهدی، جامعالسعادات، تحقیق: کلانتر، سیّد محمّد، بیروت، نشر اعلمی.
٩. دیلمی، احمد و آذربایجانی، مسعود، اخلاق ناصری.
١٠. شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه: مصطفوی، سیّد جواد، ج ١. انتشارات علمیّۀ اسلامیه.
١١. ریچلز، جیمز، غیبت اخلاقی، ترجمه: حیدری نافذ، ایرج، شمارۀ ۴ آبان ١٣٨٣.
١٢. مطهری، مرتضی، فلسفۀ اخلاق، تهران انتشارات صدرا، ١٣٧٨ ش.
١٣. گنسلر، هری، درآمدی جدید به فلسفۀ اخلاق، ترجمه: بحرینی، حمیده، انتشاراتآسمان خیال، ١٣٨۵ش.
١۴. بلاگ، مارک، اقتصاددانان بزرگ جهان، ترجمه: گلریز، حسن، نشر نی، ١٣٧۵ش.
١۵. صدر، محمّد باقر، اقتصاد ما، ترجمه: موسوی بجنوردی، محمّد کاظم، ج ١، مؤسّسۀ انتشارات اسلامی.
١۶. فخرالدّین، محمّدعلی، مجمعالبحرین، ج ٣.
١٧. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی.
١٨. امامی، سیّد حسین، مقالۀ «دیدگاه آمارتیاسن نسبت به جدایی اخلاق و اقتصاد»، در: www. Magirain.ir.
١٩. صدر، محمّدباقر، اقتصاد ما، ترجمه: اسپهبدی، عبدالعلی، انتشارات اسلامی، ١٣٧۵ش.
٢٠. حیدر نقوی، پروفسور سیّد نواب، اقتصاد توسعه یک الگوی جدید، ترجمه: توانائیان فرد، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ١٣٧٨ش.
٢١. غنینژاد، موسی، «جایگاه اخلاق در علم اقتصاد»، در: روزنامۀ دنیای اقتصاد، ضمیمۀ شمارۀ٣٢.
٢٢. شیروانی، علی، کلمات قصار پیامبر اعظم(ص) ، قم، انتشارات دارالکفر.
[۱]. عنکبوت/٢.
[۲]. انفال/٢٨.
[۳]. نمل/۴٠.
[۴]. اصول کافی، ج۴، ص٣٣.
[۵]. سادهترین، عامیانهترین و قابل فهمترین مفهومی که میتوان از میوهی ممنوعه استنباط کرد همان میوه یا گندم بهعنوان امر معیشتی است.
[۶]. شمسالدّین، سیّد مهدی، داستانهای تفسیر کشفالاسرا.
[۷]. مائده/٢٧.
[۸]. مائده/٣٠.
[۹]. قلم/۴.
[۱۰]. شیروانی، علی، نهج الفصاحه، به نقل از: السنن الکبری، ج١، ص١٩٢.
[۱۱]. این حدیث را از حضرت محمّد(ص) ابونعیم در «حیله» و بیهقی در «الزهد» نقل کردهاند.
[۱۲]. زاگال، هکتور و گالیندو، خوزه، فلسفهی اخلاق چیست (داوری اخلاق)، ترجمه: حیدری، احمدعلی.
[۱۳]. از گفتار مرحوم شیخ محمّد بهاری.
[۱۴]. اندلسی، ابنمنظور، لسانالعرب، ج١٠، ص٨۶.
[۱۵]. جامعالسعادات، ج١، ص۴٢.
[۱۶]. مینویی، مجتبی و حیدری، علیرضا، اخلاق ناصری، ص۴٨.
[۱۷]. نراقی، محمّدمهدی، جامعالسعادات، تحقیق:کلانتر، سیّد محمّد.
[۱۸]. دیلمی، احمد و آذربایجانی، مسعود، اخلاق ناصری، ص٢٣.
[۱۹]. شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه: مصطفوی، سیّد جواد، ج١، ص٣٧.
[۲۰]. ریچلر، جیمز، غیبت اخلاقی، ترجمه: حیدری نافذ، ایرج، شمارهی۴، ص١٢٨.
[۲۱]. مطهری، مرتضی، فلسفهی اخلاق.
[۲۲]. مائده / بخشی از آیهی ٢.
[۲۳]. مطهری، مرتضی، فلسفهی اخلاق.
[۲۴]. مائده / قسمتی از آیهی ٢٧.
[۲۵]. گنسلر، هری، درآمدی جدید به فلسفهی اخلاق، ترجمه: بحرینی، حمیده، ص٢٠٨.
[۲۶]. احزاب / بخشی از آیهی ٢١.
