اخبار
فرصت صدرخوانی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه شهید صدر، این پژوهشگاه در هفتۀ کتاب و کتاب‌خوانی، در طرح «فرصت صدرخوانی»، تمامی آثار عربی و فارسی از شهید صدر را با تخفیف ویژه به فروش می‌رساند.
در طرح فروش ویژه «فرصت صدرخوانی»، همۀ آثار پژوهشگاه شهید صدر با ٢٠ درصد تخفیف ویژه،‌ به‌علاوه ۵٠٠٠ تومان تخفیف ارسال پستی به سراسر کشور، در فروشگاه سایت پژوهشگاه شهید صدر عرضه می‌شود. این طرح که از ابتدای هفتۀ کتاب و کتاب‌خوانی (٢۴آبان) آغاز می‌شود تا پایان آبان‌ماه ادامه خواهد داشت.

تازه‌های نشر پژوهشگاه شهید صدر عبارت‌اند از:
«نا»: کتاب «نا» آخرین کتاب منتشرشده درباره شهید صدر است که در آن مریم برادران به روایت زندگی شهید صدر پرداخته است. این کتاب در کمتر از یک ماه به چاپ سوم رسید.

شرح‌صدر: کتاب «شرح‌صدر» ترجمه کتاب «شهید الاُمة و شاهدُها» اثر شیخ محمدرضا نعمانی از شاگردان و همراهان شهید سید محمدباقر صدر است. او تنها کسی بود که توانست به‌دور از چشم مزدوران بعثی در دوران حصر، همراه شهید صدر و خانواده‌اش باشد و این فرصت استثنایی سبب شد او تنها کسی باشد که روایت‌هایی دست اول را از یکی از مهم‌ترین دوره‌های زندگانی آن شهید والامقام ثبت و ضبط کند.

سنت‌های تاریخی در قرآن کریم: کتاب «سنت‌های تاریخی در قرآن کریم» گفتارهایی تفسیری از استاد شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر است. وی این درس‌ها را پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بنا بر ضرورت‌های پیش‌آمده در عرصه سیاسی‌اجتماعی عراق و جهان اسلام ارائه کرد. شهید صدر در این سخنرانی‌ها به ابداع روش تفسیری مهمی با عنوان تفسیر موضوعی دست زده است.

علوم قرآنی: کتاب علوم قرآن مجموعه‌درس‌های علوم قرآن است که استاد شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر در سال ١٣٨۴ق. برای تدریس در دانشکدۀ اصول‌الدین بغداد به رشته تحریر درآورده بود.

 

برای تهیۀ آثار شهید صدر با تخفیف ویژه در طرح «فرصت صدرخوانی» به فروشگاه سایت پژوهشگاه شهید صدر مراجعه فرمایید

آیت‌الله اعرافی مدیر حوزه‌های علمیه، با اعضای پژوهشگاه شهید صدر دیدار کرد و به تماشای بخش‌هایی از مستند تلوزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان» نشست. مستند «آغازگر یک پایان» درباره ابعاد شخصیتی شهید صدر به‌همت اعضای پژوهشگاه شهید صدر و سازمان هنری رسانه‌ای اوج در حدود ۲۰۰دقیقه و در چهار قسمت۵۰ دقیقه‌ای در عراق و ایران تهیه و تولید شده است که به‌زودی از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش خواهد شد.

آیت‌الله اعرافی با ابراز خرسندی و تشکر از فعالیت‌های پژوهشگاه شهید صدر به تبیین ابعاد شخصیتی شهید صدر و لزوم الگوسازی از آن عالم مجاهد برای حوزه و دانشگاه پرداخت.

آیت‌الله اعرافی در اکران اختصاصی از مستند تلوزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان»  فرمود: نسبت بنده و شهید صدر، نسبت عاشق و معشوق است؛ عشقی که از چهارده پانزده‌سالگی شروع شد. حدوداً از سال ١٣۵۵ که نوجوان بودم همراه با چند طلبۀ دیگر جلسۀ درسی را برگزار کردیم و در محضر آیت‌الله سید کاظم حائری (از شاگردان مبرز شهید صدر) درس فلسفتنا را خواندیم. در آن سال‌ها موج فلسفتنا و اقتصادنا در همۀ عالم اسلام و حوزه‌ها طنین‌افکن شد و طبعاً نسل جوانِ همراه و همدل با امام و انقلاب اسلامی به این نوع کارها و این نوع نگاه علاقه‌مند بودند. ما هم به‌عنوان نسل نوجوانِ تازه‌به‌حوزه‌آمده که شور انقلاب هم داشتیم و در کنار آن پیگیرِ مسائل و سؤال‌های نسل جوان و دانشگاه‌ها بودیم، این کلاس درس را به راه انداختیم. در میان متفکران آن زمان که هم قابل اعتماد باشد و هم آگاه به نیازهای زمان و هم با ادبیات روز آشنا باشد و بتواند در میان شبهات مطرح، سخن درخورتوجهی داشته باشد، شهید صدر مثل خورشیدی می‌درخشید و محبوب دل‌ها و قلب‌ها بود.

مستند تلوزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان»

مدیر حوزه علمیه با اشاره به اینکه درباره شهید صدر هم زیاد خوانده‌ام و هم به آرائش بسیار علاقه و توجه دارم بیان کرد: شهید صدر چند ویژگی دارد که هرکدام به‌تنهایی مهم هستند؛ ولی جمع این ویژگی‌ها چهرۀ ایشان را پرفروغ و نورانی کرده است.

یکی ویژگی ذاتی و استعداد خدادادی ایشان است: نبوغ. ایشان بدون مبالغه و گزافه‌گویی نابغه بود.

ویژگی دوم ریشه‌های عمیق خانوادگی است؛ یک درخت تنومند خانوادگی.

و ویژگی سوم اینکه این ویژگی ذاتی و ریشه‌های عمیق خانودگی در ایشان به ظهور و بروز علمی در قله رسید. آن هم با آن سرعت.

چهارمین ویژگی اینکه ایشان در همین قله هم از مرزهای متعارف حوزه عبور کردند، آن هم حوزه نجف در آن روزگار. اولاً قلمرو فقه و اصول را توسعه دادند و در آن نوآوری داشتند و ثانیاً از خود قلمرو فقه و اصول و معارف متعارف هم عبور کردند.

ایشان از مرز حاکم بر حوزه نجف در ارتباط با مسائل اجتماعی و سیاسی واقعاً عبور کرد و نوآوری بزرگی در این زمینه داشت. شهید صدر در نگاه سیاسی و نگاه بلند اجتماعی در حوزه نجف و به‌تبع در جاهای دیگر پیش‌آهنگ بود. و از همۀ اینها مهم‌تر اینکه ایشان یک مجاهد به‌تمام‌معناست و این واقعاً سخت است کسی که مشغول کارهای علمی و نوآوری‌هایی در این سطح است یک مجاهد هم باشد و دائم در صحنه باشد.

ویژگی بارز دیگر شهید صدر این بود که ایشان زمان‌شناس و جهان‌شناس بودند؛ نه‌تنها همۀ تحولات سیاسی و اجتماعی را می‌شناختند که با تحولات فکری و معرفتی همۀ عالم آشنا بودند و یک‌تنه مقابل چندین موج بزرگ که منطقه و دنیای اسلام و همۀ جهان را فراگرفته بود عرض‌اندام کردند.

در کنار همۀ این ویژگی‌ها،‌ آن ویژگی شخصی است که زیست اصیل حوزوی است و در اوج خود در ایشان تجلی کرد. سنت‌هایی که تاروپود حوزه با آنها شکل‌گرفته مانند فداکاری، پاکی،‌ اخلاص، زهد، قناعت، اینها همه یکجا در شخصیت فردی ایشان جلوه‌گر شده است.

همۀ این ویژگی‌ها باعث شد ایشان در زمان خودش، علاوه‌بر مرجعیت مرسوم، مرجع معرفتی و فکری حوزه‌ها و جهان اسلام هم باشد؛ فراتر از مرجعیت به مفهوم مرسومش.

ایشان در هر زمینه‌ای وارد می‌شد، حرف نو داشت. آن هم حرف نو نه به‌صورت خرده‌پژوهش، بلکه نوآوری در سطح استراتژیک و کلان.

جمع شدن تمام این ویژگی‌ها در شهید صدر سبب شده که ما امروز هم مثل گذشته نیاز به امثال این الگوها داشته باشیم. البته هم در حوزه و هم در دانشگاه و به‌طور کلی در همه‌جا. جمع این ویژگی‌ها که برخی‌شان حالت متناقض هم داشتند، واقعاً کار دشواری است.

آیت‌الله اعرافی در دیدار اعضای پژوهشگاه تخصصی شهید صدر، همراه با اکران مستند تلوزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان» افزود: ما هنوز حق شهید صدر را ادا نکرده‌ایم و خیلی از محورهایی که ایشان برنامه‌ریزی کرده بودند هنوز شناخته نشده است. باید گفت که شخصیت ایشان در حوادث و وقایع پشت‌ابرها و غبارها رفت و از این عدم شناخت ایشان، حوزۀ ایران و عراق خسارت می‌بیند.

مستند تلوزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان»

آیت‌الله اعرافی پس از اکران مستند تلویزیونی شهید صدر «آغازگر یک پایان» به گفت‌وگو درباره کتاب نا پرداخت و بیان کرد: گویا اولین خوانندۀ کتاب نا هم من بوده‌ام. من کتاب «نا» را در همان روز که به‌دستم رسید کامل خواندم. نام کتاب هم زیبا انتخاب شده است: «نا». هر کتابی از شهید صدر به‌دستم برسد می‌خوانم. در همین دو سه هفته چند کتاب درباره شهید صدر خوانده‌ام: کتاب نا، و کتابی که خاطرات همسر شهید بود و کتاب شرح‌صدر.

کتاب نا نکته‌های بسیار زیبایی دارد. با اینکه من مطلب درباره شهید صدر زیاد خوانده‌ام چند نکته‌اش برایم جالب بود:

شهید صدر ازدواجش بعد از نوشتن فلسفتنا و اقتصادنا بوده؛ یعنی بعد از اینکه به‌عنوان یک متفکر بزرگ در جهان اسلام شناخته شده بود. همسر شهید می‌گوید: «پس از اینکه با شهید صدر ازدواج کردم دیدم او فقط یک لباس دارد.» ما روحانیون باید به این نکات توجه داشته باشیم.

این خاطره هم آمده که شهید صدر این‌قدر می‌نوشت که دستش متورم می‌شد و من باید دستش را پماد می‌زدم و با خمیر می‌بستم.

مدیر حوزه علمیه گفت: شهید صدر انسان بزرگی بوده و نکات درخور توجه زندگی او در این کتاب فراوان است؛ ولی آن نکته مهم مربوط به بخش پایانی کتاب است که با آن‌همه فضل و کمالاتی که در کمتر از ۴٠سالگی به‌دست آورده، با جرئت تمام همه را فدا می‌کند؛ این خیلی دل و جرئت می‌خواهد. این بخش آخر خیلی عجیب است.

مدیر حوزه‌های علمیه در پایان این دیدار افزود: باید کوشید که با فعالیت‌های هنری، رسانه‌ای، مکتوب و مدون، شهید صدر به‌عنوان الگو مطرح بشود و  در حوزه و دانشگاه و به‌ویژه حوزه اثرگذار شود. من پس از خواندن کتاب نا در این فکر بودم که این کتاب‌ را جزء مسابقات کتابخوانی حوزه بگذارند.

گفتنی است: کتاب «نا» تازه‌ترین کتاب منتشرشده از سوی پژوهشگاه شهید صدر است که در آن مریم برادران به روایت زندگی شهید صدر پرداخته و در ٢١۶ صفحۀ رقعی در پاییز ١٣٩٩ وارد بازار کتاب شده است.

 

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)،‌ کتاب «نا» روایتی نه‌چندان بلند، اما واقع‌نما، مستند و پر از جزئیات درباره زندگی شهید صدر است که با دوری از زیاده‌پردازی و اغراق، در شانزده بخش به شرح زندگی او پرداخته است. «نا» در عربی به‌ معنای «ما» است؛ «نا» یادآور سه‌گانه شهید صدر است(فلسفتنا، اقتصادنا و مجتمعنا) که بیشتر، او را به آنها می‌شناسند. مریم برادران ساعت‌ها و روزها، خوانده، دیده و شنیده و سپس با قلمی روان و صمیمی به روایت خوانده‌ها و دیده‌ها و شنیده‌هایش از زندگی مردی پرداخته که او را تنها با نام دو کتابش فلسفتنا و اقتصادنا می‌شناخته است. نویسنده طی نوشتن این کتاب با خانواده شهید صدر به‌ویژه همسر بزرگوار شهید در ارتباط بوده و از دقت و سخنان آنان بهره برده است. در ادامه گفت‌وگوی ایبنا با نویسنده این کتاب را می‌خوانید.

چه شد که سراغ تألیف کتاب «نا» رفتید و علل پرداختن به زندگینامه شهید صدر چه بوده است؟
تألیف کتاب درباره زندگینامه محمدباقر صدر از سوی پژوهشگاه صدر به اینجانب پیشنهاد شد. پس از تأمل کوتاهی در یکی دو اثر منتشر شده درباره ایشان، احساس کردم با توجه به شرایط روز موضوع مهمی است و من می‌توانم با این کار ارتباط برقرار کنم، سپس نگارش کتاب را آغاز کردم. از دلایل پرداختن به زندگینامه محمدباقر صدر، جذابیت ابعاد شخصیت ایشان به عنوان یک انسان است. کسی که با همه جامعیتی که در عرصه‌های مختلف علمی، سیاسی و اجتماعی دارد، نحوه ارتباطش با اعضای خانواده از جمله مادر و خواهر، همسر و فرزندان و سایر اقوام و همچنین شاگردان متفاوت و انگشت‌نماست.

محمدباقر صدر متفکر مسلمان گمنامی بین ماست. گمنام به این معنی که آثارش خوانده نمی‌شود یا به طور محدود، بخشی از کتاب‌های اصول ایشان تدریس می‌شود. شاید یک دلیل این باشد که آثارش به زبان عربی نوشته شده، اما بخصوص در سال‌های اخیر اغلب این آثار به فارسی ترجمه و در اختیار مخاطبان قرار دارد. از این بابت با اینکه تولید علم دینی در جامعه ما ادعایی بلند آوازه است، ولی آثار شخص شاخصی مثل شهید صدر که زمانی کتاب «اقتصادنا» یا «فلسفتنا» را نوشت، بین ما مغفول مانده است. از این بابت امیدوارم معرفی مجدد علامه محمدباقر صدر آغاز مطالعه کتاب‌‌های او باشد.

کتاب «نا» چه ویژگی نسبت به کتاب‌های دیگر شهید صدر دارد؟ 
در زندگینامه‌هایی که نگاشته شده کمتر به شخصیت‌های علمی پرداخته‌ایم. سید محمدباقر صدر علاوه بر اینکه فرد علمی شاخصی است، عالم دینی است که به نیاز زمانه خویش آگاه بود و علم خود را با عمل آمیخت. یعنی فقط به علم ورزی در گوشه خانه و کتابخانه یا محافل علمی نپرداخت بلکه علمش را برای خدمت به جامعه خواست. در این کتاب زندگی چنین کسی را خواهید خواند. کسی که همه عمرش را صرف خواندن و نوشتن و اقدام برای زندگی سعادتمند کرد و از محبت به دیگران دریغ نورزید، حتی کسانی که جاهلانه به او تهمت زدند.

شاید بهتر است بگویم مهمترین دلیل پرداختن به این شخصیت، ویژگی‌های انسانی ناب ایشان است؛ انسان بزرگ‌منش و فروتنی که در این کتاب سعی کرده‌ام با شواهدی به این خصوصیات در عرصه‌هایی که حضور داشته بپردازم تا خواننده بتواند او را، که همیشه ساده و در پایین‌ترین سطح زندگی مردم جامعه‌اش زندگی کرد اما مولد اندیشه و امیدوارم به آینده بهتر بود، تجسم کند و دوست بدارد.

مهم‌ترین پیام یا پیام‌های کتاب برای نسل جوان چیست؟ 
در اینکه شهید صدر نابغه‌ بزرگی بود شکی نیست، اما او به نبوغ خود اکتفا نکرد و آن را بارور کرد. زیرا آنچه برای انسان می‌ماند دسترنج اوست.  در همین راستا یکی از مهمترین پیام‌های زندگی محمدباقر صدر که در این کتاب منعکس شده، همین است که او در همه حالات به مطالعه و نوشتن اهتمام دارد، حتی وقتی ماه عسل خود را در لبنان می‌گذراند. یعنی او و آثارش سرمایه‌ای غنی است که ما باید قدردان باشیم و به آنها رجوع کنیم.

نوشتن این کتاب چه اثری در زندگی شما داشته و چقدر تحت تاثیر محتوای آن قرار گرفتید؟
حداقل اثر این کار در زندگی من، که امیدوارم ماندگار باشد و منجر به عمل شود، این است که بدانم فکر کردن از مطالعه مهمتر است و علم‌ورزی وقتی ثمر دارد که به سبک زندگی تبدیل شود.

در زمینه خاطره‌نگاری و خاطره‌نویسی ـ حالا چه مربوط به دوران دفاع مقدس و چه دیگر دوران‌های انقلاب اسلامی- به نظر می‌رسد که هنوز هم با وجود درخشش‌های قابل توجه، نیاز به آموزش‌های جدی وجود دارد. راهکار شما در این خصوص به عنوان یکی از فعالان این عرصه چیست؟
پیش از آموزش باید بحث نوشتن برای ما جدی شود و قبل از اینکه وارد عمل شویم باید این باور در ما ایجاد شود که نوشتن و ثبت خاطره‌ها حفظ تجربه‌های گرانبهایی است که می‌تواند دانش انباشته و میراثی برای دیگران باشد و از تصمیم‌های نادرست جلوگیری کند یا افقی را برای زندگی بهتر ترسیم کند. در دنیا بسیاری از افراد مهم زندگینامه خودنوشت دارند بدون اینکه آموزش دیده باشند. درست است که گاهی درباره شخصیت‌های اثرگذار سیاسی حمایتی وجود دارد که این کار را انجام می‌دهد، اما مهم این است که این باور وجود دارد که باید چنین کاری انجام شود. مضاف بر اینکه ثبت خاطره‌ها در همه سطوح جامعه را به سوی گفت و گوی فعال می‌کشاند.

بنابراین بخش مهم آن ایجاد این باور است که نوشتن امر مهمی است و این خاطره‌ها تجربه‌های ارزشمندی است که باید با دیگران به اشتراک گذاشته شود و نباید در حد شخصی بماند بخصوص که می‌تواند تحلیل شود و به سطحی از دانش برسد. بنابراین خوب است همه شروع به نوشتن کنند چرا که نوشتن با فکر کردن عجین است. در اینصورت این مسیر باز می‌شود و بعد احساس نیاز به آموزش پیدا می‌شود. اما ما همیشه معکوس عمل می‌کنیم ابتدا آموزش می‌دهیم بدون اینکه احساس نیاز باشد. در اینصورت سرمایه از بین می‌رود و به هدف نمی‌رسد. به هرحال همیشه آموزش خوب است اگر معطوف به هدف و با آگاهی بخشی باشد و صرفاَ به عملی فانتزی یا شغلی تقلیل پیدا نکند.

آیا این انتقاد که می‌گویند توجه صرف به خاطره‌نگاری نویسندگان ما را حرفه‌ای و خلاق بار نمی‌آورد را قبول دارید؟
خاطره نگاری لازم و واجب است اما کافی نیست. از یک منظر، خاطره مادر همه ژانرهای ادبی دیگر است. شما مگر می‌توانید داستان بنویسید بدون اینکه از خاطرات و تجربه‌های زیسته استفاده کنید؟ بهترین داستان‌های تاریخ بشر بر اساس خاطرات شکل گرفته‌اند. در واقع خاطره‌نویسی سطحی از دانش تجربی است و باید وجود داشته باشد تا بقیه ژانرها تولید شوند. هرچه بخش خاطره را غنی‌تر کنیم، بقیه ژانرها حتی سینما را می‌تواند تقویت کند.

چه نکاتی را باید در تنظیم خاطرات لحاظ کرد؟
میزان مداخله نویسنده در خلق اثر به اهتمام نویسنده در اینکه چطور می‌خواهد در آنچه خلق می‌کند مشارکت داشته باشد، بر می‌گردد. ما درباره تنظیم خاطرات با طیفی مواجه هستیم. به عنوان مثال نویسنده‌ای که مانند عکاس عمل می‌کند، صرفاً اطلاعات را جمع‌آوری و نتایج را با تدوین ساده ارائه می‌دهد. این کار ارزش خودش را دارد؛ محتوایی خام را فراهم کرده که می‌تواند مبنای کارهای بعدی باشد. اما نویسنده می‌تواند در عین پایبندی به واقعیت، برای جلب نظر و خلق اثری خواندنی و پوشش بیشتر مخاطبان، از تکنیک‌های خلاقانه بهره ببرد. کتاب «نا»، خاطره صرف نیست. در تنظیم این زندگینامه‌ که کاملاً مبتنی بر خاطرات مستقیم و مستندات پژوهشی است، از ابزارها و شیوه‌های خلاقانه استفاده شده که می‌تواند به جذابیت کتاب کمک کند. در این اثر نقش من به عنوان راوی زندگی شهید صدر مانند یک باستان شناس است که پازل‌های یک زندگی را در قاب طراحی شده چیده است تا مخاطب با متنی یکپارچه روبرو بشود.

این روزها مشغول نوشتن کتاب جدیدی هستید؟
قبل از نوشتن زندگینامه شهید صدر، در موضوع دیگری تحقیق می‌کردم که نوشتن این کتاب در آن وقفه‌ای انداخت. در حال حاضر منتظر ویراستاری نهایی هستم و امیدوارم امسال یا اوایل سال بعد منتشر شود. موضوع کتاب، زندگی استادی است که علاوه بر حوزة تخصصی در حوزه عمومی و ساحت اجتماعی و فرهنگی فعالیت می‌کند.

