نویسنده: حمیدرضا قنبرىنژاد اصفهانى
مقدمه
او در «صدر» جهان اندیشه بود و در روزگار غربتِ دین پاسدار سنت شد. در خاندان اجتهاد، رشد کرد[۱] و این ریشه پاک، او را به اعماقِ تاریخ تشیع مىبرد و بتهاى بىبنیاد را نمىماند، تا هر نسیمى او را به تسلیم وادارد. او به ابدیت اجتهاد و روحانیت، وابسته بود و از آن، ارتزاق مىجست و ره مىنمود. این ریشه در گذشته، او را پایدار داشت؛ اما این استوارى را، بىنگاه به «حال» و «آینده»، به دست نیاورد. از آنان نشد که «گذشته» را همه چیز بینگارد و در «سنت» غوطه زند و از «حال» بماند و «آینده» را ببازد!
شهید صدر، با این ویژگى، ممتاز ماند. او نماینده نسلى بود که از گذشته و معلومات پیشین، احساس شرم نداشت. از آنکه در علوم گذشتگان، غور و فحص دارد، خجل نبود؛ اما باور داشت که دنیاى معرفت، بىکرانه است و باید در بسیارى از باورها و قالبها، تجدید رأى داشت و با این تلقى، به میدان دانش برآمد و با اتکاى به گذشته و دیدِ حال، امروز را نگریست و براى آینده، طرح و نظر داد.
نکات آموختنى در زندگى، اندیشه و عمل شهید صدر، بسیار است. بىتردید، استاد شهید، در راستاى خط اصلاح حیات دینى، از شاخصان بود و این امتیاز، این نیاز را جدى مىکند که در حیات فکرى ایشان، تأملى استوارتر و جدىتر انجام یابد. اما این مختصر، نگاهى شتابزده به درسهاى زندگى و فکرى استاد شهید است و مطالب، در این حدود، محصور و محدودند.
مقامات روحانى
استاد شهید، در دنیاى جان سیر آفاق کرد. از آنان نشد که نبوغ علمى او را بفریبد و به خود متکى سازد، حال آنکه بسیارند کسانى که تواناییهایشان، زمینگیرشان مىکند. او از کسانی بود که قوّت علمی را، قوّت جان کرده و سرمایه راه میسازند. از «دانش» بهره برد و «حجاب» او نشد. از دوران کودکى، گونهاى دیگر بود. برق درخشان تقوا، در جبینش آشکار بود و ذکاوت خدادادى در دیدگانش مىدرخشید. راویان زندگانى ایشان گفتهاند که در دوران دبستان نیز، شهرتى همگانى داشت. از آنان به شمار نمىرفت که حیاتى پنهان و معقول دارند. شاگردان و استادان، از منزلت و ارج علمى و تقید شرعى و تأدب اخلاقى او، آگاه بودند. او جسارتِ ابراز داشت. در آن زمان که در دوم دبستان بود، شاگرد برگزیده مدرسه بود که در مراسم عام عزادارى، در صحن کاظمین، قصاید و گفتارى را براى عموم مردم میخواند. گاه شعرخوانى او، پانزده دقیقه به درازا مىانجامید و در مجموعه آن، از حافظه خویش مدد مىگرفت و در آن زمان هشت یا نه سال بیش نداشت.[۲]
این گونه روحیات، همگانى نیستند، نشانهاى از قدرت اراده و اتکاى نفس به شمار مىآیند و استاد شهید، این ملکات را در خود داشت و پرورش داد و از آن، سودها برد.
آنگاه که تحصیل دانش را، اشتغال اصلى دانست، از تفنن در آن، دورى گزید و نبوغ خویش را مایه رخوت نساخت. شاگردان ایشان روایت کردهاند که آن بزرگوار مىفرمود:
به هنگام فراگیرى، چون پنج فرد محصل جدى، تلاش داشتم.[۳]
این حالات، کمیابند و دُر گرانبار حیات انسان به شمار مىآیند. بسیارند آنان که راه جدیت و تلاش را پى مىگیرند، اما از تیزهوشى، بىبهرهاند و آنان که این را دارند، خود را بر مرکب راهوار مىیابند و از مایه گذاردن، دریغ دارند؛ ولی شهید صدر در جمع دو نعمت، توفیق تام داشت.
استاد شهید، ذکاوت و جدیت را با استفاضه از انوار ولایت، همراه مىدانست و طالب علوم دین را آن کس مىدانست که از این منبع غفلت نورزد. شاگردان استاد، حادثه ذیل را از زبان ایشان روایت کردهاند:
در زمان تحصیل، هر روز زمانى را به تشرف در حرم حضرت امیر علیهالسلام اختصاص مىدادم و در آن ساعت، در زمینه مطالب علمىمىاندیشیدم و از برکات حضرت استمداد مىجستم. این شیوه را مدتى ترک گفتم و کسى بر آن آگاه نبود. روزى مادرم در خواب، حضرت امیر علیهالسلام را مىبیند که به این مضمون، میفرمایند: به باقر بگو چرا درسى را که پیش ما فرا میگرفتى، رها کردى؟[۴]
این واقعه، نشان از علقه معنوى استاد با مقام ولایت کبرا دارد و از آن سوى، عنایتى که آن حضرت، به شاگرد مکتب خود داشته و آینده تابناک او را در خدمت دین، دریافتند و از بذل لطف، دریغ نکردند.
شهید صدر، لیاقتِ «خدمت» و «شهادت» را بىسرمایه، تحصیل نکرد. در بیان و گفتار او، سوز و اشتعال دینى رؤیت مىشد. احساس شور ایمانى را با شعور عقلانى همراه ساخت و این بود که حیات او زندگانى طیبه و جاویدان شد. در زندگانى شخصى نیز، قناعتپیشه بود و در روزگار عسرت و مکنت از این روش، عدول نکرد. داستانهاى حیرت انگیز، از زهد استاد نقل کردهاند که این مقام را گنجایش آن نیست.[۵] اما یادآور این واقعیت است که روحانیت و مرجعیت جز در زندگانى باقناعت، جاویدان نماندهاند و شهید صدر، به این خط جاودان، متصل بود.
در مقام تربیت نیز، از آرا و ملکات خاص پیروى مىکرد. اساس تربیت را بر محبت مىدانست و معتقد بود که پایه انتشار عقاید، الفت ارواحاند؛ حتى در زمینه پرورش کودک چنین مىاندیشید. در زمینه پرورش کودکان خویش، روش ذیل را برگزیده بود و میفرمود:
تربیت کودک، از یک سو نیازمند به کاردانى و خشونت و از جانبى، ملایمت و ابراز عواطف است. در میان ما معمول است که پدر وظیفه اول را انجام مىدهد و مادر، نقش دوم را ایفا مىکند. اما من با همسرم، قرار گذاشتیم که عکس آن را انجام دهیم…
سرّ این روش، آن بود که ایشان، خود را تواناتر در تعلیم و تربیت دینى مىیافت و مىخواست که کودکانش، جز محبت و مهر از او نبینند تا زمینه پذیرش ارزشها و افکار را از او بیابند. استاد شهید مىفرمود:
من به فرزندم تفهیم کردم که اموال موجود، ]اموالى که معمولاً به مراجع مىرسد [ملک ما نیست لذا این کودک، گاه و بیگاه مىگفت که پیش پدرم پول زیادى هست اما مال او نیست. این تلقینات براى آن بود که توقع مصرف در او پدید نیاید، بلکه با روح قناعت پرورش بیابد و به این اموال، مانند ملک شخصى ننگرد.[۶]
اینگونه توجهات در تربیت، کمنظیر است؛ به ویژه از آنان که در مدارج عالى علمى به سر مىبرند. اشتغال علمى، غالباً غفلتزاست و از توجه به اطراف و اکناف باز مىدارد و این موضوع که استاد شهید در کثرت اشتغال علمى، به تربیت کودک مىاندیشید و ظرایف امور را مىنگریست، از نکات آموزنده براى دانشپژوهان و عالمان است.
در تربیت شاگرد نیز شیوهاى خاص داشت. فقط استادِ درس نبود؛ استاد زندگى شاگرد نیز به شمار مىآمد. رابطهاش با شاگردان، مبادله علمى صرف نبود؛ جاذبه قلبى، اساس و لبّ ارتباط بود. شخصیت عاطفى شهید صدر، به ویژه در ارتباط با شاگردان، ظهورى تام مىیافت.