[۲۷]. بلاگ، مارک، اقتصاددانان بزرگ جهان، ترجمه: گلریز، حسن، ص١۴.
[۲۸]. همان، ص١۴.
[۲۹]. معین، محمّد، فرهنگ فارسی، جلد اوّل.
[۳۰]. صدر، محمّد باقر، اقتصاد ما، ترجمه: موسوی بجنوردی، محمّدکاظم، ج١، ص٧.
[۳۱]. فخرالدّین، محمّدعلی، مجمعالبحرین، ج٣، ص١٣٨.
[۳۲]. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، ص٣۶.
[۳۳]. – امامی، سیّد حسین، مقالهی «دیدگاه آمارتیاسن نسبت به جدایی اخلاق و اقتصاد»، در:
www.Magirain.ir
[۳۴]. همان.
[۳۵]. صدر، محمّدباقر، اقتصاد ما، ترجمه: اسپهبدی، عبدالعلی.
[۳۶]. حیدر نقوی، پروفسور سیّد نواب، اقتصاد توسعه یک الگوی جدید، ترجمه: توانیان فرد، ص٢٠٢.
[۳۷]. همان.
[۳۸]. Positive.
[۳۹]. Normative.
[۴۰]. غنینژاد، موسی، «جایگاه اخلاق در علم اقتصاد»، در: روزنامهی دنیای اقتصاد، ضمیمهی شمارهی٣٢.
[۴۱]. حیدر نقوی، پروفسور سیّد نواب، اقتصاد توسعه یک الگوی جدید، ترجمه: توانیان فرد، ص٢٠٢.
[۴۲]. امامی، سیّد حسین، مقالهی «دیدگاه آمارتیاسن نسبت به جدایی اخلاق و اقتصاد»، در:
www.Mafirain.ir
[۴۳]. نحل/٩٧.
[۴۴]. توبه/١٠٣.
[۴۵]. تفسیر نور.
[۴۶]. نور/٣٧.
[۴۷]. مؤمنی، فرشاد، «اخلاق توسعه به مثابه رشتهی علمی جدید»، در: فصلنامهی تخصّصی دین و اقتصاد، شمارهی٢.
[۴۸]. خلیلیان، محمّد جمال، «نقش ارزشها در فرآیند توسعهی اقتصادی»، در: مجلّهی معرفت، شمارهی ٢٨.
[۴۹]. هملین، آلبرت، اخلاق و اقتصاد، ترجمه: خاکباز، افشین و هاشمی، محمّد حسین، ص١٧.
[۵۰]. هارسلی، جان، تجزیه و تحلیل اقتصادی و فلسفهی اخلاق، ص١۶۴.
[۵۱]. این حدیث در کتب حدیثی تنها در بحارالانوار آمده که و به پیامبر(ص) نسبت داده شده است.
[۵۲]. مطهری، مرتضی، مجموعهی آثار
[۵۳]. الحیاه، ج۵، ص۶١٠.
[۵۴]. علیرحیمی، رحمت الله، «بررسی تاریخی- اقتصادی- دینی ربا»، در: سایت باشگاه اندیشه.
[۵۵]. ر.ک: مطهری، مرتضی، ربا، بیمه و بانک.
[۵۶]. اثنیعشری، ابوالقاسم، و صادقزاده، تکتم، «نرخ بهره و بازار پولی عامل اصلی بیکاری در نظام سرمایهداری»، »ربا در نظریّه و عمل، چالشها و راهکارها».
[۵۷]. همان.
[۵۸]. همان.
[۵۹]. ر.ک: «قوم سبا»، در: سایت مرکز انجمنهای تخصّصی، گنجینهی دانش.
[۶۰]. سبا/١۵.
[۶۱]. سبا/١۶.
[۶۲]. تفسیر نمونه، ج١١، ص۴۵١.
[۶۳]. شیروانی، علی، کلمات قصار پیامبر اعظم(ص) ، حدیث٧۵٧.
[۶۴]. همان، حدیث٧۶٠.
[۶۵]. همان، حدیث ٢١١۴.
[۶۶]. همان، حدیث ٢١٨١.
[۶۷]. همان، حدیث ٢٣۶٩.
[۶۸]. همان، حدیث ١٢۶٠.
[۶۹]. همان، حدیث ٢۵٨٣.
[۷۰]. صدر، محمّد باقر، اقتصاد ما، ترجمه: اسپهبدی، عبدالعلی، ص١٢.
[۷۱]. همان، ص١۶.
[۷۲]. همان، ص١٩.
[۷۳]. همان.
[۷۴]. همان، ص٢٠۴.
[۷۵]. همان، ص٣۵.
[۷۶]. همان، ص٢٩۵.