به گزارش «فرهیختگان»، اخیرا مباحثی درمورد اقتصاد اسلامی در فضای رسانه‌ای مطرح شد که «فرهیختگان» در چند شماره به‌تفصیل به نقد و بررسی آنها پرداخت. بحث از اقتصاد اسلامی با نام شهیدسیدمحمدباقر صدر ملازمه پیدا کرده است چراکه کار منضبط و منقح ایشان شاید یکی از جدی‌ترین کارها و از جهات متعدد پیشتاز و موثر بوده و هست. در آن بحث رسانه‌ای اخیر نیز موافق و مخالف از شهیدصدر یاد می‌کردند. به‌این‌ترتیب جای یک جمع‌بندی و بحث منسجم از مباحث شهیدصدر در باب علم، علم اقتصاد و جامعه‌شناسی و نیز مباحثی بالنسبه مربوط با اقتصاد سیاسی خالی بود. البته که کار شهید صدر نیز منحصر به اقتصاد نیست و قابل استفاده در اقتصاد سیاسی و نیز در علوم‌اجتماعی است. از این جهت برخی زوایای کار شهیدصدر را در گفت‌وگو با دکتر مهدی حسین‌زاده‌یزدی، استادیار دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران، به بحث گذاشته‌ایم. برخی سوالات مطرح‌شده در این گفت‌وگو جنبه انتقادی دارد و از وجوهی است که کمتر به آنها پرداخته شده است. پاسخ‌های مرتب و تراشیده دکتر حسین‌زاده‌یزدی به آن پرسش‌ها نیز تامل‌برانگیز و جدی است. در این گفت‌وگو مطرح می‌شود که شهید صدر در برابر علوم اجتماعی لیبرال است. مشروح این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

   مباحثی که در علوم اجتماعی و فلسفه معاصر هست نشان می‌دهد اصولا کنش و عمل بدون ارتباط با عوالم، ارزش‌ها، فرهنگ و ایدئولوژی و… نیست و در فلسفه علوم‌اجتماعی معاصر هم لابد این دیگر یک امر پذیرفته شده است. با این توصیفات درنهایت آیا می‌توان از چیزی به نام علوم‌اجتماعی لیبرال سخن گفت؟

اولین‌بار با اصطلاح علوم اجتماعی لیبرال در کتاب خواندنی «فلسفه علوم‌اجتماعی»، نوشته مایکل رووت -که در سال 1993 منتشر شده- مواجه شدم. اجازه دهید پاسخ را با مباحث رووت آغاز کنیم. پرسش اصلی رووت در این کتاب این است که آیا علوم‌اجتماعی، در میان تلقی‌های مختلف از خیر و سعادت آدمی می‌تواند بی‌طرف بماند؟ و آیا باید بی‌طرف بماند؟ ادعای رووت این است که علوم‌اجتماعی هرچند می‌کوشد بی‌طرف بماند یا خود را بی‌طرف نشان دهد، اما درنهایت ناکام است؛ زیرا اساسا علم «بی‌طرف و خنثی» ممکن نیست. هدف او این است که لیبرالیسم سیاسی را به‌مثابه فلسفه‌ای برای علوم‌اجتماعی به چالش بکشد.
رووت علوم‌اجتماعی را به دو قسم لیبرال و کمال‌گرا Perfectionist تقسیم می‌کند. لیبرالیسم ساحت‌های مختلفی دارد. در مرحله نخست می‌توان آن را به فرهنگی و اقتصادی تقسیم کرد.

   با این وصف، علوم‌اجتماعی مبتنی‌بر «لیبرالیسم اقتصادی» است یا «لیبرالیسم فرهنگی»؟

لیبرالیسم فرهنگی. در یک تقسیم، لیبرالیسم فرهنگی خود شامل لیبرالیسم ‌الهیاتی و لیبرالیسم‌ سیاسی و لیبرالیسم ‌اخلاقی می‌شود. در نگاه رووت لیبرالیسم‌ سیاسی پسِ پشتِ علوم‌اجتماعی لیبرال قرار می‌گیرد و فلسفه بنیادین آن را سامان می‌دهد. براساس لیبرالیسم ‌سیاسی، دولت باید در قبال تلقی‌های گوناگون از خیر بی‌طرف باشد و هیچ خیری را بر دیگری ترجیح ندهد. به‌تعبیر رووت فلسفه لیبرال به اصل ضدکمال (The anti-perfection principle) باور دارد.

  اصل ضدکمال یعنی فراغت از ارزش‌ها؟

این اصل می‌گوید در حوزه‌های مختلف زندگی مانند سیاست، آموزش و رسانه هیچ ایده‌آلی از کمال انسانی را بر ایده‌آل دیگر نباید ترجیح داد. مثلا حکومت نباید کاری کند که به نفع ارزش‌های اخلاقی یک دین، مانند اسلام تمام شود.
با توجه به این مهم، مایکل رووت علوم‌اجتماعی را از این حیث لیبرال می‌خواند که دیدگاه مسلط دانشمندان علوم‌اجتماعی این است که علوم‌اجتماعی درباره مسائل مربوط به خیر و سعادت آدمی، صامت است و البته باید صامت بماند. این مهم به‌خاطر بسیاری از دلایل مشابهی است که طبق آن نظریه‌پردازان لیبرالسم سیاسی بر این باورند که دولت و مدارس باید نسبت به خیر و سعادت بشر بی‌طرف باشند. البته اینکه اکنون این دیدگاه در میان دانشمندان علوم‌اجتماعی، مسلط باشد، مناقشه‌پذیر است.

  این‌همان بحث دانش و ارزش نیست؟

بله. اینجا هم بحث بر سر نسبت ارزش‌ها و علم است. به تعبیر هیوم از امر واقع نمی‌توان هیچ بایدی را نتیجه گرفت. علوم لیبرال داوری درباره هنجارها و ارزش‌ها را از ساحت علم بیرون می‌اندازند. علم تنها توصیف و تبیین می‌کند و نمی‌تواند و نباید وارد حیطه ارزش‌ها و باید و نباید شود. درباره ارزش‌ها نمی‌توان به‌صورت علمی سخن گفت. ما در جهان با واقعیت‌ها سروکار داریم. مثلا می‌بینیم که رنگ این دیوار سفید است. سفیدی دیوار را تجربه می‌کنیم. اما اینکه مثلا دیوار باید سفید باشد یا نباشد، قابل تجربه نیست. ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم حَسَن‌بودن عدالت و قبیح‌بودن ظلم را تجربه کنیم. اکنون می‌توان گفت علوم لیبرال در ساحت توصیف و تبیین باقی می‌مانند. طرفداران این دیدگاه بر این باورند که علم در مقام توصیف و توصیه، ارزش‌گریز است؛ یعنی ارزش‌ها در این دو مقام نقش قوام‌بخشی ندارند.

   حالا آیا علوم‌اجتماعی فارغ از ارزش و بی‌طرف است؟ در ایران لااقل این تلقی هست که علم – و ازجمله علوم‌اجتماعی و اقتصاد و… – می‌تواند کاملا بی‌طرف و نسبت به ارزش‌ها و اعتقادات و حتی پیشفرض‌ها خنثی باشد.

در پاسخ شما و برای اینکه بحث رووت کمی روشن‌تر و دقیق‌تر شود، اجازه دهید از دوگانه‌ای که ریسجورد در کتاب فلسفه علوم‌اجتماعی‌اش مطرح می‌کند، استفاده کنم. در واقع، در اینجا پای دو ساحت در علم به‌ بحث باز می‌شود. ریسجورد برای نشان دادن این دو ساحت میان اصطلاح impartial و neutrality که می‌توانیم آن را به‌ترتیب «بی‌طرفانه» و «خنثی» ترجمه کنیم، تفاوت می‌گذارد:
1- مقام توجیه نظریه یا تایید فرضیه؛ «بی‌طرفانه» بودن علوم‌اجتماعی به این معناست که در مقام توجیه نظریه، ارزش‌ها دخالت نمی‌کنند یا می‌توان کاری کرد که دخالت نکنند.
2. مقام توصیه؛ این قسم به رابطه میان هست و باید تعلق می‌گیرد. علم تجربی فقط توصیف می‌کند. اما توان ارائه توصیه‌ای را ندارد. ریسجورد از اصطلاح «خنثی» برای تبیین این قسم استفاده می‌کند. خنثی‌بودن علوم‌اجتماعی به این معناست که این علوم تنها می‌توانند درباره اینکه «جهان چگونه است» سخن گویند و نه‌اینکه جهان چگونه باید باشد.

   ولی گویا فرمودید که نظر مایکل رووت این نیست.

نه، ریسجورد بحث را روشن‌تر و دقیق‌تر مطرح می‌کند. با توجه به این دوگانه، رووت بر این باور است که علوم‌اجتماعی از یک طرف هم در مقام گردآوری داده‌ها و هم دسته‌بندی داده‌ها و هم تبیین آن، ارزش‌بار است و از سوی دیگر در مقام توصیه هم ایده‌آل لیبرالیسم را پشتیبانی می‌کند و لیبرالیسم سیاسی به‌مثابه فلسفه آن، نقش بازی می‌کند.
ببینید مهم در این بحث تفکیک ساحت‌های مختلف است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بحث کنیم می‌توان در علم دست‌کم میان 6 ساحت تمایز گذاشت:
1. مقام کشف
2. مقام توجیه
3. مقام پذیرش نظریه
4. مقام ساخت مفاهیم
5. مقام کاربرد نظریه
6. مقام توصیه
از تاثیر ارزش‌ها در هریک از این ساحت‌ها می‌توان جداگانه بحث کرد و این پرسش را به بحث گذارد که آیا تاثیر ارزش‌ها در هریک از این ساحت‌ها علم را از عینیت می‌اندازد یا نه. مثلا اگر ارزش‌ها در سامان مفاهیم یک علم تاثیر بگذارد، آیا علم از عینیت می‌افتد یا نه. می‌توان گفت تاثیر ارزش‌ها در برخی از این ساحت‌ها، امروزه در میان تقریبا همه اندیشمندان پذیرفته‌ شده است. فعلا می‌توان با این تعریف که علوم‌اجتماعی لیبرال، ایده‌آل لیبرالیسم را در مقام توصیه پشتیبانی می‌کند، بحث را پیش برد.

   بلی. چطور می‌فرمایید که علوم‌اجتماعی، به‌طور کلی، ایده‌آل لیبرالیسم را پشتیبانی می‌کند؟

زمانی‌که وظیفه علم یا ساینس توصیف و تبیین جهان دانسته شود؛ یعنی علم باید درباره جهان آن‌گونه که هست سخن بگوید و از سویی هیچ راه شناخت و معرفتی به پاسخ به این پرسش که جهان چگونه باید باشد، وجود نداشته باشد، یعنی هر پاسخی به این پرسش غیرعلمی تلقی شود و داوری ارزش‌ها به بیرون از دایره علم واگذار شود، علم نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر و سعادت انسانی، ساکت می‌شود و حرفی درباره آن ندارد. به‌ تعبیر مایکل رووت، مانند دولت می‌شود که نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر، صامت است. در نتیجه علم پشتیبان ایده‌آل لیبرالیسم است.

   مگر عیب این وضع چیست؟ چه عیبی دارد که علم بی‌طرف باشد؟

جدای از اشکالات معرفت‌شناختی که در این میان وجود دارد، یعنی همان اشکالاتی که به تجربه‌گرایی هیوم و پوزیتیویسم وارد است، به‌تعبیر برخی، علم محافظه‌کار می‌شود و در واقع می‌شود حافظ وضع موجود جهان کنونی. در این حالت، سرانجام ارزش‌ها در واقع، به مناسبات قدرت و ثروت تقدیم می‌شود و در اکثر قریب به اتفاق، ارزش‌های قدرتمندان و صاحبان ثروت در زندگی اجتماعی غالب می‌شود. یعنی راه هرگونه تغییر عقلانی بسته می‌شود. براساس معرفت‌شناسی لیبرالیسم مسائل مربوط به خیر و ارزش به شیوه عقلانی قابل حل نیست. بنابراین هیچ‌گونه وضعیت مطلوب عقلانی قابل‌تصور نیست که بگوییم باید به سمت آن حرکت کرد. به‌عبارت دیگر، علم هیچ خیری را بر خیر دیگر ترجیح نمی‌دهد و در واقع نمی‌تواند ترجیح دهد تا به سمت آن حرکت شود. توجه به این نکته هم خالی از لطف نیست که گفتیم «حافظ وضع موجود جهان کنونی» و نه حافظ وضع جهان به‌طور کلی. چون این احتمال هم قابل‌بررسی است که علوم اجتماعی لیبرال، حافظ هر نظم اجتماعی که تبیین و توصیف می‌کنند، به‌طور کلی نیستند. بلکه نوع خاصی از نظم را که سازگار با آن و وضع جهان کنونی است، حمایت و آن را بازتولید می‌کنند.
جان‌کلام آنکه، همان‌طور که دولت و حکومت لیبرال نسبت به خیرها بی‌طرف است، علوم‌اجتماعی هم نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر بی‌طرف است. همان‌طور که دولت لیبرال در خدمت ایده‌آل‌های لیبرالیسم است، علوم‌اجتماعی هم به این ایده‌آل‌ها خدمت می‌کند.

   با این توضیح، لابد علوم اجتماعی کمال‌گرا -که در تقسیم‌بندی رووت بود- در مقابل علوم‌اجتماعی لیبرال قرار می‌گیرد.

دقیقا، رووت علوم‌اجتماعی کمال‌گرا (Perfectionist) را در مقابل علوم‌اجتماعی لیبرال مطرح می‌کند. علوم‌اجتماعی کمال‌گرا تلقی خاصی از خیر و کمال انسانی را ترجیح می‌دهد و آن را تجویز می‌کند. البته این علوم به‌خاطر تفاوتی که در تلقی‌ از خیر و کمال انسانی دارند، تفاوت‌های ژرفی با یکدیگر خواهند داشت و می‌توان متفاوت آنها را ارزش‌گذاری کرد. رووت یکی از مثال‌هایی که برای علوم‌اجتماعی کمال‌گرا مطرح می‌کند، جامعه‌شناسی انتقادی است. جامعه‌شناسی انتقادی به‌دنبال آن است که از این مهم پرده بردارد که چگونه واقعیات و ساختار‌هایی که در واقعیت شکل گرفته، آزادی برخی از افراد و گروه‌ها مانند رنگین‌پوستان و مهاجران را محدود یا سرکوب می‌کند. جامعه‌شناسی انتقادی مثلا به توصیف و تبیین تبعیض نژادی اکتفا نمی‌کند؛ بلکه همواره با انتقاد از آن راه‌حل رهایی از آن را تجویز می‌کند. بنابراین، جامعه‌شناسی انتقادی، ابژه‌های مورد مطالعه خود را ارزیابی ارزشی می‌کند و آن را با معیار ارزشی (خوب و بد) و هنجاری (باید و نباید) داوری می‌کند.

   پس یعنی متفکران اسلامی مانند شهیدصدر در زمره طرفداران علوم‌اجتماعی کمال‌گرا یا به‌طور کلی علوم کمال‌گرا قرار می‌گیرند.

با یک توضیح بله. اجازه بدهید ابتدا عبارتی را از کتاب «اقتصادنا» بخوانم: «اقتصاد اسلامی حرکتی است توفنده برای دگرگونی واقعیت فاسدی که وجود دارد و تبدیل آن به واقعیت سالمی که باید به وجود آید.» شهیدصدر در کتاب «فلسفتنا» بنیان هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی دیدگاه خویش را پی‌می‌ریزد. در معرفت‌شناسی حدود و ثغور معرفت را به‌دقت تبیین می‌کند و دیدگاه‌های فیلسوفان درجه یک، مانند هیوم و کانت را نقد می‌کند. ماحصل دیدگاه ایشان این است که شناخت و معرفت به امور حسی و تجربی محصور نمی‌شود. علوم‌تجربی تنها بخشی از دایره بزرگ معرفت را به‌خود اختصاص می‌دهد. به‌عبارتی، تجربه فقط می‌تواند حقایق و اسرار جهان طبیعت را کشف کند.
شهیدصدر به نکته‌ای اساسی درباره تجربه توجه می‌دهد: یافته‌های تجربی به‌تنهایی تبدیل به نظریه و قانون علمی نمی‌شوند؛ این یافته‌ها برای اینکه تبدیل‌ به نظریه شوند باید با معلومات مستقل عقلی درآمیزند. یعنی، گزاره‌های علمی پس از اینکه از دریچه تجربه کشف می‌شوند باید در قالب‌های فلسفی ریخته شوند تا قابلیت تفسیر و تحلیل بیابند؛ علم تجربی خودش نمی‌تواند گزاره‌هایش را تفسیر کند.

   این همان بحث مشهور است که احکام و گزاره‌های تجربی، فارغ از اصول غیرتجربی نمی‌توانند به «علم» تبدیل شوند؟

اجازه بدهید برای روشن‌شدن بحث از مثالی که شهیدصدر می‌زند، استفاده کنم. فرض کنید بپذیریم علم با روش تجربی تکامل را در طبیعت مشاهده و کشف می‌کند. (البته روشن است که تکامل، به‌معنای دقیق و غیرمسامحی، حس‌پذیر یا تجربه‌پذیر نیست). اما باید توجه داشت تکامل در طبیعت را دست‌کم در دو قالب می‌توان تفسیر کرد و دو نظریه علمی از آن می‌توان استخراج کرد. در قالب یک تفسیر، تکامل نتیجه نبرد درونی و تناقض نهادینه‌شده در ذات پدیده‌هاست، این تفسیر برآمده از بینش «ماتریالیسم دیالکتیک» است. در قالب تفسیر دیگر، طبیعت در ذات خود تناقض ندارد؛ بلکه علتی مجرد، امکان تکامل را در ذات طبیعت نهاده است. بنابراین، یافته‌های علمی قدرت تحلیل حقایق را ندارند و مطابق با قالب فلسفی‌ای که در آن ریخته می‎شوند، بروز و ظهوری متفاوت در نظریه‌ها و قانون‌های علمی می‌یابند. از سوی دیگر می‌توان به نتیجه مهم دیگری نیز در این بحث رهنمون شد و آن اینکه در میدان علوم با روش تجربی نمی‌توان به درست‌بودن یا نبودن قالب‌های فلسفی و بینش‌هایی که گزاره‌های علمی را تفسیر می‌کنند، دست یافت.  بنابراین، معرفت به‌علوم تجربی منحصر نمی‌شود. شهیدصدر آرای هیوم درباره نسبت ارزش و واقعیت و استنتاج بایدها از هست‌ها را نمی‌پذیرد و آن را نقد می‌کند. در نگاه ایشان ارزش‌ها هم قابل معرفت هستند. به‌عبارتی، شهید عقلانیت را در قلمرو ارزش‌ها هم می‌پذیرد. یعنی عقلانیت ایشان، ارزش وسیله‌ای means-value rationality است یا به‌تعبیر استنمارک «عقلانیت کل‌نگر» (holistic)است؛ به این معنا که هدف‌های مناسب و ابزارهای مناسب برای دستیابی به آن هدف‌ها را دنبال می‌کند.

   یعنی شهیدصدر هم به‌نحوی به بررسی علمی و عقلانی ارزش‌ها قائل است؟ چه علمی متکفل این بررسی است، خصوصا از این جهت که تجربی هم نمی‌تواند باشد.

ببینید، شهید صدر نزاع خود را لفظی مطرح نمی‌کند. یعنی مشکلی با این ندارند که واژه ساینس یا علم تنها درباره علوم تجربی به‌کار رود. این صرفا یک قرارداد است. بیایید قرارداد کنیم که تنها به آنچه از طریق تجربه حاصل شود، علم بگوییم. تا وقتی بحث بر سر نام‌گذاری است، مهم نیست. سخن ایشان این است که معرفت و شناخت محصور در ساینس به این معنا نمی‌شود. یعنی معرفت بشر، می‌تواند تجربی باشد و می‌تواند غیرتجربی باشد و به‌عبارت ساده‌تر، شناخت ما از اینکه در جهان چه خبر است و چه خبر باید باشد، منحصر به شناخت‌هایی نیست که لزوما از راه تجربه به‌دست بیاید؛ بلکه راه‌های دیگری نیز برای حصول معرفت وجود دارد. ازاین‌رو، ایشان دوگانه علم و مکتب را مطرح می‌کنند. همان‌طور که علم معرفت‌افزاست، مکتب نیز معرفت‌افزاست. علم در حیطه هست‌های تجربی و مکتب در قلمرو بایدها و نبایدها و ارزش‌ها.
به‌‌تعبیری ایشان معرفت را لیبرال و حافظ وضع موجود نمی‌نگرد. ارزش‌هایی وجود دارند که قابل‌شناسایی است و معرفت باید به‌دنبال تجویز درراستای آن باشد. بنابراین، برای ایشان وضعیت مطلوب عقلانی معنا پیدا می‌کند که براساس «ارزش‌‌ها» سامان می‌گیرد. مکتب راه‌ رسیدن به آن را نشان می‌دهد.

   متوجه نشدم که بالاخره شهیدصدر آیا –به‌تعبیر ریسجورد- «علم خنثی» را قبول می‌کنند یا خیر؟

اجازه دهید برای روشن شدن بحث، آن را در قالب «علم اقتصاد» و «مکتب اقتصاد» که شهید به تفصیل بحث کرده، توضیح دهم. شهیدصدر، علم اقتصاد را دانشی تعریف می‌کند که سیر پدیده‌های طبیعی در زندگی اقتصادی و اسباب و روابط‌شان را می‌یابد و قانون‌های حاکم بر آن را توصیف و تفسیر می‌کند. موضوع علم اقتصاد همه فعالیت‌ها و فرآیندهای جاری در زندگی اقتصادی -اعم از تولید و توزیع- را دربرمی‌گیرد و تنها به قلمرو تولید اختصاص نمی‌یابد. به‌عنوان مثال، دیدگاه ریکاردو درباره نسبت دستمزد کارگران و سطح رفاه زندگی‎شان تنها توصیف وضعیت دستمزد کارگران است و تجویز قانونی به دولت نیست. ازاین‌رو می‌توان گفت علم اقتصاد نظریه‌هایی را دربرمی‌گیرد که درواقع توصیف «هست‌های اقتصادی زندگی» است. ویژگی علم اقتصاد این است که این ادعا را ندارد که ارزش‌هایی مانند عدالت و آزادی و برابری را دنبال می‌کند؛ به‌عبارتی، علم اقتصاد تجویز و داوری نمی‌کند و خود را به توصیف و تفسیر پدیده‌های عینی و روابط‌شان، مانند قانون عرضه و تقاضا محصور می‌کند. درمقابل، شهیدصدر مکتب اقتصادی را شیوه‌هایی عنوان می‌کند که هر جامعه برای حل مشکلات اقتصادی‌اش از آن پیروی می‌کند. ازاین‌رو، می‌توان گفت هر جامعه‌ای مکتبی اقتصادی دارد. با توجه به این مثال، شهیدصدر معرفت را شامل توصیف و توصیه می‌داند. یعنی به قلمرو ارزش‌ها و هنجارها هم معرفت تعلق می‌گیرد ولی علم تجربی یا ساینس خیر. ولی ساینس همه معرفت نیست. پس یکی از تفاوت‌های بنیادین ایشان با پوزیتیویست‌ها این است که معرفت را مساوی علم تجربی قلمداد نمی‌کند.

