این خط جادهها که به صحرا نوشتهاند یاران رفته با قلم پا نوشتهاند
با نگاهی کوتاه ولی عمیق به رادمردی بزگوار، اسوه تقوا و فضیلت که بهراستی از مفاخر علمی بهشمار میرود، ناتوانی قلم از ترسیم دورنمای دریای عظیمی که در روح آن بزرگوار موج میزد، آشکار میشود که اقیانوس در کوزه جای نگیرد و آبشار در چشمه سوزان نگذرد. مادر گیتی بزرگمردی اینچنین جامع فضایل و مجمع کمالات انسانی بدین آسانیها در دامن خود نمیپروراند. آری مرا چه زَهره که از ژرفا و پهنای اقیانوسی سخن گویم که خود هنوز به ابتدای ساحل آن نرسیدهام. مگر نگفتهاند معرِّف باید اجلی باشد، بدیهی است امثال حقیر در این وادی بس نابخردیم که در مورد رادمردی سخن گوییم که به راستی نطقها و قلمهای دانشوران از آن عاجز است. بهتر آن دیدم که لب فرو بندم و سکوت کنم؛ زیرا سکوت زبان گویای دل است و ترجمان احساسات نهان.
اینک بهناچار هر چند کوتاه چند نکته را یادآوری میکنم. مطلقهای شهید صدر چندان زیاد است که به حساب نمیآید. آخرین سفری که به سال ۱۳۵۶ قبل از انقلاب اسلامی ایران به عراق رفتم، با چند نفر همراه، تازه به صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیده بودم که ناگهان دو نفر روحانی جلیلالقدر با من برخورد کردند و گفتند تو فلانی نیستی؟ گفتم: چرا! گفتند: آیتالله صدر منتظر توست. گفتم: من الآن وارد شدهام باید همراهان را سکنا دهم. گفتند: فرمودهاند با همراهان بیایید. لذا بهاتفاق به خانه آن محبوب بیتمنا رفتیم.
از نظر ظاهر، خانه بسیار کوچک ولی از نظر معنا بارگاهی نورانی بود که هر خشتی از آن با ما حرف میزد و با روان ما نجوا داشت. حضور شهید صدر رسیدیم گویی روحی به روان پژمانم دمیده شد، مرا در آغوش کشید و گریست و از شوق دیدار هر دو اشک ریختیم. این اشکها و سوز و گدازها تا آخرین ساعت که قریب یک ماه طول کشید ادامه داشت. آیتالله صدر هرگاه از درس و مباحثه فارغ میشد سخت شیفته شنیدن اوضاع سیاسی ایران بود و عمیق فکر میکرد و گاهی سؤالاتی پیش میآمد که من از جواب آنها در تکاپو میافتادم.
آن شهید انسانی ناشناخته بود و در کتابهای متعدد از قبیل تکمله الأمل و بغیه الراغبین مرحوم علامه سید شرفالدین عاملی بهدقت مینگریست. شهید فرزند مرجوم علامه آقا سید حیدر طاب ثراه و او فرزند آیتالله العظمی سید اسماعیل صدر و او فرزند آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر و او فرزند آیتالله سید صالح میباشد. فرزندان این خاندان همگی در کسوت روحانیت و از علمای بزرگ شیعه بودهاند و تعدادی از آنان از مراجع بزرگ محسوب میشدند که مقامات علمی و عملی و خدمات شایسته آنها در روحانیت شیعه، زبانزد و بر همگان مبرهن است.
زعامت، شجاعت، تقوا، عطوفت، استغنا، سعه صدر و تواضع آنها هر کس را در مقابل هر فردی از این بیت خاضع میکرد. به خاطر دارم مرحوم سید محمد صدر رئیسالوزراء سابق عراق، در موقع صدارت از شهید معظم برای تصدی یکی از مشاغل مهم قضایی دعوت میکند تا از مقامات علمی و محبوبیت آن شهید بزرگوار برخوردار شود. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل خوش کرده بود از عموزاده خود تقاضا میکند که مانع فعالیتهای علمیاش نشوند و از اخذ حقوق مناسبی برای بهبود وضعیت مالی خانواده خود منصرف میشود. پاسخ شهید چنین بود: من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات آزاد بگذارید.
بهطور خلاصه او یک انسان شریف و با فضیلت و برخوردار از عواطف انسانی بود. مقام علمی و فلسفی او را از تألیفاتش میتوان فهمید. بر هیچ کس از متفکران و اندیشمندان و فقها، بحثهای فقهی و فلسفی آن شهید و نبوغ و اندیشه وی پوشیده نیست ولی کسی نمیتواند از این آثار برجسته علمی حدس بزند که وی تا چه حد انسانی والا و عنصری پراحساس و وظیفهشناس بود. او تجلیگاه یک عارف بزرگ الهی، از نمونه اجداد بزرگوارش بود و فدای عشق به هدف و عواطف سرشار مردمی گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه از دیگران بردارد و چگونه زیستن را به فرزندان و شاگردانش بیاموزد.
جان و دل و دیده محو جانانه شدند وز هرچه سوای دوست بیگانه شدند
گشتیم چنانکه مدعای او بود علم و عمل و کتاب افسانه شدند
نویسنده: سید مرتضی مستجابی