آنگاه که از شاگردان خود به دور مانده بود، در قطعهاى از سخن، با سوز و گداز، از این فراق یاد کرد و با کلماتى احساس برانگیز، رابطه قلبى استاد متخلق حوزه را با شاگردان خویش بیان داشت. رابطهاى که در دیگر مراکز آموزشى، چون دُر نایاب مىنمایند. او در این پیام (که به شهادت ناظرِ سخن، با اشک دیده همراه بود) فرمود:
سلام بر شما باد اى دوستان، سلام از پدرتان که از شما به جسم دور است و به دل نزدیک. آن پدر که شما در اعماق جان او زیست مىکنید و در تمامى خاطراتش، چون شما تفسیر زنده گذشته او هستید… .[۷]
این پیام شفاهى که در نوار ضبط گردیده بود و به شاگردان ایشان ابلاغ شده بود، از جملات عاطفى سرشار است و استاد شهید، با بیانى بلیغ که خاص ایشان بود از دنیاى پررونق قلبها، خبر مىداد و سنگینى کلامشان را با امواجى از لطایف و ظرایف، در تعبیر و بیان، همراه نموده بود.
آفاق علمى
شهید صدر، در حوزههاى مختلف علمى، دانش اندوخت و منزلتى سترگ یافت. علاوه بر کسب دانشهاى رایج در حوزه، همت آن داشت که به دانشهاى نو نیز نگاهى بیفکند و از حاصل آن سود جوید. زمان تحصیل علوم حوزوى وى بیش از ١۶ ـ ١٨ سال به درازا نینجامید،[۸] اما این مدت را عاشقانه به تحصیل و آموزش پرداخت. گویند روزى شانزده ساعت را به گونهاى مداوم در تحصیل علم مىگذارد[۹] و چنین شد که اولین دوره تدریس خارج اصول را در سال ١٣٧٨ق، در سن بیست و پنج سالگى آغاز کرد و آن را در سال ١٣٩١ به پایان برد. دوره خارج فقه را در سال ١٣٨١، در سن بیست و هشت سالگى، شروع کرد و جدیت و نبوغ خویش را در طرح نکات نو و بسط مطالب نشان داد.[۱۰]
شهید صدر، در زندگانى کوتاه خویش، تألیفات پرباری بر جاى نهاد. این آثار با امتیازات و ویژگیهاى خاص قریناند و بررسى یکایک آنها، نیازمند به نوشتارى مستقل خواهد بود، اما نگاهى سریع بر حوزه گستردگى تألیفى آن شهید، از وسعت اطلاع و جامعیت و نبوغ وى حکایت مىکند و سوز و گداز فراق از آن شخصیت علمى را افزون مىسازد.
١. علم اصول: شهید صدر، دو تألیف مستقل در علم اصول دارند. اولین آنها، المعالم الجدیده فی علم الأصول است که با مقدمهاى تاریخى در تطورات علم اصول قرین است. نگاه تاریخى در تحولات علمى و غیر آن، در نوشتههاى استاد شهید موج مىزند و این ویژگى، اِشراف و وسعت نظرى را به همراه دارد که بر عارفان منزلت تاریخ پوشیده نیست.
کتاب دیگر ایشان، سلسله مجلدات دروس فى علم الأصول است که به قصد جایگزینى «کتابهای سطح» در علم اصول، انجام یافته است. شهید صدر، دلایل این کار را در پیشگفتار آن برشمرده و راهى تازه را در تحول آموزشى حوزه گشودهاند. علاوه بر این مجموعه، تقریراتى نیز از آن استادِ بزرگ، توسط شاگردانش، نوشته شده است، از آن جمله دوره هفت جلدى بحوث فى علم الأصول است که مجموعه آرای اصولى شهید صدر را در دروس خارج در بر دارد. این عقاید، حاوى نکاتى بدیع و بحث انگیز است. به گونهای که در بسیارى از مسائل، انظار یا ابتکارات نویى از استاد شهید، رؤیت مىشود.
بىگمان اگر حیات پربار علمى آن استاد، استمرار مىیافت، این آرا نیز در سطوح وسیعتر در حوزههاى علوم دینى منتشر مىشد و به بارورى آن اندیشهها از سوى خود استاد، منتهى مىگشت. با این حال، آنچه در اختیار است، ثمرهاى فراوان به بار آورده و خواهد آورد.
٢. فقه: استاد شهید، مباحث فقهى خویش را در مجلدات چهارگانه، با عنوان بحوث فى شرح العروه الوثقى آوردهاند. ایشان در مباحث فقهى، به تبویب خاص معتقدند و این باببندى را در الفتاوى الواضحه که به عنوان رساله عملیه ایشان نگاشته شده است، رعایت کردهاند.
شاگردان آن استاد نقل کردهاند که در اواخر، قصد داشتند که در فقه معاملات، بحث تطبیقى را بین فقه اسلام و حقوق جدید بگشایند و منزلت فقه اسلامى را در اداره جامعه، نشان دهند.[۱۱]متأسفانه، این کار ارزنده، با شهادت ایشان، به انجام نرسید و این نیاز، همچنان برجاست و پاسخگو مىطلبد.
٣. فلسفه: استاد شهید، به فلسفه از دیدگاه تطبیقى آن نگریست و آن را در افکار و عقاید معاصر، تعقیب کرد و تفاوت بینش دینى را با تفکرات دیگر نشان داد.
شهید صدر، از دیرباز به مطالعات فلسفى علاقه نشان مىداد و به ویژه موج افکار جدید، او را به خود وامىداشت، حتى آن زمان که محصل حوزه به حساب نمىآمد و آموزشهاى ابتدایی را مىگذراند، دوستان او نقل مىکنند که براى اولین بار نامهاى مارکسیسم، دیالکتیک و… را از او شنیدند.[۱۲] این اسامى و مصطلحات و افکار، علاوه بر اینکه او را مجذوب و مرعوب نساخت، در عین حال موجب شد که بیگانه از فضاى جدید، به سر نبرد و فقه و اصول را تمام مسئله روزگار نپندارد و به همین دلیل آنگاه که نیاز دید، به نگارش فلسفتنا همت گماشت. در پیشگفتار آن کتاب نوشته است:
امواجى از افکار غربیان، به قلمرو جهان اسلام، هجوم آورده است… نزاع و درگیرى بین این افکار وارداتى و کیان فکرى امت، پدید آمده است. در این زمان، بایستى اسلام، سخن خود را بگوید… این گفتار، باید ریشهدار، محکم، صریح و روشن باشد و قلمروهاى مختلف هستى، زندگى انسان، جامعه، دولت و نظام را فرا بگیرد، تا امت اسلامى بتواند «کلمه الله» را در این درگیرى، برافراشته سازد.[۱۳]
شهید صدر، با این اندیشه، به میدان مبارزه افکار وارداتى ملحدانه و مشرکانه برآمد و سعى داشت که مکتب را در قالب یک هویت واحد نشان دهد و برترى آن را در برخورد با آرای افراد و مکاتب دیگر برملا سازد.
شهید صدر اینگونه کار را خارج از حوزه مجتهدین نمىدانست. او پاسدارى از اعتقادات امت اسلامى را در رأس مسئولیتهاى مجتهدان مىدانست و خود در این راه، بذل جهد کرد و پیشگام شد. آنان که از رواج کتاب فلسفتنا اطلاعاتى دارند، مىدانند که چگونه این کتاب، موجى طوفانزا در جهان اسلام ایجاد کرد و قدرت دین را با بیانى روشن و استوار به نمایش درآورد.
شاگردان استاد نقل مىکنند:
روزى براى برگزیدگانِ شاگردانِ خود، سخن مىگفت و در آن میان فرمود: شیوهاى که در «حوزه» مرسوم است که بر فقه و اصول اکتفا مىکنند، نادرست است. بر شما باد که در بخشهاى مختلفِ مسائل اسلامى، تحقیق کنید. از آن جمله، به آنان امر کرد که به مباحثه «فلسفتنا» بپردازند. این بحث، در منزل من شروع شد… در اولین روز آغاز… استاد شهید در مجلس حاضر شد و فرمود: من در این مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلسى با فضیلتتر از این محفل که در آن معارف اسلامى بحث مىشود، وجود ندارد. از این رو میل داشتم که در این مجلس حاضر شوم.[۱۴]
این گونه تأکیدات و ارشادات از باورى برمىخاست که استاد از شرایط روزگار داشتند و سعى مىفرمودند که این اندیشه را منتقل کنند و نسلى را پرورش دهند که به این اوضاع، بىتفاوت ننگرد و مسئولیت خویش را در برابر آن بیابد.