   پس از نظر شهیدصدر اختلاف مکتب اقتصادی و علم اقتصاد، اختلاف در موضوع است؟

ایشان خود تصریح می‌کند که به‌هیچ‌وجه اختلاف را در ناحیه موضوع نمی‌بیند، بلکه آن را در وظیفه می‌داند؛ وظیفه علم اقتصاد کشف امر واقع اقتصادی است و وظیفه مکتب اقتصادی ارائه روشی برای سامان زندگی مطلوب اقتصادی است. بنابراین، مکتب اقتصاد مانند علم اقتصاد هم تولید را بررسی می‌کند هم توزیع را. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های مکتب اقتصادی با علم اقتصاد آن است که مکتب براساس ارزش‌ها و اصول زیربنایی و بنیادینی، مانند عدالت اجتماعی یا آزادی یا برابری سامان می‌گیرد. مثلا، اختلاف بر سر ضرورت عدالت اجتماعی در فرآیند تولید و توزیع یا رقابت آزاد در میدان تولید و توزیع از زمره نزاع در باب مکتب اقتصادی است و نه علم اقتصاد. جان کلام آنکه، علم از آنچه هست سخن می‌گوید و مکتب از آنچه باید باشد یا نباید باشد. شهیدصدر یکی از مغالطات اساسی در این باب را درهم‌آمیزی علم و مکتب می‌داند.

   با توجه به این نکات، آیا شهید صدر تنها مکاتب اقتصادی را اسلامی و غیراسلامی می‌داند و بر این باور است که علم اقتصاد، اسلامی و غیر‌اسلامی ندارد؟ ثانیا اینکه در نقد آقای سیدجواد علوی‌بروجردی هم نوشته بودید تفاوت‌های بنیادین و ماهوی میان علوم‌اجتماعی (یا علوم‌انسانی) و علوم‌طبیعی در کار است و علوم‌اجتماعی با تجربه زیسته سروکار دارد. آیا کار شهید صدر نیز به نادیده گرفتن این تفاوت مبتلا نیست؟

آنچه در دیدگاه شهید صدر مغتنم است بیان دوگونه معرفت با دوگونه وظیفه است؛ یکی وظیفه کشف واقعیت را دارد و دیگری وظیفه سامان آن را برای رسیدن به وضع مطلوب. مهم این است که هر دوگونه، معرفت است. حال می‌خواهید واژه علم را برای یکی قرارداد کنید، مهم نیست. اگر اصطلاح ساینس یا علم را به علوم‌تجربی اختصاص دادیم -همان‌طور که شهید صدر این واژه را اختصاص می‌دهد- براساس دیدگاه ایشان، در ناحیه خود علم، اسلامی و غیراسلامی معنا ندارد. علم قرار است پدیده‌های اقتصادی را توصیف و تبیین کند. نسبت‌هایی در جهان خارج برقرار هست یا نیست؛ تورم با بیکاری نسبت دارد یا ندارد. البته با توجه به تاملات جدید فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی می‌توان در اینجا چالش‌هایی با شهید صدر داشت که در جای خود مطالبی قابل تامل است. در این میان، توجه به این نکته ضروری است که مواجهه شهید صدر با تجربه و علوم اجتماعی، برخلاف برخی مطالبی که این روزها مطرح شد، خام نیست. دست‌کم دو شاهد را در اینحا مطرح می‌کنم؛ شاهد اول که مختصر اشاره می‌کنم. ایشان میان دوگونه تجربه تفاوت می‌گذارند: «التجربه الطبیعیه» و «التجربه الاجتماعیه» یا تجربه طبیعی و تجربه اجتماعی. مهم‌ترین تفاوت میان این دو تجربه از نظر ایشان عبارتند است از اینکه اولا در تجربه طبیعی، یک تجربه‌کننده با پدیده طبیعی معاصر بوده و آن را مورد تجربه قرار می‌دهد، اما در تجربه اجتماعی نمی‌توان با همه اتفاقات آن تجربه هم‌عصر بود، مثل تجربه نظام سرمایه‌داری که یک فرد نمی‌تواند آن را به‌تنهایی تجربه کند، بلکه تمامی افراد یک جامعه درگیر چنین تجربه‌ای می‌شوند. ثانیا اندیشه‌ای که فرآورده تجربه طبیعی است، بی‌طرفانه‌تر و سالم‌تر از اندیشه‌ای است که از تجربیات اجتماعی به‌دست می‌آید. این مهم، بنیادی‌ترین مانعی است که در نگاه صدر، تجربه اجتماعی به‌ساحت تجربه علمی راه یابد. در تجربه طبیعی غالبا منافع فردی و ارزش‌های تجربه‌گر در نتایج تحقیق دخیل نیست، بلکه منفعت تجربه‌گر در کشف کامل و روشن حقیقت مطابق با واقعیت است. اما در تجربه اجتماعی، منفعت تجربه‌گر هم بر کشف حقیقت و هم بر انتشار آن اثرگذار است. تجربه‌گر اجتماعی غالبا می‌خواهد حقیقتی را کشف کند که با‌ انگیزه‌ها و منافع شخصی‌اش در جامعه و نظام اجتماعی موافق است، مثلا فردی که منفعتش در نظام سرمایه‌داری یا نظام بانکداری ربوی است، منافعش ایجاب می‌کند که این دو نظام به‌عنوان نظام برتر معرفی شوند.
شاهد دوم، در تفصیلی است که ایشان در ناحیه قوانین علم اقتصاد مطرح می‌کند. توضیح آنکه، ایشان، هرچند در ناحیه خودِ علم به‌معنای تجربی آن، اسلامی و غیراسلامی را نمی‌پذیرد، اما توجه می‌دهد که در همین بحث هم در ساحت متعلق علم، اسلامی و غیراسلامی مطرح می‌شود. تصور کنید مکتب اقتصادی اسلام به‌طور کامل سامان گیرد و این مکتب با همه اصول و فروعش در جامعه پیاده شود. خب، چه می‌شود؟ پاسخ روشن است؛ نسبت‌های جدیدی شکل می‌گیرد که در دیگر جوامع وجود نداشته‌است، چون رابطه‌ها براساس تعالیم و مکتب اسلام سامان گرفته، همان‌طور که اگر در سایه مکتب دیگری شکل می‌گرفت، متفاوت بود. بنابراین با مکتب اسلام نسبت‌های جدیدی به‌وجود آمد و اکنون علمی را که از این نسبت‌ها پرده برمی‌دارد، به اعتبار متعلقش می‌توان اسلامی نامید.
بر این اساس در نگاه شهید صدر قوانین علم اقتصاد به دو دسته تقسیم می‌شود؛ دسته اول قوانینی است که ضرورت‌شان از خود طبیعت ناشی می‌شود و اراده انسان دخالتی در سامان آن ندارد، مانند قانون محدودیت عمومی. این قانون بیان می‌کند تولیدی که وابسته به زمین و مواد اولیه در آن باشد، متناسب با محدودیت‌های آن دارای محدودیت است. در وجود این قانون اراده انسانی نقشی ندارد. به‌عبارتی، این دسته قوانین مانند قوانین فیزیک عمل می‌کنند و اینکه انسان‌ها چگونه اراده و عمل می‌کنند، نقشی در وجودشان ندارد. دسته دوم قوانینی است که اراده بشری در شکل‌گیری آنها نقش دارد. قانون عرضه و تقاضا مثالی از این دسته قوانین است. از آنجا که پای اراده انسان در میان است، پای شناخت و آگاهی بشر نیز به‌بحث باز می‌شود. روشن است که اراده انسان با توجه به شناخت او و محیط اطراف و نوع نظام حاکم بر جامعه و… سامان می‌گیرد. هنگامی که این مولفه‌ها تغییر کند، اراده انسانی نیز تغییر می‌یابد، بنابراین این دسته قوانین جهان‌شمول نیست، بلکه لوکال یا منطقه‌ای است. در جایی هست و در جایی نیست. به‌عبارت دیگر، در جایی که جوامع مختلف از حیث فکری و مکتبی و روحی با یکدیگر متفاوتند، اراده‌های یکسانی وجود ندارند که بتوان قانونی جهان‌شمول برایشان بیان کرد. در جامعه‌ای که ارزش‌ها و روحیات و افکار متفاوتی وجود دارد، اراده‌ای متفاوت وجود دارد. اکنون جامعه‌ای را درنظر بگیرید که زیرنظر اسلام تربیت‌یافته و رشد کرده و مکتب اسلام در آن پیاده شده و افراد اخلاق و منش اسلامی دارند. پرواضح است که نسبت‌هایی در این جامعه شکل می‌گیرد که با جوامعی که براساس اندیشه‌های ماتریالیستی و اصالت منفعتی شکل گرفته متفاوت است. ازاین‌رو، شهید صدر مکرر تذکر می‌دهد که قوانین و نسبت‌هایی که در جهان سرمایه‌داری وجود دارد، قوانینی جهان‌شمول نیستند، بلکه نسبت‌ها و قوانینی هستند که تحت سیطره اندیشه سرمایه‌داری به‌وجود آمده‌اند. خلاصه آنکه علمی که از نسبت‌ها و قوانین حاکم بر جامعه اسلامی حکایت می‌کند با علمی که نسبت‌ها و قوانین جامعه غیراسلامی را به‌تصویر می‌کشد، متفاوت است. البته این تفاوت از ابژه و متعلق علم برمی‌خیزد و نه سوژه آن. دقت شود که شهید صدر مانند فیلسوفانی، مثل پیتر وینچ وجود تصمیم و اراده را در انسان سدی بر وجود قانون و پیش‌بینی براساس آن قوانین نمی‌بیند.

   یعنی شهید صدر به‌نوعی بومی‌سازی علم معتقدند؛ لااقل در اقتصاد.

به‌همان معنا که درباره علم اسلامی گفتیم، بله. علم بومی قرار نیست در ناحیه خود علم شکل‌گیرد، بلکه براساس متعلق علم سامان می‌یابد. به‌عبارتی، وقتی بوم تغییر کرد، نسبت‌های دیگری امکان وجود می‌یابد. چنین عواملی آنقدر مهم و تاثیرگذار است که از جواب دادن نسخه یا الگویی در یک جامعه نمی‌توان نتیجه گرفت که در دیگر جوامع نیز الزاما جواب می‌دهد. فرض کنید سرمایه‌داری به‌ بهترین شکل ممکن و با کم‌ترین مشکل، در مغرب زمین جواب دهد که البته این‌طور نبوده‌است ولی فرض کنید که بوده. از این امر نمی‌توان نتیجه گرفت که حتما این الگو در کشورهای مسلمان یا اصلا کشورهایی با فرهنگ و روحیات متفاوت نیز جواب می‌دهد، زیرا پای مولفه‌های دیگری در میان است که جای این احتمال را باز می‌گذارد که ممکن است جواب ندهد. نسخه‌ای ممکن است مثلا در فرهنگی جواب دهد ولی در فرهنگ دیگری به ضد خود تبدیل شود، باید به این نکات توجه داشت.

   از نظر شهید صدر اختصاصات مکتب اقتصادی اسلام چیست؟ خصوصا در باب سرمایه و مالکیت ایشان چه می‌گوید؟

شهید صدر در کتاب خواندنی «اقتصادنا» بیان می‌کند که ساختار کلی اقتصاد اسلامی از سه رکن تشکیل می‌شود: 1. اصل مالکیت چندگانه، 2. اصل آزادی اقتصادی در یک قلمرو محدود و 3. اصل عدالت اجتماعی. این سه رکن در مقابل سه‌ رکن سرمایه‌داری قرار می‌گیرد که هویت آن را تشکیل می‌دهد: 1. اصل مالکیت خصوصی یا آزادی در تملک، این اصل همه انواع ثروت، ازجمله منابع طبیعی و ابزار تولید را در برمی‌گیرد، 2. آزادی در بهره‌برداری، به این معنا که سرمایه‌داری به هر فرد اجازه می‌دهد تا از مایملک خود به ‌هر طریقی که خواست بهره‌برداری کند و با هر شیوه‌ای که دوست داشت، ثروت خود را افزایش دهد و 3. آزادی در مصرف. دست هر فردی باز است تا هرگونه که خواست و در هر راهی که میلش کشید، ثروتش را مصرف و هزینه کند. البته ممنوعیت‌هایی در این میان به‌شکل استثنا ممکن است وجود داشته باشد، مانند استفاده از مواد مخدر، اما اینها استثنا و اصل آزادی است. البته باید توجه داشت که این ارکان درباره برخی از خوانش‌های سرمایه‌داری است و نه هر خوانشی از آن.

   یعنی تکلیف مالکیت خصوصی در اسلام چه می‌شود؟

در اسلام مالکیت خصوصی درکنار مالکیت دولتی و مالکیت عمومی -که ملک همه مسلمانان است- پذیرفته می‌شود. سرمایه‌داری اصل را بر مالکیت خصوصی می‌گذارد و سوسیالیسم، مالکیت اشتراکی را اصل قرار می‌دهد، یعنی دولت بر همه منابع اقتصادی مسلط می‌شود. البته در این میان استثنائاتی در هر دو وجود دارد. شهید صدر توجه می‌دهد که در اسلام مالکیت خصوصی یک قاعده کلی نیست، همان‌طور که مالکیت اشتراکی نیز قاعده کلی نیست، مثلا اسلام مالکیت خصوصی را درباره رقبه مال یا همان منبع اصلی ایجادکننده ثروت نمی‌پذیرد، مانند زمین و آنچه در بردارد، ازجمله جنگل‌ها و زمین‌های کشت‌پذیر و نیز معادن و منابع مختلف آب، مثل رودها و دریاها. شهید صدر این تنوع در مالکیت را روبنایی برای یک طرح اصیل می‌داند که براساس بنیان‌های فکری ویژه‌ای سامان می‌گیرد. این بنیان‌های فکری معانی اصطلاحات مختلفی را که در مکتب اسلام به‌کار می‌روند، تعیین می‌کنند. از این‌رو، از لابه‌لای آثار او چنین فهم می‌شود که اساسا معنای مالکیت خصوصی در اسلام و سرمایه‌داری متفاوت است.

   بالاخره مالکیت خصوصی که اشتراکی یا عمومی نیست. مگر مالکیت خصوصی چه معانی مختلفی می‌تواند داشته باشد؟

این نکته بسیار دقیقی است. اجازه بدهید برای توضیح آن از مطالب تامس کوون کمک بگیرم. بعد از مفهوم پارادایم که او مطرح کرد، این مطالب راحت‌تر فهم می‌شود. در نگاه کوون، کلمات و مفاهیم نظریه‌های علمی در پارادایم‌های متفاوت، مختلف است تا آنجا که به یکدیگر قابل‌ترجمه نیستند. هر پارادایمی مبانی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی خود را به‌مثابه یک کل گشتالتی دارد. مثلا واژه و اصطلاح «جِرم» در نظریه نسبیت اینشتین معنایی متفاوت از این واژه در نظریه نیوتن دارد. این معانی متفاوت را پارادایمی که این اصطلاح در آن به‌کار می‌رود تعیین می‌کند.
با توجه به این مطلب، مالکیت خصوصی در اسلام، معنای متفاوتی نسبت به این اصطلاح در سرمایه‌داری دارد. این تفاوت به خاطر مبانی متفاوتی است که براساس آن معنای این اصطلاح تعیین می‌شود. اسلام مالکیت را از آنِ خدا می‌داند. نقش انسان در ثروت، نقش خلیفه و امانت‌دار است تا طبق روح حاکم بر اصل مالکیت الهی، امور را تدبیر کند. در آیه هفتم سوره حدید می‌خوانیم: «انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه» یعنی از آنچه خداوند شما را در آن خلیفه و جانشین قرار داد، انفاق کنید. شهیدصدر بیان می‌کند این جانشینی از طرف خداوند در دو مرحله انجام می‌شود. مرحله دوم آن که به عرایضم مربوط می‌شود این است که فرد جانشین جامعه است که براساس آن هیچ مالکیت خصوصی که با جانشینی جامعه و حق آن – به‌مثابه یک کل- منافات داشته باشد، قابل‌پذیرش نیست. بنابراین، به تعبیر شهید اسلام مالکیت را نه به‌مثابه یک سلطه مطلق و بی‌چون‌و‌چرا، بلکه به‌مثابه نوعی حق ‌سرپرستیِ مسئولیت‌آور می‌نگرد. آیا به‌نظر شما سرمایه‌داری مالکیت خصوصی را چنین فهم می‌کند؟ حاشا و کلا. یکی از تفاوت‌های بنیادین علوم‌اجتماعی اسلامی با مقابل‌های آن، مقوله‌بندی و مفهوم‌بندی خاص آن از عالم واقع است. یعنی مفاهیم در این علوم با مفاهیم در علومِ مقابل، الزاما هم‌معنا نیستند و در بسیاری موارد تفاوت‌های بنیادینی وجود دارد. من متاسفانه این مطلب را در آثار اندیشمندانی که در باب علوم اجتماعی اسلامی قلم می‌زنند، پررنگ ندیدم. بیشتر بحث را روی – به‌اصطلاح خودمان- «تصدیقات» می‌برند؛ اما شاید بحث از «تصورات» اهمیت کمتری نسبت به آن نداشته باشد. این بحث مفصل است و مجالی دیگر می‌طلبد.

    از میان ارکان اقتصاد اسلامی، فرمودید که یکی از این ارکان، عدالت اجتماعی است. این عدالت اجتماعی چیست و چطور محقق می‌شود؟

ببینید، متعلق این اصل در نگاه شهید صدر، که در کتاب «اقتصادنا» و «الاسلام یقود الحیاه» مطرح می‌‌شود، نظام توزیع ثروت در جامعه اسلامی است. توزیع ثروت در جامعه اسلامی باید به‌گونه‌ای باشد که عدالت اسلامی را محقق سازد. عدالت اجتماعی در اسلام دو اصل کلی دارد: اول، «التکافل العام»، که می‌توانیم «همیاری عمومی» ترجمه کنیم. دوم، «توازن» یا «تعادل اجتماعی». اصل اولِ «ضمان اجتماعی» یا همان «تامین اجتماعی» هم «تکافل عام» است. لازم است این مطلب را قدری توضیح دهم. «تکافل عام» در مرحله اول به مسلمانان می‌خورد. یعنی اسلام بر مسلمانان واجب‌ کرده ‌است که در حد امکانات و توان‌شان از یکدیگر پشتیبانی کنند. در مرحله بعد اگر از این وظیفه شانه ‌خالی ‌کردند، حکومت از باب امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر وظیفه دارد مسلمانان را مجبور کند تا به ناتوانان یاری رسانند. به‌عبارتی این‌گونه نیست که ناتوانان امت به امان خدا رها شوند و متمولان در جامعه اسلامی بتوانند نسبت به آنان بی‌تفاوت باشند. البته این مهم، حدود و ثغوری دارد که در جای خود بحث می‌شود. باید توجه داشت که تامین اجتماعی تنها بر تکافل عام متوقف نیست. شهید صدر، اصل دیگری را هم مطرح می‌کنند که همان حق مردم در منابع ثروت است. بر این اساس، وظیفه مستقیم حکومت اسلامی است که معیشت کافی و آبرومندانه را برای تمامی افراد جامعه صرف‌نظر از تکافل عام، تامین کند. راه ادای این وظیفه هم روشن است. حکومت باید برای تمام کسانی که می‌توانند کار کنند، امکان کار فراهم کند و کسانی که قادر به انجام کاری نیستند یا اینکه حکومت نتوانسته کاری را برایشان فراهم کند، تامین کند. بودجه این وظیفه علاوه‌بر واجبات مالی بر افراد، مانند خمس و زکات، از بخش عمومی فراهم می‌شود.

   «از بخش عمومی» یعنی چه؟ یعنی از کجا؟

بخش عمومی مثل رقبه مال با توضیحی که بیان کردم. بخش عمومی هر مالکیتی نسبت به مال را که به حکومت اسلامی برمی‌گردد، شامل می‌شود.
جالب اینجاست که حدود و ثغور اصل دوم با حدود و ثغور «تکافل عام» متفاوت است. «تکافل عام» تنها نیازهای حیاتی را دربرمی‌گیرد یا آن‌گونه که در روایت بیان شده، نیازهای سخت را شامل می‌شود. اما در اصل دوم بر حکومت واجب است که «سطحی کافی» از معیشت را -که مردم در جامعه به‌طور معمول دارند- برای هر فرد فراهم کند. این «سطح کافی» به تعبیر شهیدصدر، مفهومی منعطف است. یعنی اگر سطح رفاه در جامعه اسلامی افزایش پیدا کرد، این سطح هم به‌نسبت آن افزایش می‌یابد. روایات بسیار جالب‌توجهی را شهیدصدر در ادامه این بحث در «اقتصادنا» می‌آورند که خواندنی است. ازجمله روایتی که در وسایل‌الشیعه از امیرمومنان(ع) نقل می‌شود. امام‌علی(ع) از کنار پیرمردی نابینا عبور می‌کردند که گدایی می‌کرد. امام فرمودند: «این شخص کیست؟» گفتند: «مردی است مسیحی.» امام فرمودند: «او را به کار گرفتید [و اکنون] درحالی که سالخورده و ناتوان‌شده، هزینه زندگی‌اش را پرداخت نمی‌کنید؟! از بیت‌المال، هزینه زندگی‌اش را بپردازید.»

   فرمودید عدالت اجتماعی دو اصل کلی دارد و اصل دوم «توازن اجتماعی» بود. این توازن چگونه محقق می‌شود؟

توازن اجتماعی در جامعه اسلامی در نگاه شهید صدر، دست‌کم با سه اقدام جدی محقق می‌شود:
اول، فراهم‌شدن حداقل رفاه و برخورداری برای هر یک از افراد جامعه اسلامی. یعنی حکومت باید سطح زندگی افرادی را که از این حد کمتر است، ارتقا دهد.
دوم، در مکتب اسلام، آزادی بدون‌قید در مصرف وجود ندارد. یعنی سطح زندگی افراد نباید از سطح آسایش و رفاه عمومی جامعه، خیلی بالاتر باشد و از حد معقولی از رفاه و آسایش-که در جامعه اسلامی ممکن است- تجاوز کند. قرار نیست در حکومت اسلامی زندگی‌های لاکچری وجود داشته باشد، در حالی که بسیاری سر گرسنه زمین می‌گذارند. کسی ثروت و زندگی‌اش را به تنهایی به‌دست نیاورده تا تنها تصمیم‌گیر نسبت بدان باشد؛ جامعه است که این بسترِ کسب ثروت را فراهم کرده‌ است. دانستیم که در معنای اسلامی مالکیت خصوصی در نگاه صدر، فرد جانشین جامعه است و مسئول نسبت به آن. اینجاست که وظیفه حکومت اسلامی است [تا] ورود کند و جلوی هرگونه اسراف و بریزوبپاشی را بگیرد. سوم، حکومت اسلامی از طرفی باید مانع شود که سرمایه در دست طبقه‌ای خاص انباشته شود و از سوی دیگر، این مهم را دنبال کند که امکان کار و فعالیت و فرصت تولید برای همه افراد جامعه فراهم شود. شهید صدر بارها تذکر می‌دهد که در جامعه اسلامی نباید مانند جامعه سرمایه‌داری ثروت نزد افرادی خاص متمرکز شود. یعنی جدا از بحث اسراف، خود انباشت ثروت و فراهم شدن بستر آن هم مساله است. جان‌کلام آنکه، آزادی تملک یا مالکیت خصوصی در مکتب اسلام حدو‌حدود دارد و یله و رها نیست.

