… اسلام برای فقر مفهومی مطلق و معنایی ثابت در همه اوضاع و احوال در نظر نگرفته است؛ مثلاً نگفته است: فقر یعنی عدم توانایی در تأمین ساده `{`و حداقلی`}` نیارهای اساسی، بلکه همانطور که در احادیث آمده است، اسلام فقر را بهمعنای قرار نداشتن `{`فرد`}` در سطح معیشت `{`عمومی`}` مردم شمرده است و بنابراین، هر اندازه که سطح معیشت `{`در جامعه`}` بالا برود، مضمون واقعی فقر نیز گسترش مییابد.
این انعطاف در مفهوم فقر، به اندیشۀ توازن اجتماعی وابسته است؛ زیرا اگر اسلام بهجای این مفهوم، به فقر مفهومی ثابت و مطلق میبخشید – که عبارت است از ناتوانی از تأمین ساده نیازهای اصلی – و مسئولیت زکات و اموالی از این دست را درمان این مفهوم ثابت از فقر میدانست، هرگز نمیتوانست با استفاده از زکات برای ایجاد توازن اجتماعی در سطح معیشت، اقدام کند و بیشک شکاف میان سطح معیشت خانوادههای مستحق زکات و مانند آن با سطح عمومی معیشت توانگران که همواره در حال رشد و پیشروی است، بیشتر و بیشتر میشد.
بارقهها، ص١۶٨”]