۴. منطق: استاد شهید، در مباحث اصولى که ارتباطى به منطق مىیافت، اشارات و مباحثى شایسته را تبیین داشتهاند. در این میان، تألیف ارجمند و مبتکرانه الأسس المنطقیه للإستقراء نگاهى نو از ایشان به مباحث منطقى است و ناقدان اندیشه، از مقام و منزلت این تألیف مطلعاند.[۱۵]
۵ . تدوین مکتب: استاد شهید، قصد آن داشت که دین را، در قالب اجزایی مرتبط و غیر منفصل ترسیم سازد. در مقدمهاى که بر تألیف المدرسه الاسلامیه نگاشت، ضرورت اعلان «مانیفست اسلامى» و شیوه آن را چنین تبیین کرده است:
باید کوشش شود که اندیشه اسلامى، به صورت حلقههاى زنجیروار… در سطح مدارس عنوان گردد و با آن در اشاعه رسالت فکرى اسلام، تشریک مساعى کند [شود].[۱۶]
استاد شهید، از سلسله مباحث المدرسه الإسلامیه دو جزء را به پایان بردند:
١. الإنسان المعاصر و المشکله الإجتماعیه
٢. ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامى؟
۶. فلسفه اخلاق: استاد شهید مباحثى را در این ارتباط در مباحث اصولى خویش متعرض شدهاند؛ از آن جمله در مباحث حسن و قبح عقلى، مطالبى را بیان داشتهاند.
٧. تفسیر: در این زمینه سلسله گفتارهایی از آن استاد بر جاى ماده است و دو مجموعه از آن نشر یافته است. یکی از آنها، مجموعهاى مشتمل بر چهارده گفتار است که با عنوان المدرسه القرآنیه منتشر شده است. در آخرین درس، بیانى دلانگیز و همراه با شور و احساس دارند و تفاوت محبت الهى و حب دنیا و نیز ابعاد و آثار این دو گونه محبت را چنان به نقش و تصویر کشیدهاند که به حکایت حاضرین در درس، با اشک و ناله مستمعان، همراه بود.[۱۷] باقى این سلسله گفتار، عمدتاً نگرش به «تاریخ» و «جامعه» است.
دومین مجموعه تفسیرى از گفتار استاد شهید، دو سخنرانى است که به نام المحنه نشر یافته است. آمیختگى مباحث علمى و عاطفى در این مجموعه، که از دو گفتارِ استاد تهیه شده است، جذبهاى را مىآفریند که سنگینى محتواى پیام آن، زیر کام احساس مىگردد و به سهولت محو نخواهد شد. بیان حماسى استاد شهید، موى را بر تن راست مىکند و شعاعى از بیان اجداد پاکدامن و شجاعش را ترسیم مىسازد. آنان که این مجموعه را با دیده عبرت خواندهاند، از تأیید صدق این سخن نخواهند گریخت.
٨. اقتصاد اسلامى: استاد شهید به نوع معیشت انسان و نظر اسلام در این رابطه عنایت داشت. معتقد نبود که اسلام، معیشت دنیوى را رها ساخته و در این زمینه، بىنظر است، بلکه باور داشت که اگر زمین، جامه آسمانى بپوشد و کار در طبیعت، عنوان دینى و مفهومى عبادى بیابد، انسان، غیبگراىِ حرکت آفرین مىشود.[۱۸]
وى در صدد برآمد که برای تنظیم این آرمان، برنامهاى را از دین بیابد و نشان دهد. مفصلترین خدمت استاد در این زمینه، تألیف گرانقدرِ اقتصادنا است که از آن روزگار تاکنون، برق و درخشش آن مشهود است. به گونهای که آرای شجاعانه آن استاد، در مسائل فقهى و غیر آن، درسآموزند و مباحث تطبیقى آن به عنوان اولین گام در راه ایجاد مکتب مستقل اقتصادى در عصر کنونى، به شمار مىروند.
از دیگر تألیفات ارجمند ایشان البنک اللاربوى فى الإسلام است. این تألیف، نشاندهنده بینش فقیهى است که به تطبیق دین در عصر نو مىاندیشد و سعى دارد که نظام پولى را در خارج از نظام رایج ترسیم سازد.
افزون بر این دو تألیف مفصل، جزواتى نیز در زمینه مسائل اقتصادى منتشر ساختهاند که از آن جمله است: ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامی؟، صوره عن اقتصاد المجتمع الإسلامی و خطوط تفصیلیّه عن اقتصاد المجتمع الإسلامی.
نقل و توضیح و بررسى آرای اقتصادى شهید صدر، از مباحثى است که باید پژوهندگان، گامهاى خاصى را که ایشان در این زمینه گذاردهاند، آشکار سازند و نکات بدیع و نو را در آفاق آرای اقتصادى ایشان بیابند و راه را براى حرکات جدید باز کنند.
٩. تاریخ: استاد شهید «تاریخ» را تفنن زندگى نمىدانست، از این رو، اولین تألیف خویش را در مباحث تاریخى به انجام رساند و به یادگار نهاد. کتاب فدک را در سن هفده سالگى نگاشت[۱۹] و این مسأله تاریخى ـ اعتقادى را، به نقد و بحث گذارد. در حیات علمى استاد، علاوه بر بینش تاریخى در مباحث علمى ـ که در مجموعه آثار و دروس آن استاد، نمایان است ـ نوشتهها و جزواتى مرتبط با این موضوع، موجود است؛ از آن جمله مباحثى است که در ایام وفات ائمه علیهمالسلام براى شاگردان خویش ایراد مىکردند و زندگان آن بزرگواران را تشریح و توضیح مىدادند و خط سیر واحد اهل بیت علیهمالسلام را روشن مىساختند.[۲۰]
١٠. مباحث اعتقادى: در این زمینه مىتوان از مقدمه الفتاوى الواضحه که با نام المرسل و الرسول و الرساله نشر مستقل یافته است، یاد کرد. در این نوشته، استاد شهید، مسائل اعتقادىِ توحید، نبوت و پیام نبى را به گونهاى استوار و روان بیان داشتهاند.
در زمینه مباحث اعتقادى، جزوه مختصر اما پر بار استاد، با نام بحث حول المهدى یاد کردنى است. این نوشته نشان مىدهد که چگونه اندیشه پربار، بیان و سبک نگارش شیواى استاد، توان آن را یافتهاند که مهمات اعتقادى را جزء مسلّمات درآورند. البته این، کارِ همگان نیست؛ چرا که گروهى را دانش اعتقادى است و از سبک اثبات و ادا، ناتوانند و جمعى توانا بر نوشتار و گفتارند، اما به منبع حکمت راه ندارند. از این رو، برخوردارى از هر دو فضیلت، نعمتى است که جز گروهى اندک بهرهاى از آن نبردهاند و استاد شهید، از برخورداران هر دو نعمتاند.
این گزارش اجمالى از آثار استاد شهید، از یک سو آفاق و ابعاد معلومات ایشان را آشکار مىسازد و از دیگر سو، از حوزههاى مختلف مسئولیت علمى (که آن شهید براى خویشتن قائل بود) باخبرمان مىسازد. وى، از آنان نبود که تکلیف را در پیگیرى سنت جاری در حوزه منحصر کند و از کسانی به شمار نمىرفت که علقه خویش را از حیات پرسابقه آن نهاد، منقطع بیابد و از گذشته خویش، احساس شرم کند و چنین بود که مصداق آیه کریمه شد: «وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ».[۲۱]
هر جا که بود و در هر زمینه که نگاشت، برکت و خیر از آثارش بارید و نسل حاضر و آینده را منتفع ساخت. خداوند و خلفاى او در زمین، از کسانی که مانع استمرار برکت این شجره طیبه، شدند و امت اسلامى را از ادامه فیوضات و آثارش محروم ساختند، نخواهند گذشت.
تحول و ابتکار
استاد شهید، حفظ باطن را بىتغییر قالب، ناممکن مىدانست. معتقد بود که در روش آموزش و عرضه دین، مسائل بسیارى وجود دارند که نیازمند به تحولاند. با این تلقى، شیوه جدید نگرش و نگارش مکتب را آغاز کرد. در هر مسئلهاى که سخن میگفت یا مینوشت، بر آن بود که نقاط کور را بگشاید و زاویههاى جدید را رسم سازد. اگر آخرین حرف را نمىگفت، سنگ بناى شروع در حرکت را مىگذارد و این نیز، ارزشى پربار دارد.
بسیارند کسانى که قصد گشودن راهى را دارند، اما یا از شروع و آغاز مىهراسند و یا نقطه ابتدا را نمىیابند. شهید صدر، راههاى بسیارى را گشود تا آیندگان بر آن گام زنند. او از آنان بود که سنت پیشینیان را حجاب اندیشه نمىساخت و چنین شد که شهامت ابراز عقاید را داشت. این شجاعت، از جهالت در افکار گذشتگان نشئت نمىیافت، بلکه تیزبینى و دقت در قصورها و تقدیس تلاشها، او را به این جهتگیرى مىکشاند.