   می‌دانیم که درحال‌حاضر «تعادل اجتماعی» مدنظر شهیدصدر در عمل اعمال نشده است. وظیفه کیست که به اعمال آن مبادرت کند؟ و اینکه آیا جامعه‌پذیر است؟ یا اصلا جامعه‌پذیر بودنش اهمیتی دارد؟

این بحث مهم و مفصلی است. اجمالا عرض کنم، در وهله نخست، با توجه به ساختار حکومت در جامعه ما، هر سه قوه-با توجه به اختیارات‌شان- در این‌باره وظیفه دارند. درواقع هر زمان که این تعادل اجتماعی می‌خواست به‌هم بخورد حکومت اسلامی درصورت وجود شرایط، باید ورود کند. به‌عنوان مثال، شهیدصدر نقل می‌کند که حضرت رسول(ص) در دوره معینی اجاره‌دادن زمین را ممنوع کردند. همان‌طور که همه می‌دانیم، عقد اجاره یکی از عقود مجاز در اسلام است. اما همین عقد مجاز، در برهه‌ای باعث از بین رفتن تعادل در جامعه اسلامی شد. ازاین‌رو، حاکم شرع آن را ممنوع اعلام کرد. در آن دوره، جامعه از انصار و مهاجران تشکیل می‌شد. انصار دارای املاک و زمین بودند و مهاجران بی‌خانمان درنهایت تنگدستی. خب بهترین کار با نگاه سودمدارانه چه بود؟ زمین را بدهید به مهاجران به‌عنوان کارگر برای شما کار کنند. لازمه آن هم در بلندمدت شکل‌گرفتن طبقه متمول انصار بود. پیامبر اسلام دستور دادند هر که زمینی دارد باید آن را خود کشت کند یا به برادر مسلمانش بدهد که کشت کند بدون اینکه برادرش اجاره‌ای بپردازد. در روایتی هم آمده که باید آن زمین را به برادرش ببخشد و نباید آن را اجاره دهد. این، یعنی تعادل و توازن اجتماعی. با توجه به ساختار حکومت در جامعه ما، سه قوه درگیر این مهم می‌شوند. یعنی هم باید قوانینی تدارک شوند که این تعادل را برقرار سازند و حافظ آن باشند و از سویی عزمی بر اجرای آن باشد و مانعی برتخلف از آن. اما همان‌طور که عرض کردم، شرایط هم باید باشد و احراز شود. مثلا گاه در شرایطی هرگونه مداخله‌ای باعث برخی تنش‌ها در جامعه می‌شود و وضع را بدتر می‌کند. اینجا باید سبک‌‌وسنگین کرد.
در وهله بعد، نخبگان جامعه و خود مردم هم وظیفه دارند. نخبگان جامعه نباید اجازه دهند این مباحث در جامعه فراموش شود. متاسفانه گاه در جامعه اموری به‌عنوان مساله مطرح می‌شود که درواقع مساله ما یا مساله اصلی و مهم ما نیست. طرح این مباحث از سوی نخبگان و بحث بر سر آن و شرایطش خود قدم اول برای تحقق توازن اجتماعی است. مردم هم باید مطالبه‌گر باشند و این مهم وقتی حاصل می‌شود که به این مساله آگاه شوند. البته روشن است که عده‌ای متنعم پرقدرت در راه تحقق این توازن مقاومت کنند. غیر از این بود جای تعجب داشت.

   به‌طور کلی از نظر شهیدصدر راه‌حل اسلام برای برقراری تعادل و توازن اجتماعی چیست؟ آیا امروز هم برای تعادل و توازن اجتماعی باید قوانینی مثل منع اجاره را بگذراند و اجرا کنند؟

ببینید، برای فهم راه‌حل اسلام در نگاه شهیدصدر نخست باید توجه داشت که اسلام تفاوت‌های تکوینی را می‌پذیرد. انسان‌ها در توان ذهنی و روحی و جسمی با یکدیگر متفاوتند. قطعه‌هایی از زمین را مساوی بین ما چند نفر تقسیم کنند. درآمدی که حاصل می‌کنیم با توجه به ویژگی‌های گوناگون‌مان متفاوت است. بنابراین، نمی‌توان منشأ همه تفاوت‌ها را در طبقه اجتماعی افراد دانست. از نظر شهید این ادعایی است خلاف واقع که «منشأ همه تفاوت‌ها طبقه است.» اکنون این مطلب را بگذارید در کنار اینکه اسلام کار را اساس مالکیت و حقوق مربوط بدان می‌داند.
  یعنی مالکیت بر این اساس چه فرقی خواهد کرد؟

برای اینکه بحث روشن شود، اجازه دهید در قالب مثالی که خود شهیدصدر مطرح می‌کند، آن را بیان کنم. فرض کنید شما به‌عنوان سرمایه‌دار در زمانی که استخراج نفت برای همه آزاد است، با تعدادی کارگر قرارداد می‌‌بندید. شما ابزار و وسایل لازم را در اختیار آنان قرار می‌دهید تا نفت را استخراج کنند. اکنون، پس از استخراج، نفت برای کارگران است و شما در این نفت تولیدشده حقی ندارید. محصول برای کارگر است. شما می‌توانید پول اجاره ابزارتان را بگیرید. اساسا احیای غیرمستقیم که با سپردن ابزار کار و دستمزد انجام می‌گیرد، حقی را برای فرد در محصول تولیدشده به‌وجود نمی‌آورد. بر همین اساس مالکیت ابزار تولید در صنایع تبدیلی نیز حقی ایجاد نمی‌کند.

   می‌شود مثالی هم بزنید؟

فرض کنید دامدار مقداری پشم گوسفند در اختیار شما که مالک ماشین ریسندگی هستید، قرار می‌دهد. اکنون محصول تولیدشده برای مالک پشم ‌گوسفند است و نه شما که مالک ماشین ریسندگی هستید. شما تنها می‌توانید پول استفاده از این ماشین را از مالک طلب کنید. به تعبیر شهید، وجود چنین احکامی در دین درراستای نفی بهره‌کشی سرمایه‌داری است؛ یعنی اسلام با هرگونه درآمدی که بر کار مبتنی نیست، مخالف است و جلوی هرگونه رشد سرمایه را با مال تنها -بدون اینکه کاری شود- می‌گیرد. همین مهم باعث می‌شود با وجود اختلاف‌های فردی، توازن به‌هم نخورد و پول، پول نیاورد. وضع قوانین مناسب برای حفظ یا ایجاد این توازن لازم است، هرچند کافی نیست. اجرای درست هم شرط لازم دیگر است.

   یکی از نکته‌هایی که در مالکیت خصوصی در سرمایه‌داری مطرح می‌شود، بر سر ذوق آمدن کارآفرینان است و گفته می‌شود با این تقریر از مالکیت خصوصی، در اقتصاد، رونق پیدا می‌شود. آیا با تقریر شهیدصدر، رونق اقتصادی ضربه نمی‌بیند؟ شهید برای این مساله هم پاسخی دارد؟

شهیدصدر تصریح می‌کند، منظور از توازن اجتماعی، توازن در سطح معیشت، میان افراد جامعه اسلامی است و نه سطح درآمد. یعنی مال و ثروت به‌گونه‌ای میان افراد جامعه در گردش باشد و توزیع شود که هر فرد بتواند در سطح عمومی گذران زندگی کند. بله ممکن است فردی از ثروتی که عادلانه در اختیارش گذاشته شده، به‌خاطر توانایی‌های فردی، بهتر استفاده کند. این مانعی ندارد و باید هم زمینه را برایش فراهم کرد. البته حواس‌مان هست که کسی نمی‌تواند گندم بکارد و طلا درو کند. همان‌طور که گفتیم، اسلام این تفاوت‌ها را به رسمیت می‌شمارد. به‌علاوه که قرار نیست کسی بدون اجرت کاری کند. آن کارآفرینی که امکاناتی را فراهم کرده بسته به همان امکانات اجرت و دستمزد دارد. خیلی ساده عرض کنم، من گاهی یک خودکار برای شما فراهم می‌کنم، گاهی ماشین ریسندگی را. گاهی برای 10 نفر فراهم می‌کنم و زمانی برای هزار نفر. همه اینها اجرت متفاوت دارد و این خود ایجاد انگیزه می‌کند. اما اینکه یک عده به هر بهانه‌ای استثمار شوند، اسلام نمی‌پذیرد. شهیدصدر تاکید می‌کند اسلام با هرگونه درآمدی که بر کار مبتنی نیست، مخالف است.

   یک پرسش دیگر این است که آیا شهیدصدر این مباحث را تماما از اسلام استنباط می‌کند؛ به این معنا که همه این مباحث را می‌توان به اسلام نسبت داد؟

ببینید، شهیدصدر مکتب اقتصادی اسلام را در قالب گزاره‌هایی منسجم مطرح می‌کنند. اما باید توجه داشت این گزاره‌ها، از حیث نسبت‌شان با اسلام، یکی نیستند. این مهم در درجه اول، وابسته به دلیلی است که آنها را پشتیبانی می‌کند. مثلا دلیل یک ادعا یا نظریه برهانی عقلی یا روایتی قطعی‌السند و قطعی‌الدلاله است. این فرق می‌کند با ادعایی که دلیلش روایتی ظنی‌الدلاله است. بنابراین، بخش‌های مختلف این مکتب، از این حیث متفاوت است. به‌همین‌خاطر، با وجود اصول ثابت و ضروری، تفاوت دیدگاه و تقریر در آن امکان می‌یابد و در برخی مسائل اختلاف میان مجتهدان معنا پیدا می‌کند.

    این مباحث، چه تاثیری در علوم اجتماعی اسلامی به‌طور کلی دارد؟

شاید مهم‌ترین آن، توجه به وظیفه ساماندهی جامعه به‌سوی وضعیت مطلوب است. شهید مساله بنیادین انسان امروز را یافتن مکتب مناسبی می‌داند که او را در زندگی اجتماعی‌اش به سعادت برساند. یک ساحت مهم و اساسی در علوم اجتماعی اسلامی، ساحت توصیه و تجویز است. این ساحت براساس هنجارها و ارزش‌های اسلامی در این علوم سامان می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های پژوهشی برای دانشمندان علوم اجتماعی اسلامی علاوه‌بر ترسیم وضعیت مطلوب، یافتن بهترین راه‌ها و روش‌ها در چهارچوب ثابتات اسلامی، برای تحقق ارزش‌های اصیل اسلامی و حل مسائل و آسیب‌های اجتماعی در جامعه برای رسیدن به این وضعیت است؛ شهیدصدر کوشید این مهم را در عرصه اقتصاد به انجام برساند. عمر شریف ایشان به نوشتن کتاب «مجتمعنا» نرسید. همان‌طور که مشاهده‌کردیم، از منظر ایشان، عدالت اجتماعی، ارزش حاکم در اقتصاد اسلامی است و حتی بر آزادی فرد در حوزه اقتصاد هم مقدم می‌شود. اقتصاددان اسلامی باید از تمامی منابع معرفت، از تجربه گرفته تا عقل، بهره گیرد تا در چهارچوب احکام اسلام، بهترین راه‌ها را برای تحقق عدالت اسلامی در جامعه پیدا کند. حالا اسمش علم اسلامی باشد یا مکتب اسلامی، تابع قرارداد است. اما حواس‌مان باشد که به‌قول قدما، التزام به شی، التزام به لوازم آن است. در این بحث، یعنی اگر واژه علم را تنها به علوم تجربی اختصاص دادیم، بسیاری از نظریات و پارادایم‌هایی که اکنون در علوم اجتماعی مطرحند و بر سرشان بحث‌ها صورت می‌گیرد، از حوزه این علوم خارج می‌افتند. شهیدصدر، یکی از بزرگ متفکران معاصر در این حوزه بود که با نقدهای عمیق و ذهن‌سوز دیدگاه سوسیالیسم و کمونیسم و سرمایه‌داری، به‌دنبال تقریر مکتب اسلام در این حوزه بود.

کتاب «نا» روایتی جامع از زندگی شهید صدر به‌قلم مریم برادران است که در پاییز ١٣٩٩ روانۀ بازار کتاب شد و اکنون پس از دو هفته «نا» به چاپ دوم رسید.

مریم برادران کوشیده این روایت، کتاب بلند و پرحجمی نباشد، اما داستانی جامع همراه با جزئیات فراوان را روایت کند که از ارتباطات خانوادگی گرفته تا مبارازات سیاسی و فعالیت‌های علمی و… را دربر بگیرد. او می‌گوید:

در زندگی‌نامه‌هایی که نگاشته شده کمتر به شخصیت‌های علمی پرداخته‌ایم. سید محمدباقر صدر علاوه‌بر اینکه فرد علمی شاخصی است، عالم دینی است که به نیاز زمانه خویش آگاه بود و علم خود را با عمل آمیخت. یعنی فقط به علم‌ورزی در گوشۀ خانه و کتابخانه یا محافل علمی نپرداخت؛ بلکه علمش را برای خدمت به جامعه خواست. در این کتاب زندگی چنین کسی را خواهید خواند. کسی که همه عمرش را صرف خواندن و نوشتن و اقدام برای زندگی سعادتمند کرد و از محبت به دیگران دریغ نورزید، حتی کسانی که جاهلانه به او تهمت زدند.

«نا» روایت‌های بی‌روحِ تاریخی را در قالب و زبان داستان روایت کرده، ولی درعین‌حال واقعیت است و اغراقگری و خیال‌پردازی ندارد. همۀ جزئیات این کتاب داری مستندات تاریخی و تأیید از سوی همسر و برخی دیگر از اعضای خانوادۀ شهید صدر است.

[fvplayer id=”19″]

«نا» به چاپ دوم رسید

برادران درباره انتخاب «نا» برای اسم کتاب می‌گوید:

در طول این روایت، احساس می‌کردم اگر آدم‌ها «ما» بودند، محمدباقر صدر شهید نمی‌شد. شهید صدر برای «ما بودن» خیلی زحمت کشید و در تجربه‌های زندگی ایشان هم مشهود است که هروقت مشکلی پیش می‌آمد، (حصری بود، دستگیری یا انزوا رخ می‌داد) ما بودن راه‌حل خارج شدن از بن‌بست می‌شد. اتفاق بد وقتی افتاد که آن شکاف ایجاد شد و ما دیگر ما نشد.

کتاب «نا» را از غرفۀ مجازی پژوهشگاه شهید صدر تهیه کنید

 

 

دکتر محمدحسین جمشیدی متولد سال ۱۳۴۰ شهرستان اقلید در استان فارس و دارای مدرک دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران بود. وی از سال ۸۸ در گروه روابط بین‌الملل دانشکده علوم انسانی مشغول تدریس بود و تألیف ۴۰ کتاب و ارائه ده‌ها مقاله علمی‌پژوهشی و ترویجی در مجامع معتبر علمی را در کارنامه خود داشت. یکی از آثار ارزشمند دکتر جمشیدی کتاب زندگانی سیاسی شهید سید محمدباقر صدر است که آن را با تکیه بر تأثیرگذاری اندیشۀ آن شهید والامقام بر انقلاب اسلامی ایران نگاشته است. آنچه در ادامه می‌آید متن دیباچۀ این کتاب به‌قلم دکتر جمشیدی است که در آن به تبیین چرایی پرداخت به سیره سیاسی و علمی شهید صدر پرداخته است:

 

«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏» (و هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندارید، بلکه آنان زندگانی هستند که در پیشگاه پروردگارشان متنعمند).

طرح مسئله

انسان‌های بزرگ می‌توانند در تغییر و تحول سرنوشت تاریخی جوامع و ملتها مؤثر و سرنوشت‌ساز باشند. بسیاری از آنان در سرتاسر تاریخ بشریت بر روی کره خاکی، توانسته‌اند روحیه، خلق‌وخو، عادات و سنن و فرهنگ ملت یا جامعه‌ای را دستخوش تحول کنند و با ایجاد دگرگونی در جوامع بشری آنها را به‌سوی تمدنی عالی‌تر سوق دهند. این نظریه براین‌اساس بیان می‌شود که جوامع انسانی در کل، دارای سیر تکاملی و روبه‌رشد هستند هرچندگاهی دچار فرازوفرود می‌گردند.

تکامل و پیشرفت جوامع بشری می‌تواند معلول علل متعددی نظیر نوع شناخت و آگاهی مردم آن جوامع، نوع رفتار، مکتب و نوع نگرش انسانها و رهبران بزرگ آنها باشد.

در این میان، یکی از عوامل مهم پیشرفت و تحول جامعه، انسانهای بزرگ یا به تعبیر دیگری قهرمانان و نوابغ هستند که با ایجاد تحول در وجود خود جامعه را نیز متحول می سازند. به بیان:

گاهی مردان بزرگی پیدا می‌شوند که اخلاق و عادات پَست و منحطی را که به منزلۀ خون کثیفی است که در رگهای مردمی هست و آنها را بیمار و ضعیف کرده، از روح آن مردم بیرون می‌کشند و به‌جای آن، خون پاکِ «اخلاق و عادات متعالی» وارد روحشان می‌کنند.[1]

در میان این نوابغ و قهرمانان، پیامبران و پیشوایان دینی، مصلحان سیاسی و اجتماعی و شهیدان راه حق و هدایت جایگاه والایی دارند؛ زیرا آنها حرکت خود و جامعه را در جهت مصالح و نیازهای واقعی جامعه تنظیم می کنند و براساس حق و حقیقت سخن می‌گویند. بیان آنها این است که «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ».[2] در دوران ما هم با آنکه عصر فرهنگ و ارتباطات و تحولات عظیم علمی است، همچنان اهمیت و جایگاه انسانهایی که راه تحول و حرکت را بر روی جوامع گشوده‌‌اند، در جای خود محفوظ و مطرح است و حتی به جرئت می‌توان گفت که نه‌تنها از اهمیت تأثیر این‌گونه شخصیتها کاسته نشده، بلکه با توجه به بحرانهای فردی و اجتماعی حاصل دوران جدید و تحولات عظیم علمی و ارتباطی بر اهمیت و ارزش آنها و تأثیرشان افزوده شده است. بنابراین امروزه نیز تحقیق در ابعاد زندگانی انسانهای بزرگ نیاز اساسی جامعه بشری محسوب می‌شود. این موضوع به‌ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که این‌گونه انسانها در دوارن معاصر نیز چون گذشته اندک هستند. انسانهایی که علاوه‌بر نبوغ و ویژگیهای برتر، راهنمایی بشریت را به‌عنوان یک رسالت، هدف اصلی خود قرار داده و در این مسئله روش آنها، روش حق و حقیقت بوده و براساس عدالت به طرح اندیشه و تحقق آن در عمل مبادرت کرده‌اند. بر همین اساس، این‌گونه افراد چونان مشعلهایی فروزان و روشنگر تلقی می‌شوند که محور استوار فیض‌رسانی به بشر در میان نسلهای گوناگون هستند و لذا بررسی زندگانی آنها به‌ویژه بااهمیت‌ترین بُعد زندگانی‌شان، یعنی بُعد سیاسی و اجتماعی، از ضروریات محسوب می‌گردد.

امام شهید ابوجعفر سید محمدباقر صدر، از جمله کسانی است که به اعتراف تمام کسانی که از او شناختی هرچند ناچیز دارند، دارای نقشی عظیم در تحکیم مبانی دینی و علمی و معرفتی در دوران جدید و دارای مكتبی فکری و علمی در جهان اسلام و نگرشی انسانی و جهانی و همه‌جانبه برای تحول انسان معاصر و هدایت او در مسیر فطرت و تکامل حقیقی است. او با ادراک صحیح جهان معاصر و با توجه به مکتب رهایی‌بخش اسلام وظیفه اساسی هدایت مردم را بر دوش کشید و در این راه خود نیز عملاً وارد جریان مبارزه با ستم و بی‌عدالتی شد و در راه تحقق عدالت و حقیقت و معنویت به مقام شهادت نایل آمد.

او همچنین با دقت، ژرف‌نگری، روشن‌بینی و واقع‌نگری، نه‌تنها به بررسی جامعه زمان خود و بحرانهای آن و ارائه درمان برای درد آن پرداخت، بلکه زندگانی خود را وقف مردم کرد و در راه احیای انسانیت و عدالت و معنویت به تعبير خود به اصل «تضحيه» و «قربانی شدن» دست یافت. این فیلسوف، متکلم، فقیه و اندیشمند در صحنه سیاسی و اجتماعی زمان نه‌تنها از نبوغ و خلاقیت عظیم خود در راه تبشیر و انزار نوع انسان به‌ویژه مسلمانان بهره‌ها گرفت، بلکه حیات طیبه‌ای را برای خود بنا نهاد که به‌راستی این حیات طیبه سرمشق و اسوۀ نیکو و عالی برای عموم انسانها، به ویژه مسلمانان است. بر همین اساس نه‌تنها شناخت و بررسی اندیشه‌های نو و بديع او برای ما و جامعه ما امری حیاتی محسوب می‌گردد، بلکه شناخت سيره سیاسی و خط‌مشی عقیدتی و مبارزاتی‌اش که سرتاسر زندگی‌اش را دربر می‌گیرد، برای ما اهمیت اساسی دارد. زیرا به تعبیر دکتر علی شریعتی:

… و نشان داده است که علاوه‌بر فرهنگ اسلامی، هم فهم زمان ما را دارد و هم درد زمانۀ ما… را حس می کند و هم با «زبان مردم این زمان» حرف می‌زند و با شيوۀ کار علمی این عصر نیز آشناست و اینهاست آنچه یک «عالم اسلامی»[3] در عصر ما بدان نیازمند است و این است آن «عالم اسلامی» که عصر ما به او احتیاج دارد.[4]

ضرورت و اهمیت پژوهش

بررسی سیره سیاسی و علمی شهید صدر از جهانی چند برای ما و جامعه ما حائز اهمیت است:

١- شخصیت و جامعیت اخلاقی و ایمانی، وجود شهید صدر را به‌گونه‌ای پر کرده بود که او در تمام ابعاد زندگانی فردی و اجتماعی می‌تواند سرمشق و الگوی کاملی برای انسانها حساب آید. به تعبیری دیگر او شخصیتی است که با تأسی به او می‌توان در زندگانی موفق و رستگار گردید و این موضوع همه بخشها و جوانب زندگانی او را دربر می‌گیرد. به‌عنوان مثال در علم‌آموزی و تحصیل و پژوهش به‌گونه‌ای بود که در موردش گفته‌اند:

فلقد كان، رحمة الله، آية في النبوغ العلمي، و اتساع الانق، و الأعبقریة الفذه و قد ظهر نبوغ منذ طفولته وبداية حياته و تحصيله العلمی…[5]

یعنی: او که رحمت خدایش بر او باد، البته آیتی در نبوغ علمی و دارای دید گسترده و در نبوغ بی‌همتا بود، و از همان اوان کودکی و آغاز تحصیلات علمی‌اش نبوغش آشكار گردید.

