علی علیه‌السلام
ارائه اسلام به مجموع امت

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”«… خلافت عباسی چگونه برخاست؟ چگونه شکل گرفت؟ بر اساس دعوتی که به رهبری الرضا من آل محمد (برگزیده از آل محمد) صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم فرا می‌‌خواند. یعنی این جنبش از عظمت این رویکرد و گردآمدن مسلمانان پیرامون آن به نفع خود سود جست. آنان شیعه نبودند. بیشترشان شیعه نبودند. اما می‌دانستند که رویکرد شایسته و حقیقی و محکم و استوار در علی علیه‌السلام و در یاران آگاه علی علیه‌السلام و در فرزندان علی علیه‌السلام نمایان می‌‌شود. از این رو بسیاری از اهل‌سنت یاران امامان علیهم‌السلام بودند، بلکه برخی از پیشوایان اهل‌سنت نیز از یاران بزرگ امام صادق علیه‌السلام بودند.
امامان علیهم‌السلام در این اندیشه بودند که اسلام را به مجموع امت اسلامی ارائه دهند و الگویی والا و برنامه ای والا برای مسلمانان باشند. امامان علیهم‌السلام در دو خط عمل می کردند: خط ساختن شیعیان شایسته و خط ارائه الگوی والا به تمام مسلمانان، گذشته از شیعه یا سنی بودنشان».

امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام، ص٢٨٠.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”حب خدا بود که باعث می‌شد علی علیه‌السلام همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت ـ شجاعت علی علیه‌السلام ـ شجاعت درندگان، شجاعت شیران، نیست، بلکه شجاعت ایمان و حب خدا است. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن بود، گاهی شجاعت صبر بود.
علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مَثل اعلای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانه شصت سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهار هزار نفر جنگید. این قله شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده است و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آن‌ها چهار هزار نفرند و او فقط یک نفر.
او قله شجاعت در صبر است، قله سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است؛ در اوج جوانی ـ نه در کوران پیری ـ به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همه وجودش را پر کرده بود، اما چون اسلام به او گفت: سکوت کن، تا زمانی که این‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر، سکوت کرد. تا زمانی که آن‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قله شجاعت در صبر نیز بود. این شجاعت شیران درنده نیست؛ شجاعت مؤمنی است که عشق خدا سرمستش کرده است.

بارقه‌ها، ص ۴۷.
“][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”او (علی علیه‌السلام) قله شجاعت در نپذیرفتن و سر باز زدن بود؛ آن زمان که آن شخص دستش را دراز کرد که بر اساس شروطی مخالف با کتاب خدا و سنت رسول خدا – با او بیعت کند، این مرد بزرگ چه کرد؟ این مرد بزرگی که همه وجودش می‌سوخت، چون خلافت را از دست داده بود ـ و به خاطر خدا، نه به خاطر خودش ـ همه وجودش شعله‌ور بود؛ در جایی می‌فرماید: ابن ابی‌قحافه ردای خلافت به تن پیچید و حال آن‌که می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت چنان محور سنگ آسیا به آسیاست. این مردی که به خاطر از دست دادن خلافت، تمام وجودش شعله می‌کشید. اگر کسی فقط این جمله اخیر را بخواند می‌گوید: چقدر این مرد شیفته قدرت و خلافت بوده است! اما به همین مرد پیشنهاد خلافت دادند، ریاست دنیا را به این مرد پیشنهاد دادند، اما نپذیرفت؛ و این نپذیرفتن هیچ دلیلی نداشت جز این‌که خلافت را با شرطی به او پیشنهاد کرده بودند که با کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مخالفت داشت. از این جا است که می‌فهمیم آن سوختن به خاطر خودش نبود، بلکه فقط و فقط به خاطر خداوند متعال بود.
پس این شجاعت، شجاعت نبرد در روز نبرد، شجاعت صبر در روز صبر، شجاعت اِبا و سر باز زدن در روز اِبا است. این شجاعت را عشق علی علیه‌السلام به خدا در دل او آفریده است، نه اعتقاد او به وجود خدا؛ `{`چراکه`}` اعتقاد را فلاسفه یونان نیز داشتند. ارسطو هم به وجود خدا اعتقاد داشت، افلاطون هم به وجود خدا اعتقاد داشت، فارابی هم به وجود خدا اعتقاد داشت. این‌ها برای بشریت چه کردند؟ برای دین یا دنیا چه حاصلی داشتند؟ این اعتقاد نیست، بلکه عشق خدا است همراه با اعتقاد؛ این است که آن صحنه‌ها را پدید آورد.

بارقه‌ها، ص ۴۸.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”علی علیه‌السلام یاران خود را چنین پروراند که یاران اهداف باشند نه یاران شخص او. او همواره به این فرامی‌خواند که انسان باید پیش از آن‌که یار شخص معینی باشد، یار حق باشد. علی علیه‌السلام کسی است که فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی» به مقداد و ابوذر و سلمان و عمار و جز ایشان می‌فرمود: حق را بشناسید و سپس درباره علی حکم کنید که آیا او با حق است یا نه، علی یا عمر یا ابوبکر یا سعد یا هر کس دیگری را نگیرید و او را معیار برای حق بگذارید، بلکه حق را بگیرید و سپس بر علی و جز او در چارچوب آن حق حکم کنید .
این نهایت اخلاصی است که یک پیشوا می‌تواند در راه اهداف خود از خود نشان دهد؛ این‌که همواره به یاران و یاوران خود تأکید کند ـ که البته همه مخلصان باید به خود و به پیروان خود بر این نکته تأکید کنند ـ که معیار، حق است و شخص نیست. معیار اهداف است و شخص نیست؛ هر چقدر هم آن شخص والا باشد.
آیا کسی والاتر از علی بن ابی طالب علیه‌السلام هست؟ هیچ کس والاتر از ایشان نیست به جز استاد ایشان. با این وجود ایشان معیار را حق می گذارد نه خود.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۲۵۵.”][/vc_column][/vc_row]

[vc_row][vc_column][vc_column_text]آیا کسی والاتر از علی بن ابی طالب علیه‌السلام هست؟ هیچ کس والاتر از ایشان نیست به جز استاد ایشان (صلی‌الله‌علیه‌وآله). با این وجود ایشان معیار را حق می‌گذارد نه خود.
وقتی آن شخص نزد ایشان آمد و در جنگ جمل درباره حق از ایشان پرسید که آیا حق با این سپاه است ـ آن مرد در دوگانگی میان عایشه و علی علیه‌السلام بود ـ و خواست میان علی علیه‌السلام و عایشه بسنجد که کدام برتر هستند تا حکم کند که آیا عایشه با حق است یا علی علیه‌السلام و آیا تلاش‌های عایشه برای اسلام برتر است یا تلاش‌های علی علیه‌السلام. آن‌گاه امام به او فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی».
علی علیه‌السلام همواره اصرار داشت که به عملکرد شخصی خود، صبغه رسالت‌مند دهد نه صبغه بهره‌جویی‌های شخصی.

🔹امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۲۵۶[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]