این ادعاها واقعیاتی است که در آثار متعددِ آن استاد شهید، محسوس است. آنگاه که در «تفسیر» بحثى را آغاز کرد ـ و شهادت جانگداز او، این سلسله را ناتمام نهاد ـ به نقد تفاسیر رایج پرداخت و ضرورت بازگشودن نگرش موضوعى به قرآن را تبیین کرد. او اعتقاد داشت که تفاسیر موجود، بر مبناى «تفسیر تجزیهاى» نگارش یافتهاند و این گونه تفسیر، آیات را منقطع و غیر مرتبط مىنمایاند، اما در تفسیر موضوعى، بایستى موضوعى را از واقعیت زندگى برگیرند و دیدگاه قرآن را در زمینه آن، تبیین سازند.
او، تکامل تفسیر را به رشد تفسیر موضوعى مىدانست و معتقد بود «فقه» زمانی تکامل یافت که سنت و حدیث، از قالب نقل احادیث کتب اربعه و غیر آن، به صورت ابواب فقهى درآمد؛ بدینگونه که فقیه مسائل مورد ابتلاى جامعه خویش را مىنگریست و تلاش میکرد که پاسخ حدیث را نسبت به آن مسئله، بجوید.
شهید صدر مىفرمود باید این روش را در تفسیر، گسترش داد و اگر قصد آن است که قرآن رهنماى زندگى شود، بایستى مفسران، تلقى قرآن را پیرامون زوایاى حیات دریاباند و بیان دارند، همانگونه که در فقه نیز چنین سمتگیرىای وجود دارد.[۲۲]
در زمینه بررسى زندگانى معصومان علیهمالسلام نیز تحول در نگرش را لازم مىدانست. رواج اندیشهاى را که به نقش سلبى ائمه تأکید داشت، ناروا مىشمرد و آن را تحریف حقیقت و انحراف در مسیر امت مىانگاشت. در این موضوع مىفرمود:
اگر بیاییم از زندگانى پیشوایان، چنین تحلیلى بکنیم ]که نقش ائمه علیهمالسلام در مقابله با حکومتها، فقط جنبه مبارزه منفى را داشته است[ علاوه بر اینکه تفکرى اشتباه و تحلیلى نادرست است، در زمینه عملى، براى پیروان خطرى بزرگ به بار خواهد آورد؛ چه، با چنین تحلیلى از جهتگیرى پیشوایان برای امت این نتیجه حاصل مىشود که هیچگونه وظیفه اجتماعى ندارند و هر گونه امیدى که روزى حکومت را به دست گیرند، از دیدگاه ملت محو مىشود و لذا احساس کردهایم که بر ما واجب است تا این خطاى فکرى امت اسلامى را بزداییم.[۲۳]
ایشان بر این اعتقاد بودند که دریافت سیر اثباتى ائمه علیهمالسلام جز به درک حقیقت رسالت عام امامان، میسر نیست. شهید صدر، مشکل تفسیر آیات مکتوب حق را نیز در این مقام مىدید و عقیده داشت که رؤیت منقطع کتاب الهى، در رهگشایی حیات ناموفق است و آیات ناطق خداوندى نیز باید در راستاى یک خط مستقیم، نظاره گردند. نگاهِ انفرادى به زندگى یک امام، این تلقى را مىآفریند که نوع برخوردها، متفاوت بودهاند و سیاستها گوناگون، اما آنگاه که سیر واحد رؤیت شد، حرکات سیاسى ائمه علیهمالسلام جزر و مد یک رود خروشان، محسوب مىگردد و در نتیجه، شبهه تناقض پدید نمىآید.
ایشان مىفرمود:
امامان شیعه را به شکل یک کلى مربوط به هم، ملاحظه و درباره آن تحقیق و بررسى مىکنیم.[۲۴]
شهید صدر، این نوع تلقى را با نوع باورِ صحیح از امامت مقرون مىداند و مىگوید:
نفس عقیده به امامت ایشان، چنین نقش و حرکتى را ایجاب مىکند؛ چه، امامت، ماهیت واحدى است که در همه ایشان، به طور متساوى، تحقق یافته و مسئولیتها و شروط آن، یکى است.[۲۵]
در شیوه آموزش و تدریس و تحصیل متون آموزشى در حوزه، شهید صدر به تحول و تکامل مىاندیشید. این نکته، به ویژه در «علم اصول»، محسوستر مىنمود. استاد شهید، با امعان و اِشراف بر علم اصول، ایجاد تحول و تغییر در متون درسى آن را احساس مىکرد. ایشان در مقدمهاى که بر سلسله دراسات فى علم الأصول نگاشته، از این مسئله به تفصیل سخن گفته و ضمن سپاس بیکران از منزلت و تلاش مؤلفان کتب درسى علم اصول میفرماید:
کتب چهارگانه درسى در علم اصول ]معالم، قوانین، رسائل و کفایه[ حدود پنجاه سال است به منزله کتابهاى درسى قرار گرفتهاند، اما مؤلفان آن کتب، با این جهتگیرى، آنها را ننوشتهاند… و بین آن کتاب که به عنوان کتاب درسى و آموزشى نگاشته مىشود، با آن تألیف که به قصد ابراز آرا و عقاید مؤلف نوشته شده، تفاوتى بسیار است… .[۲۶]
در ادامه نوشتار، استاد شهید، از تفاوتهاى بسیار که بین دو شیوه سبک نگارش است، سخن مىگویند. البته این مشکل، در غالب کتابهای آموزشى حوزه دارد که طالبان تکامل شیوه آموزشى باید از این نکته غافل نشوند.
شهید صدر، در حوزه مسائل فقهى نیز اعتقاد داشت که برای عرضه آن براى مقلدان باید به چارهاى اندیشید و تحولی ایجاد کرد. با این اندیشه، به نگارش الفتاوى الواضحه پرداخت. در پیشگفتار این کتاب بر لزوم تکامل در رسالههای عملىه مجتهدان تأکید گردیده است. همچنین ایشان در فصلى با عنوان «الرساله العملیّه، اهمیّتها و تطویرها» ملاحظاتى را در مورد رسالههاى عملیه موجود، بیان داشتهاند، از آن جمله فرمودهاند:
نکته اول: این رسالهها، غالباً از شیوه فقهى تقسیم فصول و ابواب، تبعیت کردهاند.
سپس استاد شهید، هفت نتیجه را در این نوع سمتگیرى بیان مىدارند که از نظر ایشان، ضعف و نقصِ روش محسوب مىگردند و آنگاه نکته دوم را متذکر میشوند:
نکته دوم: رسالههاى عملیه ما در تحول تاریخى پدید آمده، کافى و رسا نیستند، زیرا شیوه گفتار و نوشتار [لغت] و موصوفاتِ زندگى، تحول یافته است.[۲۷]
ایشان، به اشاره و ایجاز، از این حقیقت سخن مىگویند که زبان نوشتار در زمانهاى گوناگون، تحول و تطور مىیابد و شیوه تألیف، باید به گونهاى باشد که مخاطبان آن، در فهم نوشته، ابهامی نداشته باشند. اگر در قدیم، مصطلاحات فقهى براى مخاطبان رسائل عملیه آشنا بود یا به کاربردن الفاظ فنى فقهى ابهامآفرین نبود، اما اینک، با گسترش آموزش عمومى، رسالههاى عملیه مخاطبانى را یافتهاند که با این مصطلحات، ناآشنایند و اینان، جماعتى اندک نیستند؛ از این رو، باید سبک مورد پسند زمانه را در شیوه انتقال فروع فقهى به عامه مردم برگزید و در شیوه کهن، تغییرى آفرید که در سبک و نگارش با این مذاق عام سازگار باشد.
نکته دیگر آنکه این رسالهها به وقایع متحول و متجدد زمانه، توجهى اندک مبذول داشتهاند. ایشان در تبیین این نقیصه نیز فرمودهاند:
وقایع رو به رشد و متجدد، به گونهاى مداوم، پاسخ شرعى را مىطلبند. در گذشته، رسالههاى عملیه، احکام مسائل مورد احتیاج زمانه خود را در بر مىگرفت. امروز نیز این نیاز موجود است تا حرکت تاریخى خویش را آغاز سازد و مسائل مختلف را که در زندگى انسان پدید آمدهاند، فرا گیرد. احکام شرعى، با آنکه ثابت است، اما شرایط گوناگون برای تطبیق آن، تغییراتى را مىآفریند، از این رو، رساله عملیه که با این تحولات، مواجه است، باید با دیده بصیرت، تغییرات را در تشخیص حکم شرعى بنگرد.[۲۸]
این گونه اندیشههاى تحولزا، در کلمات و نوشتههای استاد شهید بسیارند و دغدغه نوآورى (در آنچه او نگاشت و گفت) نمایان است. او به تطبیق موفق دین با حفظ روح و پیام آن، مىاندیشید و از این رو وظیفه خود مىدانست که روزنههاى توفیق را بگشاید و اگرچه بهرهاى کوتاه از حیات یافت، اما با گشودن این طرق، حیاتى جاویدان یافت.