سید محسن امین نیز در بیان شخصیت همه‌جانبه او از چهار ویژگی اساسی «خلق شایسته»، «علم و افر»، «ورع» و «حب» یاد می‌کند. او در بیان شخصیت شهید صدر می‌نویسد:

لا يستطيع المرء أن تقدم صورة وافية من هذه الشخصية المتميزة و لكن ذلك لا يمنع من قراءة بعض عناوين هذه الشخصية، بدءاً من المميزات الخاصة بهذه الشخصية و هي مميزات الخلق النبيل، و العلم الوفيد و الورع و الحب….[6]

آری، جامعیت و کمال شخصی صدر بیانگر این امر است که او در هر بعدی از ابعاد زندگی فرد و امت می‌تواند راهگشا و اسوه‌ای نیکو برای هدایت و راهیابی او به‌سوی کمال، معنویت و اخلاق باشد.

٢- انسانهای بزرگ و اندیشمندان از ما خواسته‌اند که در پی به‌دست‌آوردن بینشی کلی و همه‌جانبه به‌ویژه نسبت به امور اجتماعی و سیاسی و جامعه خود باشیم، زیرا در سایۀ دارا بودن چنین بینشی است که می‌توانیم: «زمان کنونی را با یک دید وسيع آفاقی که علی‌الرسم هنگام بررسی آثار و مدنیتهای گذشته به‌کار می‌رود، بنگریم».

و با این درخواست خود سعی کرده‌اند نه‌تنها در نظر و ارائه دیدگاهها که در عمل و کنش خود، این دید آفافی به هستی، جامعه، انسان و سیاست را متحقق سازند و به تشخیص راه پرداخته و آن را به دیگران نیز بیاموزند، بلکه با دارا شدن چنین نگرشی همه‌جانبه، کلی و آفاقی است که می‌توانند راه را از بیراهه تشخیص دهند. کار انسانهای بزرگ در این میدان در دو بخش اساسی نظر و عمل و هریک از این دو در دو بُعد بشارت و انزار خلاصه می‌گردد. بررسی سیره سیاسی، اجتماعی و فردی این‌گونه افراد به‌معنای راهی به‌سوی دریافت بینشی وسیع و آفاقی تلقی می‌شود، همان‌گونه که شهید صدر با بیان اندیشه‌ها و سیره عملی خود با تکیه بر اصل دوراندیشی و ژرفانگری به انذار و اعلام خطر برای بشریت پرداخت و با اتکا به اصل امید و رجا به تبشیر جامعه روی آورد و بدین‌سان او با سيره سیاسی خود انذار و تبشیر را تجسم بخشید. وی نه‌تنها راه که نحوه دریافتن و شناختن راه و تمییز آن از پیراهه و کج‌راهه را نمایان ساخت. ازاین‌رو پرداختن به سیره سیاسی او، به‌معنای دریافت راه و التزامات آن است.

٣- موضوع دیگری که در اینجا حائز اهمیت است این است که حرکت شهید صدر در تاریخ بشریت الگوی سازنده و پویا تلقی می‌گردد و به‌ویژه با توجه به طرح چنین حرکتی توسط مرجعی صاحب‌نظر و اندیشمندی برجسته است که پی بردن به اهمیت آن آشکار می‌گردد. این حرکت فکری و سیاسی و مبارزاتی براساس اسلام راستین و در جهت احیای امت اسلامی شکل گرفته است و مبتنی‌بر نگرشی همه‌جانبه از هستی و جامعه و همچنين متکی بر اصلی که پیش از این مطرح شد، یعنی اصل حزم و ژرف‌نگری مورد نظر این اندیشمند است. بر همین اساس مدن أماسی از بررسی زندگانی و سيرة او، نه پرداختن به ابعاد گوناگون زندگی او که در واقع آشنایی با چنین راه و حرکتی است. به تعبیر علامه سید محمدحسین فضل الله:

بل المساله مسأله حركة الشهيد الصدر في التاريخ في الأیجائات لفکریة و الروحية و السياسية و الجهادية الى تطلقها الارشادات العميقة للملامح المضیئة في طبيعة شخصية…[7]

بلکه مسئله، مسئلۀ حرکت شهید صدر در تاریخ، در میدانهای فکری، روحی، سیاسی و جهادی است که ارشادها و آگاهیهای عمیق را برای لحظات نورانی در وجود شخصیت او به نمایش می‌گذارد. به‌ویژه آنچه در این حرکت تاریخی شهید صدر و مکتب او مورد نظر است ترکیب منطقی میان عواطف و احساسات و عقلانیت است که حرکت و مکتب او را مکتبی پویا و حرکتی سازنده و مؤثر در سرنوشت انسان قرار داده است، زیرا ترکیب عقلانیت با عواطف و احساسات و نگرشها و بینشها و ایمان و علم است که انسان می‌تواند مفهوم حرکت و توسعه را دریابد و به مکتب‌سازی و نظریه‌پردازی مبادرت کند. در مورد او به صراحت آمده است: «و کانت عاطفيته المقترجة بعقلانیته»[8] و احساسات و عواطف او با عقلانیتش آغشته بود.

۴- نکته دیگری که در این موضوع حائز اهمیت است این است که ترکیب عقلانیت با عواطف و کنش (عمل)، فرد و جامعه را از تعصيات ناروا، خمودی و جمودی برکنار می دارد. از همین روی در مکتب و حرکت صدر نمی‌توان تعصبات خشک و ناروا، خمودی، جمودی، بی‌تحرکی، اشعریگری و اخباریگری را مشاهده کرد. این نکته از نکات بسیار مثبتی است که اهمیت و ارزش بررسی سیره سیاسی این متفکر بزرگ را آشکار می‌سازد.

۵ـ مایه‌گیری مکتب و حرکت صدر از اسلام راستین و به‌ویژه اصول تشيع دوازده‌امامی و اتکای آن به جهان‌بینی توحیدی نیز از مواردی است که برای ما، ضرورت پرداختن به سيرۀ سیاسی و حرکت جهادی او را آشکار و مبرهن می‌سازد.

۶- ابتکارات و نوآوریها، جهانی و انسانی بودن حرکت صدر و ابتنای آن بر تفسير صحيح از جهان هستی، آن هم تفسیری عقلانی، برهانی، جنيۀ ديگری از اهميت مسئله را مشخص مینماید.

۷- همچنین تأثرات او از جامعه و مقتضیات زمان معاصر و تأثیراتی که به‌ویژه در مورد جامعه ما و انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی بر جای گذاشته است این معطب را مبرهن می‌سازد که به‌مراتب شایستگی آن را دارد که صفحاتی فراخور را به سیره سیاسی او اختصاص دهيم. زیرا برای ما ایرانیان، مهم‌تر از همه، مسئله ارتباط و پیوستگی شهید صدر، مکتب و حرکتش با ارزشهای انسانی‌الهی انقلاب اسلامی ایران، مردم ما و نظام جمهوری اسلامی است. اهمیت این ارتباط هم در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی و هم در ارائه اصول آن و هم در گسترش و توسعه آن به‌وضوح دیده می‌شود. برا نمونه هرایرد کمیجانی در مورد تأثیر او بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌نویسد:

… نیز نقش نسبتاً ناشناخته محمد باقر صدر به‌عنوان یکی از پدرخوانده‌های فکری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به همان اندازه اهمیت دارد. درواقع شواهد حاکی از آن است که این آیت‌الله عرب(!) کمک عمده‌ای به چهارچوب ایدئولوژیک نظام اسلامی در ایران کرده است.[9]

نه‌تنها تأثير شهید صدر بر انقلاب اسلامی و جامعه ما که بخشی از رفتار سیاسی و مشی سیاسی او در جهت تبين انقلاب اسلامی، هدایت و راهنمایی آن و حفظ و گسترش آن می‌باشد، بلکه مهم‌تر آن این است که اهمیت انقلاب اسلامی برای شهید صدر به‌گونه‌ای بوده است که بررسی رفتار او در قبال انقلاب اسلامی یادآور رفتار هگل، فیلسوف آلمانی، نسبت به انقلاب فرانسه بلکه عاطفی‌تر و بنیاتی‌تر از آن است. از این نظر او نه‌تنها حامی انقلاب اسلامی ایران که نظریه‌پرداز آن هم می‌باشد و در این مورد دارای دیدگاههای روشن و بیبدیل است.[10] همچنین بی‌دلیل نیست که یکی از شاگردانش وضعیت روحی او را پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران این‌گونه وصف می‌کند:

… با شنیدن خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سراسر وجود شهید صدر روح شده و روحش به‌سوی ایران پرواز می‌کرد. آتش شوق در چشمان پرفروغش می‌درخشید و گویا به بالاترین آرزوی خود رسیده است.[11]

و به تعبیر علامه محمدحسين فضل الله:

فاعطاها التأيبة الکلی من فکره و مشاعره و حرکته… حتى أن شهادته في مركز التحدي الكبير للنظام الطاغي في العراق، كانت من بين العطاء الكبير الذي قدمه للثورة التي ادخلت الرعب في قلوب الحكام الظالمين في المنطقة….[12]

 

 


[1]. مرتضی مطهری، فلسفه تاريخ، ص٣٨.

[2]. رعد (۳): ۱۷

[3]. تأكيدها از دکتر علی شریعتی است.

[4]. سید محمدباقر صدر، تشیع مولود طبیعی اسلام، ترجمه على حجتی کرمانی، با نقدی از دکتر علی شریعتی، ص۱۳۷.

[5]. سيد محمود هاشمی، المعالم الفكرية لمدرسة السيد الشهيد محمد باقر صدر، در: الإمام الشهيد محمد باقر صدر، سمو الذات و خلود العطاء، ص۱۴.

[6]. السيد محسن الامین و دیگران، الصدر في روی العليا و الفکرین، در: الامام الشهيد سيد محمد باقر الصدر، سمو الذات و خلود العطاء، ص۴۳۲.

[7]. محمد الحسینی، الامام الشهید السید محمد باقر صدر، ص٣.

[8]. همان، ص۴.

[9]. هرایرد کمیجان، اسلام در انقلاب، جنبشهای اسلامی در جهان عرب (بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی)، ترجمه حمید احمدی، ص۱۹۸.

[10]. نک: محمد حسین جمشیدی، اندیشه سیاسی شهید رابع امام سید محمدباقر صدر، ص١٠١ـ١٣٧.

[11]. مصاحبه نگارنده با شیخ محمدرضا نعمانی.

[12]. محمد الحسینی، همان، ص٨.

 

 

نشست زندۀ اینستاگرامی صفحۀ رسمی پژوهشگاه شهید صدر، با عنوان «صحبت صدر٢؛ آثار شهیدصدر را چرا و چگونه بخوانیم» برگزار شد.

دومین نشست «صحبت صدر»‌ با موضوع «آثار شهید صدر را چرا و چگونه بخوانیم»، با حضور حجج‌اسلام سید امید مؤذنی و علی شاملو، چهارشنبه ٧ مهرماه ١٣٩٩ برگزار شد.

حجت‌الاسلام سید امید مؤذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه شهید صدر،  در نشست «آثار شهیدصدر را چرا و چگونه بخوانیم» گفت: شهید صدر از آخرین افراد علمی سلسله صدر است که در ۲۰۰ سال گذشته در تمام سطوح علمی حضور داشته‌اند. از سوی بزرگان این سلسله، تأکید شده که نسب آنها تا امام کاظم(ع) همه مجتهد بوده‌اند. ایشان ۴۵ سال عمر کردند و از موارد شگفت‌انگیز زندگی وی، در این عمر بابرکت اقدامات و تلاش‌های ویژه و بی‌بدیل علمی و سیاسی ایشان است.

وی افزود: در تاریخ شیعه شاید دو یا سه نفر هستند که هم‌زمان یا پیش از بلوغ مجتهد بوده‌اند، آن هم در برخی دوره‌ها چون کتب و مطالب سبک‌تر بوده مجتهد می‌شدند، ولی ایشان در دوره پس از مرحوم نائینی و انصاری، پیش از چهارده‌سالگی به اجتهاد می‌رسند و همچنین اجازۀ اجتهاد را در سنین بلوغ از آیت‌الله‌العظمی خویی دریافت می‌کنند؛ آیت‌الله خویی با اینکه هزاران شاگرد داشتند و از پرشاگردترین علما هستند، به ۴ نفر اجازه اجتهاد دادند و یکی از آنها شهید صدر است؛ اجازه‌ای که در روند طبیعی حوزه حداقل ۲۰ سال درس حوزوی لازم دارد.

مکتب‌آفرینی شهیدصدر

حجت الاسلام مؤذنی بیان کرد: ایشان نظریه‌پرداز و نوآور در همه عرصه‌های علوم اسلامی است و به تعبیر رهبر معظم انقلاب در همۀ علوم حوزوی مکتب آفرید و دانش را به مرز جدیدی رساند. اینکه اقتصاد اسلامی به عنوان یک مکتب در برابر مکاتب دیگر مطرح شود، کار شهید صدر است؛ این مسئله سبب شد تا برخی نظریه‌پردازان اقتصاد غربی از نظریه وی تمجید کرده‌اند؛ بنابراین اگر کسی اقتصادنای او را خوانده باشد، نمی‌تواند منکر اقتصاد اسلامی شود. همچنین در بحث فلسفه هم صدر بعد از ملاصدرا مکتب فلسفی آفرید؛ لذا در ذیل صدرا تعریف نمی‌شود در حالی که فلاسفه میان این دو چیز متفاوتی از ملاصدرا ارائه نکردند.

وی با اشاره به جنبه شخصیتی صدر، اضافه کرد: شهید صدر مؤسس یک حزب مهم یعنی حزب‌الدعوة در عراق است و جماعت العلماء را در ذیل مرجعیت آیت‌الله حکیم راهبری کرده است که شبیه جامعه مدرسین به اضافه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم است؛ وی کتاب «فدک در تاریخ» را در ۱۳ سالگی نوشت و در این سن درصدد تبیین نظام سیاسی مأخوذ از زندگی حضرت زهرا بود؛ یعنی معتقد بود تلا‌ش حضرت زهرا(س) را نباید صرفاً تظلم‌خواهی فردی مادی تلقی کنیم.

معاون پژوهشی پژوهشگاه شهید صدر، در نشست اینستاگرامی «آثار شهیدصدر را چرا و چگونه بخوانیم» گفت: در سن ۲۱ سالگی اصول حکومت اسلامی را نوشت و در این سن همچنین مبارزه جدی با جریان کمونیستی و چپ داشت؛ بارها و بارها در حصر و زندان افتاد، به همین دلیل تعبیر «خمینی عراق» در قریب به شهادتش رایج شد که البته این اصطلاح از لحاظ تاریخ‌پژوهی باید بررسی شود؛ زیرا برخی آن را علیه صدر هم به کار می‌بردند. او چهره بین‌المللی عربی بود و علت اینکه خیلی افراد گمان نمی‌کردند فعالیت‌های او به شهادت منجر شود، همین جنبه بین‌المللی شخصیت اوست؛ البته صدام در نهایت مجبور شد او را شهید کند که به احتمال زیاد با تحریک استکبار جهانی رخ داده و تصمیم او به تنهایی نیست.

کتاب«نا» برای همه اقشار

معاون پژوهشی پژوهشگاه شهید صدر در نشست «آثار شهیدصدر را چرا و چگونه بخوانیم» با اشاره به کتاب «نا» نوشته مریم برادران، بیان کرد: ما شناخت مناسبی در فضای علمی دینی حتی دانشجویی و طلبگی با شهید صدر نداریم که عمدتاً هم به خاطر عربی بودن آثار آن شهید است؛ لذا خانم برادران در این کتاب بنا را بر این گذاشت تا با شش هفت هزار صفحه مطالعه و ارتباط با دختر و همسر شهید صدر آن را تألیف کند. کتاب تلاش کرده است تا واقعیت باشد؛ لذا هیچ گزاره‌ای بدون استناد تاریخی نیست در عین حال ادبیات داستانی روان و خواندنی و جذاب دارد.

وی اظهار کرد: هر کسی که در زندگی، مسئله هدف و اینکه انسان در حوزه ارتباطاتش چه الگوها و نمونه‌هایی را باید داشته باشد. برایش مهم است می‌تواند پاسخ پرسش‌هایش را از کتاب بگیرد؛ صدر الگوی درست زیستن استآ لذا کتاب مخصوص کسانی که فقط دغدغه دینی دارند نیست و هر کسی که دنبال معنایابی در زندگی است خوب است آن را مطالعه کند.

حجت الاسلام مؤذنی اضافه کرد: در کتاب «شرح صدر»، محمدرضا نعمانی که همراه شهید صدر در حصر خانگی بوده این کتاب را به‌عنوان خاطرات نوشته و البته از منابع دیگری هم بهره برده است، ولی از حیث روایت، روایت خود اوست. ویژگی کتاب آن است که حجم زیادی از اسناد در آن آمده. از جمله نامه‌های متعدد خطاب به شاگردان و … که برای مطالعات تاریخی مناسب است. کسی بخواهد یک دوره آشنایی معمولی با اندیشه شهید صدر داشته باشد و بعد وارد حوزه تخصصی شود کتاب «بارقه‌ها»، کتاب مفیدی است؛ زیرا گفتارها و نوشته‌های مردمی شهید صدر است و هندسه اندیشه او را نشان می‌هد همچنین «اسلام راهبر زندگی» با اینکه مباحث تخصصی دارد، ولی آن هم بخشی از اندیشه شهید را بازگو می‌کند.

شهید صدر و انقلاب

وی افزود: این کتاب شش فصل دارد که شش جزوه شهید برای جمهوری اسلامی بوده و از جمله پیش‌نویس قانون اساسی در آن بیان شده است؛ بنده معتقدم که نمایندگان مجلس ایران اگر توجه مجددی به مباحث اقتصادی صدر و این پیش‌نویس داشته باشند، رویکردهای جدیدی در حوزه اقتصادی خواهیم داشت. برای مطالعات قرآنی شهید صدر هم کتاب «سنت‌های تاریخی در قرآن» کتاب مناسبی است، سنت‌های تاریخی در قرآن کریم کتاب بسیار مهمی است و آقای بهمنی ده سال روی آن مطالعه دارد تا روش تفسیری ایشان را تبیین کند؛ این کتاب در نمونه‌های متعدد نشان داده که چگونه از قرآن می‌توان نظریه ارئه کرد و آن را وارد صحنه زندگی کنیم.

حجت الاسلام مؤذنی اظهار کرد: مباحث تفسیری و روش تفسیری او در اصول و سپس فقه بنیاد نهاده شده است؛ لذا برای آشنایی با صدر باید این منظومه را کنار هم بخوانیم، زیرا اندیشه وی بسیار منسجم و هماهنگ است و معمولاً در آثار مختلف او تناقض و تضاد دیده نمی‌شود. همچنین کتاب «امامان اهل بیت(ع) مرزبان اسلام» هم نگاه کل‌نگر به حیات اهل بیت(ع) داشته و معتقد است باید کل اهل بیت(ع) را در یک اندیشه منسجم فهم کنیم.

وی در پایان تأکید کرد: نظریه تاریخی منسجم در این کتاب نیست، ولی ایده‌های اصلی و نکات محوری نظریه‌پردازی در تاریخ اهل بیت(ع) را بیان کرده و موارد زیادی یافت می‌شود که برای پژوهش در مورد تاریخ اهل بیت(ع) افق‌گشاست؛ مثلاً وی در پی کشف روش‌شناسی امت در دوره‌های مختلف بوده است؛ می‌گوید امام به وضعیت روحی و روانی امت خود آگاه است و متناسب با آن تصمیم می‌گیرد. البته رفتار صدر هم در ذیل این رفتار تاریخی تنظیم شده بود؛ مثلاً ایشان در مورد معنای تقیه که بحث کرده است این تقیه را نسبت به عموم مردم می‌داند و نه صرفا حاکمان دوره ائمه(ع).

دومین نشست علمی طلایه‌داران صلح و وحدت اسلامی با محوریت اندیشه‌های آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر(ره)، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ماه ١٣٩٧ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سالن حکمت برگزار شد. آنچه در ادامه می‌آید پیام آیت‌الله سید کاظم حائری به این نشست است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد للّه رب العالمین و الصلاة ‌و السلام علی رسوله الأمين و علی آله الغرّ المیامین.
حضار گرامی!
سلام علیکم و رحمة‌ الله و برکاته

یکی از ویژگی‌های استاد شهید ما آیت‌الله سید محمدباقر صدر قدس‌سره در کنار همۀ فضایل و محاسن انبوه و پرشمارش عبارت است از وحدت‌گرایی و رویکرد تقریبی که در همه میدان‌های فعالیت او وجود داشت؛ چه در عرصه افکار و مفاهیم و چه در عرصه فعالیت‌های عملی و اجتماعی؛‌ به‌ویژه مبارزه شجاعانه و هشیارانه‌اش با رژیم حاکم [در عراق] که به شهادت او و خواهر دانشمندش رضوان‌الله‌علیهما منجر شد.
این ویژگی را می‌توان از شاخصه‌های پیش رو به‌دست آورد:

طرح‌های تمدنی کلان او که در کتاب‌هایی چون «فلسفتنا»، «الأسس المنطقية للإستقراء»، «اقتصادنا» و «البنك اللاربوي» بازتاب یافته است. او در این طرح‌ها امت اسلام را با همه گستره پردامنه و وجود وسیعش در نظر داشت و نیازهای فکری، اعتقادی، روشی و عملی همه امت را تشخیص می‌داد و سپس به رفع نیازها و درمان دردهای آن می‌پرداخت. او نگاه خود را به زاویه اجتماعی محدودی نمی‌دوخت؛ بلکه در بررسی شرایط امت و برآورد آینده آن، نگاهی کاملاً باز داشت و توانایی‌های علمی خود را در راه خدمت به همۀ کرانه‌های وجود امت اسلام به‌کار می‌انداخت و ازاین‌رو به‌راستی نظریه‌پردازی متعلق به همه جریان‌ها و گرایش‌های مذهبی امت اسلام بود.

وقتی موج الحاد در لباس مارکسیسم در میان امت اسلام به راه افتاد، او با «فلسفتنا»ی خود به مقابله با این موج برخاست و با این اثر، ماتریالیسم دیالکتیک را که بخش اول از اصول فکری مارکسیسم بود به چالش کشید و نقطه‌ضعف‌ها و مغالطات موجود در آن را هویدا ساخت. سپس بخش اول از «اقتصادنا» را به نقد بخش دوم از مارکسیسم، یعنی ماتریالیسم تاریخی اختصاص داد تا از این رهگذر، دین مردم را از فروافتادن در باتلاق این جریان الحادی مصون سازد. همچنین به نقد مکتب اقتصادی مارکسیستی و نیز مکتب اقتصاد سرمایه‌داری پرداخت و از آن پس در جلد دوم «اقتصادنا» ساختمان کلی اقتصاد اسلامی و نظام توزیع و تولید در آن را به‌تفصیل شرح داد. بدین‌سان به نبردی سخت با دو مکتب مارکسیسم و سرمایه‌داری وارد شد و با شکست اندیشه‌های هر دو مکتب، سربلند از این میدان بیرون آمد و پیروزی درخشانی را برای اسلام به ثبت رساند و امنیت فکری را برای همه جناح‌ها و طوایف امت اسلام پدید آورد.

آنگاه که تجربه‌گرایی در علوم بلوا به‌پا کرد و روش علمی در میدان اندیشه یکه‌تازی آغاز نمود، با کتاب «الأسس المنطقية للإستقراء» نظریه‌اش در استقراء را مطرح ساخت تا عقاید اسلامی و حقانیت توحید را براساس براهینی مبتنی‌بر همان اصول و پایه‌های علوم تجربی، یعنی از رهگذر تراکم ارزش‌های احتمالی اثبات کند.

وقتی نظام بانکداری ربوی چیرگی یافت، طرح مترقی «البنك اللاربوي في الإسلام» را ارائه نمود تا همه مذاهب اسلامی را از آفت ربا حفظ کند و به امت و دنیا ثابت کند که اسلام می‌تواند هم‌پای زمان پیش برود و راه‌حل‌های جزئی برای همه مشکلات زندگی معاصر ارائه کند.

روش پژوهش؛ شهید صدر در پژوهش‌هایش تنها به بهره‌گیری از ابزارها و پشتوانه‌های علمی خاص [مذهبی] خود بسنده نمی‌کرد، بلکه هرآنچه در عرصه اندیشه اسلامی وجود داشت را به‌کار می‌گرفت تا به رأی به‌دست‌آمده ویژگی فراگیری و شمول بخشد و آن را به‌عنوان حکم اسلام در چارچوب گسترده آن ارائه کند. در این راستا در اثر بزرگش «اقتصادنا» مذاهب مختلف اسلامی را در دایره پژوهش قرار می‌دهد تا از همه آنها برای ساخت نظریه اقتصادی‌اش بهره بگیرد؛ نظریه‌ای که آن را به‌عنوان نظریه‌ عمومی اسلام و دربرگیرنده انواع مذاهب اسلامی اکتشاف کرده است. برای نمونه در بحث مالیات‌های خمس و زکات، بیان کرده است که این دو مالیات برای بالا بردن سطح زندگی فقیر و رساندن آن به سطح زندگی اغنیا، تشریع شده‌اند تا از این رهگذر مفهوم توازن اجتماعی در اسلام محقق شود. او در این راستا به منابع متعددی از میراث اسلامی استناد کرده که در این میان در کنار روایاتی از «وسائل» نقل‌ ابن‌قدامه در «المغني» که در آن نظر شافعی را نیز آورده، وجود دارد. همچنین در قانون «زمين آبادشده به‏دست بشر در هنگام فتح،‏ مِلک عمومی همه مسلمانان است» به اجماع منقول در جواهر و نیز سخن ماوردی در این‌باره و نقل‌قول وی از امام مالک، استدلال کرده است. شهید صدر در این کتاب بیان می‌کند: «کسی نمی‌تواند زمینی را به مبلغ معینی اجاره کند و سپس بدون اینکه در آن زمین کاری کند آن را به مقداری بیش از آن مبلغ به دیگری اجاره دهد» و در این حکم به فتاوای فقهای بزرگ شیعه و روایات امامان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و نیز به سخن سرخسی در «مبسوط» استدلال می‌کند. وی از این رهگذر به حکمی که استنباط می‌کند صبغه حکم شرعی در چارچوب کلان شریعت اسلامی می‌دهد.

به همین دلیل بود که به‌طور ویژه از کتاب «اقتصادنا» در کشورهای اسلامی استقبال شد و این کتاب به مرجعی برای فهم مکتب اقتصادی اسلام و نظریات اسلامی در این زمینه تبدیل گشته و به‌عنوان ماده درسی در شماری از دانشگاه‌های جهان اسلام به‌کار گرفته شد، هرچند به‌طور کلی همواره دیگر کتاب‌های شهید صدر نیز موردتوجه فرهیختگان، اندیشمندان، پژوهشگران و مجامع علمی در سراسر جهان اسلام بوده و هست.
روشی که شهید صدر به مسائل حساس مذهبی می‌پرداخت سومین شاخصه نشان‌دهنده این رویکرد است. او درحالی‌که به باورهای مذهبی خود افتخار می‌نمود و تثبیت و دفاع از آنها را بر عهده می‌گرفت، از این نکته غافل نبود که مخاطب خود را همه مسلمانان با هر مذهبی قرار دهد، به همین منظور از ابزارهای عمومی اثبات بهره می‌گرفت و با زبانی فراگیر و تعابیری جذاب سخن می‌گفت و از عبارات مشمئزکننده، پرهیز داشت و به همه طیف‌ها و طوایف امت اسلام با دیده احترام می‌نگریست.

به‌عنوان نمونه در کتاب «التشیع و الإسلام» با طرح سه گزینه محتمل درباره آینده دعوت اسلامی‌‌ بحث خود را آغاز می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه پیش روی پیامبر(ص) یکی از این سه‌ راه، یعنی «موضع سلبی و وانهادن آینده دعوت»، «موضع ایجابی در قالب نظام شورا» و «موضع ایجابی در قالب تعیین امام» وجود داشته است. سپس این احتمالات را یکی پس از دیگری بررسی و تحلیل می‌کند تا معلوم شود کدام‌یک از این گزینه‌ها به واقعیت زندگی مردم و واقعیت دین اسلام نزدیک بوده است. او در این مسیر ادله و شواهد گوناگون را برمی‌شمارد و از اندیشه‌ای آزاد و خطابی همه‌پسند بهره می‌برد و با حفظ احترام و رعایت اخلاق علمی، بی‌آنکه از عقیده خود کوتاه بیاید، مطالبش را بیان می‌کند.

همین روش در کتاب «بحث حول المهدي(ع)» نیز مشهود است. او بحث خود را با طرح پرسش‌هایی که در ذهن عموم مسلمانان و پژوهشگران وجود دارد می‌آغازد و سپس همه توان فکری و نبوغ پژوهشی خود را در مسیر پاسخ به این پرسش‌ها به‌کار می‌اندازد و اندیشه مهدویت را در قالبی عقلانی و عقلایی و نه در پوششی افسانه‌ای ارائه می‌کند و نه‌تنها عرصه را بر مخاطب تنگ نمی‌سازد، بلکه برای مخاطب خود این امکان را فراهم می‌آورد که آنچه را می‌خواند با پیشینه‌های ذهنی‌اش مقایسه کند.

بدین‌سان شهید صدر نمونه‌هایی عالی از گفت‌وگوی مذهبی برادرانه و آرام را به نمایش گذاشته است؛ گفت‌وگویی که کینه‌ورزی و ادبیاتِ تحقیرِ دیگر مذاهب یا جسارت به بزرگان دیگران جایی در آن ندارد.

دیدگاه شهید صدر به مرجعیت؛ او مرجع را رهبری برای عموم مسلمانان می‌دانست که در تلاش‌های نظری و عملی‌اش دغدغه همه امت را دارد و این‌طور نیست که تنها مرجع یک فرقه یا گروه معین باشد. بر همین اساس به مبارزه بر ضد حکومت ستمگر عراق برخاست؛‌ زیرا می‌دید نظام بعثی به زورِ سلاح بر گُرده ملت عراق سوار شده و این ملت را از ابتدایی‌ترین حقوق و آزادی‌هایش محروم ساخته است و مثلاً پخش اذان و نماز جمعه [اهل‌سنت] از رادیو را ممنوع و شعائر حسینی را به‌شدت محدود نموده، ‌مساجد را محاصره و آنها را از نیروهای امنیتی و جاسوسانش پر کرده است و مردم را وادار می‌کند که به‌زور به حزب حاکم بپیوندند. در این فضا شهید صدر بر این باور بود که این مصیبت تنها دامن یک مذهب یا قوم خاص را نگرفته، بلکه مصیبت همه ملت عراق است و ازاین‌رو موضع جهادی و اقدام دلاورانه‌اش در راستای خدمت به گستره‌ای بزرگ از مسلمانان در عراق بود و تا آخرین نفس در راه این هدف جنگید و مبارزه کرد.

راه او از آغاز همین بود و همواره در این راه پرخطر پیش رفت تا اینکه در پایان به شرف شهادت نائل آمد و زندگی‌اش را به این فوز عظیم پایان برد. او در آخرین پیامی که برای امت عراق، اعم از شیعه و سنی فرستاد، می‌گوید:

من از آن زمان که [جایگاه] خودم و مسئولیتم را در این امت شناختم، وجودم را به‌طور یکسان وقف شیعه و سنی و عرب و کُرد کرده‌ام؛ زیرا من از رسالتی دفاع کردم که همه آنها را متحد می‌کند… پس ای برادر و فرزند سنی‌مذهبم! من به همان اندازه با تواَم که با برادر و فرزند شیعی‌ام هستم. من به همان اندازه با هر دو شما هستم که شما با اسلام هستید.

این سخن از فشارها و سختی‌های جانکاهی که دیده بود ناشی نمی‌شد و برای جلب طرف‌داری و یاری دیگران یا تحریک عواطف نبود؛ بلکه این سخن از باوری ریشه‌دار در جان او نشئت می‌گرفت و براساس مسئولیتی بیان می‌شد که او در طول زندگی پربرکتش آن را بر عهده گرفته بود و حاصلِ برداشت آگاهانه‌ای بود که آن شهید بزرگوار از اسلام و اهداف بزرگ آن داشت. او روزی این عبارات را بیان کرد و آن تلاش‌ها و فداکاری‌ها را انجام داد که هنوز اختلافات طائفه‌ای بروز نیافته و ناسازگاری‌ها به مرحله درگیری و نزاع نرسیده بود؛ به‌راستی که گویی او آینده امت را به‌شکلی دقیق می‌دید.
من از همه علمای اسلام و پژوهشگران اسلامی می‌خواهم که به شهید صدر اقتدا کنند و این روحیه باز را داشته باشند و با دغدغه‌ دین و دردهای همه فرزندان امت زندگی کنند.

در پایان از خداوند متعال می‌خواهم که روح استاد ما را غرق دریای رحمت بی‌کران خویش کند و او را در اعلی‌علیین منزل دهد و ما را به ادامه راه او و گام برداشتن در مسیر او یاری نماید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
١٠شعبان‌المعظم١۴٣٩ق.
سید کاظم حسینی حائری

به گزارش «فرهیختگان»، در میان متفکران معاصر نام شهید سید محمدباقر صدر همواره مورد احترام و توجه اهل اندیشه و صاحب‌نظران حوزه علوم‌اسلامی و نیز علوم‌انسانی بوده است؛ اما تاکنون ایشان را -چنان‌که باید- در قامت «متفکری برای امروز» مورد بحث قرار نداده‌ایم و معمولا یا فقط مدح و ستایش یا مورد تغافل قرار داده‌ایم و به‌جای مطالعه و عبور انتقادی از او با نخواندن یا خوانش سطحی او، به‌سادگی از کنارش گذشته‌ایم. یکی از وجوه مهم و برجسته اندیشه شهیدصدر نظریه‌پردازی در اقتصاد و نتیجه آن، کتاب اقتصادنا است. آیا اقتصادنا حرفی برای امروز ما دارد و می‌شود به آن امیدی داشت؟ چرا اخیرا موافقان اقتصاد بازار -مانند استاد سید جواد علوی‌بروجردی- تلویحا به تخطئه مباحث اقتصادی شهید صدر پرداخته‌اند؟ آیا شهید صدر مقابل سرمایه‌داری ایستاده است؟ در باب این وجه از اندیشه شهیدصدر با حجت‌الاسلام سیدامید موذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه شهیدصدر گفت‌وگویی داشته‌ایم که از نظر شما می‌گذرد.

گفتید که وقتی نگرش تاریخی صدر را درکنار تحلیل سیاسی و مکتب فقهی و روش تفسیری و سایر ابعاد اندیشه‌ای صدر می‌گذارید انسجام دارد و یک هندسه به‌دست می‌دهد. این روزها آیت‌الله علوی بروجردی در نفی اقتصاد اسلامی پیامبر را مرشد معنوی و اقتصاد اسلام را هم همان اقتصاد عقلایی یا اقتصاد بازار آزاد معرفی کردند و در لابه‌لای بحث‌شان هم تلویحا شهیدصدر را به کمونیسم و سوسیالیسم متهم کردند. شهیدصدر به‌ پدر اقتصاد اسلامی معروف است و تقریبا همچنان مهم‌ترین اثر در اقتصاد اسلامی همین اقتصادنای شهید صدر است. اگر بخواهیم براساس آن انسجامی که شما گفتید به جایگاه پیامبر و نسبت آن با اقتصاد بپردازیم، چه رهیافت‌هایی در این اندیشه شهیدصدر می‌یابیم؟

اتفاقا من فکر می‌کنم بحثی که اخیرا مطرح شد، یکی از کارکردهای خوبش این بود که به ما نشان داد هنوز هم به همین بحث‌هایی که صدر حدودا 60 سال قبل در اقتصادنا و فلسفتنا مطرح کرده، نیاز داریم. ما خیلی زود از صدر عبور کردیم؛ یعنی از کنار صدر گذشتیم، درحالی‌که در خیلی از این عرصه‌ها و دانش‌هایی که سال‌ها قبل صدر برای ما بنیادهایش را گذاشت، نیاز به اندیشه‌ورزی و تامل بیشتری داشته‌ایم. به‌نظر من صدر روزی را می‌دید که ما با کسانی از درون حوزه مواجه شویم که این مباحث را انکار کنند و برای همین از زاویه‌های مختلف به این بحث‌ها و پایه‌ها و مبانی و روش پژوهش درباره آنها پرداخت. این بحث‌ها به ما نشان داد که ما هنوز چقدر به صدر نیاز داریم و باید همچنان در صدر بمانیم؛ یعنی به‌نظر من هنوز در سیر اندیشه حوزوی دوره پساصدر آغاز نشده است. به تعبیر برخی از اساتید قم، ما هنوز در بخش زیادی از حوزه‌های اندیشه دینی در دوره پیشاصدری هستیم و هنوز حتی به صدر نرسیده‌ایم. یکی از چیزهایی که این قضیه را به‌خوبی نشان داد، همین بحث اخیر بود. گفت‌وگوهای اخیر نشان داد که هنوز بحث‌های شهید صدر زنده و ضروری است. اینکه ما چون اجمالا باور داریم یا دوست داریم که اسلام حکومت داشته باشد، بگوییم اسلام و فقه حکومتی داریم با اینکه بتوانیم با مبانی راسخ فقهی، اصولی، تفسیری و تاریخی اثبات کنیم که اسلام در تاریخ خودش در مقام حکومت بوده است و پیامبر در واقعیت اجتماعی خودش در مقام حکومت بوده و فعل و رفتار حکومتی داشته و از پایگاه قدرت و از پایگاه مدیریت سیاسی یک جامعه تصمیم می‌گرفته و کنش داشته، متفاوت است. این کاری است که صدر کرده و این اندیشه‌ها را با روش‌های متقن علم معتبر امروز حوزه اثبات کرده است. یک بخش از اهمیت امروز صدر همین دستاوردهای علمی و پژوهشی است که صدر به‌عنوان یک دارایی مهم فکری به ما داده است.

یعنی ما پس از صدر اثر بنیادی درخوری در عرصه علوم‌انسانی نداشته‌ایم؟

قطعاً داشته‌ایم و اتفاقات خوب بسیاری افتاده است،‌ اما مشکل این است که این پژوهش‌ها معمولاً از جهات مختلف بنیادی یا روشی ناتمام است. امروزه بخش زیادی از پژوهش‌ها و تلاش‌های علمی‌مان در عرصه علم دینی مبتنی‌بر یک‌دسته بنیادهای پژوهش‌نشده یا پژوهش‌های غیرمتقن است. پژوهش‌هایی داریم، ولی در فضای علمی متقن و معتبر نیست؛ چون موضوع ساده‌انگاری شده یا پژوهش مبتنی‌بر پیشفرض‌های اثبات‌نشده پیش رفته است. برای همین این پژوهش‌ها نیز در جهان علم پذیرفته نشده و تبدیل به جریان علمی نشده است. شهید صدر اما این کار را در 60 سال پیش انجام داده و اتفاقا در جهان علم هم، برخلاف فضای درونی حوزه، تا حد زیادی جا افتاده است؛ یعنی جهانِ علم کارهای او را به‌مثابه یک اقدام علمی پژوهشی درست پذیرفته، درباره آن پژوهش کرده و تا حدی جریان پیدا کرده است؛ چه در فضای عمومی جهان اسلام و چه در فضای اندیشه‌ای بیرون از جهان اسلام. چنان‌که مثلا مارک بلاگ در کتاب «اقتصاددانان بزرگ جهان» از شهید صدر به‌عنوان تنها اندیشمند مسلمان صاحب‌نظریه در میان ٢٢٠ اقتصاددان جهان نام می‌برد یا در دانشگاه‌های اروپا در همین سال‌های اخیر و به‌طور خاص بر پایه اقتصادنا پژوهش‌های متعددی انجام شده است.

اما درباره بیانات آیت‌الله علوی بروجردی، باید گفت تعابیر ایشان از زوایای مختلفی قابل‌بررسی است؛ مثلا از زاویه فلسفه علم و بحث‌های معرفت‌شناسی ایشان می‌گوید که اسلام نمی‌تواند اقتصاد داشته باشد، چون بیشتر از 20 قاعده تاسیسی ندارد. خب کسانی که درباره مکاتب علمی مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که اساسا مکاتب در پایه‌های اساسی خود، گزاره‌های فراوانی ندارند. مگر اقتصاد آزاد که جناب علوی بروجردی آن را به‌عنوان اقتصاد عقلایی معرفی می‌کند چند گزاره بنیادی دارد؟ هاـ‌جون‌چانگ در «٢٣گفتار» خود اصول نولیبرالیسم را همین مقدار می‌داند که از آنها هم باز تعداد کمتری از گزاره‌ها را می‌توان گزاره‌های هویتی نولیبرالیسم شمرد. گذشته از اینکه در اینجا بحث تفاوت میان دانش هنجاری و اثباتی یا به‌تعبیر شهید صدر تفاوت میان مکتب و علم وجود دارد که اساسا بسیاری از مواردی‌ که جناب علوی به‌عنوان شاهد مثال برای نفی وجود اقتصاد اسلامی به آنها مثال می‌زند مواردی است که شهید صدر خودش آنها را برشمرده و نشان داده که نسبت اینها با اندیشه اسلامی نسبت غیرمستقیم است و مستقیما به اسلامی یا غیراسلامی موصوف نمی‌شود. یا مثلا از منظر فلسفه فقه اگر بخواهیم به بیانات آقای علوی بروجردی نگاه کنیم باید ببینیم آیا احکام پراکنده و بدون نظام اساسا می‌تواند غایت شارع از جعل حکم را محقق کند؟ آیا این احکام هیچ نقشی در تربیت انسان ندارد و صرفا دستوراتی برای امتحان تعبد خلق است و هیچ مصلحتی ورای آنها نیست؟ اگر با این مبنا که گزاره‌های تاسیسی اندک است، بخواهیم وجود مکتب اقتصادی اسلام را نفی کنیم، طبیعتا مکتب اخلاقی اسلام را هم باید نفی کنیم؛ چون گزاره‌های تاسیسی اخلاق در اسلام هم فراوان نیست و در این‌صورت پیامبر(ص) حتی یک مرشد معنوی دارای اندیشه اخلاقی خاص هم نخواهد بود و نهایتا‌ یک واعظ اخلاقی است که در سطح یک راهب یا خطیب صرفا به مردم هشدارهایی می‌دهد. اینها نمونه‌ای از بحث‌هایی است که نمی‌توان بدون توجه به آنها درباره اقتصاد اسلامی بحث کرد. اما در پاسخ به اینکه چه نسبتی میان جایگاه پیامبر و اقتصاد وجود دارد، شهید صدر پیامبر اسلام را پیشوای بزرگ‌ترین انقلاب بشری می‌شمارد که تحول بنیادین انسان را براساس دگرگون‌سازی نگرش و عواطف انسانی رقم زد‌؛ یعنی اگر پیامبر دنبال تحقق عالی‌ترین سطح کمال انسانی برای بشر بود، ‌این را صرفا از رهگذر موعظه پیگیری نمی‌کرد. تاریخ پیامبر و شئون مختلفی که آن حضرت در آن ایفای نقش کرده‌اند نشان می‌دهد حضرت درپی تغییر وضعیت فاسد موجود و حرکت دادن جامعه به‌سمت ایجاد یک جامعه آرمانی انسانی بوده است. بر این اساس در عرصه اقتصاد نیز حرکت جامعه به‌سوی ارزش‌هایی چون عدالت ازجمله اهداف پیامبر بوده که ایشان برای آن هم به‌عنوان پیامبر قوانینی الهی را ابلاغ کرده و هم به‌عنوان حاکم، خود قوانین و دستوراتی را وضع و تدابیری را اجرا کرده است. شهیدصدر در بخش‌های مختلف آثار خود توضیح می‌دهد که چگونه بین ابعاد مختلف جامعه هماهنگی وجود دارد و اگر اسلام بازسازی کل بنای اجتماعی را به‌عهده نگیرد،‌ نمی‌تواند مسلمانی حقیقی را پرورش دهد. اخلاق حتی به همان معنای فردی و محدودش هم زمانی امکان تحقق دارد که در جامعه عدالت وجود داشته باشد که ازنظر صدر این عدالت در عرصه اقتصادی با توازن اقتصادی و تکافل اجتماعی محقق می‌شود، آن‌هم نه صرفا با ابزارهای تقنینی، بلکه با اقداماتی اجرایی که شارع در اختیار حاکم قرار داده و این مجموعه برپایه ویژگی‌های تربیتی انسان مسلمان می‌تواند حرکت جامعه را به‌سوی عدالت تسهیل کند. شهیدصدر بر همین اساس میان دو شأن ولایت امری و پیامبری پیامبر اسلام تفاوت قائل است و این تفاوت را به عرصه تقنین هم آورده و نشان می‌دهد چگونه بسیاری از اوامر و اقدامات آن حضرت، نه در مقام تبلیغ احکام ثابت دین، که از پایگاه ولی امر انجام شده است. صدر معتقد است شریعت اسلام محدوده‌ای دارد که در نصوص تقنینی برای آن حکم الزامی قرار داده نشده تا ولی امر خودش براساس مکتب اسلام، مصالح و اقتضائات زمان شایسته‌ترین قوانین را برای آن محدوده وضع کند. این محدوده طبق تبیین شهیدصدر از منظر هستی‌شناختی منطبق‌بر محدوده تحول‌پذیر ساختار ارتباطی انسان و طبیعت و انسان و همنوع است و از نگرش تشریعی دایره موسوم به مباحات عامه را دربرمی‌گیرد. و اساسا شهیدصدر توضیح می‌دهد که گذشته از اینکه سلوک و سیره پیامبر و اهل‌بیت(ع) چنین چیزی را نشان می‌دهد، اگر ما چنین منطقه‌ای را در احکام شرعی و چنین جایگاهی را برای پیامبر اکرم و ائمه هدی درنظر نگیریم،‌ خاتمیت و فراگیری اسلام را نقض کرده‌ایم.