وى به محصلان علوم دینی نشان داد که سنتگرایی به معناى جمود بر قالبها نیست و نوآورى در مسائل، نباید به بهاى هتک حرمت قدیسان و عالمان دین به انجام رسد، بلکه هر کس که از ابتکار و تحولى سخن میگوید و آن را لازم شمرد، باید تلاش پیشینیان علمى خویش را ارج نهد. استاد شهید اینگونه، حرمت سلف صالح را با مکنت از نقد آرای آنان قرین ساخت و در این راه توفیق یافت و این شیوه پسندیده را به عنوان درسی ماندگار به یادگار نهاد.
سنت اجتهاد
استاد شهید، از تبار مجتهدان و کسانی بود که منزلت اجتهاد را بىکران میدانست و باور داشت که جز با «اجتهاد» تشیع پایدار نمىماند. او این مقام را تلاش در فهم دین شمرد و پیام دین را چون کتاب تکوین، اقیانوسى بىساحل دانست که غواصان، از یافتن دُر شاهوار و مروارید غلطان، مأیوس نخواهند بود و از این رو، آیندگان همواره بر حاصل گنج گذشتگان خواهند افزود. در نوشتهاى از این واقعیت، چنین سخن گفته است:
از آنجا که منابع شریعت ـ تا به امروز ـ محفوظاند… طبیعى مىنماید که حرکت اجتهاد، استمرار بیابد و همانند تخصص علمى در دریافت این مصادر و استخراج حکم شرعى، ادامه پیدا کند و مجتهدانى خبره، پرورش یابند… و در این مسیر، مجتهدان متأخر، اندیشهاى ژرفتر از مجتهدان گذشته خواهند داشت. این استمرار متکامل، از علل روا شمردن تقلید از یک مجتهد، در درازاى یک قرن و یا چند قرن است و بر این اساس، ارتباط مقلد با مجتهد، رابطهاى زنده و مستمر خواهد بود.[۲۹]
این درک ژرف، او را به اندیشه در مورد مسئولیت اجتهاد کشاند و به وى، دیدى تاریخى داد تا فضایل و نقایص متد و حوزه اجتهاد را بیابد. ایشان، جدا شدن اجتهاد از مسائل اجتماعى و تک بعدى شدن آن را خسارتی جبرانناپذیر مىدانست و میفرمود:
فراموش شدن نیمى از هدف و اکتفا کردن به صحنه فردى، براى تطبیق با نظریه اسلام درباره زندگى، عوارضى داشته، از جمله یکسونگرى فقه از همین جا سرچشمه مىگیرد. مىبینیم اجتهاد به صورتى مستمر، بنا را بر این نهاده است که در جنبههاى مسائل فقهى، بیشتر کوشش خود را در صحنه تطبیق فردى و منطق کردن زندگى فرد با نظریه اسلام، به کار ببرد و در صحنه تطبیق اجتماع با نظریه اسلام، کوشش ننموده و موضوعاتى را که زمینه این امر را آماده مىسازد، رها نماید.[۳۰]
شهید صدر، معتقد بود که این انفعال، به حوزه جهان بینى فقیه نیز سرایت یافته و به مرور، فقیهانى را پرورش مىدهد که در حوزه قانون، تکنگارانه بنگرند و از دریچه نظامات فردى، قوانین را بیابند و اعلان دارند. ایشان مىفرمود:
این موضعگیرى ذهن فقیه، نه تنها به یکسونگرى فقیه از جنبه عینى مىانجامد، بلکه به تدریج نظر فقیه را درباره خود قانون نیز به فردگرایی مىکشاند؛ زیرا چون جنبه فردى (از تطبیق زندگى بر نظریه اسلام) بر ذهن فقیه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواریهاى او را در نظر بگیرد. این خاستگاه وى، بر نظریهاى که از خود قانون دارد نیز اثر مىگذارد و در نتیجه، رنگ فردى مىگیرد و قانون و شریعت را در صحنه جولانگاه فرد مىنگرد.[۳۱]
استاد شهید، به اجمال و ایجاز، اشاراتى به عوارض این گونه تلقیها دارند. مسلماً، نگاه به نیم رخ دین، تصویرى تمام و کامل را به بار نخواهد آورد. بینش فردگرایانه، در نگرش به تاریخ، جامعه و… آثارى را مىآفریند که حوزه فقه نیز از آن متأثر مىشود. استاد شهید، نمونههایی را عرضه مىدارند، مانند «حسن احتیاط» که در مباحث اصول شهرت یافته است. ایشان معتقدند که مسائل فردى را مىتوان بر این مبنا نهاد، اما زندگى اجتماعى را بر پایه احتیاط نمىتوان استوار ساخت:
روحى را که در این فرضیه نهفته است بنگرید تا بدانید چگونه دیدگاه فردگرایی درباره شریعت و قانون، بر صاحبان آن تسلط یافته، زیرا شریعت و قانون وقتى مىتواند دستور به این گونه احتیاطکاریها بدهد که قانون و شریعت را براى فرد، صادر کرده باشد و بس. ولى اگر بخواهد براى جامعه، قانونگذارى کند و براى زندگى اجتماع، برنامه بریزد، چنین روشى را نمىتواند در پیش بگیرد؛ زیرا این فرد یا آن یکى مىتوانند همه برنامههاى خود را بر اساس احتیاط به انجام رسانند، ولى واحد مجموع و مرکبى که جامعه باشد، نمىتواند زندگى و روابط اجتماعى و اقتصادى و بازرگانى و سیاسى خود را بر پایه احتیاط بنهد.[۳۲]
شهید صدر، عوارض دیگرى را نیز در بینش فردگرایانه مشاهده مىکرد و حوزه فقه را از آن متأثر مىدید. از جمله، میتوان به مسائلى چون زکات، قصاص، جهاد و… را از مصادیق «ضرر» شمرده و پس از آن در جستوجوى آن برآمدهاند که بین این احکام و قاعده «نفى ضرر» (لا ضرر و لا ضرار فى الإسلام)، به نفى تناقض و تعارض بپردازند، اما شهید صدر مىفرمود:
این اعتراض، بر بنیاد آن است که ما با نظریه فردگرایانه به برنامه قانونگذارى، بنگریم؛ زیرا این نظریه است که به ما اجازه مىدهد این احکام را زیانآور بشماریم، ولى در قانون و شریعتى که فرد را جزئى از جامعه مىانگارد و مصالح وى را با آن پیوند مىدهد، این احکام را نمىتوان زیانبخش شمرد، بلکه در آنجا نبودن قانونى درباره لزوم تاوان و مالیات و غیره است که زیانبخش است.[۳۳]
استاد شهید، ابعاد دیگر خواندنى و آموزنده را نیز بر مىشمارند. مانند اینکه این نوع بینش با تبرئه واقعیت خارجى (مانند حل مشکل ربا براى فرد مسلمان، بدون توجه به مضرات ربا براى کل جامعه اسلامى) در تلاش است تا مشکل فرد مسلمان را برطرف کند همچنانکه در برخورد با نصوص شریعت، از زاویه فردى، مسائلى در ارتباط با پیامبر و ائمه علیهمالسلام نقل مىشود، منصب حکومتى آنان به فراموشى سپرده مىشود و این منصب به صورت حکمی خاص در موردى مخصوص، تفسیر مىگردد و… .
مسلماً آنچه استاد شهید بیان داشتهاند، پارهاى از عوارض غفلت در بنیان اجتماعى دیانت است و ایشان قصد استقرا و تفحص تمام موارد را نداشتهاند. این هشدار نشان مىدهد که چگونه اجتهاد در معرض جهانبینىهاى متفاوت، نتایج گوناگون پدید مىآورد. آنان که گمان دارند که حوزه بررسى احکام شرعى از آموزههاى پیشین مصون است، راهى صواب را نمىپویند. دادههاى دینى و اجتماعى، ناخودآگاه، در نوع برداشت و حوزه تحقیق اثر مىگذارند. سخن شهید صدر، به این معناست که علاوه بر اجتهاد در فروع، تحقیق و بازنگرى در اصول و مبانى نیز ضرورى است و این اجتهاد نو قادر است که به تکامل فهم دین یارى رساند. استاد شهید معترفاند که فقاهت شیعى، از عمقی ویژه، بهرهمند است و میگویند:
وقتى هدف محرکه اجتهاد، ابعاد حقیقى خود را بازیابد و هر دو جولانگاه تطبیق (فردى و اجتماعى) را در برگیرد، آثار یکسونگرى و یک روى سکه دیدن را نیز که در گذشتهها بود، به تدریج خواهد زدود و محتواى حرکت، به کیفیتى در مىآید که هم با وسعت دامنه هدف سازگار باشد و هم با مقتضیات خط جهادى، که حرکت اجتهاد بر آن انجام مىپذیرد، یکسونگرى از میان خواهد رفت و امتداد عمودى که بیانکننده پایگاهى والا از وقتى است که اندیشه علمى بدان رسیده، در مسیر خود، به امتداد افقى مبدل مىشود و تا همه عرصههاى زندگى را در بربگیرد.[۳۴]
بدینگونه، باید حرمت اجتهاد را با تکامل آن، معارض نیافت. منابع بىکران دیانت، زمینههاى فراوان را براى تحقیقات نو بازگذاردهاند و روا نیست که از دریاى رحمت، محروم ماند و به بهانه احترام گذشتگان، از شیوه مرسوم آنان که نقد و بحث بود، غفلت داشت یا آن را در حد حاشیهاى مختصر و تبصرهاى کوتاه، محصور کرد و صد البته که این کار، بر دوش آنان است که از مایه علمى بهرهمندند و جهل خویش را پایه شهامت در میدان رأى نمىسازند؛ کسانى چون شهید صدر و آنان که راه آن بزرگ را جستوجو میکنند.