آیا شهیدصدر چیزی از این موارد را هم بیان کرده است؟ مثلاً از قوانین حکومتی پیامبر که در زمره احکام ثابت شرعی نیست ایشان کدام را بیان می‌کند؟

به‌عنوان مثال شهیدصدر قانون مُمَلِّکیت احیا را ازجمله قوانین حکومتی پیامبر می‌شمارد که پیامبر از رهگذر آن جامعه را برای احیای اراضی و افزایش تولید محصولات کشاورزی، برانگیخت. اما این قانون ولایی نمی‌تواند براساس اصول مکتب اقتصادی اسلام که درپی توازن اجتماعی است، در عصر ابزارهای پیشرفته همچنان پابرجا بماند، زیرا با اصل عدالت در تضاد است؛ چون در زمان پیامبر و در دوره ابزارهای ساده، امکان احیای غیرطبیعی و هنگفت زمین برای کسی فراهم نبود و مالک شدن زمین توسط احیاکننده منجربه تملک بخش گسترده‌ای از منابع طبیعی توسط عده‌ای محدود نمی‌شد، درحالی‌که در دوران پس از انقلاب صنعتی، چنین اتفاقی روی می‌دهد و از این‌رو احیا در این شرایط نمی‌تواند چیزی بیش از حق اولویت را برای احیاگر به ارمغان ‌آورد تا با این ‌تدبیر توازن اقتصادی در جامعه حفظ شود. این یک نمونه است و صدر از دل متون متقن و قطعی اسلامی ده‌ها نمونه دیگر از قوانین و تصرفات اقتصادی پیامبر را مثال می‌زند و در کنار آیات قرآن و سایر گزاره‌های تقنینی اسلامی و با روش جزءبه‌کل نشان می‌دهد که احکام اقتصادی اسلام در چارچوب مکتبی قرار دارد که پیامبر هم درپی تحقق آن در جامعه بود. این مکتب اقتصادی سه رکن اساسی دارد؛ مالکیت چندگانه، آزادی اقتصادی در قلمرو محدود و عدالت اجتماعی. همه این ارکان به‌تنهایی می‌توانند ساختار اقتصادی کاملا متفاوتی را رقم بزنند که عنوانی مجزا از سایر مکاتب را به‌خود اختصاص دهد. البته مکتب هم با نظام اقتصادی متفاوت است و شهید صدر درباره نظام اقتصادی اسلام تفصیلاتی را به‌دست نداده و صرفا در سطح مکتب اقتصادی به تفصیل سخن گفته است. درباره علم اقتصاد هم ایشان اصول و فرض‌هایی را مطرح کرده است که باید به‌طور تفصیلی به آن پرداخت. در هرحال ازنظر صدر، سیره پیامبر، یک تجلی اخلاقی محض که در تاریخ جامانده، نیست، بلکه انقلابی اساسی در حیات بشری و وضع اصول بنیادین زیست شایسته انسانی است که همچنان با برخورداری همزمان از ارکان ثابت و محدوده‌های منعطف قابلیت پیاده‌سازی در جامعه بشری را دارد، بلکه یگانه راه سعادت او در همه عرصه‌ها، ازجمله اقتصاد است.

اگر بخواهیم به شکل انضمامی‌تری بحث کنیم باید بپرسیم امروزه دقیقا این مکتب اقتصادی گفته‌شده صدر کجاست؟ می‌دانم که ما در وضع قوانین‌مان سراغ صدر و مکتب اقتصادی صدر نرفته‌ایم و حتی همان بانک‌داری بدون ربایی را که او نوشته بود هم درست و اصولی به بحث و تطبیق نگذاشتیم. سوال من این است که وجوه انضمامی‌تر این اندیشه اقتصادی کجاست؟ الان ما اگر بخواهیم مشکل اقتصادی کشور را حل کنیم، صدر به چه کار ما می‌آید؟

ببینید بخش زیادی از مشکلات فعلی ما ریشه در همین رویکرد‌های کلان دارد. یعنی واقعا خود همین که بنیادهای نظری و سپس ساختارهای تقنینی و اصول رفتاری ما تغییر کند، بخش زیادی از وضعیت اقتصادی متحول می‌شود. مثلا در مکتب اقتصادی صدر با اینکه دولت، باید بسیار فعال و اثرگذار باشد و اختیارات و دارایی‌های فراوانی هم برای تغییر اقتصادی دارد، اما هیچ‌گاه دولت محتکر نیست و نمی‌تواند احتکار قدرت و منابع کند و باید ذیل مکتب و اصول اقتصاد اسلامی در پی تحقق مثلا کارمحوری در جامعه باشد که یکی از اصول اقتصاد اسلامی همین کارمحوری است. دولت باید دولت توانمندی باشد که فعالانه حضور پیدا کند و اهداف اقتصاد اسلامی را در جامعه پیاده کند. این دولت دنبال گسترش دولت یا بیشتر شدن سرمایه دولت و… نیست، بلکه یک‌سری ماموریت‌های مشخصی از طرف مکتب در قبال امت برای او تعریف شده است که باید از آن دارایی‌ها و توانایی‌ها و اختیارات برای تحقق آن مکتب استفاده کند. آن مکتب چیست؟ توازن اجتماعی، تکافل، امکان فعالیت اقتصادی در حد استعدادها و توان‌ها، کارمحوری در جامعه و مثلا جلوگیری از اسراف و تبذیر. یعنی دولت قدرت دارد اما احتکار قدرت ندارد. اقتدار دارد، ولی این اقتدار ذیل مکتب مشخص‌شده‌ای است و اگر از آن مکتب فاصله بگیرد و خلاف آن عمل کند، امت باید بازخواستش کند و تغییرش دهد و شهید صدر روش‌های تغییرش را نیز در سه سطح بیان کرده است. مقصود اینکه توجه واقعی به همین بنیادها می‌تواند بخش زیادی از وضعیت فعلی را تغییر بدهد. ما هنوز در وضعیت اقتصاد اسلامی نیستیم. ما همچنان در بسیاری از بخش‌های اقتصادی با افکار لیبرالی و نولیبرالی داریم فکر و برنامه‌ریزی می‌کنیم و هر جا هم که با ظاهر شرع به مشکل می‌خوریم آن را اسلام‌مالی می‌کنیم و فقط صورت شرعی‌اش را به‌نحوی سامان می‌دهیم. گام اول واقعا همین است که تغییر رویکرد اتفاق بیفتد که البته حضور نسل جوان معتقد به اقتصاد اسلامی در فضای علمی کشور نوید این را می‌دهد که می‌توان به این تغییر رویکرد امیدوار بود.

ببینید به‌عنوان مثال مبحث «کار» که شما اشاره کردید، امروزه مهم‌ترین بحث جامعه ما و رایج میان نحله‌های چپ و راست است. این دولت چگونه تبدیل به یک کارآفرین می‌شود؟ مدل‌هایی که ما درست کرده‌ایم تاکنون تبدیل به یک سرمایه‌داری اسلامی شده است. البته لفظش پارادوکسیکال است اما ما استفاده می‌کنیم یعنی مسلمان سرمایه‌داری را که قدرت دارد، تربیت کردیم بعد خود آن باعث شکاف طبقاتی و مشکلات فقر و… در جامعه شده است. شهید صدر برای حل این مشکل و ترمیم این سرمنشأ آسیب‌ها، راهکاری دارد؟

در اندیشه صدر بین نظریه، مکتب، قانون و دستورالعمل‌ها هم از حیث جایگاه نظری و هم از حیث نسبت آنها با ساحت واقعیت و پایگاه استفاده از آنها برای مدیریت جامعه، تمایز وجود دارد. چیزی که شما سوال می‌کنید یک امر کاملا ناظر بر واقعیت اکنون است. مهم این است که از حیث مکتب کار اتفاق بیفتد و این کار باید به‌سمت توازن اجتماعی باشد، باید منابع طبیعی در خدمت این اتفاق باشد، باید دارایی دولت، انفال و اینها به این سمت برود که فضای فعال شدن امت را فراهم کند. اینها کلیاتی است که در مکتب می‌آید. وقتی اینها می‌خواهد به قانون تبدیل شود، تبدیل شدن اینها به قانون نیاز به حضور کارشناسی دارد که این کارشناس وضعیت اکنون جامعه را بسنجد و متناسب با آن اصول تصمیم بگیرد. جامعه‌ای که زمین‌های کشاورزی گسترده دارد با جامعه‌ای که امکان معدن گسترده دارد با جامعه‌ای که هیچ‌کدام از اینها را ندارد، از حیث ساختارهای قانونی و نهادهای اجرایی کاملا متفاوت است و نمی‌توان برای همه اینها یک الگو پیشنهاد داد. در هریک از اینها حاکمیت و امت به‌شکلی می‌تواند کارمحوری را ایجاد کند که با دیگری متفاوت است. ما نمی‌توانیم به‌صورت پیش‌فرض، قانون‌ها یا نهادهایی را تصور کنیم که به‌شکل ثابت در همه جوامع منجر به کارمحوری شوند. اینجاست که نقش کارشناس و ترکیب کارشناس و فقیه در اندیشه شهیدصدر اتفاق می‌افتد. در مدل قانونگذاری صدر فقیه یگانه نیست و به‌تنهایی قانونگذاری نمی‌کند. بلکه مجلسی قانونگذاری می‌کند که درک درستی از مکتب اسلام، اقتضائات زمان، موضوع قانونگذاری و مصالح عالیه دارد و با دریافت درستی از همه اینها روشی را پیدا می‌کند که این روش می‌تواند آن اهداف را پیاده کند. این کاملا متغیر است و نمی‌توان آن را به‌شکل ثابت طراحی کرد. حتی خود شهید صدر وقتی می‌خواهد نمونه حضور  این قانون‌ها را مثال بزند تاکید می‌کند که این مثال است و این مثال نمی‌تواند همیشه و در همه جوامع حضور داشته باشد. مثلا شهیدصدر مثال می‌زند که وقتی سرمایه‌های مالی جامعه به هر دلیلی به‌سمت بانک‌ها و دریافت سود از بانک برود و وضعیت جامعه به‌گونه‌ای شود که سرمایه‌ها به‌جای اینکه به‌سمت کار و تولید بروند، به‌سمت انباشت شدن در بانک‌ها برود و از بانک سود بگیرند، شهید صدر می‌گوید که ما اینجا می‌توانیم از ابزار مالیات بر سرمایه استفاده کنیم تا جهت حرکت سرمایه را از سود بانکی به کار و تولید تغییر دهیم. این ابزار مالیات بر سرمایه که اینجا استفاده می‌شود یک راه‌حل همیشگی نیست، مقطعی است. با توجه به این ویژگی و با توجه به اینکه ما دنبال این هستیم که سرمایه، تولید سرمایه نکند و سرمایه تبدیل به کار و از طریق کار تبدیل به پول شود و کار محور تحرک اقتصادی جامعه شود، براساس این باید راهکارهایی را پیدا کنیم. یک مثال در این وضعیتی که صدر طراحی می‌کند وضع مالیات بر سرمایه است. آیا این راهکار صدر برای حل همیشگی مساله است؟ نه، صدر می‌گوید که در اقتضائات مختلف باید نشست و بررسی کرد. چنانکه در سیره پیامبر هم ایشان در دوره خودش وقتی دید زمین‌های بسیار وجود دارد و بخش زیادی از مردم کار نمی‌کنند و فعالیت‌های اقتصادی در جامعه کم است، با ابزار مالکیت اجازه داد هر کسی هرچقدر زمین را که احیا کرد، مالک آن شود. درواقع مالکیت را تبدیل به ابزار تشویقی برای توسعه فعالیت کشاورزی در جامعه کرد. اما آن ابزار همان‌طور که توضیح دادم امروز دیگر نمی‌تواند به کار بیاید.

اینجا می‌شود گفت که آن رویکرد کل‌نگر بهتر دیده می‌شود. چراکه اگر بخواهیم یک ویژگی از پیامبر را به الان تطبیق بزنیم به‌نوعی لیبرالیسم بدل می‌شود.

بله، هر کسی که زمین را احیا کرد، حقی خواهد داشت، اما آیا الزاما آن حق مالکیت زمین است؟ یا صرف حق اولویت در تصرف کافی است؟ آیا هر کسی زمین را احیا کرد، حتی به‌شکل غیرمتوازن، ولو با اینکه بتواند در حق بخش زیادی از جامعه اجحاف کند و توازن اجتماعی بین‌نسلی را به هم بزند، باز هم باید اجازه داشته باشد که با ابزارهایی که در اختیار دارد، مالک زمین شود؟ دراین‌صورت آیا مساله عدالت در توزیع منابع طبیعی دچار اختلال جدی نمی‌شود؟ یکی از بحث‌های مهم شهید صدر همین بحث توزیع پیش از تولید است. در اقتصادهای رایج دنیا درباره توزیع پس از تولید بحث فراوان شده است، ‌اما آن نقطه اساسی که اتفاقا در بحث عدالت بسیار مهم است همین توزیع پیش از تولید است. پیامبر یک رویکرد کلان اقتصادی را ایجاد کرده بود که ما باید از کل رفتارهای پیامبر و کل تشریع، آن رویکرد یا مکتب را کشف کنیم. شهید صدر تا سطح مکتب را در اقتصاد اسلامی گفته است که البته طرح او هم قابل اصلاح و پیشرفت است. اما در سطح نظام، نهاد و قوانین که حالا نهادهایی مثل بانک یا هر نهاد دیگری با چه ساختار و قوانینی باید درراستای آن مکتب ایفای نقش کنند، کاملا متغیر است و اصلا ولی‌فقیه و جریان کارشناسی و مجلس قرار است در این ساحت حضور پیدا کند که اول مکتب را تلقی کند و اقتضائات زمان را درک کند و متناسب بین اقتضائات و وضعیت موجود به شیوه تدبیر اقتصادی جامعه برسد. شهید صدر می‌گوید که ما در یک انقلابی هستیم که می‌خواهیم وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب برسانیم. این وضعیت مطلوب با مکتب و گزاره‌های توصیه‌ای که ما داریم، مشخص است. حالا ما باید نسبت به وضعیت موجود شناخت داشته باشیم و با خلاقیت بشری راهکارها و ابزارهای مشروعی را که در دل این مکتب و این نظام تشریع برای ما وجود دارد، برای تحقق این مکتب استفاده کنیم.

به گزارش فرهیختگان در میان متفکران معاصر نام شهید سیدمحمدباقر صدر همواره مورد احترام و توجه اهل اندیشه و صاحب‌نظران حوزه علوم‌اسلامی و نیز علوم‌انسانی بوده است؛ اما تاکنون ایشان را -چنان‌که باید- در قامت «متفکری برای امروز» مورد بحث قرار نداده‌ایم و معمولا یا فقط مدح و ستایش یا مورد تغافل قرار داده‌ایم و به‌جای مطالعه و عبور انتقادی از او با نخواندن یا خوانش سطحی او، به‌سادگی از کنارش گذشته‌ایم. یکی از وجوه مهم و البته کمتر مورد توجه اندیشه شهیدصدر، نظریه‌پردازی تاریخی یا نظراتی است که ایشان در تحلیل تاریخ اهل‌بیت(ع) ارائه کرده است. اکنون که باب استشهاد به تاریخ اهل‌بیت باز است و غالبا ضابطه‌ای در این استنادها و استشهادها رعایت نمی‌شود، توجه به این وجه از تفکر شهیدصدر می‌تواند به «سنجش استشهادها» و «تمیز حرف حساب از ناحساب» مدد رساند. در باب این وجه از اندیشه شهیدصدر با حجت‌الاسلام سیدامید موذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه شهیدصدر گفت‌وگویی داشته‌ایم که از نظر شما می‌گذرد.

شیوه و روش تاریخ‌نگاری شهید صدر نسبت‌به دیگر متفکران معاصر و قبل و بعد خودش چه تمایزی دارد؟

شهید صدر اساسا تاریخ‌نگاری نکرده است و درواقع مورخ نیست. ما یک نگارش و ثبت تاریخ داریم؛ به این‌صورت که مورخینی در دوره‌های مختلف تاریخ وقایع روزگار خودشان را می‌نوشتند یا با جمع کردن بین نقل‌های مختلف تاریخی، گزارشی را از دوره‌ای تاریخی با اجتهاد خودشان فراهم می‌کردند و درواقع یک تاریخ‌نگاری دسته‌دوم یا درجه دوم را ارائه می‌دادند. هدف مورخ ثبت بیشترین حد از جزئیات مهم تاریخی براساس ترتیب زمانی یا دیگر معیارهاست. شهید صدر اما اساسا چنین کاری نکرده و وارد ثبت تاریخ نشده است. شهید صدر از هیچ دوره تاریخی گزارش تاریخی کاملی به‌دست نداده است. برخلاف بزرگان اهل تاریخ که موسوعه‌های بزرگ تاریخی نوشته‌اند و در آن سعی کرده‌اند به‌قدر توان یک دوره از حیات امت اسلام را با رویدادهای مختلفش ثبت کنند. کاری که شهید صدر کرده، نظریه‌پردازی تاریخی یا تحلیل تاریخ است که از آن جهت که در این عرصه تولید روش و نظریه کرده است، از بنیانگذاران در این عرصه محسوب می‌شود. تفاوت شهید صدر با دیگران نیز در همین نکته است؛ ما مورخ پیش از شهید صدر بسیار داشته‌ایم، اما کسانی که به تحلیل تاریخ با هدف به‌دست دادن نظریه پرداخته باشند، ‌ نداریم. هم‌دوره با شهید صدر آیت‌الله خامنه‌ای هم همین کار را کرده‌اند و به تاریخ اهل‌بیت(ع) با رویکرد تحلیلی پرداخته‌اند. سایر بزرگانی که پیش از شهید صدر یا هم‌دوره شهید صدر بوده‌اند، معمولا مواجهه‌شان با تاریخ یا از جنس تاریخ‌نگاری و گزارش تاریخ براساس رویدادهاست یا صرفا به هدف استفاده‌های محدود علمی یا اخلاقی یا غیره به گزاره‌هایی از وقایع تاریخی توجه کرده‌اند. البته پس از شهید صدر و آیت‌الله خامنه‌ای کسانی این رویکرد نظریه‌پردازی تاریخی را دنبال و آثاری هم تولید کرده‌اند که برای نمونه می‌توان به آیت‌الله شیخ محمدمهدی شمس‌الدین اشاره کرد.

این روش، علاوه‌بر اینکه مستقیما دلالت‌های تاریخی دارد، مبتنی‌بر پیش‌فرض‌هایی کلامی است، مثل اینکه ما امامت را حقیقتی واحد می‌دانیم که مصادیق مختلفی داشته است؛ یعنی همه امامان یک حقیقت واحد را تجسم می‌بخشند که اهدافی ثابت دارد. یکی دیگر از این پیش‌فرض‌ها این است که سیره اهل‌بیت برای ما الگو است و ما باید براساس آن و در خط آن زندگی کنیم. با چنین پیش‌فرض‌های کلامی شهید صدر سراغ تاریخ اهل‌بیت رفته است؛‌ یعنی سراغ آثار مورخانی که جزئیات تاریخ اهل‌بیت را موبه‌مو و لحظه‌به‌لحظه ثبت کرده‌اند، رفته و سعی کرده است بخش‌های مختلف را بررسی کند و شاخصه‌ها، جلوه‌ها و نقش‌های مشترک و هماهنگ اهل‌بیت را بیابد و در دیدگاهی کل‌نگر سامان بدهد؛ به‌گونه‌ای که همه تاریخ اهل‌بیت را به‌مثابه یک کل ببیند و حوادث و رویدادهای مختلف را ذیل آنها فهم کند. در این نگاه شهید صدر درپی این نیست که حوادث تاریخی را صرفا کنار هم بچیند، بلکه درپی آن است که حوادث تاریخی کنارهم‌ چیده‌شده را به‌گونه‌ای فهم کند که آن فهم یک دیدگاه کل‌نگر نسبت‌به همه زندگی اهل‌بیت را به محقق بدهد تا محقق بتواند براساس آن دو کار کند: یکی اینکه بخش‌های ناهویدا و ناگفته تاریخ مانند ارتباط حوادث با هم را کشف و فهم کند و دوم اینکه تاریخ را به اجتماع و اکنون انسان منتقل کند؛ به این معنا که از دل آن نگاه کل‌نگر رویکردها و قواعد کلی‌ای را استخراج کند که در همه تاریخ جاری است و براساس این قواعد، سلوک و رفتار امامان جایگاه الگویی آنان را برای امروز ما شکل می‌دهد. ما برای اینکه بتوانیم وجه الگویی امامان را درک و متناسب با تغییرات زمان پیاده‌سازی کنیم، نیازمند نظریه و نگاه کل‌نگری هستیم که بتواند اصول و شاخصه‌های حرکت تاریخی امامان را مشخص کند و جزئیات متفرق و به‌ظاهر ناهماهنگ را در ذیل خودش معنادار و منسجم سازد.

آیا این روش باعث نمی‌شود که بسیاری از جزئیات را هنگام تاریخ‌نگاری کنار بگذاریم یا خیلی از مسائل را نتوانیم در این تحلیل قرار دهیم؟ به‌تعبیری این روش موجب غفلت از جزئیات تاریخی و نادیده‌انگاری آنها نمی‌شود؟

بنابر روش شهید صدر ما تاریخ‌نگاری را حذف نمی‌کنیم و درواقع کارکردی جدید را به پژوهش تاریخی اضافه می‌کنیم. در این روش شما باید با تسلط بر جزئیات تاریخی، سراغ نظریه‌پردازی بروید. در این روش پژوهشگر یا خودش تک‌تک گزاره‌های تاریخی را مطالعه و بررسی کرده یا با معیارهایی به اجتهاد دیگر مورخان اعتماد کرده است؛ چنان‌که یک مفسر در تفسیر آیات قرآن، گاهی در تک‌تک کلمات قرآن مجتهد نیست و در فهم معنا به واژه‌شناس رجوع می‌کند. در روش شهیدصدر محقق باید به همه جزئیات مهم تاریخی احاطه داشته باشد و دوم اینکه معیارهای جزئیات یا گزاره‌های تاریخی‌ای که می‌تواند در نظریه استفاده شود را بداند و سپس از میان آن جزئیات انتخاب کند و با مقایسه و سنجش و مطالعه اینها با هم آن نگاه کلی که حاکم بر تمام این اجزاست و می‌تواند تمام این اجزا را درکنار یکدیگر معنادار کند، کشف کند. اینکه کدام‌یک از گزاره‌های تاریخی از حیث نظریه‌پردازی مورد اعتناست را شهید صدر تا حدی گفته است و شاخصه‌های دیگر نیز باید کشف شود که معلوم شود چه اجزایی از تاریخ برای ساخت نظریه تاریخی به ما کمک می‌کند.