مرجعیت دینى
استاد شهید، خط مرجعیت دینى را در استمرار رسالت و امامت مىیافت. وى اساس این تئورى را پایهریزی کرد که حیات اجتماعى بر دو مبنا است:
١. خط خلافت
٢. استمرار شهادت و گواهى[۳۵]
ایشان، این تئورى را به گونهاى مشروح تبیین کرده است. در باور ایشان، مقام خلافت الهى، به انسان، واگذار شده اما در کنار آن، «خط گواهى» را نیز قرار داده تا خلیفه الهى (انسان)، از انحراف مصون بماند. استمرار خط شهادت، بر عهده پیامبران و امامان و عالمان قرار داده شده است. ایشان به استناد آیه ۴۴ سوره مائده، مىفرمود:
خداوند، این گواهان را به سه دسته تقسیم کرده، مىفرماید: ما تورات را که مایه نور و هدایت است فرستادیم تا پیامبران بنى اسرائیل و ربانیان و احبارى که نگهبانان کتاب خدایند، بر طبق آن حکومت کنند و بر اساس آن گواهان مردم باشند… .
از اینجا مىتوان استفاده کرد که گواهى در قرآن، بر عهده چه کسانى است:
١. پیامبران
٢. امامان یا اوصیاء پیامبران که در حقیقت، گسترش پیامبرى و در خط نبوتاند
٣. مقام مرجعیت دینى که در حقیقت، امتداد پیشرفته خط پیامبر و امام در امر شهادت و گواهى است.[۳۶]
شهید صدر، با پیوند دادن مسئولیت مرجعیت به منصب نبوت و امامت، وظایف ویژهاى براى آن مقام مىشناخت. ایشان، این جایگاه را در حدود تبلیغ احکام، محصور نمىیافت، بلکه معتقد بود که بایستى در عصر غیبت، «خط شهادت و گواهى بر امت» را نگاهبان باشد، از این رو وظایف ذیل را بر عهده مرجعیت دینى مىدانست:
مىتوان اهداف مرجعیت صالح را … در پنج نکته خلاصه کرد:
١. نشر احکام اسلام در وسیعترین شکل ممکن در میان مسلمانان و پرورش دینى آنان، به گونهاى که احکام اسلامى در اعمال آنان رؤیت شود.
٢. برگزیدن شیوهاى که مفاهیم گسترده دینى را در باور امت اسلامى جاى دهد، مانند تبلیغ این نکته که اسلام دارای نظام جامعی است و تمام جوانب حیات را فرا مىگیرد و… .
٣. برآوردن نیازهاى فکرى اسلامى در راه عمل؛ این کار، نیازمند آن است که مباحثى گسترده، پیرامون بخشهاى مختلف زندگى (مسائل اقتصادى، اجتماعى و…) انجام یابد و گفت و شنودى مقارنهاى، بین اسلام و سایر مذاهب اجتماعى، پدید آید و فقه اسلامى، توسعهاى بیابد تا تمام زمینههاى زندگى را در بر بگیرد و بالا آوردن حوزه به سطحى که تمام این اهداف سترگ را متحمل گردد.
۴. رهبرى تلاشهاى اسلامى و نظارت بر آنچه تلاشگران مسلمان، در این سوى و آن سوى جهان اسلام انجام مىدهند و تأیید شیوههاى حق آنان و تصحیح خطاهایی که مرتکب مىشوند و… .
۵. ایجاد مراکز جهانى که از شخص مرجع، تا افراد سطوح پایین عالمان دین، شرکت داشته باشند. این مرکز، در جستوجوى مصالح است و باید اطلاع و اهتمام به حوادث جارى در بین مردم داشته باشد و در حفاظت از مصالح، تلاش کند.[۳۷]
بنابراین مرجعیت دینى (با توجه به حوزه گسترده مسئولیتاش) بدون تکامل و تحول، با مشکل روبهرو است و این حقیقتى است که شهید صدر به تفصیل از آن سخت گفته و مطالبى را به عنوان پیشنهاد در راه پیدایش این مرجعیت صالح و رشید، بیان فرمودهاند. آنچه برای استاد شهید، زمینه طرح این گونه آرا و نظریات را فراهم مىکرد، علاوه بر درایت و تیزبینى شخصى، نگرشى تاریخى به مسائل بود. آنان که جهان، جامعه و نهادهاى اجتماعى و دینى را در قالب موجود آن مىبینند و از پیشینه آن غافلاند، به سرعت این باور در آنان جاى مىگیرد که شیوههاى موجود، وحى منزلاند و تغییر و تکامل در آن، ناصواب است. بر اساس همین مبنا نیز با مرجعیت این گونه برخورد شده و افراد بسیاری که تنها با شیوههاى متعارف و موجود آشنایند و از گذشته این نهاد بىخبرند، گمان دارند که طرح مسائلى که به قصد اصلاح در این نهاد انجام خواهد یافت، موجب خلل در ارکان این نهاد مقدس خواهد شد، اما کسانى چون شهید صدر که میدانند این نهاد در عصر غیبت، تطورات و تحولاتى را به اقتضاى شرایط اعصار داشته، مسئله تحول و تکامل آن امری کاملاً بدیهی و منطقی است. استاد شهید، دست کم چهار دوره تاریخى براى نهاد مرجعیت بر مىشمرند:
مرحله اول: ارتباطات فردى بین مردم و مجتهدان؛ مشکلهاى پدید مىآمد و حل آن، از دانشورى خواسته مىشد و او پاسخ مىداد. این دوره از زمان اصحاب ائمه علیهمالسلام تا زمان علامه حلى رواج داشت.
مرحله دوم: ایجاد نهاد مرجعیت؛ این دوره، از زمان شهید اول پدید آمد. ایشان، علما و وکلایی را به نقاط مختلف مىفرستاد که واسطه اتصال مردم و ایشان بودند… در لبنان و سوریه، وکلایی را قرار داد که زکات و خمس جمع میکردند و با این حرکت، قدرت متمرکز و پیوسته دینى را براى شیعه در تاریخ علما پدید آورد. این مسئله، از مهمترین علل شهادت آن بزرگ بود.
مرحله سوم: تمرکز مرجعیت؛ این دوره، به دست کاشف الغطاء و معاصرین ایشان، به وجود آمد. مرجعیت در دوره دوم، گرچه یک نهاد شد، اما هنوز متمرکز نشده بود تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد، اما در زمان کاشف الغطاء ارتباطات مرجعیت از حوزه عراق و ایران، وسیعتر شد و زمینههای تمرکز مرجعیت پدید آمد. البته پیدایش مرجعیت متمرکز، به سادگى انجام نیافت، بلکه همراه با قربانىهاى فراوان و تلاشهاى سترگ بود… .
مرحله چهارم: رهبرى امت؛ در این دوره مرجعیت علاوه بر تمرکز، رهبرى امت در برخوردهاى خارجى و داخلى را نیز بر عهده گرفت. این دوره از پنجاه یا شصت سال قبل آغاز مىشود که مرجعیت شیعى، رهبرى مبارزات ضد استعمارى را بر عهده گرفت.[۳۸]
این بینش تاریخى، به آن معناست که نهاد مرجعیت تکاملپذیر بوده است و از این پس نیز این راه میسر است و نباید سیره موجود و سنت گذشته، دست و پاگیر شوند و راه را ببندند.
استاد شهید، برای تکامل نهاد مرجعیت، آرایی را ابراز داشت. البته، بیشتر آنها، در شرایطى ارائه شدهاند که ایشان نهاد مرجعیت را در رأس حاکمیت نمىدید و به عنوان قوه ناظر و دور از حاکمیت به آن مىنگریست. از این رو، پیشنهادها و آرای آن بزرگ، مسلماً، آخرین رأی نخواهند بود. اما نقل آناندیشهها بىفایده نیست. با این تلقى، پارهاى از افکار استاد شهید، در این زمینه، بیان مىکنیم:
١. پیدایش و رشد مرجعیت صالح، نیازمند به تحول و تغییر در «حوزه» است، تا با مرجعیت صالح، همکارى و همیارى کند و در افکار و انظار، وى را یارى رساند. اگر این شرایط پدید نیاید، از مرجع صالح کارى ساخته نیست. تحقق نیافتن این شرط، گروهى از علمای صالح را با آنکه از صلاحیت ذاتى بهرهمند بودند، اما در هنگام در اختیار داشتن مرجعیت، از توان افکنده و آنان را عاجز ساخته است.
٢. ضرورت تشکیل گروههایی که دستگاه اجرایی نهاد مرجعیت را تشکیل دهند. این بخشها، عبارتاند از:
الف: گروه یا گروههاى تغییر وضعیت درسى حوزه؛ این گروه، موظف است که دروس قبل از خارج را تنظیم کند و بر درسهاى خارج نیز اشراف داشته باشد و برنامه آموزشى حوزه را به سطحى برساند که بتواند نهاد مرجعیت را در تحقق اهداف، یارى رساند.
ب: گروه انتشارات و تحقیقاتى علمى؛ این بخش موظف است که حوزههاى تحقیق را در مباحث مختلف ایجاد کند و بر ادامه حرکت آن گروهها نظارت داشته باشد. بر تولیدات علمى حوزهها ناظر باشد و آن را تقویت کند. اندیشههاى جهانى را که به مسائل اسلامى ارتباط مىیابد پیگیرى نماید و زمینه انتشار مجلات و امثال آن را فراهم آورد. همچنین برای جذب عناصر محقق و لایق به حوزه بکوشد و زمینههاى همکارى با افراد خارج از حوزه را فراهم آورد.
ج: گروه یا گروههایی که از اوضاع عالمان مناطق اطلاع داشته باشند؛ این بخش نام عالمان مناطق را ضبط کنند و محل زیست و نوع وکالت و شیوه رفتار و برخورد آنان را جستوجو نمایند. از مشکلات، احتیاجات و اوقات فراغت آنان، اطلاع حاصل کنند و هنگام مطالبه مرجع، گزارشى اجمالى را به گونهاى مرتب به او تسلیم کنند.
د: گروه ارتباطات؛ این بخش موظف است که مرجع را با مناطقى که هنوز با مرکز نهاد مرجعیت ارتباط منظم ندارند، مرتبط کند، آمار مناطق مختلف را داشته باشد و در امکانات شیوه ارتباط با آن مناطق، بیندیشد. همچنین این بخش موظف است که زمینه مسافرت نماینده مرجع یا غیر او را به مناطق فراهم کند. همچنین بر عهده این بخش است که زمینههاى ارتباط نهاد مرجعیت را با عالمان مختلف جهان اسلام فراهم سازد و از فرصتهای مناسب چون ایام حج، بهرهبردارى کند.
هـ: گروه نظارت بر جنبش اسلامى؛ این بخش موظف است که تلاشهاى موجود در جهان اسلام را بشناسد و ضمن رهنمود به آنان در موقع ضرورت، آنها را یارى رساند.
و: گروه مالى؛ این بخش، ثبت و ضبط اموال را بر عهده دارد، وکلاى مالى را در مناطق تعیین مىکند و برای رشد اموال بیت المال تلاش میکند. همچنین مخارج لازم را که در دستگاه مرجعیت مورد نیاز است، به انجام مىرساند.[۳۹]
بینش حکومتی
استاد شهید «دولت» را پدیده اصیل مىشمرد و معتقد بود که این نهاد را انبیا و پیامآوران آسمانى ایجاد کردهاند.[۴۰] این تلقى موجب مىشد که خط مرجعیت را نیز در اقامه حکومت بیابد. ایشان در ضمن شروطى که در «مرجعیت رشیده» بیان داشت، فرمود:
… خط اندیشه فکرى مرجع از تألیفات و ابحاث او روشن باشد که در جهت ایمان به ضرورت دولت اسلامى و حمایت از آن است.»[۴۱]
این سخن، به این معنا است که مرجعیتى قادر است ناظر اعمال باشد که وظیفه خود را استمرار تلاش انبیا بداند و در رأس آن، تشکیل حکومت را باور داشته باشد.
شهید صدر اعتقاد داشت که دورى فرد مسلمان از دولت شرعى، شخصیتی دوگانه و ناهمگون ایجاد مىکند. حضور در نظام جاهلى و غیر متشرع، فرد را به دوگانگى روحى سوق مىدهد، به علاوه این عارضه را در پى دارد که فرد مسلمان، همواره در تعارض بین تکالیف خویش با شیوه حاکم بر جامعه، به سر برد. استاد شهید اشاراتى به این لوازم دارند و در پرتو آن نتیجه گرفتهاند که در راه تحصیل شخصیت وحدانى در فردِ مسلمان، باید به اقامه حکومت شرعى و دینى اندیشید.[۴۲]
ایشان به طور مداوم در اندیشه پایهریزی حکومت اسلامى بودند. یکى از شاگردان ایشان، نقل کردهاند:
به خاطر دارم که شهید صدر، جزوهاى خطى در زمینه اثبات مشروعیت حکومت اسلامى در اختیار من نهاد و من این رساله را در اختیار جمعى از مجتهدان معروف قرار دادم تا این اندیشه تثبیت گردد و تکامل بیابد.[۴۳]
در بسیارى از آثار استاد شهید بینش حکومتى دینی نمایان است. از آن جمله مىتوان به سه مورد ذیل اشارت کرد:
١. در هر زمینهاى که اجتهادات مختلف مشروع وجود دارد، حکومت شرعى اختیار آن را دارد که یکى را از آن میان برگزیند. حکومت، مىتواند بر اساس مصالح اجتماعى، مبناى تقنین و اجرا را یکى از آن اجتهادات قرار دهد.[۴۴]
کسانی که به معضلات قانونگذارى آگاهی دارند، حوزه وسیع کاربردى این نظریه را درک میکنند. البته ما در مقام تأیید و تثبیت نظریه فوق نیستیم، اما ابراز آن از سوى مجتهدى مسلم و صاحبنظر، این تأمل را روا مىشمرد که آیا دستِ حکومت بازتر از آن نیست که پارهاى گمان آن را دارند؟ گروهى میپندارند حکومت شرعى در حدود اجراى بىقید و شرط رأى مجتهد خاص محصور است، اما شهید صدر، این تحدید را قائل نیست و باور دارد که منطقه حکومت آن قدر وسعت دارد که میتواند در گزینش آرای مجتهدان دخالت ورزد و یکى را بر اساس مصالح برگزیند.
٢. در مواردى که موضع قاطع (وجوب یا حرمت) وجود ندارد، حکومت شرعى مىتواند قانون وضع کند و اختیارات مردم را محدود سازد. شهید صدر، این حوزه دخالت حکومت را «منطقه فراغ» مىنامد.[۴۵] این سخن شهید صدر، ناظر به گسترش ابزار اجرایی حکومت دینى است. طبق این رأى، حکومت حق دارد مباحات، مستحبات و مکروهات را ممنوع یا لازم گرداند.
استاد شهید، واجبات و محرمات را از حوزه دخالت حکومت خارج میدانند، اما حضرت امام حوزهاى وسیعتر را برگزیدهاند و واجبات و محرمات را نیز در اختیار حکومت دینى، قرار دادهاند که در فرض مصلحت اجتماعى، واجبى منع گردد یا حرامی انجام شود.