مثلا شهید صدر اشاره می‌کند واقعه تاریخی که ما می‌خواهیم از آن استفاده کنیم باید یک امر اجتماعی تاریخی باشد؛ به این معنا که اثر فعال انسان در یک گستره انسانی باشد؛ مثلاً مرگ جناب ابوطالب یک اتفاق اثرگذار و مهم تاریخی است، اما اثر فعال انسانی نیست و نمی‌تواند در این نظریه‌پردازی کارکردی داشته باشد. یکی دیگر از این شاخصه‌ها این است که باید بین شئون مختلف امامان تمایز قائل شد و اینکه هر فعلی از چه شأنی صادر شده است را در نظر گرفت. پیامبر گاهی در مقام بیان حکم ثابت شرعی، قانونی الهی را بیان کرده است و گاهی در مقام حاکم اسلامی، قانونی را وضع کرده است که آن قانون اساساً موقت بوده و براساس اقتضائات زمان تغییرپذیر است. یکی دیگر از این شاخصه‌ها این است که امام براساس وضعیت امت، به‌عنوان مجموعه‌ای انسانی با ویژگی‌های طبیعی اقدام می‌کند و هر فعل امام باید متناسب با این وضعیت عمومی امت فهم و سنجیده شود. برای همین یکی از چیزهایی که در گفتارهای تاریخی شهید صدر بسیار برجسته است، تلاش برای فهم وضعیت روان‌شناختی امت در بازه‌های مختلف است؛ مثلا از نظر ایشان امت در دوره امام‌حسن(ع) در شرایط شک و تردید به‌سر می‌برد، اما در دوره امام‌حسین(ع)، از وضعیت شک خارج شده، اما به بی‌ارادگی مبتلاست. به هرحال بخشی از این ضابطه‌ها را شهید صدر خودش در لابه‌لای آثارش تصریح کرده و بخش‌هایی نیز قابل‌کشف است و بخشی‌هایی را نیز باید افزود. این فرآیندی است که شهید صدر برای نظریه‌پردازی تاریخی تاحدی به‌دست داده است. براساس این فرآیند احاطه بر جزئیات تاریخی به‌عنوان گام اول نظریه‌پردازی ضرورت دارد، اما اینکه خود شهید صدر در فرآورده‌ای که از این فرآیند به‌دست داده تا چه حد به این اصل پایبند بوده، چیزی است که باید توسط پژوهشگران تاریخی به بوته نقد و ارزیابی گذاشته شود.

امروزه می‌بینیم که استفاده از گزاره‌های تاریخی برای تبیین رویدادهای روز زیاد اتفاق می‌افتد. از کربلا درس مذاکره گرفتن یا صلح امام‌حسن(ع) را نتیجه نظرسنجی مردمی دانستن یا از طرفی فلان شخصیت را طلحه و زبیر و دیگری را عمار و ابوذر دانستن چیزهایی است که زیاد اتفاق می‌افتد. این نیز نوعی به امروز آوردن تاریخ است. روش شهید صدر با این موارد چه تفاوتی دارد؟

این مواردی ‌که شمردید اساسا در زمره کار علمی و پژوهشی قرار نمی‌گیرد و از این‌ جهت نمی‌توان آنها را به‌عنوان یک اندیشه تاریخی جدی گرفت. این‌ تطبیق‌ها سوءاستفاده‌های سیاسی محدود از تاریخ برای اغراض سیاسی یا اجتماعی زودگذر است و برای همین بیش از کارکرد سیاسی محدود بقایی ندارند. البته این سخنان پشتوانه‌های فکری دارند که اگر بروندادهای آنها استمرار داشته باشند و پاسخ و تبیین مناسبی در برابر آنها ارائه نشود، ممکن است به‌تدریج باور عمومی را شکل دهد و بالتبع رفتار امت را هم عوض کند. اساسا کارکرد روشی که شهید صدر برای فهم و تحلیل تاریخ ارائه کرده، همین است که جلوی سوءاستفاده‌های مقطعی گرفته شود و فهم تاریخی جامعی از حیات اهل‌بیت فراهم آید. وقتی شما تاریخ امامان را به شکل منقطع و بریده از خط سیر کامل اهل‌بیت ببینید، می‌توانید برش‌های محدود را به شکل‌های گوناگون و متناسب با اغراض و افکار خودتان تفسیر کنید؛ مثلا ‌در دوره‌ای به ترویج ادبیات مذاکره نیاز دارید، از گفت‌وگوی هدایتگرانه سیدالشهدا علیه‌السلام با بخشی از درون جامعه اسلامی، درس مذاکره در برابر کفار را می‌گیرید! اما اگر کل تاریخ اهل‌بیت را ببینید و تمایز و مقابله‌ای که همواره بین جامعه اسلامی و جهان کفر در سیره همه اهل‌بیت وجود داشته را نشان بدهید، نمی‌توانید اساسا نوع کنشگری امامان در درون جامعه اسلامی را به شکل رابطه با بیرون آن تعمیم بدهید و مثلا از مدارای امیرالمؤمنین علیه‌السلام با خلفای وقت، درس کوتاه آمدن در برابر مشرکین و کفاری را بگیرید که حتی به ظاهر هم مسلمان نیستند و با اصل وجود جامعه اسلامی ضدیت دارند. یا مثلا درباره آتش‌بس امام‌حسن علیه‌السلام با معاویه اگر رفتار امام قبل و بعد [از ایشان] را درنظر بگیرید و بر اساس خط حرکت اهل بیت، اقدامات ایشان را بخواهید تحلیل کنید می‌بینید که عدم‌گرایش مردم، همواره جزء اقتضائات زمان و ملاحظات امام معصوم است، نه‌ یگانه علت تصمیم امام. به تعبیری هرگز این خواست عمومی معیار اصلی نیست، بلکه خود این خواسته مردمی ممکن است به‌دلیل عدم‌تناسب با اصول اسلامی، قبیح و ضدارزش باشد، ولو اینکه امام را مجبور به کاری خاص بکند. توضیح آنکه وقتی اقدام امام را مبتنی‌بر نظرسنجی مردمی تحلیل می‌کنیم، گویی امام برای جنگ یا صلح یک معیار انتخاب داشته و آن هم انتخاب مردم است و مثلا اگر معاصران امام حسن علیه‌السلام واقعا توان جنگ داشتند و حتی اگر حضرت آنها را مجبور هم می‌کرد باز بر معاویه پیروز می‌شدند، حضرت به‌صرف عدم تمایل آنها دست به جنگ نمی‌زد. انگاره پشت چنین تحلیلی این است که این «عدم تمایل» خودش موضوعیت دارد و علت اقدام امام است و می‌توان آن را محوری برای تصمیم‌گیری دانست، ولو این عدم‌تمایل براساس دنیاپرستی و خودفروشی در برابر سکه‌های معاویه باشد. درواقع این تحلیل می‌خواهد به خیانت و خودفروشی اصحاب امام‌حسن علیه‌السلام قداست بدهد و از آن الگو بگیرد. درحالی که اگر رفتار امامان را با هم درنظر بگیریم و نگاه‌ کل‌نگر داشته باشیم، می‌بینیم در معیارهای ارزشی تصمیم[گیری] اهل‌بیت علیهم‌السلام، هیچ‌گاه خواست مردم به‌تنهایی «تعیین‌کننده ارزش» و «علت‌ تصمیم امام» نیست، ‌بلکه تعیین‌کننده شرایط و اقتضائاتی است که امام با ملاحظه آنها تصمیمات خود را اخذ می‌کند. مثلا امیرالمؤمنین علیه‌السلام با وجود عدم تمایل یاران، به جنگ پرداخت و در شکوه‌ای هم تصریح کرد که هر بار به جنگتان خواندم سرما و گرما را بهانه کردید. سیدالشهدا علیه‌السلام نیز به‌رغم مخالفت همه هم‌عصران دست از قیام نکشید. رفتار این دو امام، در کنار نقل‌های معتبر از علت صلح امام حسن علیه‌السلام که علت را خیانت یاران و نبود انصار و دلایل دیگر شمرده‌اند، نشان می‌دهد که خواسته مردم هیچ‌گاه به تنهایی علت جنگ یا صلح امام علیه‌السلام نیست، هرچند می‌تواند اقتضائات تصمیم امام را تعیین کند. تحلیلی که خود شهید صدر از شکل ارتباط امام و امت در ماجرای آتش‌بس امام‌حسن علیه‌السلام ارائه می‌کند این است که امام در راستای همان اهداف سه‌گانه‌ای که همه اهل‌بیت به شکل طیفی دنبال آن بودند (یعنی ١. حفظ اصل اسلام و دستاوردهای اسلامی، 2. تربیت گروه شایسته باورمند به خط اصیل اسلامی (شیعیان) و 3. به‌دست گرفتن حکومت اسلامی) وقتی می‌بیند عمده امت به خط اهل‌بیت شک کرده‌اند و توان تشخیص بین خط علوی و اموی را ندارند و از سویی عده زیادی هم به‌دلیل دنیازدگی خود را فروخته‌اند، تصمیم می‌گیرد که آتش‌بس را بپذیرد تا هم شیعیان را حفظ کند؛ چون امام حسن علیه‌السلام بر خلاف امام حسین علیه‌السلام در جایگاه خلافت و حکومت قراردارد و اگر قرار به جنگ باشد باید تا آخرین نیرو و با همه توانش بجنگد؛ و هم با پذیرش آتش‌بس به‌نوعی امت را تجربه‌درمانی کند تا خود امت با همه وجود تفاوت خط علوی و اموی را درک کند. لذا می‌بینیم در دوران امام حسین علیه‌السلام کسی به تمایز خط علوی و اموی و برتری خط علوی تردیدی ندارد و مشکل در بی‌اراده شدن و ترس امت است که سیدالشهدا برای درمان این مشکل امت، راه قیام و مبارزه تا آخرین قطره خون را انتخاب می‌کند. این تحلیل از منظر چگونگی رابطه میان امام و امت در اقدام امام است؛ یعنی جنس ارتباط، نظرسنجی و انفعال امام در برابر مردم نیست، بلکه هدایتگری امام و حرکت دادن امت توسط امام است که البته امام در این مسیر، وضعیت طبیعی امت را درنظر می‌گیرد و آن را به‌سوی همان اهداف پیش می‌برد. برای همین است که شما می‌بینید در دوره‌های بعدی دقیقا همین اهداف محقق شده است؛ هم اصل اسلام و دستاوردهای اسلامی با مدیریت امامان پابرجا باقی‌ مانده است، هم شیعیان روزبه‌روز از نظر کمی و کیفی توسعه‌ یافته‌اند، هم همواره حرکت اهل‌بیت به‌سوی تشکیل حکومت بوده است که نمونه آن را در حمایت‌های ایشان از برخی قیام‌ها می‌توان دید. انقلاب اسلامی ایران هم در راستای همین اهداف معنا پیدا می‌کند.

شهیدصدر با کسانی مانند شهید مطهری، مرحوم شریعتی، مرحوم طالقانی و جلال‌الدین فارسی هم‌دوره است که اینها هم هرکدام به شکلی تاریخ را تفسیر می‌کنند و همه‌شان نیز به‌دنبال این هستند که اجتماع خودشان را به حرکت وادارند یا به تعبیری مصلح اجتماعی باشند. اگر بخواهیم نسبت اندیشه تاریخی شهیدصدر را با عمل اجتماعی او بسنجیم از نظر شما به چه نتیجه‌ای می‌رسیم و این نسبت چگونه است؟

من در اینجا فقط به اندیشه تاریخی شهید صدر و نسبت آن با عمل اجتماعی او می‌پردازم و سایر ابعاد اندیشه او را درنظر نمی‌گیرم؛ ‌ می‌دانیم که شهید صدر هم فیلسوف است و هم فقیه و هم اصولی و هم اقتصاددان و هم در علوم‌سیاسی و جامعه‌شناسی نظرات و نظریاتی دارد که من صرفا در اینجا به جنبه اندیشه تاریخی او می‌پردازم. اتفاقا تفاوت شهید صدر با کسانی که نام بردید هم در همین است که این جامعیت در هیچ‌کدام [از آن بزرگواران] نیست، یا جنبه فقهی و عمق و اصالت دینی آنها غیر قابل مقایسه [با شهیدصدر] است یا جنبه نظریه‌پردازی در علوم‌انسانی در آنها نیست یا بسیار کم است و مهم‌تر اینکه هرچند این افراد جزء چهره‌های مؤثر در تحولات اجتماعی بوده‌اند، [هیچ‌یک] در مقام رهبری یک تحول اجتماعی بزرگ قرار نگرفتند؛ برخلاف شهید صدر که هم در عراق و هم در برخی دیگر از کشورهای عربی چنین جایگاهی داشته و از این منظر صرفا با حضرت امام(ره) قابل مقایسه است. با این توضیح از منظر همین اندیشه تاریخی و نسبت آن با عمل اجتماعی می‌توانیم چند ساحت را ببینیم. یکی ساحت اندیشه محض است. یعنی تاریخ‌‌پژوه به‌مثابه یک اندیشمند تلاش می‌کند که دارایی‌های موجود تاریخی را به‌نحوی تبیین کند که زیرساخت‌های نظری برای تغییر جامعه را فراهم کند. مثلا کاری که شهید صدر در «فدک در تاریخ» کرده این است که آن تصویر نادرست و ناواقعی از ماجرای فدک را بر اساس روایت‌های مختلف و همان نگاه کل‌نگر، به چهره اصلی خودش که یک قیام بوده بازگردانده و نشان داده که هدف اصلی حضرت‌زهرا سلام‌الله‌علیها در ماجرای فدک توجه به مساله حکومت اسلامی بوده است. شهیدصدر در کتاب «فدک در تاریخ» که مایه شگفتی است که آن را در سیزده‌سالگی نوشته، رویکرد حضرت‌زهرا(س) را بر اساس بیانات خود حضرت و تطبیق با سایر اقدامات ایشان و حضرت‌علی(ع) بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که ما در دارایی تاریخی خودمان و در آن وجود متعالی و مقدسی که برای خودمان به‌عنوان الگو قبول داریم و بخشی از دارایی هویتی و فکری ما را شکل می‌دهد، یک شخصیت انقلابی داریم که به هیچ عنوان نسبت به واقعیت اجتماعی، بی‌واکنش نیست، بلکه با بیشترین توان برای جلوگیری از انحراف حاکمیت اقدام می‌کند. این سطح اندیشه محض است، یعنی متفکر صرفا در مقام اندیشه‌ورزی، دارایی تاریخی ما را به‌گونه‌ای روایت می‌کند که این دارایی تاریخی در نقطه آغاز تحول اجتماعی قرار می‌گیرد چون تحولات اجتماعی -حالا اگر نگوییم الزاما در اولین گام- در اولین گام‌های خودشان و به‌عنوان یک پایه اساسی، نیاز به تحول نگرش دارند. برای هر تحول اجتماعی بینش‌های انسان‌ها باید عوض شود، که بخشی از این بینش‌ها منوط به امر تاریخی است. گاهی اثر یک اندیشمند بیش از اندیشه محض است، یعنی گاهی خود آن فرد به مبلغ آن اندیشه تبدیل می‌شود و می‌تواند اندیشه را از یک امر نظری محض در کتاب به یک باور اجتماعی یا یک اندیشه اجتماعی -که در ذهن و دل عده زیادی از مردم وجود دارد- بدل کند. گاهی خود این اندیشمند یک مرتبه دیگر از تحقق اجتماعی را هم دارد و خودش برای این اندیشه‌ها انسان تربیت می‌کند و نهاد و ساختار و جریان اجتماعی می‌سازد و خودش عملا به اقدامات اجتماعی مختلف دست می‌زند یا به تعبیری خودش مصلح اجتماعی -به‌معنای واقعی کلمه- می‌شود؛ یعنی تلاش‌ها و جایگاه و امکانات او، او را در مقامی قرار می‌دهد که با موجودیت خودش می‌تواند تحولی اجتماعی را رقم بزند. تاکید می‌کنم که من صرفا دارم از زاویه اندیشه تاریخی شهید صدر صحبت می‌کنم و تنها از این منظر نسبت این مصلح اجتماعی را با اندیشه تاریخی‌اش می‌سنجم.
صدر به‌مثابه یک تحلیلگر تاریخی، در کنش سیاسی- اجتماعی به‌مثابه یک مصلح، اندیشه تاریخی مشخصی داشته که در کتاب‌ها و گفته‌های او به شکلی تا حد بسیار منسجمی بیان شده است. همین دیدگاه تاریخی در شکل اقدام اجتماعی او هم منعکس شده است. اینکه او حوزه را محور تحول جامعه می‌داند و همه ساختارهایی که می‌سازد را حول محور حوزه طراحی می‌کند ریشه در همین نگاه تاریخی دارد که براساس آن مرجعیت را امتداد تاریخی امامت می‌داند. اینکه اصلاح جامعه را از ساحت اندیشه و تغییر نگرش شروع می‌کند نیز در تحلیل تاریخی او و برداشتش از اقدامات امامان، ریشه دارد. اینکه عمل سیاسی را با حزب و تشکل اجتماعی سازمان‌دهی شده آغاز می‌کند و جماعه‌العلماء را طراحی و حزب‌الدعوه را تاسیس می‌کند ریشه در تفسیری دارد که از اقدامات سازمان‌دهی ‌شده و منظم شیعیان در سایه مدیریت ائمه ارائه داده است. این اندیشه در منظومه‌فکری آیت‌الله خامنه‌ای هم وجود دارد. اینکه صدر در برابر [رژیم] بعث کوتاه نیامد، مبتنی‌بر تحلیلی است که از جامعه خودش و نسبت آن با جامعه سیدالشهدا(ع) دارد و می‌گوید امروز نیز جامعه به همان مرض مبتلاست و همان درمان را می‌طلبد. اینکه صدر در پایان عمرش تمام دارایی فکری، معنوی، دینی و اجتماعی خودش را در اختیار انقلاب اسلامی قرار می‌دهد نیز ریشه در این داشته است که هدف حرکت اهل‌بیت را رسیدن به حکومت اسلامی می‌داند و معتقد است این حکومت اسلامی در هر جایی از دنیا که امکان تحقق پیدا کرد، همه ظرفیت‌ها باید خرج آن شود. او خودش را در اختیار این جریان اجتماعی قرار می‌دهد و شاگردانش را به آن دعوت می‌کند و برای این قضیه کشته می‌شود. این ریشه در چه چیزی دارد؟ ریشه در آن نگاه و تحلیل تاریخی [مبتنی‌بر آن] دارد. لذا تمام مراتب عمل اجتماعی صدر کاملا منسجم و متناسب و همخوان با همان تحلیل تاریخی است که او در کتاب‌های تاریخی خودش نسبت به تاریخ اهل‌بیت ارائه کرده است. البته وقتی شما این نگرش تاریخی را در کنار تحلیل سیاسی و مکتب فقهی و روش تفسیری و سایر ابعاد اندیشه‌ای صدر می‌گذارید، بسیار شکوهمند است و بازهم همین انسجام را می‌بینید و یک کل به‌هم ‌پیوسته و یک هندسه بسیار زیبا را مشاهده می‌کنید. صدر همچنان ناشناخته است؛ به این دلیل که ما به اندازه کافی او را نخوانده‌ایم و درباره او گفت‌و‌گو نکرده‌ایم. او پشت هیاهوی رسانه‌ای دیگرانی که اگرچه میهمانند اما به‌واسطه برساخت‌های رسانه‌ای غیرواقعی و غیرمتناسب با حقیقت خودشان، چهره‌های اغراق‌شده‌ای پیدا کرده‌اند، گم شده و از این‌رو ما صدر را در یک ناشناختگی و مهجوریت می‌بینیم. صدر از حیث اصلاح اجتماعی کسی است که در یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه در تمام این 80 سال گذشته -که صدر و آثارش در آن حضور داشته- همواره در بالاترین حد تاثیر بوده است. یعنی از زمانی که مرجع اعلای وقت آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم بوده، به گفته فرزند ایشان یعنی شهید سیدمحمدباقر حکیم، نهادهای اجتماعیِ این مرجعیت را صدر مدیریت می‌کرده است، بعدها هم که خود او به مقام مرجعیت فقهی و رهبری اجتماعی می‌رسد و مستقیما در مبارزه با [رژیم] بعث و سایر جریان‌ها اثر می‌گذارد و رهبر جنبش اسلامی عراق می‌شود. هنوز هم شما می‌بینید که یکی از مهم‌ترین چهره‌های هویتی عراق جدید را شهیدصدر شکل می‌دهد می‌توان گفت که هیچکس نیست که به‌اندازه شهیدصدر در عراق امروز -از نظر انسجام اجتماعی و تحرک و انگیزش مردمی- اثر داشته باشد. می‌دانید که مثلا همه گروه‌های مقاومت عراق جدید، مستقیم و غیرمستقیم رهبر فکری و الگوی اصلی خودشان را شهیدصدر می‌دانند و مبارزه خود را در امتداد اقدام انقلابی شهیدصدر تعریف می‌کنند. علاوه‌بر عراق به‌عنوان یکی از کشورهای منطقه، دارایی تربیتی، دارایی فکری و دارایی اجتماعی که صدر در مکتب خودش ایجاد می‌کند، گستره اثر بسیار زیادی در جهان اسلام یافته است. صدر با «فلسفتنا» و «اقتصادنا»ی خودش در دهه‌های گذشته تبدیل به یکی از مهم‌ترین و محکم‌ترین نقاط اتکا و استدلال اسلامیون در مواجهه با مهم‌ترین جریان رقیب یعنی کمونیسم و سوسیالیسم می‌شود. در تمام جهان اسلام، ازهری‌ها [یا] اخوانی‌ها برای پایدارماندن در برابر جریان‌های کمونیستی و چپ از فلسفتنا و اقتصادنا استفاده می‌کنند و بخش زیادی از این دارایی به شکل‌های مختلف در نقاط گوناگون جهان اسلام و هرکدام با سطحی از تاثیر حضور پیدا می‌کند. اگر امام‌موسی صدر در لبنان زمینه حزب‌الله را می‌سازد تمام کسانی که در حزب‌الله فعالند و جایگاه دارند، شاگردان و متأثران از سیدمحدباقر صدر هستند؛ چه سیدعباس موسوی، چه سیدحسن نصرالله، چه شمس‌الدین و… . حتی در انقلاب اسلامی ایران بخشی از متفکرین و کسانی که در جمهوری اسلامی کار فکری می‌کنند، یا مستقلا شاگرد شهیدصدر یا به‌شدت متاثر از او هستند. در انتهای دهه 50 یعنی سال‌های 55 و 56 و 57 که منتهی به انقلاب اسلامی شد یکی از مهم‌ترین آثاری که انقلابیون ما را در ایران از حیث مبانی فکری مستحکم می‌کرد آثار شهیدصدر بود. آن شخصیتی که برای قانون اساسی ما پیش‌نویس فقهی می‌نویسد و در قانون اساسی ما موثر است، شهید صدر است. این اثر عظیم به یک جغرافیا محدود نمی‌ماند و در پاکستان و افغانستان و لبنان و ایران و جاهای دیگر تاثیر داشته است اما متاسفانه چون هیچ‌وقت آن‌گونه که باید کار تبیینی و ترویجی در مورد تاثیر [شهید صدر در این موارد] نشده، نسبت به دیگران دیده نشده است و لذا وجه اصلاح اجتماعی صدر ناگفته و مهجور و پژوهش‌نشده باقی مانده است.

 

ادامه این مصاحبه را اینجا بخوانید