٣. حاکم شرعى، در حوزه قوانین متغیر شرعى حق دخالت و نظر دارد. در این محدوده مىتواند قانونى را متوقف یا قانون جدیدی را وضع کند.[۴۶]
پیکار و جهاد
استاد شهید، «اجتهاد» و «جهاد» را معارض ندید از این رو، از کسانی نشد که اقبال عموم او را به قعود وادارد و راه خون و شهادت را به بهانه رسالت ماندن، بىیاور بگذارد. او به درستى راه عذر و توجیه را مىشناخت و دیگران را نیز از آن برحذر مىکرد و مىفرمود:
با بررسى این عذرهایی که قرآن پرده از روى آنها برداشته و بنیادش را نشان داده است، احساس مىکنیم بهانههاى آن روز، درست همین بهانههاى رایج امروز است. این عذرتراشىها، در حقیقت و محتواى روحانىاش، هیچگونه تفاوتى با هم ندارند. در عمق همه بهانهها، یک نوع خودخواهى و خودپسندى نهفته است و دعوت به حرکت انقلابىِ امروز ما، عیناً همان مشکلات و سختىهاى زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد.[۴۷]
شهید صدر، مىدانست که این بهانهها، در منافع شخصى جاى دارند. دغدغه خویشتن، انسان را به فرار از تلاش مىکشاند و عذر یأس از جهاد را تئورىدار مىسازد. از این رو، سرمایه جهاد را نفى علایق نفسانى مىشمرد و معتقد بود:
در نقاط برجسته شیوه اخلاقىِ زندگىِ ما به جاى آنکه روح آمادگى براى قربانى شدن موجود باشد، رعایت مصلحت شخصى، نهفته است. ما امروز نیاز شدید به اخلاق قربانى شدن داریم… .[۴۸]
او خود در رأس طلایهداران «خط تضحیه» بود و همت تام داشت که این شیوه را ترویج کند. در تحلیل اوضاع موجود مىگفت:
امت در این زمان، با آنچه مردم در زمان امام حسین علیهالسلام مبتلا بودند، درگیرند و آن مرضِ «فقدان اراده» است. مردم، حزب بعث و حکام عراق را مىشناسند و در فسق و طغیان و کفر و ستم آنان تردید ندارند، ولى اراده قوى ندارند که در راه خدا جهاد کنند و این گروه کافر را از منصب حکومت ساقط کنند و کابوس این ستم را از خود برانند.[۴۹]
شهید صدر با این تلقى، اوضاع زمانه را مىنگریست و جامعه خویش را نیازمند تزریق اراده مىدانست و آن را اکسیر حیاتبخش جوامع محتضر مىشمرد، از این رو اعتقاد داشت:
بر ما ضرورى است که این مرض را معالجه کنیم تا «اراده» در عروق این ملت مرده بجوشد. شیوه آن، همان راهى است که امام حسین علیهالسلام در زمان بیاراده بودن امت خود انجام داد و آن راه، فدا کردنِ قربانى بزرگ بود.[۵۰]
استاد شهید، کوى به کوى، به دنبال این اندیشه برآمد که با زمینهسازی یک «شهادت کبرا» زندگى را به امت خویش بازگرداند. در سالیان حیات، به شیوههاى مختلف، از حرکت اجتماعى مبتنى بر «شهادت» حمایت کرد. حتى به این اندیشه برآمد که در فرض وجود شرایطى، با گروهى از یاران خویش، مسلحانه در صحن حضرت امیر علیهالسلام گرد آیند و نداى شورش را برآورند.[۵۱] گرچه مىدانست که این حرکت، از لحاظ مادى سرکوب خواهد شد و جز «شهادت» پایانى ندارد، اما امیدوار بود که این حرکت آینده امت را تأمین میکند و بازماندگان خط فکرى او به تلاش برمیخیزند و راه او را به پایان میبرند و همانگونه که خون حسین علیهالسلام، دولت بنى امیه را بر باد داد، شهادت او نیز حاکمیت اعقاب آن جائران را به پایان خواهد برد.
شهید صدر، مىگفت: من عاشق شهادتم و تصمیم بر آن گرفتهام. امت به خون من نیازمند است و جز آن، بیدارش نمىکند و با این دیدگاه، خط جهاد را نه به قصد قبضه قدرت، بلکه به مقصد مقام شهادت، تعقیب مىکرد.
تمامى این شیفتگى را در زمانى نشان مىداد که به ظاهر در اوج مکنت و علقه قلبى مردم بود، اما او مردِ دین به شمار مىآمد و علاقه دینى امت را رهزنِ دین خود نمىساخت. از این رو، حبس و زجر و شهادت را به جان پذیرفت. روزها و ماهها در خانه خود محصور بود، اما سر بر آستان قدرتهاى قاهر نسایید، در حالی که خودیها نیز او را وانهاده بودند! در نجف «صدر» واگذاشته ماند[۵۲] و حزب بعث جرئت جنایت را یافت و احساس آن را داشت که با شهادت استاد، قطب رهبرى جامعه مبارز عراق را نشانه مىرود. از این رو، دغدغه آن را نیز احساس مىکرد که مبادا از ناحیه رهبرى سنتى مذهبى تهدید گردد، اما آنگاه که رخوت آن رهبرى رؤیت شد، تردیدها از بین رفت؛ جسد شکنجهشده و زجردیده شهید صدر و خواهر گرامیش، در این اوضاع غربتآلود، به خاندانش، تسلیم شد و خداوند پاسدار خون شهیدان است.
[۱]. استاد شهید، به خاندانهاى معروف علمى، منتسب است. از جانب پدر، به «سید اسماعیل صدر» و از سوى خاندان مادرى، به خاندان آل یاسین، انتساب دارد. شیخ راضى آل یاسین ]صاحب تألیف «صلح الحسن»[، دایى استاد شهید و سید صدر الدین صدر ]از مراجع سهگانه حوزه علمیه قم پس از شیخ عبدالکریم حائرى[، عموى شهید صدر میباشد. علاوه بر اینها بزرگانى دیگر که انتسابهاى دور و نزدیک به استاد شهید داشته و دارند.
[۲]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول (تقریرات درس آیت الله صدر)، (نشر مکتب الاعلام الإسلامی)، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴١.
[۳]. همان، ص ۴٧.
۴. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴٧.
[۵]. همان، ص ۴۶ و سید فاضل نورى، الشهید الصدر فضائله و شمائله، صص ۵٧ ـ ۶٧.
[۶]. سید کاظم حائری، همان، ص ۴٨.
[۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٨٠.
[۸]. همان، ص ۴۴.
١٠. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴۴.
[۱۱]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶٢.
[۱۲]. همان ، ص ٣۶.
[۱۳]. مقدمه کتاب «فلسفتنا».
[۱۴]. سید کاظم حائرى، مباحث الأصول، الجزء الاول من القسم الثانی، ص ۴۶.
[۱۵]. برای نمونه ر. ک: نشر دانش، سال سوم، شماره ٣، مقاله عبدالکریم سروش پیرامون نقد و معرفى این کتاب.
[۱۶]. سید محمدباقر صدر، اقتصاد برتر، ترجمه علىاکبر سیبویه (نشر میثم)، ص ١٠ .
[۱۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶٩ .
[۱۸]. سید محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاه (نشر وزارت ارشاد)، ص ۴۶.
[۱۹]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶۴.
[۲۰]. همان، ص ۶۶.
[۲۱]. سوره مریم، آیه ٣١.
[۲۲]. ر.ک: سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه (التفسیر الموضوعی و التفسیر التجزئى فی القرآن الکریم، السنن التاریخیه فى القرآن الکریم، عناصر المجتمع فی القرآن الکریم)، (بیروت، نشر دار التعارف). ترجمه کتاب با نام «سنتهاى تاریخ در قرآن» توسط دکتر جمال موسوى، نشر یافته است.
[۲۳]. ر. ک: سید محمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص ١٠.
[۲۴]. همان، ص ۶.
[۲۵]. سید محمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص ٨.
[۲۶]. همو، دراسات فی علم الأصول، الحلقه الأولى، ص ١٢ ـ١٣.
[۲۷]. سید محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحه، ج ١، ص ١٣.
[۲۸]. همان، ص ١۴.
[۲۹]. سید محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحه، ص ٩.
[۳۰]. همو، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١١.
[۳۱]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١٢.
[۳۲]. همان، ص ١٣.
[۳۳]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١۴.
[۳۴]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١٧.
[۳۵]. ر.ک: سید محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پیامبران، ترجمه جمال موسوی.
[۳۶]. سید محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پیامبران، ترجمه دکتر جمال موسوى، ص ٢٠.
[۳۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۴ ـ ٩۵.
[۳۸]. سید محمدباقر صدر، المحنه (محاضرتان حول المفهوم القرآنی المحنه»، صص ۴۵ ـ ۴٩ با اختصار و تلخیص.
[۳۹]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۴ ـ ٩۵.
[۴۰]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ٣.
[۴۱]. همان، ص ١۴.
[۴۲]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ١٩۶.
[۴۳]. صدرالدین قبانجى، الجهاد السیاسی للإمام الشهید السید الصدر، ص ١٣. به نقل از سید محمدباقر حکیم.
[۴۴]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ١٢.
[۴۶]. سید محمدباقر صدر، نهادهاى اقتصادى در اسلام، ترجمه غلامرضا بیات و فخرالدین شوشترى، ص ٨۶.
[۴۷]. همو، عمل صالح از دیدگاه قرآن، ترجمه دکتر جمال موسوى، ص ٧.
[۴۸]. همو، المحنه، ص ٧٢.
۴٩. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۴٩.
[۵۱].همان.
[۵۲]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۶.